چه کسى متعه را تحریم کرد؟
سخنى را که در بالا از جابر بن عبدالله نقل کردیم اشاره به حدیث معروفى است که بسیارى از محدّثان و مفسّران و فقیهان اهل سنّت در کتابهاى خود از خلیفه دوّم نقل کردهاند. متن حدیث چنین است: «متعتان کانتا مشروعتین فى عهد رسول الله (صلى الله علیه وآله) و أنا أنهى عنهما متعة الحجّ و متعة النساء؛ دو نوع متعه در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مشروع و جایز بود ولى من از آنها نهى مىکنم: حج به صورت تمتّع و ازدواج موقّت».
و در بعضى از طرق حدیث آمده است: «و اعاقب علیهما؛ و مجازات بر آن مىکنم».
منظور از متعه حج آن است که نخست عمره را بجا آورده و از احرام خارج شوند و بعد از مدّتى کوتاه یا طولانى مجدّداً احرام به حج ببندند.
این حدیث از احادیث مشهور است که با مختصر تفاوتى از عمر نقل شده که در بالاى منبر در حضور مردم بیان کرد که ذیلا به هفت منبع از منابع حدیث، فقه و تفسیر اهل سنّت اشاره مىکنیم:
1- مسند احمد، جلد 3، صفحه 325.
2- سنن بیهقى، جلد 7، صفحه 206.
3- المبسوط سرخسى، جلد 4، صفحه 27.
4- المغنى ابن قدامه، جلد 7، صفحه 571.
5- محلى ابن حزم، جلد 7، صفحه 107.
6- کنزالعمّال، جلد 16، صفحه 521.
7- تفسیر کبیر فخر رازى، جلد 10، صفحه 52.
این حدیث پرده از روى مسائل متعدّدى بر مىدارد:
الف) حلیّت متعه در دوران خلیفه اوّل
متعه (ازدواج موقّت) در تمام دوران حیات پیامبر (صلى الله علیه وآله) حتّى در دوران خلیفه اوّل مباح بوده و خیلفه دوّم از آن نهى کرده است!
ب) اجتهاد در مقابل نصّ
خلیفه به خود اجازه مىداد که در برابر نصّ صریح پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) قانونگزارى کند، حال آن که قرآن مىگوید: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى شما آورده بگیرید و آنچه را نهى کرده خوددارى کنید».[9]
آیا کسى جز پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) حقّ تصرّف در احکام الهى را دارد؟ آیا کسى مىتواند بگوید رسول خدا چنین کرد و من چنین مىکنم؟
آیا اجتهاد مقابل نصّ صریح پیامبر (صلى الله علیه وآله) که برگرفته از کلام خدا است، جایز است؟
حقیقت این است که کنار گذاشتن دستور رسول خدا (صلى الله علیه وآله) با این صراحت واقعاً حیرتانگیز است.
اضافه بر این اگر راه براى اجتهاد در مقابل نصّ گشوده شود، چه دلیلى دارد که دیگران دست به چنین کارى نزنند؟ آیا اجتهاد مخصوص یک نفر بوده و دیگران مجتهد نیستند؟ این مسأله بسیار مهمّى است، زیرا با گشوده شدن باب اجتهاد در برابر نص، چیزى از احکام الهى مصونیّت پیدا نمىکند، و هرج و مرج غریبى در احکام جاودانه اسلام پدید مىآید و در واقع کلّ احکام اسلام به خطر مىافتد.
ج) علت مخالفت عمر
چرا عمر با این دو دستور به مخالفت برخاست؟ در مورد حجّ تمتّع تصوّرش این بود، مسلمانانى که به حج مىآیند باید حج و عمره را تمام کنند و از احرام به درآیند، و بعد مثلا با همسران خود آمیزش کنند، و این که عمره تمتع را بجا آورند و چند روزى از احرام به درآیند و آزاد باشند، این کار خوبى نیست و با روح حج نمىسازد!
در حالى که این پندار نادرستى است، چون حجّ و عمره دو برنامه جداگانه است که ممکن است حتّى بیش از یک ماه میان آنها فاصله شود، مسلمانان در شوّال یا ذى القعده به مکّه مشرّف مىشوند و عمره را بجا مىآورند و تا روز هشتم ذى الحجّه آزاد مىباشند و سپس براى مراسم حج محرم مىشوند و به عرفات مىروند. این چه ایرادى دارد که او نسبت به آن از خود حسّاسیّت نشان داد.
و امّا در مورد متعه و ازدواج موقّت، به پندار بعضى تصوّر او بر این بود که اگر عقد موقّت جایز شود، شناختن نکاح از زنا مشکل مىشود، چرا که هر مردى را با زنى دیدیم، ممکن است ادّعا کنند که ما ازدواج موقّت داریم! و زنا گسترش پیدا مىکند!
این پندار از پندار اوّل سستتر است، چرا که به عکس، ممنوع کردن عقد متعه موجب گسترش زنا و بىعفّتى است، زیرا همان گونه که پیش از این هم اشاره شد، بسیارند جوانانى که قادر بر ازدواج دائم نیستند یا کسانى که از همسران خود دورند و بر سر دوراهى ازدواج موقّت و زنا قرار دارند. بدیهى است جلوگیرى از ازدواج موقّتى که با برنامهریزى صحیحى انجام مىشود، آنها را در وادى پرگناه و آلوده زنا و بىعفّتى مىافکند.
و به همین جهت در حدیث معروفى از على (علیه السلام) نقل شده است که «اگر عمر از متعه نهى نکرده بود، هیچ فردى جز بى بند و باران آلوده زنا نمىشد»؛
(لَوْ لَا أنّ عُمَر نَهَى النَّاسَ عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَى إِلّا شَقِى).[10]
د) غوغاى عجیب در مورد «زمان تحریم متعه»
از روایت فوق که گروه عظیمى از محدّثان و مفسّران و فقیهان اهل سنّت آن را نقل کردهاند، به خوبى استفاده مىشود که تحریم متعه در زمان عمر بود نه در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) و روایات متعدّد دیگرى که در همان منابع نقل شده نیز آن را تأیید مىکند، به عنوان نمونه:
1- ترمذى محدّث معروف نقل مىکند که مردى از اهل شام از عبدالله بن عمر از متعه زنان سؤال کرد، گفت: حلال است. سؤال کننده گفت: پدرت عمر از آن نهى کرده، عبدالله گفت: «أرأیت إن کان أبى قد نهى عنها و قد سنّها رسول الله، أنترک السنّة و نتبع قول أبى؟!؛ آیا اگر پدرم از آن نهى کند ولى رسول خدا آن را سنّت قرار داده باشد، ما سنّت آن حضرت را ترک کنیم و از سخن پدرم پیروى کنیم؟!».[11]
2- در حدیث دیگر (در صحیح مسلم) از جابر بن عبدالله مىخوانیم که مىگوید ما در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) با مهریّه مختصرى از خرما و آرد براى چند روز متعه مىکردیم و در عصر ابوبکر نیز ادامه داشت تا آن که عمر آن را به خاطر جریان «عمروبن حریث» نهى کرد.[12]
3- در حدیث دیگرى در همان کتاب آمده است که ابن عباس و ابن زبیر در مورد متعه زنان و متعه حج اختلاف کردند (و از جابر بن عبدالله داورى خواستند)، جابر گفت: ما، هر دو را در زمان پیامبر (صلى الله علیه وآله) انجام دادیم، سپس عمر ما را نهى کرد و ما خوددارى کردیم![13]
4- ابن عبّاس که او را «حبر الأمّة» (عالم و دانشمند امّت اسلام) نامیدهاند نیز، از طرفداران عدم نسخ حکم متعه در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود، شاهد آن مشاجرهاى است که میان او و عبدالله بن زبیر رخ داد، که در صحیح مسلم آمده است: عبدالله بن زبیر در مکّه اقامت کرده بود. روزى (در میان جمعى از مردم که ابن عبّاس هم در میان آنها بود) گفت: بعضى از کسانى که خداوند چشم و دل آنها را، مانند چشم سر آنها کور کرده، فتوا به جواز متعه مىدهند- منظور او ابن عبّاس بود که در آن زمان نابینا شده بود- ابن عبّاس که این سخن را شنید، گفت: تو آدم جلف نادانى هستى، به جانم سوگند در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ما این کار را مىکردیم.
ابن زبیر (بىاعتنا به نام رسول خدا) گفت: تو آزمایش کن، به خدا سوگند اگر انجام دهى تو را سنگسار مىکنم! [14] یعنى منطق را با زور و تهدید پاسخ گفت!
احتمالا این سخن در زمانى بود که عبدالله بن زبیر قدرت را در مکّه به دست گرفته بود، و به خود اجازه مىداد که در برابر مرد دانشمندى همچون ابن عبّاس، چنین جسورانه سخن بگوید، در حالى که ابن عبّاس از نظر سن، پدر او محسوب مىشد و از نظر علم قابل مقایسه با او نبود، و به فرض که توان علمى او را مىداشت، حق نداشت چنین سخنى بگوید، زیرا اگر کسى به فتواى خود در این گونه احکام عمل کند به فرض که اشتباه باشد «وطى به شبهه» محسوب مىشود و مىدانیم که وطى به شبهه حد ندارد و تهدید به سنگسار کردن یک سخن بىمعنا و جاهلانه است.
البتّه چنین موضعگیرى زشتى، از سوى جوان نادان و جسورى مثل عبدالله بن زبیر بعید نیست!
جالب این که راغب در کتاب محاضرات ... نقل مىکند که فرزند عبدالله بن زبیر با لحنى آمیخته به سرزنش به ابن عباس گفت: چرا «متعه» را حلال مىشمرى. ابن عباس گفت از مادرت بپرس! به سراغ مادر آمد مادرش گفت: «ما ولدتک الا فى المتعة؛ تولد تو در زمانى بود که من متعه پدرت بودم!».[15]
5- در مسند احمد مىخوانیم که «ابن حصین» مىگوید: آیه متعه در کتاب خدا نازل شد و ما به آن عمل کردیم و آیهاى که آن را نسخ کند، نازل نشد تا پیامبر (صلى الله علیه وآله) چشم از دنیا فروبست.[16]
اینها نمونه روایاتى است که با صراحت عدم نسخ حکم متعه را بیان مىکند.
در برابر این روایات، روایات دیگرى نقل کردهاند که نشان مىدهد این حکم در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نسخ شده، ولى اى کاش این روایات یکصدا و متّفق بودند، مع الأسف هر کدام زمانى غیر از دیگرى را نقل مىکند:
1- در بعضى از این روایات آمده است که حکم تحریم متعه در روز جنگ خیبر (در سال هفتم هجرى) صادر شده است.[17]
2- در بعضى دیگر از روایات مىخوانیم: رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در عام الفتح (سال فتح مکّه، سال 8 هجرى) در مکّه اجازه متعه داد و بعد از مدّت کوتاهى در همان سال از آن نهى فرمود.[18]
3- در بعضى دیگر آمده است که در غزوه اوطاس (بعد از فتح مکّه) در سرزمین هوازن (در نزدیکى مکّه) سه روز اجازه داد و سپس نهى کرد.[19]
امّا اگر حوصله بررسى اقوال مختلف در این بحث را داشته باشیم مسأله از این هم فراتر مىرود، زیرا فقیه معروف اهل سنّت «نَووَى» در «شرح صحیح مسلم» شش قول، در مسأله نقل مىکند که هر کدام با روایتى هماهنگ است:
1- متعه در جنگ خیبر حلال و سپس (بعد از چند روز) تحریم شد.
2- در عمرة القضاء حلال شد، (سپس تحریم شد).
3- در روز فتح مکّه حلال و سپس تحریم شد.
4- رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آن را در غزوه تبوک تحریم فرمود.
5- در جنگ هوازن (در سرزمین اوطاس) حلال شد.
6- در حجّة الوداع در سال آخر عمر پیامبر (صلى الله علیه وآله) حلال شمرده شد.[20]
و از همه شگفتانگیزتر کلام شافعى است که مىگوید: «من نیافتم چیزى را که خداوند آن را حلال کند، سپس حرام نماید، باز هم حلال کند و سپس حرام نماید، مگر «متعه» را!».[21]
هر محقّقى با مشاهده این روایات ضدّ و نقیض به مجعول بودن آنها مطمئن مىشود و آن را نشانه یک حرکت سیاسى مىداند.
بهترین راه حل
به راستى که این اقوال مختلف و متعارض، هر کسى را وادار به مطالعه جدّى مىکند، مگر چه چیزى رخ داده که در این مسأله این قدر روایات ضدّ و نقیض است و چرا هر محدّث یا فقیهى راهى براى خود برگزیده است؟
چگونه مىتوان میان این روایات متعارض را جمع کرد؟
آیا این همه اختلاف دلیل بر آن نیست که یک مسأله حسّاس سیاسى در اینجا مطرح بوده که بعضى از جاعلان حدیث را وادار کرده، روایاتى جعل کنند و از نام یاران و صحابه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سوء استفاده کرده به آنها نسبت دهند که آنها از آن حضرت چنین و چنان نقل کردهاند.
آن مسأله سیاسى چیزى جز آن نبود که خلیفه دوّم جملهاى گفت که «دو چیز در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) حلال بود و من آنها را حرام مىکنم که یکى از آن دو متعه زنان است».
این سخن اثر منفى عجیبى داشت که اگر افراد امّت یا خلفا بتوانند احکام اسلام را با صراحت دگرگون سازند، دلیلى ندارد که این کار مخصوص به خلیفه دوّم باشد، دیگران نیز چنین حقّى دارند که در برابر نصّ پیامبر (صلى الله علیه وآله) اجتهاد کنند. در این صورت هرج و مرج عجیبى در احکام اسلام، واجبات و محرّمات پیدا مىشود و با گذشت زمان چیزى از اسلام باقى نمىماند.
ناچار براى برچیدن آثار منفى آن، گروهى دست به کار شدند و گفتند که تحریم این دو، در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) صورت گرفته است، هر کس حدیثى ساخت و آن را به صحابه محترم پیامبر (صلى الله علیه وآله) نسبت داد، و چون هیچ کدام واقعیّت نداشت، ضدّ و نقیض از آب درآمد!!
و گرنه چگونه ممکن است این همه روایات ضدّ و نقیض باشد و حتّى بعضى از فقها براى جمع میان آنها بگویند متعه زمانى مباح بود بعد حرام شد، بعد مباح شد، بعد حرام شد! مگر احکام الهى بازیچه است.
از همه اینها گذشته مباح بودن متعه در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) حتماً به خاطر ضرورتى بوده و این ضرورت در اعصار دیگر نیز حاصل مىشود، به خصوص در عصر ما به طور شدیدتر، در مورد بعضى از جوانان یا مسافران بلاد غرب در سفرهاى طولانى وجود دارد، پس چرا حرام باشد؟
در آن زمان این همه عوامل تحریک در محیط اسلامى وجود نداشت، زنان بى حجاب یا بدحجاب، فیلمها و برنامههاى بدآموز، تلویزیون واینترنت و ماهوارهها، و مجالس فسادانگیز، مطبوعات فاسد و مفسد که دامن بسیارى از جوانان را مىگیرد، مفهومى نداشت.
آیا در آن عصر متعه به عنوان یک ضرورت مجاز شمرده شده سپس از آن تا ابد نهى شده است؟ آیا این سخن قابل قبول است؟
از همه اینها که بگذریم و فرض را بر این بگیریم که جمع کثیرى از فقهاى اسلام آن را حرام مىدانند، ولى گروهى نیز آن را مجاز شمردهاند و مسأله اختلافى است، پس با این حال سزاوار نیست طرفداران حلال بودن، مخالفان خود را متّهم به عدم پایبندى به احکام دین کنند و یا طرفداران حرمت، خداى ناکرده و العیاذ بالله طرفداران اباحه متعه را، طرفدار زنا بدانند، پاسخ خدا را در قیامت چه مىدهند؟! بنابراین حدّاکثر، یک اختلاف در اجتهاد است.
فخر رازى با تعصّب خاصّى که دراین گونه مسائل دارد، در تفسیر خود مىگوید: «ذهب السواد الأعظم من الأمّة إلى أنّها صارت منسوخة و قال السواد منهم أنّها بقیت کما کانت؛ اکثریّت امّت قائل به نسخ این حکم هستند ولى گروهى نیز مىگویند حکم اباحه متعه همچنان به حال خود باقى است»، یعنى این یک مسأله اختلافى است.
در اینجا بحث ازدواج موقّت را پایان مىدهیم و از همگان انتظار داریم که بدون پیش داورىها و نسبتهاى ناصواب، بار دیگر این بحث را مورد دقّت قرار دهند و داورى کنند. به یقین مطمئن مىشوند که متعه هنوز هم یک حکم الهى و با حفظ شرایطش، حلّال بسیارى از مشکلات است.
شیعه پاسخ مىگوید، ص: 141
[1] . امام صادق علیه السلام، میفرماید «لولا ما نهی عنها عمر مازنا الا شقی»، وسائل الشیعة، ج14، ص 440، حدیث 24. در کتاب اهل سنت نیز این حدیث به طور گسترده آمده است، قال علی علیه السلام، «لولا ان عمر نهی عن المتعه مازنی الا شقی». تفسیر طبری، ج5، ص 119، تفسیر در المنثور، ج2، ص 140، تفسیر قرطبی ج5، ص 130.
[2] . مجمع البیان، ج 3، ص 60.
[3] . تفسیر قرطبی، ج5، ص 120. و فتح الغدیر، ج1، ص 449.
[4] . شرح صحیح مسلم، ج9، ص 191.
[5] . شرح صحیح مسلم، ج9، 191.
[6] . المغنی ابن قدامه، ج 7، ص 572.
[7] . فتح الباری، ج9، ص 138.
[8] . صحیح مسلم، ج4، ص 59. حدیث 3307. دار الفکر بیروت.
[9] . سورة حشر، آیه 7.
[10] . تفسیر کبیر فخر رازی، ج10، ص 50.
[11] . این حدیث در صحیح ترمذی که امروز در دسترس ماست به این صورت وجود ندارد، بلکه به جای متعة النساء متعة الحج، آمده، ولی زین الدین معروف به شهید ثانی از علیمای قرن دهم در کتاب شرح اللمعة الدمشقیة، و سید بن طاووس از علمای قرن هفتم هجری در کتاب الطرائف آن را در مورد متعة النساء آورده اند، و به نظر می رسد در نسخه های قدیمی صحیح ترمذی به همین صورت بوده و در نسخه های بعد به علل معلومی آن را تغییر داده اند! (وکم له من نظیر!).
[12] . صحیح مسلم، ج2، ص 131.
[13] . صحیح مسلم، ج2، ص 131.
[14] . صحیح مسلم، ج 4، ص 59. حدیث 3307، چاپ دارالفکر.
[15] . محاضرات، ج2، ص 214. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج20، ص 130.
[16] . مسند احمد، ج 4، ص 436.
[17] . در المنثور، ج2، ص 486.
[18] . صحیح مسلم، ج4، ص 133.
[19] . همان مدرک، ص 131.
[20] . شرح صحیح مسلم، از نووی، ج9، ص 191.
[21] . المغنی ابن قدامه، ج7، ص 572.
کلمات کلیدی:
قال على علیه السلام: «حُسْنُ الْخُلْقِ خَیْرُ رَفیقٍ» و قالَ ایْضاً: «رُبَّ عَزیزٍ اذَلَّهُ خُلْقُهُ وَ ذَلیلٍ اعَزَّهُ خُلْقُهُ»،[1] «بهترین رفیق انسان اخلاق نیکوى اوست» و نیز مىفرماید: «چه بسا اخلاق (بد) انسان عزیزى را ذلیل کند و اخلاق (خوب) انسان ذلیلى را به (اوج) عزّت برساند»..
توضیح؛ زندگى انسان، یک زندگى اجتماعی است و لذا انسان نمىتواند تنها زندگى کند؛ زیرا در این صورت از همه چیز عقب مىماند. و روشن است که در زندگى اجتماعى نیاز به دوست و رفیق وجود دارد، تا در مشکلات و گرفتارىها، خوشىها و ناخوشىها، فراز و نشیبهاى زندگى همراه انسان باشد و به او کمک کند. زندگى بدون دوست و رفیق، زندگى بسیار ناگوارى است و موجب عذاب روح انسان مىشود، بدین جهت یکى از شکنجههاى سخت براى زندانیان، زندان انفرادى است.
طبق روایت فوق، بهترین دوست انسان خلق و خوى خوب خود اوست! زیرا اخلاق خوش موجب مىشود که دیگران به سوى او جذب شوند و دوستان فراوانى داشته باشد، چون کسى که خوش اخلاق است همه مردم رفیق او هستند. گاه انسان تمام نقاط قوّت را داراست؛ مال، مقام، شخصیّت، تحصیلات عالى، خانوادهاى اصیل و مذهبى، اعتقادات راسخ و عمیق و مانند آن، ولى فاقد اخلاق خوش است. چنین انسانى ذلیل مىگردد. و بالعکس امکان دارد شخصى هیچ یک از امکانات فوق را نداشته باشد، امّا داراى اخلاقى نیکو و پسندیده باشد، بدون شک چنین انسانى در نزد همگان عزیز خواهد شد و همه به دیده عزّت به او مىنگرند.
روایت فوق به همین مطلب مهمّ اشاره دارد، و معناى آن این است که حُسن خُلق پوششى بر تمام بدىها و کاستىها و نقاط ضعف است، همانگونه که اخلاق بد تمام محاسن و خوبىها و نقاط مثبت انسان را تحت الشعاع قرار مىدهد و آنها را مىپوشاند.[2]
بدترین دوستان
قال على علیه السلام: «شَرُّ اخْوانِکَ مَنْ داهَنَکَ فى نَفْسِکَ وَ ساتَرَکَ عَیْبَکَ»؛[3] «بدترین دوستان تو آنهایى هستند که با تو مداهنه و چرب زبانى مىکنند و عیوب تو را مىپوشانند».
توضیح؛ مردم در برخورد با واقعیّتها و حقیقتها بر دو دسته تقسیم مىشوند:گروهى در مقابل واقعیّتها تسلیم هستند، و حقیقتها را، هر چند تلخ و ناگوار باشد، مىپذیرند و با عبرت از آنچه رخ داده، در صدد اصلاح خویشتن برمىآیند.
ولى گروه دوم، که متأسّفانه تعداد آنها کم نیست، واقعیّتها و حقایق را انکار کرده و از آن فرار مىکنند، در حالى که گریز از واقعیّات و پردهپوشى بر حقایق، نه مشکلى را حل مىکند و نه خدمتى به کسى محسوب مىشود. به همین دلیل دوستانى که به جاى انتقاد سازنده و صحیح، سعى دارند عیوب را کتمان کنند و براى ارضاى کاذب خاطر دوست خود، نقایص او را بپوشانند و یا آن را حُسن جلوه دهند، در عالم دوستى و رفاقت نه تنها خدمتى نکردهاند، بلکه مرتکب خیانتى بزرگ شدهاند! خیانتى که گاه به قیمت حیثیت و آبرو و سعادت دوست آنها تمام مىشود.
بدین جهت، اسلام نه تنها دستور مىدهد از چنین دوستانى پرهیز شود، بلکه سفارش مىکند که انسانهاى با ایمان، بسان آینه یکدیگر باشند، «المؤمن مرآت المؤمن» و تمام حقایق و واقعیّات را بدون کم و کاست براى دوستان مؤمن خویش بیان کنند تا با درک و توجّه به آن، در صدد اصلاح و رفع آن برآیند.[4]
[1] . سفینة البحار، ج2، ص 678.
[2] . 110 سرمشق از سخنان حضرت علی «علیه السلام،» ص 97.
[3] . غرر الحکم و درر الکلیم، ج4، ص 173، شماره 5725.
[4] . 110 سرمشق از سخنان حضرت علی «علیه السلام،» ص 89.
کلمات کلیدی:
«اَلسَلامُ عَلیکِ أیّتُها الصّدیقَةُ الشّهیدةُ یا فاطمةَ الزهراء»
وقت است که از رحمت، دستی ز علی گیری
کافتاده ز پا مولا ، یا فاطمة الزهراء
بعد از تو علی از پای، افتاد و به غم خو کرد
با خانه نشینی ها، یا فاطمة الزهراء
رفتی و علی بی تو، بیت الحزنی دارد
پر شور و پر از غوغا، یا فاطمة الزهراء
چون محرم رازی نیست، با چاه سخن گوید
تنهاست علی، تنها، یا فاطمة الزهراء
شب ها به مزار تو، میسوزد و میگرید
چون شمع ز سر تا پا، یا فاطمة الزهراء
بر خرمن جان او، چون شعله شرر میزد
میریخت چو آب، اسماء، یا فاطمة الزهراء
دامان علی از اشک، گردید پر از کوکب
در آن شب محنتزا، یا فاطمة الزهراء
هم وصف تو ناممکن، هم قدر تو نامعلوم
هم قبر تو ناپیدا، یا فاطمة الزهراء
سروده ای از محمد علی مجاهدی
***
از نظر اسلام و قرآن ارزش و کرامت انسانى در گرو ایمان و اعتقاد صحیح و عمل نیک است و در این جهت فرقى بین زن و مرد نیست. آیات قرآن بر یکسانى زن و مرد در حرمت و کرامت انسانى و دستیابى به «حیات طیبه» و ورود در بهشت رضوان الهى تصریح دارد، از جمله در سورة نحل آیه؛ 97، میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً.» هر کس؛ چه مرد و چه زن عمل نیک انجام دهد، در حالى که مؤمن است، او را به حیات طیبه زنده مىگردانیم.
و یا در سورة نساء آیه 124؛ میفرماید؛ «وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ.» هرمرد یازنى که عمل صالح انجامدهد و ایمان داشته باشد، به بهشت داخل مىشود.
انسان هاى پاک سرشت که در پى یک زندگى پاک و حیات طیبه هستند، برای رسیدن به بهشت جاویدانی، لازم است که ابتدا عمل صالح را بدرستی بشناسند، و آن را با شرائطش بجا آورند. برای نائل شدن به این هدف، لازم است که انسان، از معصومین علیهم السلام، که معصوم از خطا و اشتباه هستند، و از طرف دیگر، مفسر و مبین آیات قرآن کریم هستند، کمک بگیرد، که یکی از بارزترین نماد آن، حضرت زهرا «سلام الله علیها» است، که بشر مى تواند زندگى او را به عنوان بهترین الگو براى رفتار و معاشرت خود برگزیند، تا به سعادت برسد. زیرا؛ به فرمودة پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله وسلم، حضرت زهرا «سلام الله علیها»، «خِیَرةُ الله»[1] و برگزیدة خداوند متعال است. به همین جهت است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، میفرماید: «إن الله لیغضب لغضب فاطمة و یرضی لرضاها»[2] بی شک خداوند با خشم فاطمه به خشم میآید و با خشنودی او خشنود میگردد. چونکه؛ سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، به تصریح قرآن کریم، سخن خداوند متعال است، که؛ «وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىإِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى»[3] رسول خدا (ص) هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید، آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست. قرآن کریم در جای دیگر میفرماید: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[4] آنچه که رسول خدا(ص)، برای شما آورده بگیرید، (و اجرا کنید)، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید. خداوند متعال در سورة شوری، آیه 23، به رسولش دستور میدهد که به مردم بگوید:«قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى»، بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمیکنم، جز دوست داشتن نزدیکانم (اهلبیتم). به همین جهت است که آن حضرت میفرماید: «فاطمة بضعة منی، من أحبها أحبنی»[5] فاطمه پارة تن من است، هرکس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است. در جای دیگر میفرماید:«فاطمة بضعة منى من سرّها فقد سرّنى و من ساءها فقد سائنی»[6] فاطمه پارة تن من است، هرکس که او را مسرور نماید مرا مسرور نموده است، و هر کس به او بدی نماید به من بدی کرده است. شیعه و سنی اتفاق دارند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، این جمله در مورد حضرت فاطمه «سلام الله علیها»، فرموده است: «فاطمة بضعة منی من أذاها فقد أذانی»، فاطمه پارة تن من است، هرکس او را اذیت نماید مرا اذیت نموده است. از این فرمایشات حضرت دانسته میشود، که آن حضرت عنایت حکیمانه ای، نسبت به فاطمة زهرا «سلام الله علیها»، داشته است. و این صرف احساس پدری و فرزندی نیست، بلکه این به منزلة درسی بوده است، برای امت اسلامی، که صلاح امت اسلامی، در پیروی از اهلبیت آن حضرت است. که باید آنها را دوست داشته باشند تا از آنها پیروی نمایند.
این محبت از محبت ها جداست** حب محبوب خدا، حب خداست
قال رسول الله (ص)؛ «یا سلمان إن إبنتی فاطمة ملأ الله قلبها وجوارحها إیمانا ویقینا الی مشاشها تفرغت لطاعة الله»[7] ای سلمان خداوند متعال، چنان قلب و تمام اعضای فاطمه تا استخوانهایش را از ایمان و یقین پرکرده که خود را یکسره برای عبادت و فرمانبرداری حق تعالی از همه چیز فارغ ساخته است.
امام باقر علیه السلام، میفرماید:«لقد کانت مفروضة الطاعة على جمیع من خلق الله من الجن و الانس»[8] اطاعت از حضرت فاطمه«سلام الله علیها» بر انس و جن واجب است.
برخی از احادیثی حضرت زهرا سلام الله علیها
1- در روایتی از حضرت علی علیه السلام، به نقل از حضرت فاطمه«سلام الله علیها» آمده است که : «قال لی رسول الله(ص)، یا فاطمة؛ من صلی علیکِ غفر الله له والحقه بی حیث کنت من الجنة»[9] رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود؛ ای فاطمه هرکس بر تو صلوات بفرستد خداوند اورا میآمرزد، و او را در آن مقامی که من در بهشت هستم، به من ملحق مینماید.
2- «من سلم علیه أو علیّ ثلاثة أیام أوجب الله له الجنة، قلت لها؛ فیحیاته و حیاتک؟ قالت؛ نعم و بعد موتنا»[10] هرکس به پدرم (رسول خدا «ص») و بر من، به مدت سه روز سلام کند، خداوند بهشت را برای او واجب میگرداند. راوی گوید: عرضه داشتم؛ آیا در زمان حیات و زنده بود؟ حضرت فرمود: چه در زمان حیات ما باشد، و یا پس از وفات.
«اللهم صل علی فاطمة وأبیها وبعلها وبنیها والسر المستودع فیها بعدد مااحاط به علمک»
3- از حضرت فاطمه سلام الله علیها، نقل شده است که آن حضرت فرمود:«مَنْ اصْعَدَ الىَ اللَّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ اهْبَطَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ له افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ»[11].
کسى که عبادت خالصانه خود را به درگاه خداوند صعود دهد، پروردگار بزرگ، برترین مصلحت او را برایش فرو خواهد فرستاد.
4- «إن السعید کل السعید، حق السعید من أحب علیا فیحیاته و بعد موته»[12] همانا حقیقت و واقعیت تمام سعادت ها و رستگاری ها در دوستی علی علیه السلام، در زمان حیات و پس از رحلتش خواهد بود.
5- «حبب إلی من دنیاکم ثلاث؛ تلاوة کتاب الله والنظر فیوجه رسول الله والانفاق فیسبیل الله»[13] سه چیز از دنیا برای من دوست داشتنی است؛ تلاوت قرآن، نگاه به صورت رسول خدا(ص)، انفاق و کمک به (نیازمندان) در راه خداوند متعال.
6- «جعل الله الایمان تطهیرا من الشرک، والصلاة تنزیها لکم عن الکبر، والزکاة تزکیة للنفس، ونماء فیالرزق، والصیام تثبیتا للاخلاص، والحج تشییدا للدین»[14] خداوند سبحان، ایمان و اعتقاد را برای طهارت از شرک و نجات از گمراهی و شقاوت ها قرار داد. و نماز را برای خشوع و فروتنی و پاکی از هر نوع تکبر، مقرر نمود. و زکات (خمس) را برای تزکیه نفس و توسعه روزی تعیین نمود، و روزه را برای استقامت و اخلاص در اراده، لازم دانست، و حج را برای استحکام اساس شریعت و بناء دین اسلام، واجب نمود.
7- «إن کنتَ تعمل بما أمرناکَ و تنتهی عما زجرناکَ عنه، فأنتَ من شیعتنا، و إلا فلا.»[15] اگر آنچه را که ما (اهلبیت) دستور داده ایم عمل کنی و از آنچه نهی کرده ایم، خودداری نمایی، تو از شیعیان ما هستی و گرنه، خیر.
8- «أما والله، لوترکوا الحق علی أهله واتبعوا عترة نبیّه، لمّا اختلف فی الله اثنان، ولورثها سلف عن سلف، و خلف بعد خلف حتی یقوم قائمنا، التاسع من ولد الحسین»[16] به خدا سوگند، اگر حق (خلافت و امامت) را به اهلش سپرده بودند، و از عترت و اهل بیت پیامبر(ص)، پیروی کرده بودند، حتی دونفر هم با یکدیگر در بارة خدا (و دین) اختلاف نمیکردند. و مقام خلافت و امامت توسط افراد شایسته یکی پس از دیگری منتقل، و در نهایت تحویل قائم آل محمد (عج)، میگردید که او نهمین فرزند از حسین (ع) میباشد.
9- امام حسن مجتبى علیه السلام، فرمود: مادرم فاطمه علیهاالسلام، را در شب جمعه اى دیدم که پیوسته در حال رکوع و سجود بود تا این که صبح دمید و شنیدم که مؤمنین و مؤ منات را نام مى برد و بسیار، براى آنان دعا مى کرد، اما ندیدم حتى یکبار براى خودش دعا کند، از روى تعجب گفتم : مادر، چرا براى خودت دعا نمى کنى و از خدا چیزى نمى خواهى ، همان گونه که براى دیگران دعا مى کنى ؟!
مادرم در پاسخ فرمود: «یا بنى الجار ثم الدار»، فرزندم اول باید همسایه را در نظر گرفت، سپس خانه را.[17]
10- «اللهم انت المنى و فوق المنى، اسئلک ان لا تعذب محبّى و محبّ عترتى»[18] خدایا! تو امید من و بالاتر از امید من هستى، از درگاهت مىخواهم که دوست مرا و دوست خاندان مرا در آتش دوزخ عذاب نکنى.
صلی الله علیکِ یا فاطمة الزهراء
درِ آتش زده بود و گل یاس و مادر
آنچنان خورد به دیوارکه دیوارگریست.
[1] . تاریخ بغداد، ج1، ص 274.
[2] . امالی مفید، ص 94.
[3] . سوره نجم، آیه 3و4.
[4] . سورة حشر، آیه 7.
[5] . مسند احمد،ج4، ص 223.
[6] . بحار الانوار، ج 43، ص23
[7] . بحار الانوار، ج 43، ص 8.
[8] . دلائل الامامة، ص 28.
[9] . بحار الانوار، ج 43، ص 15.
[10] . بحار الانوار، ج 43، ص 185.
[11] . بحار الانوار، ج67، ص 249.
[12] . امالی صدوق، ص 182.
[13] . نهج الحیاة، ص 271.
[14] . احتجاج، ج1، ص 92.
[15] . تفسیر الامام العسکری علیه السلام،ص 308.
[16] . بحار الانوار، ج 36، ص 352.
[17] . علل الشرائع، ج1، ص 182.
[18] . بیت الاحزان محدث قمى ص 27.
کلمات کلیدی: