غنیمت در کلام مفسرین شیعه
در سورة انفال آمده است:« وعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل»[26] و بدانید هر گونه غنیمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پیامبر و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است.
موضوع مهمی که در این آیه باید مورد بررسى دقیق قرار گیرد و در حقیقت قسمت عمده بحث در آن متمرکز مىگردد، این است که لفظ غنیمت که در آیه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مىشود یا هر گونه در آمدى را در بر مىگیرد؟!.
در صورت اول آیه تنها خمس غنائم جنگى را بیان مىکند و براى خمس در سایر موضوعات باید از سنت و اخبار و روایات صحیح و معتبر استفاده کرد و هیچ مانعى ندارد که قرآن به قسمتى از حکم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره کند و قسمتهاى دیگرى در سنت بیان شود.
مثلا در قرآن مجید نمازهاى پنجگانه روزانه صریحا آمده است، و همچنین به نمازهاى طواف که از نمازهاى واجبه است اشاره شده، ولى از نماز آیات که مورداتفاق تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنى است ذکرى به میان نیامده است، و هیچکس را نمىیابیم که بگوید چون نماز آیات در قرآن ذکر نشده و تنها در سنت پیامبر آمده نباید به آن عمل کرد، و یا اینکه چون در قرآن به بعضى از غسلها اشاره شده و سخن از دیگر غسلها به میان نیامده است باید از آن صرف نظر کرد، این منطقى است که هیچ مسلمانى آن را نمىپذیرد.
بنا بر این هیچ اشکالى ندارد که قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بیان کرده باشد و بقیه را موکول به سنت نماید و نظیر این مسئله در فقه اسلام بسیار زیاد است.[27]
از طرف دیگر، در زمان نزول این آیة مبارکه، همان طوری که بیان گردید، غنیمت تنها به غنائم جنگی، اختصاص نداشته است، و این در کلام مفسرین شیعه و سنی مشهود است که بعنوان نمونه به ترتیب به برخی از این دیدگاهها اشاره می کنم.
صاحب تفسیر المیزان در این مورد می نویسد: «الغنم والغنیمة إصابة الفائدة من جهة تجارة أو عمل أو حرب و ینطبق بحسب مورد نزول الایة علی غنیمة الحرب»[28] غنم و غنیمت به معنی رسیدن به فایده است، فرق نمی کند که فایده از طریق تجارت یا کار و یا جنگ حاصل شود. غنمت جنگی یکی از مصادیق آن است بر حسب نزول آیه.
در تفسیر مجمع البیان آمده است: «وقال اصحابنا أن الخمس واجب فی کل فائدة تحصل للانسان من المکاسب وأرباح التجارات وفی الکنوز والمعادن والغوص وغیر ذلک مما هو مذکور فی الکتب ویمکن أن یستدل علی ذلک بهذه الایة فإن فی عرف اللغة یطلق علی جمیع ذلک اسم الغنم والغنیمة»[29]
اصحاب ما گفته اند: خمس در هر فایده ای که برای انسان حاصل می شود، واجب است. چه این فایده از کار ها بدست آید، یا از طریق سود تجارت باشد، و یا از طریق گنجها، معادن و غوص باشد ویا از غیر این موارد، از چیز هایی که نام آنها در کتب ذکر شده است، حاصل گردد. برای تمام این موارد می توان به آیة خمس استدلال نمود. زیرا؛ در عرف لغت، اسم مغنم و غنیمت بر تمام موارد اطلاق شده است.
در تفسیر «من هدی القرآن» آمده است: «ظاهر الآیة ان الخمس مفروض علی الغنائم، وبالرغم من ان الکلمة تطلق الیوم علی غنائمهم دار الحرب بید ان المعنی اللغوی لکلمة الغنیمة لا یختص بما یحصل علیه المحاربون فی ساحة القتال. وفی عصر نزول القرآن لم تکن هذه الکلمة قد أصبحت خاصة بهذا المعنی بالذات... من هنا وجب الخمس على کل ما یکتسبه و یغنمه الفرد، و هو ضرورة دفاعیة، و بهذه المناسبة ذکر القرآن هذه الفریضة ضمن آیات القتال، کما ذکر ربنا الإنفاق فی سبیل اللّه و الجهاد بالمال ضمن الحدیث عن الحرب و الجهاد بالنفس.»[30]
ظاهر آیة خمس مفروض بر غنائم است، علی رغم اینکه امروزه غنائم به اموال بدست آمده از دار الحرب استعمال می شود، لکن معنای لغوی غنیمت اختصاص به اموالی که در هنگام جنگ بدست جنگجویان می افتد نیست. در عصر نزول قرآن کریم این واژه مختص به این معنا بالذات، نبوده است... به همین جهت خمس به همة درآمد، تعلق می گیرد و اینکه وجوب خمس به همراه قتال آمده است به جهت ضرورت دفاعی آن روز ایجاب می کرد که این واجب به مناسبت، با آیة قتال ذکر شود، همانگونه که خداوند انفاق فی سبیل الله و جهاد با مال را در ضمن سخن از جنگ و جهاد با نفس بیان می کند.
آقای بروجردی«ره» در این مورد میفرماید: «فالایة و ان کانت نازلة فی مورد خاص و هو غزوة بدر احدى غزوات النبی صلّى اللّه علیه و آله و ان ما اغتنمها المسلمون من أعدائهم هنا لک یجب علیهم إخراج خمسه.
و لکن من المعلوم عدم اختصاصها بذاک المورد الخاص حتى ان من ذهب من العامة الى عدم وجوب الخمس فی مطلق الغنائم لم یخصه بخصوص مورد الآیة بل عممه الى مطلق الغنائم المأخوذة فی الحروب مع انه لو بنینا على الجمود فی استفادة الحکم من الآیة بحیث لم نتعد موردها بوجه لوجب القول بعدم وجوب الخمس الاعلى من شهد غزوة البدر فیما اغتنم من المشرکین فی تلک الغزوة و لم یقل به أحد فلا بد من التعدی من مورد الآیة لا محالة فنحن نتعدى منه الى مطلق ما یصدق علیه الغنیمة»[31] اگرچه آیة خمس در مورد خاصی نازل شده است که آن غزوة بدر است، و یکی از غزوات نبی اکرم(ص) به حساب می آید و هرچه را که مسلمانان در این جنگ از دشمن بدست آورده اند باید خمس آن را بپردازند، و لکن آنچه معلوم است این است که آیه به مورد خاصی اختصاص ندارد، حتی کسانی از عامه هم که خمس را در مطلق غنائم واجب نمی دانند، آیه را در مورد خاص خودش تخصیص نزده است، بلکه خمس را در مطلق غنائم بدست آمده از جنگها، تعمیم داده اند. ولی اگر بنا را بر جمود بگذاریم و آیه را از مورد خاص خودش تعدی ندهیم، باید بگوییم که خمس تنها در غنائم بدست آمده از مشرکین در غزوة بدر واجب بوده است و حالاً که احدی به این قائل نیست. پس لا محاله باید وجوب خمس را در مطلق مواردی که بر آنها غنیمت صدق می کند، تعدی دهیم.
غنیمت در کلام مفسرین اهل سنت
بسیارى از مفسران اهل سنت هم که در زمینه این آیه به بحث پرداختهاند، هرچند که به خاطر فتوای مذهبی شان آیه را مخصوص غنائم جنگى دانستهاند، باز هم معترفند که در معنى اصلى آیه این قید وجود ندارد بلکه به خاطر قیام دلیل دیگرى این قید را به آن زدهاند، و صریحا اعتراف کردهاند که غنیمت در اصل معنى وسیعى دارد و شامل غنائم جنگى و غیر آن و به طور کلى هر چیزى را که انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست یابد، مىشود.
قرطبى مفسر معروف اهل تسنن در تفسیر خود، ذیل این آیه چنین مىنویسد:«الغنیمة فی اللغة ما یناله الرجل أو الجماعة بسعی...أعلم أن الاتفاق حاصل على أن المراد بقوله تعالى:«غنمتم من شیء» مال الکفار إذا ظفر به المسلمون على وجه الغلبة والقهر. ولا تقتضی اللغة هذا التخصیص على ما بیناه ولکن عرف الشرع قید اللفظ بهذا النوع»[32] غنیمت در لغت خیرى است که فرد یا جماعتى با کوشش به دست مىآورند...و بدانکه اتفاق «علماى تسنن» بر این است که مراد از غنیمت در آیه «واعلموا أنما غنمتم»، اموالى است که با قهر و غلبه در جنگ به مردم مىرسد، ولى باید توجه داشت که این قید همانطور که گفتیم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع، این قید وارد شده است.
فخر رازی در تفسیر خود تصریح مىکند که:«الغنم الفوز بالشیء یقال: غنم یغنم غنماً فهو غانم، و الغنیمة فی الشریعة ما دخلت فی أیدی المسلمین من أموال المشرکین على سبیل القهر بالخیل و الرکاب.»[33]
غنیمت این است که انسان به چیزى دست یابد، گفته می شود «غنم یغنم غنما فهو غانم»، (و پس از ذکر این معنى وسیع از نظر لغت مىگوید:) معنى شرعى غنیمت (به عقیده فقهاى اهل تسنن) همان غنائم جنگى است که از اموال مشرکین با قهر و غلبه، بدست مسلمانان می افتد.
در تفسیر جواهر الحسان فی تفسیر القرآن آمده است: «الغنیمة فی اللغة: ما یناله الرجل بسعی و منه قوله صلّى اللّه علیه و سلّم: «الصّیام فی الشّتاء هی الغنیمة الباردة» و قوله: مِنْ شَیْءٍ: ظاهره العموم، و معناه الخصوص»[34] غنیمت در لغت به معنی چیزی است که انسان با سعی و تلاش به آن برسد، و غنیمت در کلام رسول خدا(ص) به همین معنا آمده است که (روزة زمستان فایده و درآمد سرد است)، و سخن خداوند که فرموده «من شیء» ظاهرش دلالت بر عموم دارد ولی معنایش خصوص است.
و نیز در تفسیر المنار «غنیمت» را به معنى وسیع ذکر کرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است باید معنى وسیع آیه فوق را به خاطر قید شرعى مقید به غنائم جنگى کرد.[35]
در تفسیر روح المعانى، آلوسى نیز چنین آمده است که: «غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است.»[36]
و اینکه مفسرین اهل سنت آیة را تخصیص زده اند و گفته اند که خمس تنها در مورد غنائم جنگی است، در صحاح خود شان وجوب خمس را در غیر مورد جنگ آورده اند، و بدین سان گفتار خود شان را نقض کرده اند.
در مورد خمس در صحیح بخاری در باب «فی الرکاز الخمس» آمده است: مالک و ابن ادریس گفته اند که: رکائز (اموالی که در زمین پنهان شده باشد، در مقدار کم و زیادش خمس است. ولی معدن، رکاز نیست. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «فی المعدن جبار وفی الرکاز الخمس»[37] در معدن چیزی نیست ولی در رکاز (گنج) خمس است. و در باب «مایستخرج من البحر» آمده است: «وقال ابن عباس رضی الله عنهما: لیس العنبر برکاز، هو شیء دسره البحر وقال الحسن فی العنبرواللؤلؤ الخمس فانما جعل النبی صلی الله علیه وآله وسلم، فی الرکاز الخمس، لیس فی الذی یصاب فی الماء»[38] ابن عباس گوید: عنبر گنج نیست، آن چیزی است که دریا آن را فروبرده است. حسن در بارة عنبر ولؤلؤ گفته است که آنها هم خمسر دارند و اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، در گنج خمس قرار داد، این مربوط نمی شود به چیزی که در آب ریخته می شود. روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که بعلت اختصار از آوردن آنها صرف نظر می کنیم.
از این احادیث دانسته می شود که خمس مخصوص غنائم جنگی نیست. زیرا؛ رکاز که عبارت از گنجی است که از درون زمین بدست می آید و کسی که آن را پیدا کند، مالک آن می گردد، و خمس آن را باید بپردازد. همچنین کسی که عنبر و لؤلؤ را از درون دریا بدست آورد، باید خمسش را بدهد. عمده دلیلی که اهل سنت، در توجیه سخنان شان گفته اند این است که این مسأله از نظر اهل سنت اجماعی است، و اینکه اجماع در نزد آنها چگونه حاصل می شود و تعداد اجماع کننده گان، باید چند نفر باشد در بین خود شان اختلاف است، و این بحث در این مختصر نمی گنجد و لذا از آوردن خود داری می شود.
دومین دلیل بر وجوب خمس، که آن اعم از غنائم جنگی است، روایاتی است که از أئمة معصومین(علیهم السلام)، برای ما رسیده است. و این روایات در ابواب مختلف، مستفیضه و بلکه متواتره است[39] و این، برای اثبات مطلب مورد نظر ما کافی است. (بر فرض تنزل که آیه را اعم ندانیم)، زیرا؛ أئمه(علیهم السلام)، احد الثقلین هستند، و بنا بر، آن روایت معروف، مشهور و متواتر ما مأمور به تمسک به این دو هستیم (قرآن و عترت).
از طرف دیگر عمومیت فهمیدن از آیه، از ضروریات فقه شیعه امامیه است، علمای امامی در این مورد اختلاف نظر ندارند. هرچند که در بعضی از خصوصیات اختلاف نظر دارند که آیا خمس برای شیعیان تحلیل شده است یا نه؟ این مطلب بعد از ثبوت اصل خمس است. برای رعایت اختصار ما در اینجا به پنج روایت، در این زمینه بسنده می کنیم.
کلمات کلیدی:
ب- روایات
1- روایت عیسی بن عبد الله العلوی
حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولیدرضی الله عنه قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن الحسین بن یزید النوفلی عن الیعقوبی عن عیسی بن عبد الله العلوی عن أبیه عن جده عن جعفر بن محمد بن علی علیه السلام قال:« إن الله الذی لا إله إلا هو لما حرم علینا الصدقة أنزل لنا الخمس فالصدقة علینا حرام والخمس لنا فریضة والکرامة لنا حلال»[40] همانا خدای واحدی که جز او خدای نیست، صدقه را برای ما حرام نموده است، و خمس را برای ما بعنوان فریضه و کرامت، حلال نموده است. در این روایت خمس موهبتی از ناحیة خداوند به اهلبیت علیهم السلام، بیان شده است، و زکات و صدقات بر ایشان حرام شمرده شده است.
2- روایت محمد بن حسن اشعری
سعد بن عبد الله عن أبی جعفر عن علی بن مهزیار عن محمد بن الحسن الاشعری، قال کتب بعض اصحابنا الی أبی جعفر الثانی(ع)، أخبرنی عن الخمس أعلی جمیع ما یستفید الرجل من قلیل وکثیر من جمیع الضروب وعلی الصناع وکیف ذلک، فکتب بخطه الخمس بعد المئونة[41] شیخ طوسی از سعد بن عبد الله از ابی جعفر از علی بن مهزیار از محمد بن حسن اشعری روایت می کند که او گفت: بعضی از یاران ما به امام جواد علیه السلام نوشت که مرا خبر ده از خمس که آیا بر جمیع آنچه شخص استفاده می کند از کم و زیاد و از جمیع انواع آنچه تحصیل می کند، و آیا بر صنعت گران هم لازم است؟ و آن چگونه است؟ حضرت به خط خودش نوشت: خمس پس از مؤونه است. این حدیث به طور صریح دلالت دارد در هر چیزی که انسان استفاده می کند و بدست می آورد خمس واجب است.
3- روایت سماعه
محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن الحسین بن عثمان عن سماعة قال سألت أبا الحسن(ع)، عن الخمس فقال:« فی کل ماأفاد الناس من قلیل أو کثیر»[42] کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش «ابراهیم بن هاشم» از ابی عمیر از حسین بن عثمان از سماعه نقل می کند که سماعه گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام در بارة خمس پرسیدم، حضرت فرمود: در هر فایده ای که مردم به دست می آورند کم باشد یا زیاد، خمس واجب است.
4- روایت علی بن مهزیار
علی بن مهزیار قال قال لی أبو علی بن راشد قال قلت له أمرتنی بالقیام بأمرک وأخذ حقک فأعلمت موالیک ذلک فقال لی بعضهم وأی شیء حقه فلم أدر ما أجیبه به فقال: «یجب علیهم الخمس فقلت فی أی شیء فقال فی أمتعتهم وضیاعهم والتاجر علیه والصانع بیده وذلک إذا أمکنهم بعد مئونتهم»[43] شیخ طوسی در استبصار از علی بن مهزیار روایت کرده است که ابو علی راشد به من گفت: به امام جواد علیه السلام، عرض کردم، به من امر فرمودید که در انجام کار شما اقدام کنم و حق شما را از مردم بگیرم، من هم به دوستان شما اعلام نمودم، بعضی از آنها به من گفتند که حق امام چیست؟ من ندانستم چه جواب دهم. پس حضرت فرمود: خمس بر آنها واجب است. من عرض کردم: در چه چیزی؟ حضرت جواب داد: در اجناس و ضیاع شان و کسی که تجارت می کند و کسی که کاردستی دارد، اینها بعد از هزینه های زندگی شان است اگر برای شان امکان هست.
5- روایت ابی بصیر
ابی بصیر از امام باقر علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: «لایحل لاحد آن یشتری من الخمس شیئا حتی یصل إلینا حقنا»[44] حلال نیست برای احدی که چیزی از خمس را شراء کند مگر اینکه حق ما را به ما برساند.
سومین دلیل برای وجوب خمس که اعم از غنائم جنگی است، اجماع علمای امامیه است.
ج- اجماع
علامه حلی«ره» در این مورد آورده است: «الصنف الخامس:أرباح التجارات والزراعات والصنائع وسائرالاکتسابات بعد إخراج مئونة السنة له ولعیاله على الاقتصاد من غیر إسراف ولاتقتیر، عند علمائنا کافة»[45] قسم پنجم از مواردی که خمس به آنها تعلق می گیرد، سود تجارت، زراعات، صنایع و سایر کسب ها است که بعد از اخراج مؤونه سال برای خودش و برای اهل و عیالش که میانه روی داشته باشند، اسراف نکنند و از آن طرف هم خیلی سختگیری در معیشت ننمایند، در نزد تمام علمای شیعه بر مازاد موارد فوق، خمس واجب است.
شیخ طوسی«ره» در این مورد می نویسد: «یجب الخمس فی جمیع المستفاد من أرباح التجارات، و الغلات، و الثمار على اختلاف أجناسها بعد إخراج حقوقها و مؤنها، و إخراج مؤنة الرجل لنفسه و مؤنة عیاله سنة... دلیلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم» [46] خمس در همة چیز هایی که انسان استفاده می کند واجب است. مانند: سود تجارت، غلات و میوه ها با انواع مختلف شان، بعد از اخراج حقوق آنها و مؤونة آنها، و اخراج مؤونه خود شخص و عیالش در طول سال... دلیل ما اجماع علمای شیعه و اخبار شان است.
سید مرتضی«ره»، نیز در انتصار آورده است: «ومما انفردت به الإمامیة: القول بأن الخمس واجب من جمیع المغانم و المکاسب، و ما استخرج من المعادن و الغوص و الکنوز، و ما فضل من أرباح التجارات و الزراعات و الصناعات بعد المئونة و الکفایة فی طول السنة على اقتصاد ... و الحجة فیه: الإجماع المتکرر.»[47] از چیز هایی که طایفة امام از دیگران متمایز است این است که می گویند خمس در جمیع مغانم و مکاسب، و آنچه که از معادن استخراج می شود، یا از غواصی بدست می آید، یا اینکه کسی گنجی پیدا می کند، و آنچه که از سود تجارت و زراعات و صناعات، بدست می آید، بعد از مؤونه و کفایت در تمام سال که بنا بر میانه روی مصرف نماید، خمس تعلق می گیرد... حجت در این مسأله اجماع متکرر است.
نتیجه
با توجه به مطالب گذشته می توان نتیجه گرفت که خمس اعم از غنائم جنگی است، دلیل این مطلب، آیة مبارکة 40، سورة انفال، روایات مستفیضه، بلکه متواره در ابواب مختلف است، همچنین اجماع علمای امامیه، و قول لغویین و مفسرین شیعه و سنی است که «غنیمت» را اعم از غنائم جنگی میدانند. منتها آیه را تخصیص میزنند و به عبارت صحیح تر تأویل می برند، بدون اینکه دلیل معتبری داشته باشند. اما انسان منصف و پژوهشگر، با توجه به آیة مبارکه و احادیث می فهمد که مفهوم غنیمتی که خداوند خمس را در آن واجب کرده است، مخصوص زمان جنگ و غنائم جنگی نیست، زیرا؛ رکاز که عبارت از گنجی است که در درون زمین وجود دارد، اهل سنت هم قبول دارند که خمس به آن تعلق می گیرد. همچنین خمس به لؤلؤ و مرجان که از دریا بدست می آیند باز هم خمس دارند. و اینها از مصادیق غنیمت به حساب می آیند. اما، اگر ما امروزه معنای عرفی غنیمت را غالب در غنائم جنگی بدانیم، همانطوری که قبلاً هم بیان شد، باز هم نمی توانیم از معنای لغوی آن صرف نظر نمائیم و آنرا مهجور و متروک بگذاریم، و زمان صدور آیه و عرف آن روز را در نظر نگیریم. بنابر این؛ با سه دلیل معتبر که عبارتند از: قرآن کریم، روایات و اجماع، وجوب خمس ثابت می شود، در حالی که اعم از غنائم جنگی است.
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.
[1] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج4، ص 134.
[2] . کلینی، الکافی، ج1، ص 540.
[3] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج6، ابواب انفال، باب 3، حدیث 2.
[4] . سورة انفال، آیه 41.
[5] . استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص 250، تهران: انتشارات صدرا، 1387هـ.ش، چ دوم.
[6] . خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 4، ص 205، قم: منشورات الهجره، 1410هـ.ق، چ دوم.
[7] . محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج6، ص 70، بیروت- لبنان: دار صادر، 1414هـ.ق، چ سوم.
[8] . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص 66، تهران- ایران: کتابفروشی مرتضوی، 1416، چ سوم.
[9] . فیروز آبادی، قاموس المحیط، ج 2، ص 211.
[10] . احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ج2، ص 182.
[11] . شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج16، ص 2، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، چ هفتم.
[12] . سید محمد کاظم یزدی، العروة الوثقی، ج2، ص 366، بیروت- لبنان: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1409هـ.ق، چ دوم.
[13] . رضا بن محمد هادی همدانی، مصباح الفقیه، ج14، ص 5، قم- ایران: مؤسسه نشر اسلامی،1416هـ.ق، چ اول.
[14] . مر تضی انصاری، کتاب الخمس، ص 21، قم- ایران: کنگره جهانی برزگداشت شیخ انصاری، 1415هـ.ق، چ اول.
[15] . سید روح الله موسوی امام خمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص 351، قم- ایران: مؤسسه دار العلم، چ اول.
[16] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن ص 615،
[17] . خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 4، ص426، قم: منشورات الهجره، 1410هـ.ق، چ دوم.
[18] . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 129، تهران- ایران: کتابفروشی مرتضوی، 1416، چ سوم.
[19] . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص 272، تهران- ایران: مرکز الکتاب للترجمة والنشر، 1402هـ.ق، چ اول.
[20] . محمد بن الحسن الاسترابادی، شرح الشافیه، ج1، ص 110، معانی باب افتعل.
[21] . یعنی دسیافتن به چیزی که با جنگ باشد یا غیر جنگ.
[22] . (برای آگاهی بیشتر در این زمینه به کتاب معالم مدرستین ج2، ص 123-135 تألیف علامه سید مرتضی عسکری مراجعه شود). لازم میدانم توضیخ مختصری در مورد فتوحات این دوره ذکر نمایم و آن این است که در زمان عمر، فتوحات چنان گسترش پیدا کرد که برای هر جنگجو، سه نفر کشاورز می رسید، به این صورت که در آن زمان مسلمانان سرزمین هایی را که فتح میکردند، زمین های کشاورزی را در دست خود کشاورزان باقی می گذاشتند، و در آمد آن را برای سربازان تقسیم میکردند، به همین جهت بود؛ که جلسة مشورتی برای تصمیم گیری در بارة زمین های فتح شده تشکیل شد، و عمر از حضرت علی(ع) با حضور مهاجران و ده نفر از انصار (شاید اولین بار بود که عمر انصار را مورد مشورت قرار می داد)، درخواست مشورت کرد. در این جلسة مشورتی بود که حضرت علی(ع) مسألة زمین های مفتوح عنوه را مطرح کرد و فرمود: «دعهم یکونوا مادة للمسلمین» زمین ها را به کشاورزان واگذارید و از آنها خراج بگیرید و اصل زمین برای مسلمانان باقی بماند. شیخ طوسی«ره» این روایت را که «دعهم» است «دعها» ذکر کرده است. «هم» ضمیر مذکر است و به کشاورزان بر می گردد. (سیمای کارگزاران، استاد ذاکری، قسمت نقش حضرت علی(ع) در زمان عمر)
[23] . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 119.
[24] . ترجمة غرررالحکم ودررالکلم، محلاتی، ج 2، ص 43، ناشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378چ دوم.
[25] . ابن اثیر، النهایة، ص 1999.
[26] . سورة انفال، آیة 40.
[27] . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج7، ص 176، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374، چ اول.
[28] . سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج9، ص89، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417، چ پنجم.
[29] . فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 836، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372، چ سوم.
[30] . سید محمد تقی مدرسی، من هدی القرآن، ج4، 61، تهران، دار المحبی الحسین، 1419هـ.ق، چ اول.
[31] . آقا حسین طباطبائی بروجردی، کتاب زبدة المقال، مقرر، سید عباس ابوترابی، ص 5،
[32] . محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص 1، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1364، چ اول.
[33] . ابو عبد الله محمد بن عمر فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 15، ص 484، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، 1420ق، چ سوم.
[34] . عبد الرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 163، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، 1418ق، چ اول.
[35] . تفسیر المنار، ج 10، ص 2- 7.
[36] . سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 10، ص 2.
[37] . صحیح بخاری، ج2، ص 137، باب فی الرکاز الخمس.
[38] . همان، ص 136، باب ما یستخرج من البحر.
[39] . حسین علی منتظری، الخمس، ص 15، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[40] . شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص 291، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1362، چ اول.
[41] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 123، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1407هـ.ق، چ چهارم.
[42] . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 545، حدیث 11، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407هـق، چهارم.
[43] . محمد بن حسن طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، ج2، ص 55، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1390هـ.ق، چ اول.
[44] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص 484، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1409هـ.ق، چ اول.
[45] . علامه حلی، تذکره الفقهاء، ج5، ص 420، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چ اول.
[46] . ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج2، ص 118، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1407هـ.ق، چ اول.
[47] . علی بن حسین موسوی شریف مرتضی، الانتصار فی انفرادات الامامیه، ص 225.
کلمات کلیدی:
ویژگی هاى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم
1- یاد خداوند؛ «لا یقوم و لا یجلس الّا على ذکر الله». پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نمىایستاد و نمی نشست مگر آنکه به یاد خدا بود.
2- حقگویى؛ «و لا یقول فى الغضب و الرضا الّا الحق- ینفذ الحق و ان عاد ذلک بالضرر علیه او اصحابه». در حال غضب و رضا جز حق سخن نمی گفت و به حق پایبند بود گرچه به ضرر خود یا اصحابش بود.
3- شرح صدر؛ «اوسع الناس صدراً». شرح صدر او از همه مردم گستردهتر بود.
4- سلام به کودکان؛ «یمرّ على الصبیان فیسلم علیهم». به کودکان که برخورد مىکرد، سلام می کرد.
5- اجابت دعوت؛ «یجیب دعوة الحر و العبد». دعوت آزاد و بنده را مىپذیرفت.
6- پذیرفتن هدیه؛ «یقبل الهدیه و لو انها جرعة لبن و یکافىء علیها». هدیه را قبول می کرد گرچه جرعهاى از شیر بود و جبران می کرد.
7- عیادت مریض؛ «یعود المرضى فى اقصى المدینه». در دورترین نقطه شهر به عیادت بیماران می رفت.
8- تشییع جنازه؛ «یشهد الجنائز». به تشییع جنازهها می رفت.
9- ایثار؛ «لم یشبع من خبز برّ ثلاثة ایام متوالیة حتى لقى الله تعالى ایثاراً على نفسه لا فقراً و لا بخلًا». در سه روز پشت سر هم از نان گندم سیر نشد، به خاطر ایثار به دیگران، نه از روى بخل تا اینکه خداوند متعال را ملاقات کرد.
10- علاقه به عطر و بوى خوش؛ «یحب الطیب و لم یکن فى طریقة فیتبعه احد الّا عرف انه قد سلکه من طیب عرفه». علاقه به عطر داشت و مردم هرگاه بوى عطر را در راهى استشمام می کردند می فهمیدند پیامبر از آن راه عبور کرده است.
11- مزاح و تبسّم؛ «یمزح و لا یقول الا حقاً و یضحک من غیر قهقهة». شوخى میکرد و سخنى جز حق نمی گفت و بدون قهقهه می خندید.
12- مهمانى؛ «اذا دخل منزلًا قعد فى ادنى المجلس الیه حین یدخل». هرگاه داخل منزلى می شد در پایینترین محل مىنشست.
13- سخن گفتن؛ «اذا حدّث بحدیث تبسّم فى حدیثه». هرگاه سخنى می گفت در سخن گفتنش تبسّم می کرد.
14- نگاه کردن؛ «یقسّم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذا والى ذا بالسویّة- لا یثبت بصره فى وجه احدٍ». نگاه خود را در میان اصحابش تقسیم می کرد، گاهى به فردى نگاه مىکرد و گاهى به فردى دیگر و نگاه خود را به فرد خاصى ثابت نگه نمی داشت.
15- خوابیدن؛ «ینام على الحصیر». روى حصیر می خوابید.
16- عدم انتظار از احترام؛ «اصحابه لا یقومون لما عرفوا من کراهته لذلک». اصحابش در برابر او نمی ایستادند، زیرا مىدانستند پیامبر از این کار کراهت دارد.
17- استقبال از مهمان؛ «لا یجلس الیه احد و هو یصلى الّا خفف صلاته و اقبل علیه». هرگاه پیامبر در حال نماز بود و شخصى به او مراجعه می کرد، نماز خود را کوتاه می کرد و به او توجه می کرد.
18- تواضع؛ «اشد الناس تواضعاً- اسکتهم فى غیر کبر. یخصف النعل یرقع الثوب یحلب الشاة یطحن مع الخادم اذا اعیى». تواضع او از همه بیشتر بود. بدون اینکه کبر بورزد از همه ساکتتر بود. کفش و لباس خویش را وصله می زد، بز را می دوشید و هرگاه خدمتگذار خسته می شد، به خادم منزل در آرد کردن گندم کمک مىکرد.
19- پذیرفتن عذر؛ «یقبل معذرة المعتذر الیه». عذر شخص عذر آورنده را می پذیرفت.
20- بر آوردن نیاز مردم؛ «ما یأتیه احد حراً کان او عبداً او امة الّا قام فى حاجته». نیازمندان که به او مراجعه می کردند چه آزاد و چه بنده و چه کنیز، به نیاز آنها رسیدگى می کرد.
21- تحمل گرسنگى؛ «یعصب الحجر على بطنه من الجوع». از گرسنگى به شکم خود سنگ می بست.
22- مجالست با مستمندان؛ «یجالس الفقراء ویؤاکل المساکین. لایحقّر مسکیناً لفقرهو زمانته». با تهیدستان و مساکین می نشست و به خاطر فقر آنها را تحقیر نمی کرد.
23- حفظ زبان؛ «یخزن لسانه الّا فیما یعنیه. طویل السکوت لا یتکلم فى غیر حاجة». زبان خود را جز در آنچه که قصد داشت حفظ می کرد، سکوت او طولانى بود و در غیر مورد نیاز سخن نمىگفت.
24-آغاز به مصافحه؛ «اذ لقى احداً من اصحابه بدأه بالمصافحة». هرگاه با کسى ملاقات می کرد آغاز به دست دادن می نمود.
25- «کان صلى الله علیه و آله احلم الناس، اشجع الناس، اعدل الناس، اعفّ الناس، اسخى الناس». پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، بردبار ترین مردم، شجاعترین مردم، عادلترین مردم، باعفت ترین مردم و سخی ترین مردم بود.
به نقل از آیینه کمال ج2، ص 28.
خوف آن حضرت بعد از خودش برای امت
قال رسولُ اللّه ِ صلی الله علیه وآله: «إنّ أخْوَفَ ما أتَخَوَّفُ علی اُمّتى مِن بَعْدى : هذهِ المَکاسِبُ المُحَرَّمةُ ، والشَّهْوَةُ الخَفِیّةُ ، والرِّبا .». (بحار الانوار، ج 73، ص 158) پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ترسناکترین چیزهایی که بعد از خود بر امّتم می ترسم اینهاست: درآمدهای ناروا، شهوتهای نهفته، وربا.
باز از آن حضرت است که می فرماید: «إنّ أخْوَفَ ما أخافُ عَلی اُمّتِى الهَوی وطُولُ الأملِ ؛ أمّا الهوی فَإنّهُ یَصُدُّ عَنِ الحقِّ ، وأمّا طُولُ الأملِ فَیُنْسى الآخِرَةَ ».(بحار الانوار، ج ص 75)
بدانید که آنچه مرا بیش از همه نگران امّتم کرده است دو خصلت است: خواهشهای نفس وآرزوی دراز؛ زیرا هوا وهوس ، آدمی را از حق باز می دارد وآرزوی دراز ، آخرت را از یاد می برد.
در روایت دیگر می فرماید : «إنّ أخْوَفَ ما أخافُ عَلَیْکُمُ الشِّرْکُ الأصْغَرُ . قالُوا : وما الشِّرْکُ الأصْغَرُ یا رسولُ اللّه ِ ؟ قال : هُوَ الرِّیاءُ».(بحار الانوار، ج72، ص303)
ترسناکترین چیزی که می ترسم به آن مبتلا شوید شرک اصغر است؛ گفتند: ای رسول خدا! شرک اصغر چیست؟ فرمود: ریا
مقام ارجمند امام حسن علیه السلام از زبان پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم
1- «ان ابنى هذا سید یصلح اللَّه به بین فئتین من المسلمین». (مناقب ابن منازلی، ص 371). همانا این پسرم سرور وآقاست، خداوند به وسیله او، بین دو گروه از مسلمانان را اصلاح مى دهد.
2- عمّار یاسر مى گوید؛ پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مکرّر فرمود:«الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه هما ریحانتى من الدنیا». (فصول المهمه، ص 134). حسن وحسین دو آقاى جوانان اهل بهشتند، آنها دو گُل خوشبوى من در دنیا می باشند.
3- علاقه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به امام حسن علیه السلام: ابو هُریره مى گوید: روزى حسن علیه السلام به محضر پیامبراکرم صلى الله علیه و آله آمد و در کنار آن حضرت نشست. پیامبر دهانش را به (نشانه محبّت) بر دهان حسن علیه السلام نهاد وسه بار فرمود:«اللهم انى احبه و أحب من یحبه». (بحار الانوار، ج 43، ص 266-316). خدایا من حسن را دوست دارم و همچنین آن کسى که حسن را دوست بدارد، دوست دارم.
4- نیز آن حضرت فرمود:«الحسن و الحسین امامان قاما اوقعدا». (منتهی الامال، ج1، ص 267). حسن وحسین هردو امام و پیشوایند، چه قیام کنند چه صلح کنند.
امام حسن علیه السلام در راه مکه
در یکى از سالها امام حسن مجتبى علیه السلام پیاده از مدینه به مکّه رهسپار شد، به طورى که پاهایش ورم کرد. در مسیر راه، یکى از خدمتکاران عرض کرد:«اگر سوار شوى، این ورم، رفع مى گردد. امام حسن علیه السلام فرمود نه، وقتى که به منزلگاه بعدى رسیدیم، سیاه پوستى نزد تو آید و روغنى همراه دارد، تو آن روغن را از او بخر و چانه نزن. خدمتکار گفت پدر و مادرم به قربانت، ما به هیچ منزلگاهى وارد نشدهایم که به دوا فروشى برخورد کنیم. امام فرمود آن مرد در نزدیک منزلگاه بعدى است. خدمتکار مىگوید حدود یک میل (دو کیلومتر) از آنجا گذشتیم، ناگاه آن سیاه پوست پیدا شد، امام علیه السلام به من فرمود نزد این مرد برو و روغن را از او بگیر و قیمت آن را به او بده. من هم نزد آن مرد سیاه پوست رفتم و تقاضاى روغن نمودم. سیاه پوست گفت این روغن را براى چه کسى مى خواهى؟ گفتم براى حسن بن على علیه السلام سیاه پوست گفت خواهش می کنم مرا نزد آن حضرت ببر. من هم موافقت کردم و با سیاه پوست به حضور امام حسن علیه السلام آمدیم. سیاه پوست عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، من نمىدانستم که روغن را براى شما می خواهد، اجازه بدهید قیمتش را نگیرم زیرا من غلام شمایم، از خدا بخواهید به من پسرى سالم عنایت کند که دوست شما اهل بیت باشد، زیرا وقتى که از نزدهمسرم جدا شدم درد زایمان داشت. امام حسن علیه السلام فرمود به خانهات برو که خدا پسرى سالم به تو عطا فرموده است و او از شیعیان ما می باشد. سیاه پوست همان دم به خانهاش بازگشت و دید همسرش پسرى سالم به دنیا آورده است. سپس به محضر امام حسن علیه السلام برگشت و خبر ولادت پسر را به آن حضرت داد و براى آنحضرت دعا کرد. امام حسن علیه السلام از آن روغن به پایش مالید و بر اثر آن ورم پاهایش بر طرف گردید. این پسر بزرگ شد و بعدها از یاران و دوستان مخلص آل محمد علیهم السلام گردید و به عنوان شاعر و مداح معروف اهلبیت علیهم السلام با نام «سیّد حِمیرى» مشهور گردید، که به گفته بعضى 2300 قصیده در فضائل خاندان رسالت سروده است. (سفینه البحار، ج1، ص 306)
برخی از سخنان گهر بار امام حسن علیه السلام
1- «الخیر الّذى لا شرّ فیه: الشّکر مع النّعمة و الصّبر على النّازلة».(تحف العقول، ص 253). خیر و سعادت خالص، شکر در برابر نعمت و صبر در برابر حوادث ناگوار است.
2- «غسل الیدین قبل الطّعام ینفى الفقر و بعد الطّعام ینفى الهمّ». (مواعظ العددیه). شستن دستها قبل از غذا خوردن موجب نابودى فقر مىشود و شستن دستها بعد از غذا خوردن موجب نابودى غم و اندوه مىگردد.
3- «عجبت لمن یتفکّر فى مأکوله کیف لا یتفکّر فى معقوله فیجنّب بطنه ما یؤذیه و یردع صدره ما یردیه». (سفینه البحار، ج2، ص 84). تعجّب مىکنم از کسانى که در غذاى جسم خود فکر می کنند ولى در امور معنوى و غذاى جان خویش تعقل نمی نمایند، شکم را از طعام مضّر حفظ می کنند ولى باک ندارند که افکار پلیدى در روان آنها وارد شود.
4- «یابن آدم انّک لم تزل فى هدم عمرک منذ سقطت من بطن امّک فخذ ممّا فى یدک لما بین یدیک فانّ المؤمن یتزوّد و انّ الکافر یتمتّع». (همان، ص671). اى فرزند آدم تو از روزى که شکم مادر را ترک گفتى و قدم به زمین گذاردى پیوسته سرگرم نابود ساختن عمر خویش هستى. از فرصت زندگى استفاده کن و از آنچه اکنون در دست دارى براى منازلى که در پیش دارى بهره بردار که افراد با ایمان از دنیا زاد و توشه براى فرداى خود تهیه مىکنند و افراد بی ایمان تنها از آن لذّت و کامروایى می خواهند.
5- جناده بن أبى امیه مى گوید: درآخرین لحظات عمرامام حسن علیه السلام در محضر آن حضرت بودم که عرض کردم: عظنى یاابن رسول اللَّه، قال: «نعم أستعدّ لسفرک و حصّل زادک قبل حلول أجلک و اعلم أنّک تطلب الدّنیا و الموت یطلبک و لا تحمل همّ یومک الذى لم یأت على یومک الذى انت فیه و اعلم انّک لا تکسب منالمال شیئاً فوق قوّتک الّا کنت فیه خازناًلغیرک».(بحار الانوار، ج 44، ص 139). اى پسر پیامبر مرا موعظه کن، فرمود: بله (اى جناده) خود را آماده سفر آخرت کن و قبل از رسیدن مرگ زاد و توشه خود را آماده ساز و بدان که تو دنیا را طلب مىکنى و مرگ تو را و هیچگاه هم و تلاش خود را مصرف روزى که هنوز نرسیده نکن و بدان اگر بیش از قوت خود مال اندوزى کنى خزانهدار دیگرى شدهاى.
برخی از سخنان گهربار امام رضا علیه السلام
1- قال الرضا علیه السلام :«انّ الله عزّوجلّ أمر بثلاثه مقرون بها ثلاثه أخرى، أمر بالصلاه و الزکاه فمن صلّى و لم یزکّ لم یقبل منه صلاته و أمر بالشّکر له و للوالدین فمن لم یشکر والدیه لم یشکر الله و أمر باتقاء الله و صله الرّحم فمن لم یصل رحمه لم یتّق الله عزّوجلّ».(بحار الانوار، ج 74، ص 68). امام رضا می فرماید: خداوند متعال سه وظیفه دینى را با سه موضوع اجتماعى همراه ساخته است؛
1. نماز که موضوعى عبادى است را به همراه زکات که خدمتى اجتماعى است فرمان داده است. پس کسى که نماز بهجاى آورد ولى زکات ندهد، نمازش پذیرفته نیست.
2. شکرگزارى در برابر خالق را با شکرگزارى براى پدر و مادر همراه ساخته است. پس کسى که سپاسگزار پدر و مادر نباشد، شکر خدا به جا نیاورده است.
3. تقواى الهى را همراه با صله رحم فرمان داده است. کسى که ارتباط با خویشاوندان را قطع کند، تقواى الهى را رعایت نکرده است.
شرایط مسلمانى
امام رضا علیه السلام، از رسول خدا (ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود:«مَن کان مسلماً فلا یَمکر و لا یخدع فإنّى سمعت جبرئیل یقول: انّ المکر و الخدیعه فى النّار ثمّ قال: لیس منّا مَن غَشّ مسلماً و لیس منّا مَن خان مسلماً».(بحار الانوار، ج 36، ص 326).
کسى که مسلمان باشد، مکر و خدعه نمىکند. از جبرئیل شنیدم که مىگفت فرجام مکر و خدعه آتش است. از ما نیست کسى که با مسلمانى غِش کند؛ از ما نیست کسى که بر مسلمانى خیانت روا دارد.
یارى و امداد ضعیفان
حضرت رضا مىفرماید:«عونک للضّعیف أفضل من الصّدقه».(بحار الانوار، ج78، ص 339). برترین صدقه و انفاق در راه خداوند، امداد و یارى ضعیفان است.
محبت به مردم
امام رضا مىفرماید: «التّودّد الى النّاس نصف العقل».(همان، 335). محبت به مردم و اظهار دوستى نسبت به ایشان، نیمى از عقل است.
اندوه زدایى از دلها
امام رضا مىفرماید: «من فرّج عن مؤمن فرّج الله من قلبه یوم القیامه».(همان، ج 74، ص 321). آن کس که اندوهى از دل و چهره انسان مؤمنى بزداید، خداوند در روز رستاخیز اندوه از دلش بزداید.
ارتباط با خویشاوندان
امام رضا میفرماید: «مَن سرّه أن ینسأ فى أجله و یزید فى رزقه فلیصل رحمه».(عیون اخبار الرضا، ج2، ص 44). کسى که دوست دارد روزگار درازترى در دنیا زندگى کند و روزىاش فراوانتر شود، صله رحم کند و به خویشاوندان رسیدگى نماید.
کلمات کلیدی: