سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه ایمانش را خالص کرد، هدایت یافت . [امام علی علیه السلام]
قطره ی شبنم

مقدمه

بر اساس مبانی تعالیم اسلام تمام هستی، ملک پروردگار عالم است، و انسانها به هر سرمایه ای که برسند و هر مقدار از امکانات مادی ولو با زحمت شخصی بدست آورده باشند، باز با ابزاری تحصیل کرده اند که خداوند متعال به آنها داده است. پس بنا بر این، خالق و مالک هستی حق دارد، در ثروتی که در دست بندگان ثروتمند است، نیازمندان جامعه را سهیم نموده و به افراد متمکن سفارش نماید، از اموالی که در دست آنهاست، نیاز نیازمندان جامعه را بر طرف نماید.

به همین منظور دین مقدس اسلام به صورت یک آیین جامع که تمام نیاز مندی های مادی و معنوی در آن پیش بینی شده است، پا به عرصة ظهور گذاشت، و از همان عصر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، به صورت یک حکومت جامع به وجود آمد و این حکومت جامع نیازمند یک پشتوانة مالی غنی و منظم بود که بتواند در سایة حکومت اسلامی از بینوایان، بیماران، بی سرپرستان، معلولان، و یتیمان جامعه دستگیری نماید، برای رسیدگی به این امور، خداوند متعال با نزول آیات زکات، دست یاری و رحمت بی پایانش را به کمک نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، فرستاد و با واجب ساختن زکات، این کاستی مالی را بر طرف نمود. این فریضة الهی از مالیاتهایی است که در حقیقت جزء اموال عمومی جامعه اسلامی به حساب می آید و نیز به غیر سادات اختصاص دارد. 

به همین جهت مصارف آن اموال عموماً در موارد یاد شده است. ولی امام علیه السلام بعنوان رئیس حکومت اسلامی نیز هزینه هائی دارد که باید تأمین شود. و همچنین به فقرای سادات هم رسیدگی نماید. در حقیقت خمس برای تأمین هر کار خیری است که امام علیه السلام، در هر جایی که صلاح بداند مصرف می کند. چون؛ امام علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، و  وظایف و اختیارات اورا دارد، و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، نیز از طرف خداوند مأمور است و آنچه خواست اوست به انجام می رساند.

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل می کند:«... فما کان للَّه فهو لرسوله (ص) یضعه حیث یشاء. و هو للامام بعد الرّسول(ص)»[1] آنچه مخصوص خداست، برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است، در هر موردی که صلاح بداند مصرف می کند، و آن بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، برای امام علیه السلام، است. در روایت دیگر آمده است: «... فسهم الله و سهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله (ص)...»[2] سهم خدا و سهم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، بعد از خودش، متعلق به اولی الامر است.

 از همین روی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، و امام علیه السلام، بعد از پیامبر، بعنوان حاکم جامعة اسلامی برای پیشبرد نظام اسلامی و ادارة جامعه، به بودجة دیگری علاوه بر زکات، نیازمند بودند. به همین جهت خداوند متعال خمس را بعنوان برنامة اقتصادی پویا پایه گذاری نمود، و احیای دین اسلام را با پیاده کردن این حکم مهم حکومتی قابل تحقق نمود. امام رضا علیه السلام در این مورد می فرماید: «ان الخمس عوننا علی دیننا»[3] خمس کمک ما در پیاده کردن دین خداست.

امروزه نیمی از خمس سهم امام پشتوانه اقتصادی حوزه‌های علمیه شیعه و برنامه‌های تبلیغی و فرهنگی و هر گونه فعالیت دینی و عملی که نیاز به هزینه دارد و در کل آنچه که به صلاح دید فقهاء قرار گرفته باشد مصرف می‌شود.

و این امر سبب استقلال اقتصادی برنامه ‌های علمی و تبلیغی جهان تشیع شده است. و این استقلال خود موجب پیشرفت در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و حتی انسانی و اسلامی به سوی تکامل و تعالی می‌شود چرا که در رسیدن به مقصود علاوه بر نیروهای معنوی احتیاج زیادی به بودجه مالی هم در بخش خودسازی و خودکفائی داخلی  هم در تهیه نیرو برای دفاع از حوادث خارجی است و حصه‌ی دیگر خمس جهت گذراندن زندگی اقتصادی طوائف سه گانه «یتیم و مسکین و ابن‌سبیل» از سادات مصرف می‌شود.

دلائل وجوب خمس

الف- قرآن

 «واعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین و ابن السبیل إن کنتم آمنتم بالله وما أنزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان والله علی کل شیء قدیر»[4] و بدانید هر گونه غنیمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پیامبر و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى حق از باطل، روز درگیرى دو گروه (با ایمان و بى ایمان یعنى روز جنگ بدر) نازل کردیم، ایمان آورده‏اید، و خداوند بر هر چیزى قادر است.

این آیة مبارکة تنها آیه ای است در قرآن کریم، که دلالت بر وجوب خمس می کند، و آن را برای شش گروه اختصاص می دهد، برای تبیین موضوع، گفتاری از شهید مطهری«ره» در این ذیل این آیة مبارکه وجود دارد که قبل از بررسی لغوی واژه های کلیدی لازم می دانم توضیح این شهید بزرگوار را بیاورم.

«...این آیه از آیات مهم قرآن است از نظر تفسیر واز نظر یک حکم بسیار مهم که در آن، میان شیعه و سنى اختلاف‏بسیار شدیدى است.آیه خمس همین آیه است.خمس در نزد اهل تسنن،یک ‏مسئله بسیار فرعى و کوچک است،یعنى از فروع جهاد است.ما دراسلام جهاد داریم و در برخى از جهاد ها یعنى آن جهادهایى که علیه یک فرقه باغیه از خود مسلمین نیست بلکه جهاد با کفار است، قهرا همان طورى که قانون همه دنیاست، غنائم جنگى تعلق پیدا مى‏کند به‏آنکه جنگ کرده و فاتح است.از نظر اهل تسنن خمس منحصر است ‏به غنائم جنگى، سرباز یا لشکرى که در جنگ، غنیمتى به دست‏آورده است، چهار قسمتش را به خودش اختصاص مى‏دهد و یک‏قسمت را بابت‏ خمس مى‏پردازد. معتقدند که در زمان پیغمبر باید به ‏دست پیغمبر برسد،در زمان خلفا به دست‏خلفا، و بعد به دست ولى‏امر مسلمین، آن کسى که بالفعل حکومت مسلمین را[در دست]دارد. حالا که به دست او آمد به چه مصرفى برساند و چگونه تقسیم‏کند؟ مى‏گویند از این شش موردى که ذکر شده است: لله و للرسول‏و لذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل، خدا، تشریفى است، ‏یعنى به اصطلاح جدى نیست، براى احترام ذکر شده نه اینکه واقعا غرض این است که یک سهمى هم به نام خدا باشد.بعد مى‏گویند، بنابراین خود این یک پنجم را باید پنج قسمت کرد، یک قسمت به نام‏پیغمبر، یک قسمت به نام ذى القربى،یک قسمت به نام یتیمها، یک‏قسمت براى مسکینها و فقرا و یک قسمت براى از راه ماندگان. حال ‏بعد از وفات پیغمبر اکرم تکلیف چیست[و سهم ایشان را] به چه‏کسى باید داد؟ بعضى مى‏گفتند سهم پیغمبر ساقط مى‏شود و آن را به‏ چهار طبقه دیگر باید داد.برخى دیگر مى‏گفتند سهم پیغمبر را بایدنگهدارى کرد تا به دست‏خلیفه وقت برسد. یک چنین چیزى. به ‏هر حال مطابق آنچه اهل تسنن مى‏گویند، خمس یکى از فروع جهاداست و اهمیت چندانى ندارد. ولى در مذهب شیعه خمس خودش حکمى است اصیل در عرض‏جهاد.

لهذا مطابق مذهب شیعه فروع دین ده تا است: نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، تولى و تبرى. اما اهل سنت ‏خمس را جدا ذکر نمى‏کنند بلکه آن را از فروع ‏جهاد به شمار مى‏آورند. چطور شده که در این مسئله، این مقدار تفاوت‏پیدا شده است؟ بستگى دارد به تفسیر همین آیه، ائمه ما به ما اینطورگفته‏اند که در این آیه، «ما غنمتم» یعنى آنچه که بهره مى‏برید،آن چیزى‏ که مفت و مجانى به دست‏ شما مى‏رسد. غنائم جنگى یکى از موارد آن‏ است نه اینکه منحصر به آن باشد.

موضوع دیگر، در مورد کلمه ‏«لله‏» است.شیعه مى‏گویند دراینجا شش سهم است که یک سهم آن به نام خداست. اهل تسنن ‏مى‏گویند مگر خدا هم مى‏خواهد براى خودش سهمى ببرد و مصرف‏بکند؟ شیعیان جواب مى‏دهند: معنى اینکه یک سهم به نام خدا باشد این نیست، همچنانکه معنى اینکه یک سهم به نام پیغمبر باشد این ‏نیست که پیغمبر براى شخص خودش مصرف بکند. این سه سهم که‏به نام خدا و پیغمبر و امام است در واقع یعنى سهامى که باید صرف ‏مصالح عمومى بشود، و اساسا این یک اصطلاحى است در قرآن که‏ هر چیزى که راه خصوصى و فردى براى مصرف آن نباشد، راه مصرف ‏آن را «سبیل الله‏» مى‏نامد. ما در باب زکات مى‏خوانیم: و فى‏سبیل الله. یکى از راههاى مصرف زکات، راه خداست.راه خدا یعنى‏چه؟ هر راهى که راه شخص خود مان نبود و راه مصلحت عموم بود، آن‏ را مى‏گویند راه خدا.شما پول خود را به یک فقیر مى‏دهید یا خرج ‏مسجد یا بیمارستان و یا مدرسه مى‏کنید، مى‏گویید در راه خدا یا براى‏ خدا دادم. مگر به نفع خدا کسى پول مى‏دهد؟! بدیهى است معناى ‏این سخن این نیست که خدا مصرف کننده است، بلکه هر چیزى که‏راه عموم باشد، ما مى‏توانیم آن را راه خدا بنامیم...

«واعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه» بدانید از هرغنیمت و فایده‏اى که شما مى‏برید، یک پنجمش مال شما نیست، به ‏نام خدا و به نام پیغمبر و به نام ذى القربى است. اینکه مى‏گوید به نام ‏پیغمبر، شیعه و سنى قبول دارند که خمس منحصرا مربوط به زمان پیغمبر نیست و مربوط به بعد از پیغمبر هم هست، و چون پیغمبر از دنیا مى‏رود، معلوم مى‏شود مقصود این نیست که خمس صرف شخص ‏پیغمبر بشود.و به نام ذى القربى خویشاوندان پیغمبر. در اینجا نگفته‏ ذو القربى: خویشاوندان، مى‏گوید: خویشاوند. کلمه ‏«ذى القربى‏» در قرآن، چنانکه روایات ما هم تفسیر کرده است، یعنى ‏«معصومین‏» که این هم حساب خاصى در قرآن دارد. و الیتامى و المساکین و ابن‏السبیل یتیمان سادات، مسکینهاى سادات و ابن السبیل‏هاى سادات. اینها از این بودجه باید تامین بشوند، نه اینکه هر چه این بودجه هست‏صرف اینها بشود.» (استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص 250، تهران: انتشارات صدرا، 1387هـ.ش، چ دوم.)

حال باید دید که اهل سنت چگونه خمس را منحصر به غنائم جنگی میدانند، و دلیل شان چیست؟ و دلیل شیعه که میدان خمس را وسیع میدانند چیست؟ برای این منظور ابتدا به بررسی «لغت» خمس و غنیمت می پردازیم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/12/15:: 9:18 عصر     |     () نظر

مفاهیم و تعاریف

الف- خمس در لغت

خلیل فراهیدی در معنای لغوی خمس در کتاب العین آورده است: «الخمس جزء من خمسة وخمست القوم، ای تموا بی خمسة»[6] خمس به معنای جزئی از پنج است، و جملة (خمست القوم)، به این مفهوم است که قوم با من پنج تا را تمام نمود، پس من یک پنجم قوم شدم.

ابن منظور در لسان العرب می نویسد: «والخُمْسُ والخُمُسُ والخِمْسُ جزء من خمسة... والجمع أخماس. والخَمْسُ : أخذک واحدا من خمسة...، وخَمَسَهم یَخْمُسُهم بالضم خَمْساً: أخذ خُمْسَ أموالهم»[7] خمس به صورت به سه صورت استعمال شده است و به معنای جزئی از پنج می باشد... و جمع آن اخماس است، اما خمس به معنای یکتایی از پنج تا است... و خَمَسَ یَخْمُسُ خمساً به مفهوم جدا کردن خمس اموال می باشد، که خمس اموال آنها را اخذ کرد.

طریحی در مجمع البحرین آورده است: «الخمس بضمتین وإسکان الثانی لغة اسم لحق یجب فی المال یستحقه بنوهاشم»[8]  لفظ خمس با دو ضمه و یا سکون میم، در لغت اسم برای حقی است که در مال واجب است، و مستحققین آن بنی هاشیم هستند. ایشان در اینجا معنای اصطلاحی را به جای معنای لغوی آورده است. فیروز آبادی در قاموس المحیط آورده است: «والخمس بضمتین جزء من الخمسة»[9] لفظ خمس با دو ضمه یعنی خُمُس به معنی جزئی از پنج است. : «والخمس بضمتین وإسکان الثانی لغة والخمیس مثال کریم لغة ثالثة: هو جزء من خمسة أجزاء والجمع أخماس ویوم الخمیس جمعه أخمسة وأخمساء»[10] الخمس با دو ضمه یا ساکن بودن دومی، در لغت آمده است، همچنین خمیس که سومین لغت از این ماده است در قرآن کریم آمده است که به معنی جزئی از پنج می باشد، جمع خمس اخماس است و (یوم الخمیس که آمده است) جمع آن أخمسه و یا أخمساء است.

بنا بر این می توان از تعاریف مذکور، که در این کتب معتبر لغت آمده است و خمس را جزئی از پنج دانسته اند، نتیجه گرفت که خمس در لغت به معنای یک پنجم است.

ب- خمس در اصطلاح

صاحب جواهر«ره» در تعریف اصطلاحی خمس چنین آورده است: «وهو حق مالی فرضه الله مالک الملک بالاصالة علی عباده فی مال مخصوص له ولبنی هاشم الذین هم رؤساؤهم وسواسهم، وأهل الفضل والاحسان علیهم عوض إکرامه إیاهم بمنع الصدقة والاوساخ عنهم.»[11]  خمس حق مالی است، خداوند که در حقیقت مالک ملک است، آنرا بر بندگانش واجب نموده است که تا از اموالش آن را بپردازند، و این حق مخصوص خدا و بنی هاشم است، بنی هاشمی که رئیس مردم و سیاستمداران آنها و صاحبان فضل و احسان هستند، خداوند صدقه را که چرک دست مردم است بر بنی هاشم ممنوع نموده و عوض آن خمس را به جهت اکرام به آنها، اختصاص داده است.

صاحب عروه در این مورد می نویسد: «وهو من الفرائض وقد جعلها الله تعالی لمحمد(ص) وذریته عوضاً عن الزکاة إکراماً لهم ومن منع منه درهماً أو أقل کان مندرجاً فی الظالمین لهم والغاصبین لحقهم بل من کان مستحلا لذلک کان من الکافرین.»[12]  خمس یکی از واجباتی است که خداوند متعال، آن را برای اکرام پیامبر گرامی اسلام و ذریه اش، بجای زکات قرار داد. اگر کسی در همی از آن را یا کمتر از در هم آن را نپردازد، در زمرة ستمگران به حقوق اهلبیت(ع) و غاصبین حقوق ایشان به حساب می آیند. بالاتر از این، اگر کسی خمس را حلال بشمارد و پرداخت آن را واجب نداند، از کافران شمرده می شود.

در کتاب مصباح الفقیه آمد است: «وهو حق مالی فرض الله تعالی علی عباده.»[13] خمس حق مالی است که خداوند آن را بر بندگانش واجب نموده است.

در کتاب الخمس، شیخ انصاری«ره» در تعریف خمس آورده است: «وهو لغة؛ رابع الکسور، وشرعا؛ اسم لحق فی المال یجب للحجة علیه السلام وقبیله»[14] خمس در لغت کسر چهارم است یعنی «یک پنجم» و در شرع اسم برای حق مالی است که برای حضرت حجت(عج)، و شرکایش واجب قرار داده شده است.

امام خمینی«ره» در تحریر الوسیله آورده است: «وهو الذی جعله الله تعالی لمحمد صلی الله علیه و آله وسلم وذریته کثر الله نسلهم المبارک عوضاً عن الزکاة...»[15] خمس چیزی است که خداوند متعال، آن را برای حضرت محمد(ص) و ذریه اش که خداوند نسل مبارک آنها را زیاد نماید، به جای زکات قرار داده است.

پس از آنچه ذکر شده دانسته می شود که خمس در اصطلاح عبارت است از حقوق مالی که خداوند متعال بر بندگانش با شرائط خاص واجب نموده است که این حقوق یک پنجم اموال می باشد. و این اموال متعلق به پیامبر گرامی اسلام(ص) و جانشینان ایشان است.

غنم و غنیمت در لغت

در تعریف واژة غنم و غنیمت در مفردات آمده است: «والغُنْمُ: إصابته و الظّفر به، ثم استعمل فی کلّ مظفور به من جهة العدى و غیرهم. قال تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ...»[16]  غنیمت به معنای رسیدن و دست یافتن به چیزی است، سپس در مورد هر چیزی که از ناحیة دشمن و یا غیر دشمن بدست آید، استعمال شده است و سخن خداوند متعال که فرموده است: بدانید که هرچیزی را بدست آوردید...، به همین معنا است.

خلیل فراهیدی در العین می نویسد: «والغنم الفوز بالشیء فی غیر مشقة»[17] غنیمت به معنی دست یافتن به چیزی است که بدون مشقت و رنج باشد. عین عبارت خلیل در تهذیب اللغه نیز آمده است. در مجمع البحرین طریحی آورده است: «الغنیمة فی الاصل هی الفائدة المکتسبة»[18] غنیمت در اصل به معنای سودی است که بدست آمده باشد.

در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، آمده است: «غنم؛ أصل صحیح واحد یدل علی إفادة شیء لم یملک من قبل، ثم اختص به ما أخذ من مال المشرکین بقهر وغلبة...، و التحقیق؛ أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو تناول مال لم یکن مالکا له من قبل، ربحا أو بالأصالة و من غیر معاملة. و من مصادیقه: الغنیمة المأخوذة من العدوّ بالحرب. و ما یتحصّل بالتجارة[19] غنم مفرد صحیح است، دلالت بر افادة چیزی می کند که قبلاً شخص آن را مالک نبوده است. سپس به مرور زمان اختصاص به مالی پیدا کرد که با قهر و غلبه از مشرکین بدست آید...، تحقیق این است که غنم در اصل ماده مفرده اش، شامل مالی می شود که قبلاً مالک نداشته است، فرق نمی کند که سود معامله باشد یا اینکه بالاصاله غیر از معامله بدست آمده باشد، از مصادیق غنیمت اموالی است که در جنگ با دشمن بدست آید، همچنین از مصادیق آن سودی است که از راه تجارت حاصل شود.

از طرف دیگر در آیة مبارکة خمس واژة «غنم» از فعل ثلاثی مجرد به کار رفته است. یعنی «غنمتم»، فعل ثلاثی مزید که «اغتنمتم» باشد، به کار نرفته است، ثلاثی مجرد با ثلاثی مزید از نظر معنا با هم فرق دارند. چنانچه در شرح شافیه در معانی باب افتعال آمده است: «وللتصرف، ای: الاجتهاد والاضطراب فی تحصیل اصل الفعل، فمعنی کسب، اصاب، و معنا اکتسب ای: اجتهد فی تحصیل الاصابة» [20]

چهارمین معنای باب افتعل، تصرف یعنی کوشش و تلاش در تحصیل فعل است، پس معنای (کسب)، صرف رسیدن و بدست آوردن است. و معنای اکتسب رسیدن با زحمت و کوشش است. یعنی در تحصیل و بدست آوردن چیزی زحمت کشید. فرق ثلاثی مجرد و مزید آن است که در فعل ثلاثی مزید: کوشش و زحمت شرط است. ولی در ثلاثی مجرد شرط نیست. بلکه معنایش مطلق است و به هر شکلی که اتفاق افتد معنای ثلاثی مجرد صدق می کند. این قاعدة ادبی شامل همة موارد می شود. در آیة خمس فعل ثلاثی مجرد ذکر شده است، نه مزید فیه، به همین جهت؛ معنای آیه مطلق بوده و مخصوص غنیمت جنگی نیست.

پس به طور خلاصه نتیجه این می شود که از نظر لغت غنیمت به معنی چیزی است که انسان به آن دست یابد که این خود دارای مصادیق فراوان است.

غنیمت در استعمالات و عرف عرب

لفظ غنیمت در استعمالات و عرف عرب به معنای مطلق آمده است، اگر بخواهیم زمان های دور را بررسی کنیم یعنی عرف عرب قبل از اسلام را در نظر بگیریم، شواهدی وجود دارد که در آن دوره لفظ غنیمت، برای غنائم جنگی استعمال نمی شده است و اشعار عرب جاهلی گواه بر این مدعا است. به عنوان نمونه لبید یکی از شاعران نامدار دوران جاهلیت است و صاحب یکی از معلقات سبع است، در معلقة خویش در وصف قوم خود به جود و سخاوت میگوید: فضلاً و ذوکرم یعین علی الندی * سمع کسوب رغائب غنامها. «غنام» در این شعر به معنی کسی است که در بدست آوردن بزرگی بسیار تلاش می کند، پس به معنی غنیمت جنگی نیست. در ضمن برای این مفهوم، یعنی اموال بدست آمده از جنگ، در آن زمان عباراتی و اسامی دیگری وجود داشت است. مثل سلب، نهب و حرب، و از این اصطلاحات استفاده می شده است. قصد ما هم در این مختصر بررسی زمان قبل از اسلام نیست و آنچه برای ما اهمیت دارد این است که بدانیم در صدر اسلام، زمان نزول وحی، مفهوم غنیمت چه بوده است.

در دورة اسلام، بعد از نزول آیة خمس، مادة غنم در «الفوز بالشیء من جهة العدی و غیرهم»[21] به کار رفته است، اسلام چیز هایی را که از جنگ بدست می آمد آنها را از مصادیق غنیمت قرار داد بعد از آنی که از مصادیق آن نبود، چون؛ جنگ در اسلام از نظر ماهوی با جنگ در زمان جاهلیت فرق داشت و از شرائط خاصی برخوردار بود. مثلاً اذن پیامبر(ص)، یا امام(ع) در مشروعیت آن دخالت داشت و از این جهت با نهب و غارت اموال، متفاوت بود.

این معنای اطلاقی ادامه داشت تا اینکه روند تغییر کرد و بعد از گسترش فتوحات در زمان عمر، به جهت زیادی استعمال مادة غنم به همراه قرائن حالیه و مقالیه، در منفعتی که از ناحیة دشمن بدست می آمد، تطور جدیدی این واژه پیدا کرد، و برای غنائم جنگی به کار رفت، این سبب شد که برخی از لغویین به اشتباه بیفتند و غنائم را به اموال بدست آمده از جنگ اختصاص دهند.[22]

غنیمت و غنم در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام

در نامة 45، از نهج البلاغه آمده است: «فوالله ماکنزت من دنیاکم تبراً ولا ادخرت من غنائمها وفراً » به خدا سوگند از دنیای شما طلایی نیندوختم و از در آمد های آن مالی ذخیره نکرده ام. در جایی دیگر میفرماید: «من أخذ بها لحق وغنم»[23] این فرمایش حضرت در مورد اخذ به شرائع است که: هرکس به شرائع عمل کند به حق ملحق می شود و بهره مند می گردد. در نامه53 به مالک اشتر آمده است:«ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم»‏ در برابر مردم مصر همچون حیوان درنده‏اى مباش که خوردن آنها را غنیمت و در آمدى براى خود فرض کنى. در خطبة 76 آمده است: «اغتنم المهل» فرصت ها و مهلت ها را غنیمت بشمارید. و در خطبه 120، می خوانیم: «من اخذ بها لحق و غنم‏» کسى که به آئین خدا عمل کند به سر منزل مقصود مى‏رسد و بهره مى‏برد. و در کلمات قصار، شمارة 331 ، آمده است: «ان اللَّه سبحانه جعل الطاعة غنیمة الاکیاس»‏ خداوند اطاعت را غنیمت و بهره هوشمندان قرار داده است.

در غرر الحکم ودررالکلم آمده است: «من عمل بطاعة الله سبحانه لم یفته غنم ولم یغلبه خصم»[24] کسی که عمل کند به طاعت خدای سبحان، هیچ سود و نفعی از او فوت نشود. و هیچ دشمنی بر او چیره نگردد. «غنائم» در همة این موارد کلمة «غنیمت» به معنای مطلق نفع به کار رفته است.

در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه»، ابن اثیر در ذیل این حدیث در نهایه می گوید: «غنمه: زیادته و نماوه و فاضل قمیمته»[25] و این به صورت ضرب المثل در آمده است که « من له الغنم علیه الغرم» یعنی هر کسی که سود، مال اوست ضرر هم به او تعلق می گیرد. بنابر این؛ با توجه به مطالبی که ارائه گردید جای هیچگونه شک و تردیدی باقی نمی ماند که غنیمت در آن زمان اعم از غنائم جنگی بوده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/12/15:: 9:13 عصر     |     () نظر

 غنیمت در کلام مفسرین شیعه

در سورة انفال آمده است:« وعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل»[26] و بدانید هر گونه غنیمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پیامبر و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است.‏

موضوع مهمی که در این آیه باید مورد بررسى دقیق قرار گیرد و در حقیقت قسمت عمده بحث در آن متمرکز مى‏گردد، این است که لفظ غنیمت که در آیه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مى‏شود یا هر گونه در آمدى را در بر مى‏گیرد؟!.

در صورت اول آیه تنها خمس غنائم جنگى را بیان مى‏کند و براى خمس در سایر موضوعات باید از سنت و اخبار و روایات صحیح و معتبر استفاده کرد و هیچ مانعى ندارد که قرآن به قسمتى از حکم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره کند و قسمت‏هاى دیگرى در سنت بیان شود.

مثلا در قرآن مجید نمازهاى پنجگانه روزانه صریحا آمده است، و همچنین به نمازهاى طواف که از نمازهاى واجبه است اشاره شده، ولى از نماز آیات که مورداتفاق تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنى است ذکرى به میان نیامده است، و هیچکس را نمى‏یابیم که بگوید چون نماز آیات در قرآن ذکر نشده و تنها در سنت پیامبر آمده نباید به آن عمل کرد، و یا اینکه چون در قرآن به بعضى از غسل‏ها اشاره شده و سخن از دیگر غسل‏ها به میان نیامده است باید از آن صرف نظر کرد، این منطقى است که هیچ مسلمانى آن را نمى‏پذیرد.

بنا بر این هیچ اشکالى ندارد که قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بیان کرده باشد و بقیه را موکول به سنت نماید و نظیر این مسئله در فقه اسلام بسیار زیاد است.[27]

از طرف دیگر، در زمان نزول این آیة مبارکه، همان طوری که بیان گردید، غنیمت تنها به غنائم جنگی، اختصاص نداشته است، و این در کلام مفسرین شیعه و سنی مشهود است که بعنوان نمونه به ترتیب به برخی از این دیدگاهها اشاره می کنم.

صاحب تفسیر المیزان در این مورد می نویسد: «الغنم والغنیمة إصابة الفائدة من جهة تجارة أو عمل أو حرب و ینطبق بحسب مورد نزول الایة علی غنیمة الحرب»[28] غنم و غنیمت به معنی رسیدن به فایده است، فرق نمی کند که فایده از طریق تجارت یا کار و یا جنگ حاصل شود. غنمت جنگی یکی از مصادیق آن است بر حسب نزول آیه.

در تفسیر مجمع البیان آمده است: «وقال اصحابنا أن الخمس واجب فی کل فائدة تحصل للانسان من المکاسب وأرباح التجارات وفی الکنوز والمعادن والغوص وغیر ذلک مما هو مذکور فی الکتب ویمکن أن یستدل علی ذلک بهذه الایة فإن فی عرف اللغة یطلق علی جمیع ذلک اسم الغنم والغنیمة»[29]

اصحاب ما گفته اند: خمس در هر فایده ای که برای انسان حاصل می شود، واجب است. چه این فایده از کار ها بدست آید، یا از طریق سود تجارت باشد، و یا از طریق گنجها، معادن و غوص باشد ویا از غیر این موارد، از چیز هایی که نام آنها در کتب ذکر شده است، حاصل گردد. برای تمام این موارد می توان به آیة خمس استدلال نمود. زیرا؛ در عرف لغت، اسم مغنم و غنیمت بر تمام موارد اطلاق شده است.

در تفسیر «من هدی القرآن» آمده است: «ظاهر الآیة ان الخمس مفروض علی الغنائم، وبالرغم من ان الکلمة تطلق الیوم علی غنائمهم دار الحرب بید ان المعنی اللغوی لکلمة الغنیمة لا یختص بما یحصل علیه المحاربون فی ساحة القتال. وفی عصر نزول القرآن لم تکن هذه الکلمة قد أصبحت خاصة بهذا المعنی بالذات... من هنا وجب الخمس على کل ما یکتسبه و یغنمه الفرد، و هو ضرورة دفاعیة، و بهذه المناسبة ذکر القرآن هذه الفریضة ضمن آیات القتال، کما ذکر ربنا الإنفاق فی سبیل اللّه و الجهاد بالمال ضمن الحدیث عن الحرب و الجهاد بالنفس[30]

ظاهر آیة خمس مفروض بر غنائم است، علی رغم اینکه امروزه غنائم به اموال بدست آمده از دار الحرب استعمال می شود، لکن معنای لغوی غنیمت اختصاص به اموالی که در هنگام جنگ بدست جنگجویان می افتد نیست. در عصر نزول قرآن کریم این واژه مختص به این معنا بالذات، نبوده است... به همین جهت خمس به همة درآمد، تعلق می گیرد و اینکه وجوب خمس به همراه قتال آمده است به جهت ضرورت دفاعی آن روز ایجاب می کرد که این واجب به مناسبت، با آیة قتال ذکر شود، همانگونه که خداوند انفاق فی سبیل الله و جهاد با مال را در ضمن سخن از جنگ و جهاد با نفس بیان می کند.

آقای بروجردی«ره» در این مورد میفرماید: «فالایة و ان کانت نازلة فی مورد خاص و هو غزوة بدر احدى غزوات النبی صلّى اللّه علیه و آله و ان ما اغتنمها المسلمون من أعدائهم هنا لک یجب علیهم إخراج خمسه.

و لکن من المعلوم عدم اختصاصها بذاک المورد الخاص حتى ان من ذهب من العامة الى عدم وجوب الخمس فی مطلق الغنائم لم یخصه بخصوص مورد الآیة بل عممه الى مطلق الغنائم المأخوذة فی الحروب مع انه لو بنینا على الجمود فی استفادة الحکم من الآیة بحیث لم نتعد موردها بوجه لوجب القول بعدم وجوب الخمس الاعلى من شهد غزوة البدر فیما اغتنم من المشرکین فی تلک الغزوة و لم یقل به أحد فلا بد من التعدی من مورد الآیة لا محالة فنحن نتعدى منه الى مطلق ما یصدق علیه الغنیمة»[31]  اگرچه آیة خمس در مورد خاصی نازل شده است که آن غزوة بدر است، و یکی از غزوات نبی اکرم(ص) به حساب می آید و هرچه را که مسلمانان در این جنگ از دشمن بدست آورده اند باید خمس آن را بپردازند، و لکن آنچه معلوم است این است که آیه به مورد خاصی اختصاص ندارد، حتی کسانی از عامه هم که خمس را در مطلق غنائم واجب نمی دانند، آیه را در مورد خاص خودش تخصیص نزده است، بلکه خمس را در مطلق غنائم بدست آمده از جنگها، تعمیم داده اند. ولی اگر بنا را بر جمود بگذاریم و آیه را از مورد خاص خودش تعدی ندهیم، باید بگوییم که خمس تنها در غنائم بدست آمده از مشرکین در غزوة بدر واجب بوده است و حالاً که احدی به این قائل نیست. پس لا محاله باید وجوب خمس را در مطلق مواردی که بر آنها غنیمت صدق می کند، تعدی دهیم.

غنیمت در کلام مفسرین اهل سنت

بسیارى از مفسران اهل سنت هم که در زمینه این آیه به بحث پرداخته‏اند، هرچند که به خاطر فتوای مذهبی شان آیه را مخصوص غنائم جنگى دانسته‏اند، باز هم معترفند که در معنى اصلى آیه این قید وجود ندارد بلکه به خاطر قیام دلیل دیگرى این قید را به آن زده‏اند، و صریحا اعتراف کرده‏اند که غنیمت در اصل معنى وسیعى دارد و شامل غنائم جنگى و غیر آن و به طور کلى هر چیزى را که انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست یابد، مى‏شود.

قرطبى مفسر معروف اهل تسنن در تفسیر خود، ذیل این آیه چنین مى‏نویسد:«الغنیمة فی اللغة ما یناله الرجل أو الجماعة بسعی...أعلم أن الاتفاق حاصل على أن المراد بقوله تعالى:«غنمتم من شیء» مال الکفار إذا ظفر به المسلمون على وجه الغلبة والقهر. ولا تقتضی اللغة هذا التخصیص على ما بیناه ولکن عرف الشرع قید اللفظ بهذا النوع»[32] غنیمت در لغت خیرى است که فرد یا جماعتى با کوشش به دست مى‏آورند...و بدانکه اتفاق «علماى تسنن» بر این است که مراد از غنیمت در آیه «واعلموا أنما غنمتم»، اموالى است که با قهر و غلبه در جنگ به مردم مى‏رسد، ولى باید توجه داشت که این قید همانطور که گفتیم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع، این قید وارد شده است.

فخر رازی در تفسیر خود تصریح مى‏کند که:«الغنم الفوز بالشی‏ء یقال: غنم یغنم غنماً فهو غانم، و الغنیمة فی الشریعة ما دخلت فی أیدی المسلمین من أموال المشرکین على سبیل القهر بالخیل و الرکاب.»[33]

غنیمت این است که انسان به چیزى دست یابد، گفته می شود «غنم یغنم غنما فهو غانم»، (و پس از ذکر این معنى وسیع از نظر لغت مى‏گوید:) معنى شرعى غنیمت (به عقیده فقهاى اهل تسنن) همان غنائم جنگى است که از اموال مشرکین با قهر و غلبه، بدست مسلمانان می افتد.

در تفسیر جواهر الحسان فی تفسیر القرآن آمده است: «الغنیمة فی اللغة: ما یناله الرجل بسعی و منه قوله صلّى اللّه علیه و سلّم: «الصّیام فی الشّتاء هی الغنیمة الباردة» و قوله: مِنْ شَیْ‏ءٍ: ظاهره العموم، و معناه الخصوص»[34]  غنیمت در لغت به معنی چیزی است که انسان با سعی و تلاش به آن برسد، و غنیمت در کلام رسول خدا(ص) به همین معنا آمده است که (روزة زمستان فایده و درآمد سرد است)، و سخن خداوند که فرموده «من شیء» ظاهرش دلالت بر عموم دارد ولی معنایش خصوص است.

و نیز در تفسیر المنار «غنیمت» را به معنى وسیع ذکر کرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است باید معنى وسیع آیه فوق را به خاطر قید شرعى مقید به غنائم جنگى کرد.[35]

در تفسیر روح المعانى، آلوسى نیز چنین آمده است که: «غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است.»[36]

و اینکه مفسرین اهل سنت آیة را تخصیص زده اند و گفته اند که خمس تنها در مورد غنائم جنگی است، در صحاح خود شان وجوب خمس را در غیر مورد جنگ آورده اند، و بدین سان گفتار خود شان را نقض کرده اند.

در مورد خمس در صحیح بخاری در باب «فی الرکاز الخمس» آمده است: مالک و ابن ادریس گفته اند که: رکائز (اموالی که در زمین پنهان شده باشد، در مقدار کم و زیادش خمس است. ولی معدن، رکاز نیست. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «فی المعدن جبار وفی الرکاز الخمس»[37] در معدن چیزی نیست ولی در رکاز (گنج) خمس است. و در باب «مایستخرج من البحر» آمده است: «وقال ابن عباس رضی الله عنهما: لیس العنبر برکاز، هو شیء دسره البحر وقال الحسن فی العنبرواللؤلؤ الخمس فانما جعل النبی صلی الله علیه وآله وسلم، فی الرکاز الخمس، لیس فی الذی یصاب فی الماء»[38] ابن عباس گوید: عنبر گنج نیست، آن چیزی است که دریا آن را فروبرده است. حسن در بارة عنبر ولؤلؤ گفته است که آنها هم خمسر دارند و اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، در گنج خمس قرار داد، این مربوط نمی شود به چیزی که در آب ریخته می شود. روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که بعلت اختصار از آوردن آنها صرف نظر می کنیم.

از این احادیث دانسته می شود که خمس مخصوص غنائم جنگی نیست. زیرا؛ رکاز که عبارت از گنجی است که از درون زمین بدست می آید و کسی که آن را پیدا کند، مالک آن می گردد، و خمس آن را باید بپردازد. همچنین کسی که عنبر و لؤلؤ را از درون دریا بدست آورد، باید خمسش را بدهد. عمده دلیلی که اهل سنت، در توجیه سخنان شان گفته اند این است که این مسأله از نظر اهل سنت اجماعی است، و اینکه اجماع در نزد آنها چگونه حاصل می شود و تعداد اجماع کننده گان، باید چند نفر باشد در بین خود شان اختلاف است، و این بحث در این مختصر نمی گنجد و لذا از آوردن خود داری می شود.

دومین دلیل بر وجوب خمس، که آن اعم از غنائم جنگی است، روایاتی است که از أئمة معصومین(علیهم السلام)، برای ما رسیده است. و این روایات در ابواب مختلف، مستفیضه و بلکه متواتره است[39] و این، برای اثبات مطلب مورد نظر ما کافی است. (بر فرض تنزل که آیه را اعم ندانیم)، زیرا؛ أئمه(علیهم السلام)، احد الثقلین هستند، و بنا بر، آن روایت معروف، مشهور و متواتر ما مأمور به تمسک به این دو هستیم (قرآن و عترت).

از طرف دیگر عمومیت فهمیدن از آیه، از ضروریات فقه شیعه امامیه است، علمای امامی در این مورد اختلاف نظر ندارند. هرچند که در بعضی از خصوصیات اختلاف نظر دارند که آیا خمس برای شیعیان تحلیل شده است یا نه؟ این مطلب بعد از ثبوت اصل خمس است. برای رعایت اختصار ما در اینجا به پنج روایت، در این زمینه بسنده می کنیم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/12/15:: 9:4 عصر     |     () نظر
   1   2      >