خمس در عصر غیبت
بدون تردید، خمس در زمان امام معصوم(ع)، در اختیار ایشان قرار میگیرد، در هرجا که مصلحت بداند، به مصرف میرساند. اما در زمان غیبت امام علیه السلام، این اموال در اختیار چه کسی قرار میگیرد؟ و به چه مصرفی میرسد؟
در این مسأله، آراء گوناگونی بیان شده است. شیخ مفید، در این مورد، به اختلاف در اقوال اشاره میکند که؛ «وقد اختلف قوم من اصحابنا فیذلک عند الغیبة وذهب کل فریق الی مقال فمنهم من یسقط فرض اخراجه لغیبة الامام وما تقدم من الرخص فیه من الاخبار و بعضهم یوجب کنزه...»[18] گروهی از اصحاب ما، در مورد مصرف خمس در زمان غیبت اختلاف کرده اند، و هریک از آنان نظریه ای را برگزیده اند. برخی در زمان غیبت پرداخت خمس را به خاطر غیبت امام علیه السلام، واجب ندانسته اند، و اخباری نیز در تحلیل آن رسیده است. و بعضی دیگر، گنجینه ساختن آن را لازم دانسته اند...
از آنجایی که این مسأله اختلافی است، و اقوال فراوان در این زمینه بیان شده، و این مختصر، گنجایش بیان آنها را بدارد، ما به برخی از این نظرات اشاره میکنیم. اکثر فقهای معاصر، بر این نظرند که در زمان غیبت امام علیه السلام، نصف خمس به سادات فقیر داده میشود، و نصف دیگر آن را فقهاء در اموری که علم به رضایت خداوند دارند، به مصرف میرسانند. از جمله صاحب عروة در این زمینه، مینویسد: «النصف من الخمس الذی للامام(ع)، أمره فی زمان الغیبة راجع إلی نائبه، و هوالمجتهد الجامع للشرائط فلا بد من الایصال إلیه أو الدفع الی المستحقین بإذنه والاحوط له الاقتصار علی السادة مادام لم یکفهم النصف الاخر و أما النصف الاخر الذی للاصناف الثلاثة فیجوز للمالک دفعه إلیهم بنفسه لکن الاحوط فیه أیضا الدفع إلی المجتهد أو بإذنه لانه أعرف بمواقعة والمرجحات التی ینبغی ملاحظتها»[19] نصف خمس (باتوجه به تقسیم ششگانه که بیان شد)، متعلق به امام علیه السلام، است. در زمان غیبت حضرت این سهم، به نایب آن حضرت که مجتهد جامع الشرائط باشد، مربوط میگردد، که سهم امام علیه السلام، باید به مجتهد جامع الشرائط پرداخت گردد، و یا با اجازة ایشان، به مستحقین، داده شود. احتیاط این است که اگر نصف دیگر برای تأمین نیاز های سادات کافی نباشد، به غیر آنان داده نشود. اما آن نصف دیگر که سهم ایتام، مساکین و ابن السبیل، از آل رسول است، مالک میتواند خودش شخصا به این سه گروه بپردازد. البته احتیاط این است که سهم سادات هم به مجتهد داده شود و یا به اجازة ایشان، به مستحقین آن پرداخت گردد. زیرا؛ مجتهد، مواقع و مرحجات آن را بهتر میداند، که شایسته است، این امر رعایت شود.
امام خمینی«ره» معتقد است که خمس «حق الامارة» است. سهم سادات و سهم امام علیه السلام، هر دو متعلق به حکومت اسلامی است. و در اختیار حاکم اسلامی قرار میگیرد، و با نظر حاکم، این اموال در مصالح اسلام و مسلمین و حفظ نظام و تشدید ارکان دین به مصرف میرسد. در تحریر الوسیلة آمده است: «النصف من الخمس الذی للاصناف الثلاثة المتدمة أمره بید الحاکم علی الاقوی، فلابد إما من الایصال إلیه أو الصرف بإذنه وأمره، کما أن النصف الذی للامام علیه السلام، أمره راجع الی الحاکم فلابد من الایصال إلیه حتی یصرفه فیما یکون مصرفه بحسب نظره وفتواه أوالصرف بإذنه فیما عین له من المصرف»[20]
نصف از خمس که به گروه ثلاثه داده میشود، امرش بدست حاکم است، بنابر اقوا این نصف باید به حاکم برسد، یا به اجازه و امر او به مصرف برسد. همانگونه که آن نصف دیگر، که سهم امام علیه السلام، است، نیز امرش به حاکم سپرده شده، باید به ایشان برسد، تا آن را در جایی که بر حسب نظر و فتوای خودش، مناسب میداند، به مصرف برساند، یا اینکه با اجازة ایشان، در موضعی که معین کرده است، به مصرف رسانیده شود.
در کتاب بیع امام خمینی«ره» نیز میخوانیم: «وبالجملة؛ من تدبر فی مفاد الایة والروایات، یظهر له أن الخمس بجمیع سهامه من بیت المال، والوالی ولیّ التصرف فیه، ونظره متّبع بحسب المصالح العامة المسلمین، وعلیه إدارة معاش الطوائف الثلاثة من السهم المقرر ارتزاقهم من حسب مایری. کما أن أمر الزکوات بیده فیعصره؛ یجعل السهام فیمصارفها حسب مایری من المصالح»[21] هرکس که در مفاد آیه و روایات اندیشه نماید، بالجمله برایش روشن میشود که تمام سهام خمس به بیت المال تعلق دارد، و حاکم حق تصرف در آن را دارد، و نظر حاکم که مبتنی بر مصلحت تمام مسلمانان است، لازم الاجرا، میباشد. از سوی دیگر، حاکم باید از سهم سادات، زندگی سه گروه یاد شده را بر حسب تشخیص خود تأمین نماید. همانگونه که امر تقسیم زکوات نیز در هر زمان بر عهدة حاکم اسلامی آن زمان قرار دارد. و او بنابر مصالحی که تشخیص میدهد در مصارف ویژه صرف میکند.
شرائط مستحقین خمس
1- ایمان
قبلا، با استفاده از آیة 41، سورة مبارکة انفال و روایات این باب، اثباب نمودیم که خمس به شش قسمت تقسیم میشود، نصف آن مال امام علیه السلام، و نصف دیگرش، متعلق به سادات، یتیم، مسکین، و ابن السبیل میباشد. این در صورتی است که اصناف سه گانه، شرائطی را دارا باشند، که یکی از این شرائط ایمان است. یعنی خمس به کافر و غیر مؤمن داده نمیشود. صاحب جواهر در این مورد مینویسد: «لا أجد فیه خلافا محققا»[22] از کتاب «غنیه» و «مختلف»، اجماع حکایت شده است.
اما ادله؛ یکی از چیز هایی که برای شرط بودن، ایمان، به آن استدلال شده است. اصالة الاشتغال است. کسی که سهم ذرة پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، را به غیر مؤمن بپردازد، شک میکنیم که ذمه اش بری شده یا نه؟ اصالة الاشتغال میگوید؛ اشتغال یقینی برائت یقینی را لازم، دارد. دلیل دیگر این است که ما روایات زیادی داریم که میگوید؛ خمس عوض از زکات، برای سادات عظام، جعل شده است. در حالی که در زکات اجماعی است، که باید به مؤمن پرداخت شود، بالاتر از این، فقها به متابعت از نصوص، فتوا داده اند که اگر کسی مستبصر شد، باقی اعمالش که تا این زمان انجام داده، اعاده ندارد غیر از زکات، که باید آن را دو باره بپردازد، چون در غیر موضعش، مصرف کرده است. بنابراین، ایمان، در کسی که خمس را مصرف میکند، شرط است.
2- فقر
یکی دیگر از شرائطی که برای گروه ثلاثه بیان شده، فقر است. در مورد «مساکین» خودش معلوم است که اینها فقیر هستند، اما در مورد یتیم، محقق نراقی در مستند مینویسد: «الحق اعتبار الفقر فی مستحق الخمس من یتامی السادات وفاقا لظاهر الانتصار والنافع والارشاد، بل للمشهور علی ما صرح به جماعة لتصریح الاخبار...»[23] حق این است که سادات یتیمی مستحق خمس است که فقیر باشد، از ظاهر انتصار، نافع، و ارشاد، هم همین مطلب دانسته میشود، بلکه جماعتی گفته اند که این قول مشهور است بین علماء بخاطر اینکه اخبار تصریح به این مطلب دارند. در مورد ابن سبیل هم که در راه میماند ولو در وطن فقیر نباشد، همان حکم را دارد، روایات هم در این مورد زیاد است، از جمله در مرسلة حماد آمده است: «... وإنما جعل الله هذا الخمس لهم خاصة دون مساکین الناس وأبناء سبیلهم عوضا لهم من الصدقات الناس، تنزیها من الله لهم لقرابتهم برسول الله صلی الله علیه وآله...»[24] همان خداوند خمس را برای مساکین و ایتام، ذریة رسول صلی الله علیه وآله وسلم، قرار داده است، نه برای ایتام و مساکین سایر مردم، این به جهت قرابتی اینها به رسول خداست، که خداوند، تنزیها، عوض از صدقات قرار داده است. اگر روایت اگرچه مرسله است، ولی از آنجایی که فقها به آن عمل کرده اند، ضعف سند جبران میشود.
اما عدالت
در اینکه در مستحقین خمس، عدالت هم شرط است یا نه؟ محقق در شرایع آورده است: «والعدالة لاتعتبر علی الاظهر»[25] اظهر این است که عدالت شرط نیست. صاحب مدارک مینویسد: « هذا مذهب الاصحاب لا أعلم فیه مخالفا، تمسکا بإطلاق الکتاب والسنة... والقول باعتبار العدالة هنا مجهول القائل ولاریب فی ضعفه.»[26] مذهب اصحاب امامیه این است که در مستحقین مصرف خمس، عدالت شرط نیست، و من مخالفی را نمیشناسم، اطلاق کتاب و سنت هم همین را میرساند... صاحب ریاض مینویسد: «ولاتعتبر العدالة هنا بلا خلاف أجده لاطلاق الادلة السلیمة... نعم ربما یظهر من الشرائع وجود مخالف فی المسألة وفی المدارک أنه مجهول، أقول ولعله المرتضی فإنه وان لم یصرح باعتبارها هنا لکنه اعتبرها فی الزکاة مستدلا بما یجری هنا...»[27] در مستحقین خمس عدالت شرط نیست، من مخالفی را نیافتم، بجهت اینکه ادلة صحیح، اطلاق دارد... بله از ظاهر شرایع دانسته میشود که این مسأله مخالف هم دارد، وصاحب مدارک میگوید، مخالف مجهول است. ولی من میگویم که آن مخالف شاید، شریف مرتضی باشد، زیرا؛ ایشان اگرچه در اینجا تصریح به شرطیت عدالت نکرده است، لکن در زکات عدالت را شرط میداند، استدلالش این است که در اینجا هم جاری است.
[2] . «والخمس یقسم على ستة أسهم: ثلاثة منها للإمام القائم بعد النبی علیه السلام مقامه، و هی سهم الله و سهم رسوله و سهم ذی القربى و هو الإمام، و ثلاثة للیتامى و المساکین و ابن السبیل، ممن ینتسب إلى أمیر المؤمنین علیه السلام و جعفر و عقیل و العباس رضی الله عنهم، لکل صنف منهم سهم یقسمه الإمام بینهم على قدر کفایتهم للسنة على الاقتصاد، و لا بد فیهم من اعتبار الإیمان أو حکمه، و ذلک بدلیل الإجماع الماضی ذکره.»، (حمزة بن علی حسینی، ابن زهره حلبی، غنیة النزوع الی علمی الاصول والفروع، ص 130، قم؛ مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1417هـ.ق، چ اول.)
[3] . « اختلف العلماء فی کیفیة قسمة الخمس و من یستحقه على أقوال (أحدها) ما ذهب إلیه أصحابنا و هو أن الخمس یقسم على ستة أسهم فسهم لله و سهم للرسول...»، ( فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 835، تهران؛ ناصر خسرو، 1372ش، چ سوم.)
[4] . «وقال أصحابنا الإمامیّة إنّه یقسم ستّة أقسام ثلاثة للرسول صلّى اللّه علیه و آله... و أمّا ثالثا فلأنّا إذا أعطیناه لفقراء ذوی القربى من الیتامى و المساکین و ابن السبیل جاز بالإجماع»، (جمال الدین مقداد بن عبد الله، فاضل مقداد، کنز العرفان فی فقه القرآن، ج1، ص 250، بی جا؛ مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1419هـ.ق، چ اول.)
[5] . ناصر مکارم شیرازی، انوار الفقاهة، ص 431، قم؛ مدرسه امام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1416هـ.ق، چ اول.
[6] . سورة انفال، آیه 41.
[7] . ابوجعفر محمد بن حسن، شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج4، ص125، تهران؛ دار الکتب الاسلامیة، 1407هـ.ق، چ چهارم.
[8] . الخلاصة للحلی، ص 107، تنقیح المقال ج2، ص 171.
[9] . تنقیح المقال، ج1، ص 367.
[10] . ابوجعفر، محمد بن یعقوب کلینی،الکافی، ج1، ص 540، تهران؛ دار الکتب الاسلامیة، 1407هـ.ق، چ چهارم.
[11] . مرتضی بن محمد امین، «شیخ انصاری» ، کتاب الخمس، ص 288، قم؛ کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، 1415هـ.ق، چ اول.
[12] . آقا رضا بن محمد هادی همدانی، مصباح الفقیه، ج 14، ص 204، قم؛ مؤسسه نشر اسلامی، 1416هـ.ق، چ اول.
[13] . ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج4، ص 209، قم؛ دفتر تبلیغات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1407هـ.ق، چ اول.
[14] . ابن قدامه، المغنی، ج7، ص 300.
[15] . «ونقل السید المرتضی عن بعض علمائنا أن سهم ذی القربی، لایختص بالامام علیه السلام، بل هو لجمیع قرابة رسول الله صلی الله علیه وآله، من بنی هاشم، ورواه ابن بابویه فی کتاب المقنع وکتاب من لایحضره الفقیه، وهو اختیار ابن جنید»، (حسن بن یوسف بن مطهر اسدی، علامه حلی، مختلف الشیعة فی احکام الشریعة، ج3، 327، قم؛ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413هـق، چ دوم.)
[16] . مرتضی بن محمد امین، «شیخ انصاری»، کتاب الخمس، 291. قم؛ کنگره جهانی بزرگداشت شیخ اعظم انصاری، 1415هـ.ق، چ اول.
[17] . جعفر سبحانی، الخمس فی الشریعة الاسلامیة الغراء، ص18، قم؛ مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1420هـ.ق، چ اول.
[18] . محمد بن محمد بن نعمان عکبری، مفید، المقنعة، ص 285، قم؛ کنگره جهانی هزاره مفید، 1413هـ.ق، چ اول.
[19] . سید محمد کاظم بن عبد العظیم طباطبای یزدی، العروة الوثقی، ج 2، ص 405، بیروت- لبنان؛ مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1409هـ.ق، چ دوم.
[20] . امام خمینی، سید روح الله موسوی، تحریر الوسیلة، ج1، ص 366، قم؛ مؤسسه دار العلم، چ اول.
[21] . امام خمینی، سید روح الله موسوی، کتاب البیع، ج2، ص 662، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
[22] . شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج16، ص 115، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، چ هفتم.
[23] . مولی احمد بن محمد مهدی نراقی، مستند الشیعة فی احکام الشریعة، ج10، ص 102، قم؛ مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1415هـ.ق، چ اول.
[24] . محمد بن حسن بن علی، حر عاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، ج6، ص358، قم؛ مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1409هـ.ق، چ اول.
[25] . نجم الدین جعفر بن حسن، محقق حلی، شرائع الاسلام، فی مسائل الحلال والحرام، قم؛ مؤسسه اسماعلیان، 1408هـ.ق، چ دوم.
[26] . محمد بن علی موسوی، عاملی، (صاحب مدارک)، مدارک الاحکام فی شرح عبادات شرائع الاسلام، ج5، ص 411، بیروت- لبنان؛ مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1411هـ.ق، چ اول.
[27] . سید علی بن محمد بن ابی معاذ طباطبایی، «صاحب ریاض»، ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل، چاپ قدیم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام. بی تا، بی جا.
کلمات کلیدی:
مصرف خمس
برای بررسی مصرف خمس، ابتدا باید به تقسیم آن پرداخت، تا موارد مصرف، معلوم گردد.
تقسیم خمس
مشهور بین فقهای امامیه این است که خمس به شش قسمت تقسیم میشود. یک سهم برای خدا، و یک سهم برای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، یک سهم برای ذی القربی، و سه سهم دیگر برای یتیمان و فقراء و در راه ماندگان از سادات میباشد. که در زمان حضور پیامبر گرامی اسلام، و یا امام معصوم، علیهم السلام، همة این شش سهم به ایشان پرداخت میگردد. و این مطلب نه تنها فتوای مشهور فقهای امامیه، بلکه، عده ای از فقها ادعای اجماع نموده اند که خمس به شش قسمت تقسیم میشود. بعنوان نمونه شریف مرتضی در انتصار[1]، ابن زهره حلبی در غنیه[2]، طبرسی در مجمع البیان[3]، فاضل مقداد در کنز العرفان[4] و... به تعبیر آقای مکارم، که «لاخلاف ولاکلام فی ان الخمس یقسم ستة اسهم...»[5] در این جهت هیچ اشکال و اختلافی در میان امامیه وجود ندارد که خمس به شش قسمت تقسیم میشود. آیة مبارکة «واعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین و ابن السبیل إن کنتم آمنتم بالله»[6] و روایات مستفیضة این باب، همگی دلالت دارند که خمس به شش قسمت تقسیم. از این جمله است، روایت عبد الله بن بکیر. «عنه (سعد بن عبد الله)، عن احمد بن الحسن بن علی بن فضال عن أبیه، عن عبد الله بن بکیر عن بعض اصحابه عن احدهما(ع)، فی قول الله تعالی؛ (واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل)، قال خمس الله وخمس الرسول للامام، وخمس ذی القربی لقرابة الرسول والامام والیتامی یتامی آل الرسول والمساکین منهم وأبناء السبیل منهم فلا یخرج منهم الی غیرهم»[7]
سند روایت
تعابیری که در مورد اشخاص واقع در سند آمده است به این ترتیب است؛ در مورد سعید بن عبد الله آمده است که « امامیٌ ثقةٌ جلیلٌ»، اما احمد بن حسن بن علی بن فضال، فطحی مذهب و ثقه است، در مورد پدرش گفته شده، که او ابتدا فطحی مذهب بوده، ولی قبل از موتش به مذهب حق برگشته، و ثقه و جلیل میباشد، بنابر قولی از اصحاب اجماع است. عبد الله بن بکیر، فطحی مذهب، ثقه و از اصحاب اجماع است. در مورد اصحابش باید گفت که عبد الله بن بکیر از کسانی است که بزرگان، بر صحت آنچه از طریق او صحیح دانسته شده اجماع و اتفاق دارند.[8] بنابراین، روایت از حیث سند مشکل ندارد و موثقه است.
عبد الله بن بکیر از یکی از آن دو بزرگوار (امام باقر علیه السلام، یا امام صادق علیه السلام، در بارة سخن خداوند متعال که میفرماید:« واعلموا انما غنمتم...»، روایت نموده است که حضرت فرمود؛ خمسی متعلق به خدا و رسول، برای امام است، و خمس ذی القربی برای خویشان رسول، یعنی امام است. باز هم خمس برای یتیمان آل رسول، و مستمندان و در راه ماندگان از آل رسول میباشد، و بغیر اینها روانیست که خمس داده شود.
از این حدیث شریف به خوبی دانسته میشود که خمس به شش قسمت تقسیم میشود، به افراد معین اختصاص دارد.
حدیث دیگری، در این مورد مرسلة حماد بن عیسی است. هرچند این روایت مرسله است، ولی فقها در ابواب مختلف به آن عمل کرده اند و حماد از کسانی است که بزرگان بر صحت آنچه از طریق او صحیح دانسته شده اجماع دارند.[9] از آنجایی که این روایت بسیار طولانی است، به علت اختصار تنها آن بخش که مربوط به بحث ما است در اینجا میآوریم.
علی بن ابراهیم بن هاشم عن أبیه عن حماد بن عیسی عن بعض أصحابنا عن العبد الصالح(ع)، قال؛ «الخمس من خمسة أشیاء من الغنائم والغوص ومن الکنوز و من المعادن والملاحة...، ویقسم بینهم الخمس علی ستة أسهم، سهم لله وسهم لرسول الله وسهم لذی القربی وسهم للیتامی وسهم للمساکن و سهم لابناء السبیل، فسهم الله وسهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله(ص)، وراثة فله ثلاثة أسهم سهمان وراثة وسهم مقسوم له من الله وله نصف الخمس کملا ونصف الخمس الباقی بین أهل بیته فسهم لیتاماهم وسهم لمساکینهم وسهم لابناء سبیلهم، یقسم بینهم علی الکتاب والسنة...»[10] علی بن ابراهیم از پدرش و او از حماد بن عیسی و ایشان از بعض اصحاب ما از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، نقل میکند که حضرت فرمود: خمس از پنج چیز گرفته میشود؛ از غنائم جنگی از غواصی در دریا، از گنجها، از معادن و از معدن نمک و...، خمس در بین اهل آن به شش قسمت تقسیم میشود. سهمی برای خدا، سهمی برای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، سهمی برای ذی القربی، سهمی برای یتیمان، سهمی برای مستمندان، و سهمی برای در راه ماندگان.
پس سهم خدا و سهم رسول خدا، برای اولی الامر بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، به عنوان وراثت میباشد، بنابراین اولی الامر سه سهم دارد، دو سهم آن بعنوان وراثت، و یک سهم هم که از طرف خداوند به او تعلق گرفته است که در این صورت نصف خمس بطور کامل در اختیار اولی الامر است. و نصف دیگر خمس بین اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، تقسیم مىشود؛ سهمى براى یتیمان شان و سهمى براى مستمندان شان و سهمى براى در راه ماندگان شان که بین آنان بر اساس کتاب و سنت، قسمت مىشود.
با توجه به مطالب فوق، نظری که به ابن جنید، نسبت داده شده که ایشان معتقد به تقسیم خمس به پنج قسمت بوده، قابل اعتنا نیست. شیخ انصاری«ره» درکتاب الخمس خودش آورده است: «وإن حکی بعض استظهار کونه ابن الجنید الا ان المحکی عنه فی المختلف موافقة المشایخ الثلاثة وباقی علمائنا»[11] اگر چه از بعضی استظهار کرده اند که ابن جنید قائل به تقسیم خمس به پنج قسمت است ولکن آنچه از مختلف حکایت شده این است که ایشان با مشایخ ثلاث و باقی علما هم عقیده است. محقق همدانی در مصباح الفقیه مینویسد: «فما حکی عن شاذ من أصحابنا من أنه أسقط سهم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، ضعیف، بل لم یعرف قائله... وکیف کان فلاریب فی ضعف القول المزبور، بل فساده»[12] پس آنچه از شاذی از اصحاب ما حکایت شده، که قائل است، بعد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، سهم آن حضرت ساقط شده، و این ضعیف است، بلکه قائل این قول شناخته شده نیست... بهر تقدیر شکی در ضعف این قول، بلکه بالاتر از آن، شکی در فسادی این قول نیست.
بنابراین؛ دیگر جای هیچ شبهه ای باقی نمیماند که از نظر فقهای امامیه، خمس به شش قسمت تقسیم میشود و نصف آن مال امام معصوم علیه السلام، است و نصف دیگر، متعلق به سادات و ذریة پاک پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، است، که در زمان حضور امام علیه السلام، همة خمس یکجا، به امام، پرداخت میشود، که ایشان سهم سادات را به این سه گروه پرداخت میکند، بنابرروایات اگر سهم سادات کفاف آنها را نکرد، امام علیه السلام، از منابع مالی حکومت اسلامی، هزینة این سه گروه آخر را تأمین میکند.
تقسیم خمس از دیدگاه اهل سنت
اهل سنت در مورد تقسیم خمس، دیدگاه های متفاوتی دارند. شیخ طوسی«ره» در کتاب خلاف، به چهار دیدگاه آنها اشاره نموده است، به این صورت که: «... فذهب الشافعی الی ان خمس الغنیمة یقسم علی خمسة أسهم، سهم لرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، وسهم لذی القربی وسهم للیتامی وسهم للمساکین، وسهم لابناء السبیل...، وذهب أبو العالیة الریاحی؛ الی أن الخمس من الغنیمة والفیء مقسوم علی ستة أسهم...، وذهب مالک؛ الی أن خمس الغنیمة... مفوض الی أجتهاد الامام، لیصرفه الی من رأی أن یصرفه الیه. وذهب أبوحنیفة؛ الی أن خمس الغنیمة... یقسم علی ثلاثة أسهم...أن ذلک کان مقسوما علی عهد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، (علی ماذکرالشافعی)، علی خمسة، الا أنه لما مات سقط سهمه و سهم ذی القربی الذین کانوا علی عهده وبقی الاصناف الثلاثة فیصرف إلیهم.»[13]
1- شافعی میگوید؛ که خمس غنیمت به پنج قسمت تقسیم میشود، سهم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، سهم ذی القری، سهم ایتام، سهم مساکین و سهم، در راه ماندگان... ایشان سهم خدا را حذف کرده و سهم خدا را تشریفاتی میداند.
2- ابو العالیة الریاحی، میگوید؛ که خمس غنیمت و فیء بر شش قسمت تقسیم میشود... مبنای ایشان در تقسیم خمس موافق با مبنای امامیه است.
3- مالک میگوید؛ خمس غنیمت... به امام واگذار شده، در هر جایی که مصلحت بداند مصرف میکند، و آن تقسیم نمیشود.
4- ابوحنیفه قائل است که خمس غنیمت... به سه قسمت تقسیم میشود. ایشان میگوید؛ در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، بنابر آنچه که شافعی گفته، خمس بر پنج قسمت تقسیم میشد، اما چونکه؛ رسول خدا از دنیا رفت، سهم او و سهم ذی القربی هم، ساقط شد، ولی اصناف سه گانة دیگر بر حال خود باقی است، و در مواردش مصرف میشود.
البته اقوال فقهای اهل سنت به این چهار قول خلاصه نمیشود، بلکه اقوالی دیگری هم در این مورد دارند که ابن قدامه در «المغنی» بیان کرده است، طالبین میتوانند به آنجا مراجعه نمایند.[14]
مراد از ذی القربی
در آیة مبارکة خمس، «لام حرف جر» بر «الله»، «الرسول» و «ذی القربی»، داخل شده است، و این بیانگر این است که هریک استقلالاً، از خمس سهمی دارند، که به خود شان اختصاص دارد. از اینکه «رسول» مقدم بر «ذی القربی» شده، این قرینه میشود که بگوییم، مراد از ذی القربی، اقربای رسول است، و از این جهت که مفرد آمده یعنی «ذوی القربی» گفته نشده، قرینه میشود که مراد امام علیه السلام، است. چون در هر زمانی امام یک شخص است، و خداوند با این تعبیر نشان میدهد که بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، امام معصوم، از خویشان آن حضرت، دارای مقام امامت است. مشهور فقهای امامیه با استفاده از روایات، همین معنا را برگزیده اند. در این مورد، نسبت مخالفت داده نشده مگر به ابن جنید که ذی القربی را هماهنگ با فقه اهل سنت بر همة خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، بدون قید تعمیم داده است.[15]
شیخ انصاری«ره» در کتاب خمس خودش آورده است؛ «المشهور بین أصحابنا هو أن المراد بذی القربی، هوالامام علیه السلام، وهو المحکی عن المشایخ الثلاثة وابن زهرة و ابن حمزة وابن إدریس وسلار والفاضلین والشهیدین والمحقق الثانی وغیرهم وعن الانتصار دعوی الاجماع علیه، ...»[16] مشهور بین اصحاب ما این است که مراد از ذی القربی، امام علیه السلام، است. از مشایخ ثلاث، ابن زهره، ابن حمزه، ابن ادریس، سلار، فاضلین، شهدین، محقق و دیگران، حکایت شده که اینها میگویند؛ مراد از ذی القربی، امام علیه السلام، است.، از شریف مرتضی در انتصار، ادعای اجماع نقل شده است.
بنابراین؛ از دیدگاه فقهای امامیه، این امر مسلم است که مراد از ذی القربی، امام علیه السلام، میباشد.
مراد از ایتام، مساکین وابن السبیل
مشهور بین فقهای امامیه این است که مراد از ایتام، مساکین و ابن السبیل، کسانی هستند که از آل رسول صلی الله علیه وآله وسلم، میباشند. چونکه؛ «للرسول» و«لذی القربی» مقدم بر این سه گروه هستند و اینها معطوف علیهم، برای آنها است و متصل به آنها میباشند.[17] از طرف دیگر روایات زیاد هم همین مدعا را اثبات میکند، از جملة این روایات، روایت عبد الله بن بکیر، و روایت حماد بن عیسی بود که قبلا بیان گردید. اما فقهای اهل سنت قائل به عمومیت آن برای همة یتمان، مساکین و در راه ماندگان از مسلمین می باشند.
کلمات کلیدی:
مقدمه
بر اساس مبانی تعالیم اسلام تمام هستی، ملک پروردگار عالم است، و انسانها به هر سرمایه ای که برسند و هر مقدار از امکانات مادی ولو با زحمت شخصی بدست آورده باشند، باز با ابزاری تحصیل کرده اند که خداوند متعال به آنها داده است. پس بنا بر این، خالق و مالک هستی حق دارد، در ثروتی که در دست بندگان ثروتمند است، نیازمندان جامعه را سهیم نموده و به افراد متمکن سفارش نماید، از اموالی که در دست آنهاست، نیاز نیازمندان جامعه را بر طرف نماید.
به همین منظور دین مقدس اسلام به صورت یک آیین جامع که تمام نیاز مندی های مادی و معنوی در آن پیش بینی شده است، پا به عرصة ظهور گذاشت، و از همان عصر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، به صورت یک حکومت جامع به وجود آمد و این حکومت جامع نیازمند یک پشتوانة مالی غنی و منظم بود که بتواند در سایة حکومت اسلامی از بینوایان، بیماران، بی سرپرستان، معلولان، و یتیمان جامعه دستگیری نماید، برای رسیدگی به این امور، خداوند متعال با نزول آیات زکات، دست یاری و رحمت بی پایانش را به کمک نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، فرستاد و با واجب ساختن زکات، این کاستی مالی را بر طرف نمود. این فریضة الهی از مالیاتهایی است که در حقیقت جزء اموال عمومی جامعه اسلامی به حساب می آید و نیز به غیر سادات اختصاص دارد.
به همین جهت مصارف آن اموال عموماً در موارد یاد شده است. ولی امام علیه السلام بعنوان رئیس حکومت اسلامی نیز هزینه هائی دارد که باید تأمین شود. و همچنین به فقرای سادات هم رسیدگی نماید. در حقیقت خمس برای تأمین هر کار خیری است که امام علیه السلام، در هر جایی که صلاح بداند مصرف می کند. چون؛ امام علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، و وظایف و اختیارات اورا دارد، و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، نیز از طرف خداوند مأمور است و آنچه خواست اوست به انجام می رساند.
محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل می کند:«... فما کان للَّه فهو لرسوله (ص) یضعه حیث یشاء. و هو للامام بعد الرّسول(ص)»[1] آنچه مخصوص خداست، برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است، در هر موردی که صلاح بداند مصرف می کند، و آن بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، برای امام علیه السلام، است. در روایت دیگر آمده است: «... فسهم الله و سهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله (ص)...»[2] سهم خدا و سهم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، بعد از خودش، متعلق به اولی الامر است.
از همین روی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، و امام علیه السلام، بعد از پیامبر، بعنوان حاکم جامعة اسلامی برای پیشبرد نظام اسلامی و ادارة جامعه، به بودجة دیگری علاوه بر زکات، نیازمند بودند. به همین جهت خداوند متعال خمس را بعنوان برنامة اقتصادی پویا پایه گذاری نمود، و احیای دین اسلام را با پیاده کردن این حکم مهم حکومتی قابل تحقق نمود. امام رضا علیه السلام در این مورد می فرماید: «ان الخمس عوننا علی دیننا»[3] خمس کمک ما در پیاده کردن دین خداست.
امروزه نیمی از خمس سهم امام پشتوانه اقتصادی حوزههای علمیه شیعه و برنامههای تبلیغی و فرهنگی و هر گونه فعالیت دینی و عملی که نیاز به هزینه دارد و در کل آنچه که به صلاح دید فقهاء قرار گرفته باشد مصرف میشود.
و این امر سبب استقلال اقتصادی برنامه های علمی و تبلیغی جهان تشیع شده است. و این استقلال خود موجب پیشرفت در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و حتی انسانی و اسلامی به سوی تکامل و تعالی میشود چرا که در رسیدن به مقصود علاوه بر نیروهای معنوی احتیاج زیادی به بودجه مالی هم در بخش خودسازی و خودکفائی داخلی هم در تهیه نیرو برای دفاع از حوادث خارجی است و حصهی دیگر خمس جهت گذراندن زندگی اقتصادی طوائف سه گانه «یتیم و مسکین و ابنسبیل» از سادات مصرف میشود.
دلائل وجوب خمس
الف- قرآن
«واعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین و ابن السبیل إن کنتم آمنتم بالله وما أنزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان والله علی کل شیء قدیر»[4] و بدانید هر گونه غنیمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پیامبر و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى حق از باطل، روز درگیرى دو گروه (با ایمان و بى ایمان یعنى روز جنگ بدر) نازل کردیم، ایمان آوردهاید، و خداوند بر هر چیزى قادر است.
این آیة مبارکة تنها آیه ای است در قرآن کریم، که دلالت بر وجوب خمس می کند، و آن را برای شش گروه اختصاص می دهد، برای تبیین موضوع، گفتاری از شهید مطهری«ره» در این ذیل این آیة مبارکه وجود دارد که قبل از بررسی لغوی واژه های کلیدی لازم می دانم توضیح این شهید بزرگوار را بیاورم.
«...این آیه از آیات مهم قرآن است از نظر تفسیر واز نظر یک حکم بسیار مهم که در آن، میان شیعه و سنى اختلافبسیار شدیدى است.آیه خمس همین آیه است.خمس در نزد اهل تسنن،یک مسئله بسیار فرعى و کوچک است،یعنى از فروع جهاد است.ما دراسلام جهاد داریم و در برخى از جهاد ها یعنى آن جهادهایى که علیه یک فرقه باغیه از خود مسلمین نیست بلکه جهاد با کفار است، قهرا همان طورى که قانون همه دنیاست، غنائم جنگى تعلق پیدا مىکند بهآنکه جنگ کرده و فاتح است.از نظر اهل تسنن خمس منحصر است به غنائم جنگى، سرباز یا لشکرى که در جنگ، غنیمتى به دستآورده است، چهار قسمتش را به خودش اختصاص مىدهد و یکقسمت را بابت خمس مىپردازد. معتقدند که در زمان پیغمبر باید به دست پیغمبر برسد،در زمان خلفا به دستخلفا، و بعد به دست ولىامر مسلمین، آن کسى که بالفعل حکومت مسلمین را[در دست]دارد. حالا که به دست او آمد به چه مصرفى برساند و چگونه تقسیمکند؟ مىگویند از این شش موردى که ذکر شده است: لله و للرسولو لذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل، خدا، تشریفى است، یعنى به اصطلاح جدى نیست، براى احترام ذکر شده نه اینکه واقعا غرض این است که یک سهمى هم به نام خدا باشد.بعد مىگویند، بنابراین خود این یک پنجم را باید پنج قسمت کرد، یک قسمت به نامپیغمبر، یک قسمت به نام ذى القربى،یک قسمت به نام یتیمها، یکقسمت براى مسکینها و فقرا و یک قسمت براى از راه ماندگان. حال بعد از وفات پیغمبر اکرم تکلیف چیست[و سهم ایشان را] به چهکسى باید داد؟ بعضى مىگفتند سهم پیغمبر ساقط مىشود و آن را به چهار طبقه دیگر باید داد.برخى دیگر مىگفتند سهم پیغمبر را بایدنگهدارى کرد تا به دستخلیفه وقت برسد. یک چنین چیزى. به هر حال مطابق آنچه اهل تسنن مىگویند، خمس یکى از فروع جهاداست و اهمیت چندانى ندارد. ولى در مذهب شیعه خمس خودش حکمى است اصیل در عرضجهاد.
لهذا مطابق مذهب شیعه فروع دین ده تا است: نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، تولى و تبرى. اما اهل سنت خمس را جدا ذکر نمىکنند بلکه آن را از فروع جهاد به شمار مىآورند. چطور شده که در این مسئله، این مقدار تفاوتپیدا شده است؟ بستگى دارد به تفسیر همین آیه، ائمه ما به ما اینطورگفتهاند که در این آیه، «ما غنمتم» یعنى آنچه که بهره مىبرید،آن چیزى که مفت و مجانى به دست شما مىرسد. غنائم جنگى یکى از موارد آن است نه اینکه منحصر به آن باشد.
موضوع دیگر، در مورد کلمه «لله» است.شیعه مىگویند دراینجا شش سهم است که یک سهم آن به نام خداست. اهل تسنن مىگویند مگر خدا هم مىخواهد براى خودش سهمى ببرد و مصرفبکند؟ شیعیان جواب مىدهند: معنى اینکه یک سهم به نام خدا باشد این نیست، همچنانکه معنى اینکه یک سهم به نام پیغمبر باشد این نیست که پیغمبر براى شخص خودش مصرف بکند. این سه سهم کهبه نام خدا و پیغمبر و امام است در واقع یعنى سهامى که باید صرف مصالح عمومى بشود، و اساسا این یک اصطلاحى است در قرآن که هر چیزى که راه خصوصى و فردى براى مصرف آن نباشد، راه مصرف آن را «سبیل الله» مىنامد. ما در باب زکات مىخوانیم: و فىسبیل الله. یکى از راههاى مصرف زکات، راه خداست.راه خدا یعنىچه؟ هر راهى که راه شخص خود مان نبود و راه مصلحت عموم بود، آن را مىگویند راه خدا.شما پول خود را به یک فقیر مىدهید یا خرج مسجد یا بیمارستان و یا مدرسه مىکنید، مىگویید در راه خدا یا براى خدا دادم. مگر به نفع خدا کسى پول مىدهد؟! بدیهى است معناى این سخن این نیست که خدا مصرف کننده است، بلکه هر چیزى کهراه عموم باشد، ما مىتوانیم آن را راه خدا بنامیم...
«واعلموا انما غنمتم من شىء فان لله خمسه» بدانید از هرغنیمت و فایدهاى که شما مىبرید، یک پنجمش مال شما نیست، به نام خدا و به نام پیغمبر و به نام ذى القربى است. اینکه مىگوید به نام پیغمبر، شیعه و سنى قبول دارند که خمس منحصرا مربوط به زمان پیغمبر نیست و مربوط به بعد از پیغمبر هم هست، و چون پیغمبر از دنیا مىرود، معلوم مىشود مقصود این نیست که خمس صرف شخص پیغمبر بشود.و به نام ذى القربى خویشاوندان پیغمبر. در اینجا نگفته ذو القربى: خویشاوندان، مىگوید: خویشاوند. کلمه «ذى القربى» در قرآن، چنانکه روایات ما هم تفسیر کرده است، یعنى «معصومین» که این هم حساب خاصى در قرآن دارد. و الیتامى و المساکین و ابنالسبیل یتیمان سادات، مسکینهاى سادات و ابن السبیلهاى سادات. اینها از این بودجه باید تامین بشوند، نه اینکه هر چه این بودجه هستصرف اینها بشود.» (استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص 250، تهران: انتشارات صدرا، 1387هـ.ش، چ دوم.)
حال باید دید که اهل سنت چگونه خمس را منحصر به غنائم جنگی میدانند، و دلیل شان چیست؟ و دلیل شیعه که میدان خمس را وسیع میدانند چیست؟ برای این منظور ابتدا به بررسی «لغت» خمس و غنیمت می پردازیم.
کلمات کلیدی: