سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اساس حکمت، همراهی حقّ است و فرمانبردن از حقدار . [امام علی علیه السلام]
قطره ی شبنم

 

ب- روایات

1- روایت عیسی بن عبد الله العلوی

حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولیدرضی الله عنه قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن الحسین بن یزید النوفلی عن الیعقوبی عن عیسی بن عبد الله العلوی عن أبیه عن جده عن جعفر بن محمد بن علی علیه السلام قال:« إن الله الذی لا إله إلا هو لما حرم علینا الصدقة أنزل لنا الخمس فالصدقة علینا حرام والخمس لنا فریضة والکرامة لنا حلال»[40] همانا خدای واحدی که جز او خدای نیست، صدقه را برای ما حرام نموده است، و خمس را برای ما بعنوان فریضه و کرامت، حلال نموده است. در این روایت خمس موهبتی از ناحیة خداوند به اهلبیت علیهم السلام، بیان شده است، و زکات و صدقات بر ایشان حرام شمرده شده است.

2- روایت محمد بن حسن اشعری

سعد بن عبد الله عن أبی جعفر عن علی بن مهزیار عن محمد بن الحسن الاشعری، قال کتب بعض اصحابنا الی أبی جعفر الثانی(ع)، أخبرنی عن الخمس أعلی جمیع ما یستفید الرجل من قلیل وکثیر من جمیع الضروب وعلی الصناع وکیف ذلک، فکتب بخطه الخمس بعد المئونة[41]  شیخ طوسی از سعد بن عبد الله از ابی جعفر از علی بن مهزیار از محمد بن حسن اشعری روایت می کند که او گفت: بعضی از یاران ما به امام جواد علیه السلام نوشت که مرا خبر ده از خمس که آیا بر جمیع آنچه شخص استفاده می کند از کم و زیاد و از جمیع انواع آنچه تحصیل می کند، و آیا بر صنعت گران هم لازم است؟ و آن چگونه است؟ حضرت به خط خودش نوشت: خمس پس از مؤونه است. این حدیث به طور صریح دلالت دارد در هر چیزی که انسان استفاده می کند و بدست می آورد خمس واجب است.

3- روایت سماعه

محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن الحسین بن عثمان عن سماعة قال سألت أبا الحسن(ع)، عن الخمس فقال:« فی کل ماأفاد الناس من قلیل أو کثیر»[42] کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش «ابراهیم بن هاشم» از ابی عمیر از حسین بن عثمان از سماعه نقل می کند که سماعه گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام در بارة خمس پرسیدم، حضرت فرمود: در هر فایده ای که مردم به دست می آورند کم باشد یا زیاد، خمس واجب است.

4- روایت علی بن مهزیار

علی بن مهزیار قال قال لی أبو علی بن راشد قال قلت له أمرتنی بالقیام بأمرک وأخذ حقک فأعلمت موالیک ذلک فقال لی بعضهم وأی شیء حقه فلم أدر ما أجیبه به فقال: «یجب علیهم الخمس فقلت فی أی شیء فقال فی أمتعتهم وضیاعهم والتاجر علیه والصانع بیده وذلک إذا أمکنهم بعد مئونتهم»[43] شیخ طوسی در استبصار از علی بن مهزیار روایت کرده است که ابو علی راشد به من گفت: به امام جواد علیه السلام، عرض کردم، به من امر فرمودید که در انجام کار شما اقدام کنم و حق شما را از مردم بگیرم، من هم به دوستان شما اعلام نمودم، بعضی از آنها به من گفتند که حق امام چیست؟ من ندانستم چه جواب دهم. پس حضرت فرمود: خمس بر آنها واجب است. من عرض کردم: در چه چیزی؟ حضرت جواب داد: در اجناس و ضیاع شان و کسی که تجارت می کند و کسی که کاردستی دارد، اینها بعد از هزینه های زندگی شان است اگر برای شان امکان هست.

5- روایت ابی بصیر

ابی بصیر از امام باقر علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: «لایحل لاحد آن یشتری من الخمس شیئا حتی یصل إلینا حقنا»[44] حلال نیست برای احدی که چیزی از خمس را شراء کند مگر اینکه حق ما را به ما برساند.

سومین دلیل برای وجوب خمس که اعم از غنائم جنگی است، اجماع علمای امامیه است.

ج- اجماع

    علامه حلی«ره» در این مورد آورده است: «الصنف الخامس:أرباح التجارات والزراعات والصنائع وسائرالاکتسابات‏ بعد إخراج مئونة السنة له ولعیاله على الاقتصاد من غیر إسراف ولاتقتیر، عند علمائنا کافة»[45] قسم پنجم از مواردی که خمس به آنها تعلق می گیرد، سود تجارت، زراعات، صنایع و سایر کسب ها است که بعد از اخراج مؤونه سال برای خودش و برای اهل و عیالش که میانه روی داشته باشند، اسراف نکنند و از آن طرف هم خیلی سختگیری در معیشت ننمایند، در نزد تمام علمای شیعه بر مازاد موارد فوق، خمس واجب است.

شیخ طوسی«ره» در این مورد می نویسد: «یجب الخمس فی جمیع المستفاد من أرباح التجارات، و الغلات، و الثمار على اختلاف أجناسها بعد إخراج حقوقها و مؤنها، و إخراج مؤنة الرجل لنفسه و مؤنة عیاله سنة... دلیلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم» [46] خمس در همة چیز هایی که انسان استفاده می کند واجب است. مانند: سود تجارت، غلات و میوه ها با انواع مختلف شان، بعد از اخراج حقوق آنها و مؤونة آنها، و اخراج مؤونه خود شخص و عیالش در طول سال... دلیل ما اجماع علمای شیعه و اخبار شان است.

سید مرتضی«ره»، نیز در انتصار آورده است: «ومما انفردت به الإمامیة: القول بأن الخمس واجب من جمیع المغانم و المکاسب، و ما استخرج من المعادن و الغوص و الکنوز، و ما فضل من أرباح التجارات و الزراعات و الصناعات بعد المئونة و الکفایة فی طول السنة على اقتصاد ... و الحجة فیه: الإجماع المتکرر.»[47] از چیز هایی که طایفة امام از دیگران متمایز است این است که می گویند خمس در جمیع مغانم و مکاسب، و آنچه که از معادن استخراج می شود، یا از غواصی بدست می آید، یا اینکه کسی گنجی پیدا می کند، و آنچه که از سود تجارت و زراعات و صناعات، بدست می آید، بعد از مؤونه و کفایت در تمام سال که بنا بر میانه روی مصرف نماید، خمس تعلق می گیرد... حجت در این مسأله اجماع متکرر است.

نتیجه

با توجه به مطالب گذشته می توان نتیجه گرفت که خمس اعم از غنائم جنگی است، دلیل این مطلب، آیة مبارکة 40، سورة انفال، روایات مستفیضه، بلکه متواره در ابواب مختلف است، همچنین اجماع علمای امامیه، و قول لغویین و مفسرین شیعه و سنی است که «غنیمت» را اعم از غنائم جنگی میدانند. منتها آیه را تخصیص میزنند و به عبارت صحیح تر تأویل می برند، بدون اینکه دلیل معتبری داشته باشند. اما انسان منصف و پژوهشگر، با توجه به آیة مبارکه و احادیث می فهمد که مفهوم غنیمتی که خداوند خمس را در آن واجب کرده است، مخصوص زمان جنگ و غنائم جنگی نیست، زیرا؛ رکاز که عبارت از گنجی است که در درون زمین وجود دارد، اهل سنت هم قبول دارند که خمس به آن تعلق می گیرد. همچنین خمس به لؤلؤ و مرجان که از دریا بدست می آیند باز هم خمس دارند. و اینها از مصادیق غنیمت به حساب می آیند. اما، اگر ما امروزه معنای عرفی غنیمت را غالب در غنائم جنگی بدانیم، همانطوری که قبلاً هم بیان شد، باز هم نمی توانیم از معنای لغوی آن صرف نظر نمائیم و آنرا مهجور و متروک بگذاریم، و زمان صدور آیه و عرف آن روز را در نظر نگیریم. بنابر این؛ با سه دلیل معتبر که عبارتند از: قرآن کریم، روایات و اجماع، وجوب خمس ثابت می شود، در حالی که اعم از غنائم جنگی است.

وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.


[1] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج4، ص 134.

[2] . کلینی، الکافی، ج1، ص 540.

[3] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج6، ابواب انفال، باب 3، حدیث 2.

[4] . سورة انفال، آیه 41.

[5] . استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص 250، تهران: انتشارات صدرا، 1387هـ.ش، چ دوم.

[6] . خلیل بن احمد فراهیدی، العین،  ج 4، ص 205، قم: منشورات الهجره، 1410هـ.ق، چ دوم.

[7] . محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج6، ص 70، بیروت- لبنان: دار صادر، 1414هـ.ق، چ سوم.

[8] . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص 66، تهران- ایران: کتابفروشی مرتضوی، 1416، چ سوم.

[9] . فیروز آبادی، قاموس المحیط، ج 2، ص 211.

[10] . احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ج2، ص 182.

[11] . شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج16، ص 2، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، چ هفتم.

[12] . سید محمد کاظم یزدی، العروة الوثقی، ج2، ص 366، بیروت- لبنان: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1409هـ.ق، چ دوم.

[13] . رضا بن محمد هادی همدانی، مصباح الفقیه، ج14، ص 5، قم- ایران: مؤسسه نشر اسلامی،1416هـ.ق، چ اول.

[14] . مر تضی انصاری، کتاب الخمس، ص 21، قم- ایران: کنگره جهانی برزگداشت شیخ انصاری، 1415هـ.ق، چ اول.

[15] . سید روح الله موسوی امام خمینی، تحریر الوسیله،  ج1، ص 351، قم- ایران: مؤسسه دار العلم، چ اول.

[16] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن ص 615،

[17] . خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 4، ص426، قم: منشورات الهجره، 1410هـ.ق، چ دوم.

[18] . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 129، تهران- ایران: کتابفروشی مرتضوی، 1416، چ سوم.

[19] . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص 272، تهران- ایران: مرکز الکتاب للترجمة والنشر، 1402هـ.ق، چ اول.

[20] . محمد بن الحسن الاسترابادی، شرح الشافیه، ج1، ص 110، معانی باب افتعل.

[21] . یعنی دسیافتن به چیزی که با جنگ باشد یا غیر جنگ.

[22] . (برای آگاهی بیشتر در این زمینه به کتاب معالم مدرستین ج2، ص 123-135 تألیف علامه سید مرتضی عسکری مراجعه شود). لازم میدانم توضیخ مختصری در مورد فتوحات این دوره ذکر نمایم و آن این است که در زمان عمر، فتوحات چنان گسترش پیدا کرد که برای هر جنگجو، سه نفر کشاورز می رسید، به این صورت که در آن زمان مسلمانان سرزمین هایی را که فتح میکردند، زمین های کشاورزی را در دست خود کشاورزان باقی می گذاشتند، و در آمد آن را برای سربازان تقسیم میکردند، به همین جهت بود؛ که جلسة مشورتی برای تصمیم گیری در بارة زمین های فتح شده تشکیل شد، و عمر از حضرت علی(ع) با حضور مهاجران و ده نفر از انصار (شاید اولین بار بود که عمر انصار را مورد مشورت قرار می داد)، درخواست مشورت کرد. در این جلسة مشورتی بود که حضرت علی(ع) مسألة زمین های مفتوح عنوه را مطرح کرد و فرمود: «دعهم یکونوا مادة للمسلمین» زمین ها را به کشاورزان واگذارید و از آنها خراج بگیرید و اصل زمین برای مسلمانان باقی بماند. شیخ طوسی«ره» این روایت را که «دعهم» است «دعها» ذکر کرده است. «هم» ضمیر مذکر است و به کشاورزان بر می گردد. (سیمای کارگزاران، استاد ذاکری، قسمت نقش حضرت علی(ع) در زمان عمر)

[23] . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 119.

[24] . ترجمة غرررالحکم ودررالکلم، محلاتی، ج 2، ص 43، ناشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378چ دوم.

[25] . ابن اثیر، النهایة، ص 1999.

[26] . سورة انفال، آیة 40.

[27] . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج7، ص 176، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374، چ اول.

[28] . سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج9، ص89، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417، چ پنجم.

[29] . فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 836، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372، چ سوم.

[30] . سید محمد تقی مدرسی، من هدی القرآن، ج4، 61، تهران، دار المحبی الحسین، 1419هـ.ق، چ اول.

[31] . آقا حسین طباطبائی بروجردی، کتاب زبدة المقال، مقرر، سید عباس ابوترابی، ص 5،

[32] . محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص 1، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1364، چ اول.

[33] . ابو عبد الله محمد بن عمر فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 15، ص 484، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، 1420ق، چ سوم.

[34] . عبد الرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 163، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، 1418ق، چ اول.

[35] . تفسیر المنار، ج 10، ص 2- 7.

[36] . سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 10، ص 2.

[37] . صحیح بخاری، ج2، ص 137، باب فی الرکاز الخمس.

[38] . همان، ص 136، باب ما یستخرج من البحر.

[39] . حسین علی منتظری، الخمس، ص 15، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

[40] . شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص 291، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1362، چ اول.

[41] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 123، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1407هـ.ق، چ چهارم.

[42] . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 545، حدیث 11، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407هـق، چهارم.

[43] . محمد بن حسن طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، ج2، ص 55، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1390هـ.ق، چ اول.

[44] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص 484، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1409هـ.ق، چ اول.

[45] . علامه حلی، تذکره الفقهاء، ج5، ص 420، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چ اول.

[46] . ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج2، ص 118، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1407هـ.ق، چ اول.

[47] .  علی بن حسین موسوی شریف مرتضی، الانتصار فی انفرادات الامامیه، ص 225.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/12/15:: 9:2 عصر     |     () نظر

ویژگی هاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم

1- یاد خداوند؛ «لا یقوم و لا یجلس الّا على ذکر الله». پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نمىایستاد و نمی نشست مگر آنکه به یاد خدا بود.

2- حقگویى؛ «و لا یقول فى الغضب و الرضا الّا الحق- ینفذ الحق و ان عاد ذلک بالضرر علیه او اصحابه». در حال غضب و رضا جز حق سخن نمی گفت و به حق پایبند بود گرچه به ضرر خود یا اصحابش بود.

3- شرح صدر؛ «اوسع الناس صدراً». شرح صدر او از همه مردم گستردهتر بود.

4- سلام به کودکان؛ «یمرّ على الصبیان فیسلم علیهم». به کودکان که برخورد مىکرد، سلام می کرد.

5- اجابت دعوت؛ «یجیب دعوة الحر و العبد». دعوت آزاد و بنده را مىپذیرفت.

6- پذیرفتن هدیه؛ «یقبل الهدیه و لو انها جرعة لبن و یکافىء علیها». هدیه را قبول می کرد گرچه جرعهاى از شیر بود و جبران می کرد.

7- عیادت مریض؛ «یعود المرضى فى اقصى المدینه». در دورترین نقطه شهر به عیادت بیماران می رفت.

8- تشییع جنازه؛ «یشهد الجنائز». به تشییع جنازهها می رفت.

9- ایثار؛ «لم یشبع من خبز برّ ثلاثة ایام متوالیة حتى لقى الله تعالى ایثاراً على نفسه لا فقراً و لا بخلًا». در سه روز پشت سر هم از نان گندم سیر نشد، به خاطر ایثار به دیگران، نه از روى بخل تا اینکه خداوند متعال را ملاقات کرد.

10- علاقه به عطر و بوى خوش؛ «یحب الطیب و لم یکن فى طریقة فیتبعه احد الّا عرف انه قد سلکه من طیب عرفه». علاقه به عطر داشت و مردم هرگاه بوى عطر را در راهى استشمام می کردند می فهمیدند پیامبر از آن راه عبور کرده است.

11- مزاح و تبسّم؛ «یمزح و لا یقول الا حقاً و یضحک من غیر قهقهة». شوخى میکرد و سخنى جز حق نمی گفت و بدون قهقهه می خندید.

12- مهمانى؛ «اذا دخل منزلًا قعد فى ادنى المجلس الیه حین یدخل». هرگاه داخل منزلى می شد در پایینترین محل مىنشست.

13- سخن گفتن؛ «اذا حدّث بحدیث تبسّم فى حدیثه». هرگاه سخنى می گفت در سخن گفتنش تبسّم می کرد.

14- نگاه کردن؛ «یقسّم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا والى ذا بالسویّة- لا یثبت بصره فى وجه احدٍ». نگاه خود را در میان اصحابش تقسیم می کرد، گاهى به فردى نگاه مىکرد و گاهى به فردى دیگر و نگاه خود را به فرد خاصى ثابت نگه نمی داشت.

15- خوابیدن؛ «ینام على الحصیر». روى حصیر می خوابید.

16- عدم انتظار از احترام؛ «اصحابه لا یقومون لما عرفوا من کراهته لذلک». اصحابش در برابر او نمی ایستادند، زیرا مىدانستند پیامبر از این کار کراهت دارد.

17- استقبال از مهمان؛ «لا یجلس الیه احد و هو یصلى الّا خفف صلاته و اقبل علیه». هرگاه پیامبر در حال نماز بود و شخصى به او مراجعه می کرد، نماز خود را کوتاه می کرد و به او توجه می کرد.

18- تواضع؛ «اشد الناس تواضعاً- اسکتهم فى غیر کبر. یخصف النعل یرقع الثوب یحلب الشاة یطحن مع الخادم اذا اعیى». تواضع او از همه بیشتر بود. بدون اینکه کبر بورزد از همه ساکتتر بود. کفش و لباس خویش را وصله می زد، بز را می دوشید و هرگاه خدمتگذار خسته می شد، به خادم منزل در آرد کردن گندم کمک مىکرد.

19- پذیرفتن عذر؛ «یقبل معذرة المعتذر الیه». عذر شخص عذر آورنده را می پذیرفت.

20- بر آوردن نیاز مردم؛ «ما یأتیه احد حراً کان او عبداً او امة الّا قام فى حاجته». نیازمندان که به او مراجعه می کردند چه آزاد و چه بنده و چه کنیز، به نیاز آنها رسیدگى می کرد.

21- تحمل گرسنگى؛ «یعصب الحجر على بطنه من الجوع». از گرسنگى به شکم خود سنگ می بست.

22- مجالست با مستمندان؛ «یجالس الفقراء ویؤاکل المساکین. لایحقّر مسکیناً لفقرهو زمانته». با تهیدستان و مساکین می نشست و به خاطر فقر آنها را تحقیر نمی کرد.

23- حفظ زبان؛ «یخزن لسانه الّا فیما یعنیه. طویل السکوت لا یتکلم فى غیر حاجة». زبان خود را جز در آنچه که قصد داشت حفظ می کرد، سکوت او طولانى بود و در غیر مورد نیاز سخن نمىگفت.

24-آغاز به مصافحه؛ «اذ لقى احداً من اصحابه بدأه بالمصافحة». هرگاه با کسى ملاقات می کرد آغاز به دست دادن می نمود.

25- «کان صلى الله علیه و آله احلم الناس، اشجع الناس، اعدل الناس، اعفّ الناس، اسخى الناس». پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، بردبار ترین مردم، شجاعترین مردم، عادلترین مردم، باعفت ترین مردم و سخی ترین مردم بود.

به نقل از آیینه کمال ج2، ص 28.

خوف آن حضرت بعد از خودش برای امت

قال رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه وآله: «إنّ أخْوَفَ ما أتَخَوَّفُ علی اُمّتى مِن بَعْدى : هذهِ المَکاسِبُ المُحَرَّمةُ ، والشَّهْوَةُ الخَفِیّةُ ، والرِّبا .». (بحار الانوار، ج 73، ص 158) پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ترسناکترین چیزهایی که بعد از خود بر امّتم می ترسم اینهاست: درآمدهای ناروا، شهوتهای نهفته، وربا.

باز از آن حضرت است که می فرماید: «إنّ أخْوَفَ ما أخافُ عَلی اُمّتِى الهَوی وطُولُ الأملِ ؛ أمّا الهوی فَإنّهُ یَصُدُّ عَنِ الحقِّ ، وأمّا طُولُ الأملِ فَیُنْسى الآخِرَةَ ».(بحار الانوار، ج ص 75)

بدانید که آنچه مرا بیش از همه نگران امّتم کرده است دو خصلت است: خواهشهای نفس وآرزوی دراز؛ زیرا هوا وهوس ، آدمی را از حق باز می دارد وآرزوی دراز ، آخرت را از یاد می برد.

 در روایت دیگر می فرماید : «إنّ أخْوَفَ ما أخافُ عَلَیْکُمُ الشِّرْکُ الأصْغَرُ . قالُوا : وما الشِّرْکُ الأصْغَرُ یا رسولُ اللّه ِ ؟ قال : هُوَ الرِّیاءُ».(بحار الانوار، ج72، ص303)

ترسناکترین چیزی که می ترسم به آن مبتلا شوید شرک اصغر است؛ گفتند: ای رسول خدا! شرک اصغر چیست؟ فرمود: ریا

مقام ارجمند امام حسن علیه السلام از زبان پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم

1- «ان ابنى هذا سید یصلح اللَّه به بین فئتین من المسلمین». (مناقب ابن منازلی، ص 371). همانا این پسرم سرور وآقاست، خداوند به وسیله او، بین دو گروه از مسلمانان را اصلاح مى دهد.

2- عمّار یاسر مى گوید؛ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مکرّر فرمود:«الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه هما ریحانتى من الدنیا». (فصول المهمه، ص 134). حسن وحسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند، آنها دو گُل خوشبوى من در دنیا می باشند.

3- علاقه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به امام حسن علیه السلام: ابو هُریره مى گوید: روزى حسن علیه السلام به محضر پیامبراکرم صلى الله علیه و آله آمد و در کنار آن حضرت نشست. پیامبر دهانش را به (نشانه محبّت) بر دهان حسن علیه السلام نهاد وسه بار فرمود:«اللهم انى احبه و أحب من یحبه». (بحار الانوار، ج 43، ص 266-316). خدایا من حسن را دوست دارم و همچنین آن کسى که حسن را دوست بدارد، دوست دارم.

4- نیز آن حضرت فرمود:«الحسن و الحسین امامان قاما اوقعدا». (منتهی الامال، ج1، ص 267). حسن وحسین هردو امام و پیشوایند، چه قیام کنند چه صلح کنند.

امام حسن علیه السلام در راه مکه

در یکى از سالها امام حسن مجتبى علیه السلام پیاده از مدینه به مکّه رهسپار شد، به طورى که پاهایش ورم کرد. در مسیر راه، یکى از خدمتکاران عرض کرد:«اگر سوار شوى، این ورم، رفع مى گردد. امام حسن علیه السلام فرمود نه، وقتى که به منزلگاه بعدى رسیدیم، سیاه پوستى نزد تو آید و روغنى همراه دارد، تو آن روغن را از او بخر و چانه نزن. خدمتکار گفت پدر و مادرم به قربانت، ما به هیچ منزلگاهى وارد نشدهایم که به دوا فروشى برخورد کنیم. امام فرمود آن مرد در نزدیک منزلگاه بعدى است. خدمتکار مىگوید حدود یک میل (دو کیلومتر) از آنجا گذشتیم، ناگاه آن سیاه پوست پیدا شد، امام علیه السلام به من فرمود نزد این مرد برو و روغن را از او بگیر و قیمت آن را به او بده. من هم نزد آن مرد سیاه پوست رفتم و تقاضاى روغن نمودم. سیاه پوست گفت این روغن را براى چه کسى مى خواهى؟ گفتم براى حسن بن على علیه السلام سیاه پوست گفت خواهش می کنم مرا نزد آن حضرت ببر. من هم موافقت کردم و با سیاه پوست به حضور امام حسن علیه السلام آمدیم. سیاه پوست عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، من نمىدانستم که روغن را براى شما می خواهد، اجازه بدهید قیمتش را نگیرم زیرا من غلام شمایم، از خدا بخواهید به من پسرى سالم عنایت کند که دوست شما اهل بیت باشد، زیرا وقتى که از نزدهمسرم جدا شدم درد زایمان داشت. امام حسن علیه السلام فرمود به خانهات برو که خدا پسرى سالم به تو عطا فرموده است و او از شیعیان ما می باشد. سیاه پوست همان دم به خانهاش بازگشت و دید همسرش پسرى سالم به دنیا آورده است. سپس به محضر امام حسن علیه السلام برگشت و خبر ولادت پسر را به آن حضرت داد و براى آنحضرت دعا کرد. امام حسن علیه السلام از آن روغن به پایش مالید و بر اثر آن ورم پاهایش بر طرف گردید. این پسر بزرگ شد و بعدها از یاران و دوستان مخلص آل محمد علیهم السلام گردید و به عنوان شاعر و مداح معروف اهلبیت علیهم السلام با نام «سیّد حِمیرى» مشهور گردید، که به گفته بعضى 2300 قصیده در فضائل خاندان رسالت سروده است. (سفینه البحار، ج1، ص 306)

برخی از سخنان گهر بار امام حسن علیه السلام

1- «الخیر الّذى لا شرّ فیه: الشّکر مع النّعمة و الصّبر على النّازلة».(تحف العقول، ص 253). خیر و سعادت خالص، شکر در برابر نعمت و صبر در برابر حوادث ناگوار است.

2- «غسل الیدین قبل الطّعام ینفى الفقر و بعد الطّعام ینفى الهمّ». (مواعظ العددیه). شستن دستها قبل از غذا خوردن موجب نابودى فقر مىشود و شستن دستها بعد از غذا خوردن موجب نابودى غم و اندوه مىگردد.

3- «عجبت لمن یتفکّر فى مأکوله کیف لا یتفکّر فى معقوله فیجنّب بطنه ما یؤذیه و یردع صدره ما یردیه». (سفینه البحار، ج2، ص 84). تعجّب مىکنم از کسانى که در غذاى جسم خود فکر می کنند ولى در امور معنوى و غذاى جان خویش تعقل نمی نمایند، شکم را از طعام مضّر حفظ می کنند ولى باک ندارند که افکار پلیدى در روان آنها وارد شود.

4- «یابن آدم انّک لم تزل فى هدم عمرک منذ سقطت من بطن امّک فخذ ممّا فى یدک لما بین یدیک فانّ المؤمن یتزوّد و انّ الکافر یتمتّع». (همان، ص671). اى فرزند آدم تو از روزى که شکم مادر را ترک گفتى و قدم به زمین گذاردى پیوسته سرگرم نابود ساختن عمر خویش هستى. از فرصت زندگى استفاده کن و از آنچه اکنون در دست دارى براى منازلى که در پیش دارى بهره بردار که افراد با ایمان از دنیا زاد و توشه براى فرداى خود تهیه مىکنند و افراد بی ایمان تنها از آن لذّت و کامروایى می خواهند.

5- جناده بن أبى امیه مى گوید: درآخرین لحظات عمرامام حسن علیه السلام در محضر آن حضرت بودم که عرض کردم: عظنى یاابن رسول اللَّه، قال: «نعم أستعدّ لسفرک و حصّل زادک قبل حلول أجلک و اعلم أنّک تطلب الدّنیا و الموت یطلبک و لا تحمل همّ یومک الذى لم یأت على یومک الذى انت فیه و اعلم انّک لا تکسب منالمال شیئاً فوق قوّتک الّا کنت فیه خازناًلغیرک».(بحار الانوار، ج 44، ص 139). اى پسر پیامبر مرا موعظه کن، فرمود: بله (اى جناده) خود را آماده سفر آخرت کن و قبل از رسیدن مرگ زاد و توشه خود را آماده ساز و بدان که تو دنیا را طلب مىکنى و مرگ تو را و هیچگاه هم و تلاش خود را مصرف روزى که هنوز نرسیده نکن و بدان اگر بیش از قوت خود مال اندوزى کنى خزانهدار دیگرى شدهاى.

 برخی از سخنان گهربار امام رضا علیه السلام

1- قال الرضا علیه السلام :«انّ الله عزّوجلّ أمر بثلاثه مقرون بها ثلاثه أخرى، أمر بالصلاه و الزکاه فمن صلّى و لم یزکّ لم یقبل منه صلاته و أمر بالشّکر له و للوالدین فمن لم یشکر والدیه لم یشکر الله و أمر باتقاء الله و صله الرّحم فمن لم یصل رحمه لم یتّق الله عزّوجلّ».(بحار الانوار، ج 74، ص 68). امام رضا می فرماید: خداوند متعال سه وظیفه دینى را با سه موضوع اجتماعى همراه ساخته است؛

1. نماز که موضوعى عبادى است را به همراه زکات که خدمتى اجتماعى است فرمان داده است. پس کسى که نماز بهجاى آورد ولى زکات ندهد، نمازش پذیرفته نیست.

2. شکرگزارى در برابر خالق را با شکرگزارى براى پدر و مادر همراه ساخته است. پس کسى که سپاسگزار پدر و مادر نباشد، شکر خدا به جا نیاورده است.

3. تقواى الهى را همراه با صله رحم فرمان داده است. کسى که ارتباط با خویشاوندان را قطع کند، تقواى الهى را رعایت نکرده است.

شرایط مسلمانى

امام رضا علیه السلام، از رسول خدا (ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود:«مَن کان مسلماً فلا یَمکر و لا یخدع فإنّى سمعت جبرئیل یقول: انّ المکر و الخدیعه فى النّار ثمّ قال: لیس منّا مَن غَشّ مسلماً و لیس منّا مَن خان مسلماً».(بحار الانوار، ج 36، ص 326).

کسى که مسلمان باشد، مکر و خدعه نمىکند. از جبرئیل شنیدم که مىگفت فرجام مکر و خدعه آتش است. از ما نیست کسى که با مسلمانى غِش کند؛ از ما نیست کسى که بر مسلمانى خیانت روا دارد.

یارى و امداد ضعیفان

حضرت رضا مىفرماید:«عونک للضّعیف أفضل من الصّدقه».(بحار الانوار، ج78، ص 339). برترین صدقه و انفاق در راه خداوند، امداد و یارى ضعیفان است.

محبت به مردم

امام رضا مىفرماید: «التّودّد الى النّاس نصف العقل».(همان، 335). محبت به مردم و اظهار دوستى نسبت به ایشان، نیمى از عقل است.

اندوه زدایى از دلها

امام رضا مىفرماید: «من فرّج عن مؤمن فرّج الله من قلبه یوم القیامه».(همان، ج 74، ص 321). آن کس که اندوهى از دل و چهره انسان مؤمنى بزداید، خداوند در روز رستاخیز اندوه از دلش بزداید.

ارتباط با خویشاوندان

امام رضا میفرماید: «مَن سرّه أن ینسأ فى أجله و یزید فى رزقه فلیصل رحمه».(عیون اخبار الرضا، ج2، ص 44). کسى که دوست دارد روزگار درازترى در دنیا زندگى کند و روزىاش فراوانتر شود، صله رحم کند و به خویشاوندان رسیدگى نماید.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/11/2:: 12:13 صبح     |     () نظر

صلوات بر علی بن الحسین علیهما السلام

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ الَّذِی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّةَ الْهُدَى الَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ* اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَیْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّةِ أَنْبِیَائِکَ حَتَّى یَبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ*»[1] 

پروردگارا درود فرست بر حضرت علی بن الحسین سید و بزرگ اهل عبادت، آنکس که تو او را برای خود خالص گردانیدی و از نسل پاکش پیشوایان هدایت را که آنها خلق را به حق کنند و به حق باز رجوع کنند قرار دادی، و او را برای خویش اختیار فرمودی و او را از هر رجس و ناپاکی، پاک و مطهر ساختی و او را بر گزیدی و هادی خلق بسوی خدا و هدایت یافته به حق قرار دادی. پروردگارا پس درودی و رحمتی بر او فرست که بهترین درود هایی باشد که بر ذریه پیامبرانت فرستادی، تا به آن درود در دنیا و آخرت دیده اش روشن فرمایی که تو ای خدای مقتدر کامل و به حقایق امور آگاه هستی.

مدینه بار دیگر شد سیه پوش ** بقیع اورا چوگل دارد درآغوش

خزان شد سرو باغ آل طه     ** به گوش آید ندای وا اماما

امام چهارمین جان داده مظلوم** که از زهر ستم گردیده مسموم

شهید زندة کرب و بلا بود     **  دلش خون از غم شام بلا بود

***

دل سودا زده ام ناله و فریاد کند

هرزمان یاد غم سید سجاد کند

                        بی‌گمان اشک به رخساره بریزد از چشم

                         هرکه یادی ز گرفتاری آن راد کند

تن تب دارو اسیری وغم کوفه وشام

وای اگر شِکوة این قوم بر اجداد کند

                          خون ببارد زغم مرگ پدر در همه عمر

                          چونکه از واقعة کرب و بلا یاد کند

نتوان ماتم سجاد نوشتن خسرو

دل اگر سنگ بود ناله و فریاد کند.

***

اى تشنه اى که بر لب در یا گریستى     

 از دیده خون، ز مرگ احبا گریستى‏

                              یعقوب آل عصمت اگر خوانمت رواست

                              چون در فراق یوسف زهرا گریستى‏

آن جا پدر ز هجر پسر گریه کرد لیک    

این جا تو در مصیبت باباگریستى‏

                              گاهى به یاد واقعه ى خونین کربلا        

                              گاهى به یاد شام غم افزا گریستى‏

در ماتم سه ساله ى بى یاور حسین      

 بر سوزه آه زینب کبرى گریستى‏

                             بودى مدام صائم و قائم تمام عمر       

                             روزاشک غم فشاندى وشبها گریستى‏.

نام مبارک امام چهارم؛ على‏ و القاب مشهور آن بزرگوار: سجّاد، زین العابدین، است.‏ نام پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام‏، و مادرش، شهربانو (دختر یزدگرد سوّم)[2] ولادت آن حضرت در روز پنجم شعبان سال 38 هجرى (یا 15 جمادى الاولى سال 36) در مدینه می‌باشد. بنا بر مشهور در 25 محرم سال 95 هجرى در مدینه به تحریک هشام بن عبدالملک، مسموم شده و در سنّ حدود 57 (یا 59) سالگى به شهادت رسید ومرقد شریف ایشان در مدینه، قبرستان بقیع مى باشد.

امام سجاد علیه در مدت 34 سال امامتش فعالیت های بسیاری در جهت حفظ اسلام و تشیع نمود، در قالب دعا و نیایش، معارف اسلام ناب را از سیاست، اخلاق، اجتماعیات، حقانیت شیعه و اهلبیت علیهم السلام، انتقاد از ظلم و ظالم، و سفارش به حق و حقیقت و... به مردم آموزش داد. صحیفة سجادیه که از آن حضرت بیاد گار مانده است، امروزه محققین از آن به «اخت القرآن»، «انجیل اهلبیت»، و «زبور آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم»، یاد می‌کنند.

یکی از مهمترین فعالیت های آن حضرت این بود که نگذارد، قیام و نهضت امام حسین علیه السلام، به فراموشی سپرده شود، ایشان نسبت به این واقعه حساس تاریخ، مسؤولیت خطیرى احساس مى‏کرد و خود را موظف مى‏داشت که با یاد آوریهاى فراوان و پى در پى، این خاطره تحرّکزا و انقلاب خیز را در تاریخ ثبت کند تا منشأ الهام آزادمردى و رشادت براى همیشه و چراغ روشنگر راه آزادیخواهان و حق طلبان باشد.

خطبه امام سجاد علیه السلام، در شام

یکى از فرازهاى بر جسته زندگى امام سجّاد علیه السلام خطبه او در شام نزد مردم و یزید بود که یزیدیان را رسوا کرد و پیام خون شهیدان را در دیار شام به ثمر نشاند و موجب تحوّل عجیبى گردید. مسجد اموى شام پر از جمعیت بود، امام سجّاد علیه السلام را به آن مسجد آورده بودند تا عظمت یزید را بنگرد، یزید حضور داشت و به خطیب مزدور خود گفت: بر بالاى منبر برو و آنچه خواستى نسبت به على علیه السلام و حسین علیه السلام بدگویى کن و از ناسزاگویى به آنها کم نگذار.

خطیب بالاى منبر رفت و آنچه توان داشت در حضور مردم و امام سجّاد علیه السلام از امام على علیه السلام و امام حسین علیه السلام بدگویى کرد و معاویه و یزید را مدح و ستایش نمود.

امام سجّاد علیه السلام در همان پایین منبر فریاد زد:«ویلک ایّها الخاطب اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق، فتبؤا مقعدک من النار»؛ واى بر تو اى سخنران، خشنودى مخلوق را به خشم خالق خریدى پس جایگاهت را آتش دوزخ فرا گرفت.

سپس امام سجّاد علیه السلام به یزید فرمود: «یا یزید ائذن لى حتّى اصعد هذه الاعواد فاتکلم بکلمات لله فیهنّ رضاً و لهؤلاء الجلساء فیهن اجر و ثواب»؛ اى یزید به من اجازه بده تا بالاى این چوبها بروم و سخنانى بگویم که در آن خشنودى خدا باشد و براى حاضران موجب اجر و پاداش گردد.

یزید این تقاضا را رد کرد. ولى حاضران گفتند: اجازه بده او بالاى منبر رود شاید ما از او چیزى بشنویم. مردم همواره از یزید تقاضا مى‏کردند که اجازه دهد، تا اینکه ناگزیر یزید اجازه دادو امام علیه السلام پس از حمد و ثنا فرمود: «ایها الناس اعطینا ستا و فضلنا بسبع اعطینا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة فى قلوب المؤمنین، و فضلنا بان النبى المختار محمداً ومنا الصدیق ومن الطیار ومنا اسداللَّه و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة من عرفنى فقد عرفنى ومن لم یعرفنى انبأته بحسبى ونسبى»؛ اى مردم! به ما شش چیز داده شد و به هفت چیز ما بر دیگران برترى داده شدیم اما آن شش، به ما حلم، علم، جوانمردى، فصاحت، شجاعت، و دوستى در دل مؤمنان داده شد و اما آن هفت چیز که ما به آن برترى داده شدیم عبارت است از اینکه: پیامبرِ برگزیده حضرت محمّد (ص) از ما است، وصدّیق (نخستین کسى که به او ایمان آورد یعنى على) از ما است، جعفر طیّار از ما است، شیر خدا و شیر رسول خدا (حضرت حمزه) از ما است و از ما است دوسبط پیامبر در این امت (حسن وحسین).

 هرکس که مرا شناخت که شناخت و هر کس که نشناخت، او را به حسب و نسبم خبر مى‏دهم.

 «ایها الناس! انا ابن مکّة و منى، انا ابن زمزم و صفا، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سیدة النساء، انا ابن خدیجة الکبرى، انا ابن مقتول ظلماً، انا ابن المجزور الرأس من القفا، انا ابن العطشان حتّى قضا، انا ابن طریح کربلا، انا ابن مسلوب العمامة و الرداء ...»؛

من فرزند مکه و منى هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند کسى هستم که از روى ظلم کشته شد. من پسر کسى هستم که سرش از قفا بریده شد. من پسر تشنه کامى هستم که با لب تشنه به شهادت رسید. من پسر کسى هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده. من پسر کسى هستم که عمامه و عبایش ربوده شد ....

امام سجّاد علیه السلام همچنان گفت و گفت. مردم زار زار مى‏گریستند و صداى گریه و ناله بلند شد. یزید ترسید که فتنه و آشوب به پاشود؛ به مؤذّن فرمان داد: اذان را بگو. مؤذّن گفت: «اللَّه اکبر اللَّه اکبر»، امام سجاد علیه السلام فرمود: «لا شى‏ء اکبر من اللَّه»؛ هیچ چیز بزرگتر از خدا نیست. مؤذّن گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه.»، امام سجّاد علیه السلام فرمود: «شهد بها شعرى و بشرى ولحمى و دمى»؛ مو و پوست و گوشت و خونم به یکتایى خدا گواهى دهد.

مؤذّن گفت: «اشهد ان محمد رسول اللَّه»، امام سجاد علیه السلام به مؤذّن فرمود: تو را به حقّ محمّد ساکت باش، تا من سخنى بگویم. سپس از بالاى منبر متوجه یزید شد و فرمود: «یا یزید محمّد هذا جدّى ام جدّک؟ ...» اى یزید محمّد جدّ من است یا جدّ تو؟! اگر مى‏گویى جدّ تو است، دروغ مى‏گویى و کفر مى‏ورزى و اگر اعتقاد دارى که او جدّ من است پس چرا عترت و خاندان او را کشتى؟ چرا پدرم را کشتى و حرم او و مرا اسیر کردى؟! این سخن را گفت و دست به گریبان برد و جامه خود را چاک زد و گریه کرد. سپس خطاب به مردم فرمود: اى مردم! آیا در میان شما کسى هست که جد و پدرش رسول خدا باشد؟! صداى شیون و گریه از مجلس برخاست. آنگاه فرمود: به خدا سوگند در جهان جز من کسى نیست که جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد. پس چرا این شخص (یزید) پدر مرا کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؛ اى یزید این کارها را مى‏کنى و باز مى‏گویى محمّد صلى الله علیه و آله رسول خداست؟ و رو به قبله مى‏ایستى، واى بر تو که در روز قیامت جدّم و پدرم طرف دعواى تو هستند. یزید فریاد زد: اى مؤذّن! اقامه بگو!

هیاهو و صداى اعتراض از مجلس برخاست، بعضى با یزید نماز خواندند و بعضى دیگر نماز نخوانده و پراکنده شدند.[3]

سخنان و مواعظ آن حضرت

1- قال علی بن الحسین علیه السلام یواما؛ « قال علیه السّلام یوما: اصحابى، اخوانى، علیکم بدار الآخرة، و لا اوصیکم بدار الدّنیا، فانّکم علیها و بها متمسّکون. اما بلغکم ما قال عیسى بن مریم للحوارییّن؟ قال لهم: قنطرة فاعبروها و لا تعمروها. و قال: ایّکم یبنى على موج البحر دارا؟ تلکم الدّار الدّنیا و لا تتّخذوها قرارا.»[4]  امام سجاد علیه السلام، روزى به جماعت اصحاب خود فرمود:

اصحاب من! برادران من، همانا وصیّت مى‏کنم شما را به تدارک و تهیّه خانه آخرت، و براى سراى دنیا شما را وصیّت نمى‏کنم، زیرا که شما در دنیا حریص هستید و متمسّک به آن مى‏باشید، آیا به شما نرسیده است آنچه عیسى بن مریم علیه السّلام به حواریّین گفت؟ فرمود به ایشان که: دنیا پلى است، از این پل عبور کنید و به عمارتش مکوشید. یعنى از پل باید گذشت نه به آرزوى اقامت نشست.و نیز عیسى علیه السّلام فرمود: کدام یک از شما بر موج دریا عمارت بنا مى‏کنید، اینک دنیاى شما را همین حالت است. و بنا، بر آن چون بنا، بر موج بحر است، پس چنین‏ مکانى سست بنیان را آرام و قرار ندانید.

2-  روى عنه علیه السّلام قال: «عجبت لمن یحتمى من الطّعام لمضرّته، کیف لا یحتمى من الذّنب لمعرّته»[5]   عجب دارم من از آن کس که پرهیز از طعام مى‏کند به جهت آن که مبادا به او ضرر رساند، چگونه پرهیز از گناه نمى‏کند که مبادا بدى و جزاى بد به او عاید گردد.؟!

3-  در کشف الغمّه است که حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: وصیّت کرد مرا پدرم به این کلمات. فرمود: اى پسر جان من! با پنج طبقه از مردم مصاحبت مکن و سخن با ایشان مگوى و رفاقت مکن با ایشان در راه.عرض کردم که: فدایت شوم این جماعت کیانند؟ فرمود: «لا تصحبنّ فاسقا فانّه یبیعک باکلة فما دونها.» با فاسق یار مشو، زیرا که او تو را به یک خوراک، یا به یک لقمه، بلکه کمتر از آن مى‏فروشد. عرض کردم: اى پدر! و کمتر از آن چیست؟ فرمود به طمع لقمه تو را مى‏فروشد لکن به آن نمى‏رسد.گفتم: اى پدر! دوّم کیست؟ فرمود: با بخیل مصاحبت مکن، زیرا که تو را محروم مى‏نماید از مالش در وقتى که نهایت احتیاج به آن دارى. عرض کردم: سیّم کیست؟ فرمود: با کذّاب مصاحبت مکن، زیرا که او به منزله سراب است دور مى‏کند از تو نزدیک را و نزدیک مى‏کند به تو دور را. و سراب آن است که شعاع آفتاب در نیمروز به زمین مستوى افتد لمعات آن درخشنده در نظر آید چون آب موج زننده، پس گمان برده شود که آن آبى است بر زمین جارى مى‏شود و آن صورت است و حقیقت ندارد. گفتم: اى پدرم چهارم کیست؟ فرمود: احمق است، زیرا که او مى‏خواهد تو را نفع رساند از حمق و نادانى خود تو را ضرر مى‏رساند.

عرض کردم: اى پدر پنجم کیست؟فرمود: مصاحبت مکن با قاطع رحم زیرا که من یافتم او را ملعون در سه موضع از کتاب خداى تعالى[6]

4- قال علیه السّلام: «انّ من سعادة المرء ان یکون متجره فى بلده، و یکون خلطآئه صالحین و یکون له ولد یستعین بهم.»[7]  از سعادت و نیک بختى مرد آن است که سوداگرى و تجارت‏گاه او درشهرش باشد، و با آنان که معاشرت دارد صالح و نیکوکار باشند، و براى او فرزندانى باشد که از ایشان یارى و استعانت جوید.

5- «من قنع بما قسّم اللَّه له فهو من اغنى الناس»[8]  کسى که به آنچه که از سوى خدا براى آن تعیین شده قانع باشد، از بى نیاز ترین انسانها خواهد بود.

6- «ثلاث منجیات للمؤمن: کفّ لسانه عن النّاس واغتیابهم، و اشغاله نفسه بما ینفعه لآخرته و دنیاه و طول البکاء على خطیئته»[9]  سه چیز نجاتبخش مؤمن است: 1- نگهدارى زبان از مردم و از غیبت کردن آنها 2- پرداختن به کارهایى که براى آخرت و دنیا سودمند است 3- گریه طولانى بر گناه خود.

7- «ایّاک و الکسل و الضّجر فانّهما مفتاح کلّ شرّ»[10]  از تنبلى و کم حوصلگى بپرهیز زیرا این دو کلید هر کار بدى است.

8- «الرّضا بمکروه القضاء ارفع درجات الیقین»[11]  راضى بودن به مقّدرات ناخوش آیند از بالاترین درجات یقین است.

9- «ایّاک و الابتهاج بالذّنب فانّ الابتهاج به اعظم من رکوبه»[12]  از انجام گناه از روى خوشحالى و شادى بپرهیز، زیرا بدى و مجازات شادى به گناه از انجام دادن خود گناه بیشتر است.

10- «من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدّنیا»[13] هر کس روح بلندى داشته باشد دنیا را زیر پا خواهد گذاشت.

11- «ما من شیى‏ءٍ احبّ الى اللَّه بعد معرفته من عفّة بطنٍ و فرج»[14] بعد از معرفت پروردگار هیچ چیز نزد پروردگار محبوبتر از عفت شکم و غریزه جنسى نیست.

12- «افعل الخیر الى کلّ من طلبه منک فان کان أهله فقد أصبت موضعه و ان لم یکن اهله کنت اهله. و ان شتمک رجل عن یمینک ثمّ تحوّل الى یسارک و أعتذر الیک فاقبل عذره»[15] هر کس از تو مطالبه کار خیرى را کرد انجام بده که اگر مستحق آن باشد به جایش انجام شده و اگر سزاوار نباشد تو انسانى خیر خواه هستى و فیض و ثواب را برده‏اى و اگر کسى از سمت راست بر تو ناروا گفت و از سمت چپ معذرت خواست عذرش را بپذیر.

دعای امام سجاد علیه السلام، هنگام غم و اندوه

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدْرَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ وَ لَا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَنِکَ [سُنَّتِکَ‏] فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.[16]

ای خداوندی که گره کار های فروبسته به تو گشوده می‌شود و سختیها به تو آسان می‌گردد، ای خداوندی که از تو خواهند رهایی از تنگناها را و یافتن آسودگی را، به قدرت تو دشواری خوار مایه گردد، و به لطف تو اسباب کار ها ساخته آید. قضا به قدرت توجاری است و هر چیزی بر وفق اراده تو پدید آمده است. و به مشیت تو فرمانبر است و به گفتار آمرانه اش نیاز نیست، به اراده تو باز داشتنی است و به گفتار بازدارنده اش نیاز نیست. تویی آنکه در مهمات بخوانند و در سختیها به او پناه جویند، هیچ بلایی از ما نرود جز آنکه تواش برانی و هیچ اندوهی از دل ما رخت نبندد مگر آنکه تواش از میان برداری. ای پروردگار من، بر من محنتی رسیده که بار گرانش مرا از پای در آورده است، و به رنجی در افتاده ام که بر خود هموار نتوانم کرد. تو خود به قدرت خویش آن محنت و رنج بر من وارد آورده ای و به سوی من روانه داشته ای، آنچه را تو وارد آورده ای کس باز گرداندن نتواند و آنچه را تو روانه داشته ای کس دفع نتواند و آن در را که تو بسته ای کس گشادن نتواند و آن در را که تو گشاده ای کس بستن نتواند. چون کس را به رنج افکنی کس راحتش نرساند و چون کس را خوار داری کس عزیز نگرداند. پس درود فرست بر محمد و خاندانش، ای پروردگار من، به فضل خویش در آسایش بر من بگشای و به قدرت خویش سطوت اندوه را بر من بشکن و در آنچه زبان شکایت گشوده ام به رحمت نظر کن و مرا حلاوت استجابت در هرچه خواسته ام بچشان. و از نزد خویش رحمتی و گشایشی خوشگوار بر من ارزانی دار و راه رهایی در پیش پای من بگشای. چنان مکن که به سبب اندوه از انجام دادن فرایض و مستحبات تو باز مانم. که من ای پروردگار، در برابر این محنت که بر من وارد آمده بی‌طاقتم و پیمانه شکیباییم از آن اندوه  که نصیب من گردیده اینک لبریز است. تنها تویی که توانی آن اندوه را را از میان برداری و آن بلا را که بدان گرفتار آمده ام دفع کنی. پس مرا از بند بلا وارهان، اگر چه شایسه آن نباشم، «یا ذالعرش العظیم».


[1] . مفاتیح الجنان، ص 558.

[2] . اصول کافی، ج1، ص 466.

[3] . بحار الانوار، ج 45، ص 137. نفس المهموم، ص 260.

[4] . بحار الانوار، چ 73، ص 107. منتهی الامال، ج2، ص 1114.

[5] . بحار الانوار، ج 78، ص 159.

[6] . کشف الغمه، ج2، ص 293.

[7] . خصال، ص 159.

[8] . کشف الغمه، ج 2، ص 299.

[9] . تحف العقول، ص 282.

[10] . همان،

[11] . بحار الانوار، ج 78، ص 35.

[12] . تحف العقول، ص 339.

[13] . همان، ص 282.

[14] . بحار الانوار، ج75، ص 141.

[15] . کشف الغمه، ج2، ص 101.

[16] . مفاتیح الجنان، ص 115.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/9/29:: 11:28 عصر     |     () نظر
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >