هرکس دانشی را از کسی پنهان بدارد یا برآن به عنوان پاداش مزد گیرد، هرگز آن دانش به وی سودی نرساند . [امام سجّاد علیه السلام]
قطره ی شبنم

مصرف خمس

برای بررسی مصرف خمس، ابتدا باید به تقسیم آن پرداخت، تا موارد مصرف، معلوم گردد.

تقسیم خمس          

مشهور بین فقهای امامیه این است که خمس به شش قسمت تقسیم می‌شود. یک سهم برای خدا، و یک سهم برای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، یک سهم برای ذی القربی، و سه سهم دیگر برای یتیمان و فقراء و در راه ماندگان از سادات میباشد. که در زمان حضور پیامبر گرامی اسلام، و یا امام معصوم، علیهم السلام، همة این شش سهم به ایشان پرداخت می‌گردد. و این مطلب نه تنها فتوای مشهور فقهای امامیه، بلکه، عده ای از فقها ادعای اجماع نموده اند که خمس به شش قسمت تقسیم می‌شود. بعنوان نمونه شریف مرتضی در انتصار[1]، ابن زهره حلبی در غنیه[2]، طبرسی در مجمع البیان[3]، فاضل مقداد در کنز العرفان[4] و... به تعبیر آقای مکارم، که «لاخلاف ولاکلام فی ان الخمس یقسم ستة اسهم...»[5] در این جهت هیچ اشکال و اختلافی در میان امامیه وجود ندارد که خمس به شش قسمت تقسیم می‌شود. آیة مبارکة «واعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین و ابن السبیل إن کنتم آمنتم بالله»[6] و روایات مستفیضة این باب، همگی دلالت دارند که خمس به شش قسمت تقسیم. از این جمله است، روایت عبد الله بن بکیر. «عنه (سعد بن عبد الله)، عن احمد بن الحسن بن علی بن فضال عن أبیه، عن عبد الله بن بکیر عن بعض اصحابه عن احدهما(ع)، فی قول الله تعالی؛ (واعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل)، قال خمس الله وخمس الرسول للامام، وخمس ذی القربی لقرابة الرسول والامام والیتامی یتامی آل الرسول والمساکین منهم وأبناء السبیل منهم فلا یخرج منهم الی غیرهم»[7]

سند روایت

تعابیری که در مورد اشخاص واقع در سند آمده است به این ترتیب است؛ در مورد سعید بن عبد الله آمده است که « امامیٌ ثقةٌ جلیلٌ»، اما احمد بن حسن بن علی بن فضال، فطحی مذهب و ثقه است، در مورد پدرش گفته شده، که او ابتدا فطحی مذهب بوده، ولی قبل از موتش به مذهب حق برگشته، و ثقه و جلیل می‌باشد، بنابر قولی از اصحاب اجماع است. عبد الله بن بکیر، فطحی مذهب، ثقه و از اصحاب اجماع است. در مورد اصحابش باید گفت که عبد الله بن بکیر از کسانی است که بزرگان، بر صحت آنچه از طریق او صحیح دانسته شده اجماع و اتفاق دارند.[8] بنابراین، روایت از حیث سند مشکل ندارد و موثقه است.

عبد الله بن بکیر از یکی از آن دو بزرگوار (امام باقر علیه السلام، یا امام صادق علیه السلام، در بارة سخن خداوند متعال که میفرماید:« واعلموا انما غنمتم...»، روایت نموده است که حضرت فرمود؛ خمسی متعلق به خدا و رسول، برای امام است، و خمس ذی القربی برای خویشان رسول، یعنی امام است. باز هم خمس برای یتیمان آل رسول، و مستمندان و در راه ماندگان از آل رسول می‌باشد، و بغیر اینها روانیست که خمس داده شود.

از این حدیث شریف به خوبی دانسته می‌شود که خمس به شش قسمت تقسیم می‌شود، به افراد معین اختصاص دارد.

حدیث دیگری، در این مورد مرسلة حماد بن عیسی است. هرچند این روایت مرسله است، ولی فقها در ابواب مختلف به آن عمل کرده اند و حماد از کسانی است که بزرگان بر صحت آنچه از طریق او صحیح دانسته شده اجماع دارند.[9] از آنجایی که این روایت بسیار طولانی است، به علت اختصار تنها آن بخش که مربوط به بحث ما است در اینجا می‌آوریم.

علی بن ابراهیم بن هاشم عن أبیه عن حماد بن عیسی عن بعض أصحابنا عن العبد الصالح(ع)، قال؛ «الخمس من خمسة أشیاء من الغنائم والغوص ومن الکنوز و من المعادن والملاحة...، ویقسم بینهم الخمس علی ستة أسهم، سهم لله وسهم لرسول الله وسهم لذی القربی وسهم للیتامی وسهم للمساکن و سهم لابناء السبیل، فسهم الله وسهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله(ص)، وراثة فله ثلاثة أسهم سهمان وراثة وسهم مقسوم له من الله وله نصف الخمس کملا ونصف الخمس الباقی بین أهل بیته فسهم لیتاماهم وسهم لمساکینهم وسهم لابناء سبیلهم، یقسم بینهم علی الکتاب والسنة...»[10]  علی بن ابراهیم از پدرش و او از حماد بن عیسی و ایشان از بعض اصحاب ما از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، نقل می‌کند که حضرت فرمود: خمس از پنج چیز گرفته می‌شود؛ از غنائم جنگی از غواصی در دریا، از گنجها، از معادن و از معدن نمک و...، خمس در بین اهل آن به شش قسمت تقسیم می‌شود. سهمی برای خدا، سهمی برای رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، سهمی برای ذی القربی، سهمی برای یتیمان، سهمی برای مستمندان، و سهمی برای در راه ماندگان.

پس سهم خدا و سهم رسول خدا، برای اولی الامر بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، به عنوان وراثت می‌باشد، بنابراین اولی الامر سه سهم دارد، دو سهم آن بعنوان وراثت، و یک سهم هم که از طرف خداوند به او تعلق گرفته است که در این صورت نصف خمس بطور کامل در اختیار  اولی الامر است. و نصف دیگر خمس بین اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، تقسیم مى‌شود؛ سهمى براى یتیمان شان و سهمى براى مستمندان شان و سهمى براى در راه ماندگان شان که بین آنان بر اساس کتاب و سنت، قسمت مى‌شود.

با توجه به مطالب فوق، نظری که به ابن جنید، نسبت داده شده که ایشان معتقد به تقسیم خمس به پنج قسمت بوده، قابل اعتنا نیست. شیخ انصاری«ره» درکتاب الخمس خودش آورده است: «وإن حکی بعض استظهار کونه ابن الجنید الا ان المحکی عنه فی المختلف موافقة المشایخ الثلاثة وباقی علمائنا»[11]  اگر چه از بعضی استظهار کرده اند که ابن جنید قائل به تقسیم خمس به پنج قسمت است ولکن آنچه از مختلف حکایت شده این است که ایشان با مشایخ ثلاث و باقی علما هم عقیده است. محقق همدانی در مصباح الفقیه می‌نویسد‌: ‌«فما حکی عن شاذ من أصحابنا من أنه أسقط سهم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، ضعیف، بل لم یعرف قائله... وکیف کان فلاریب فی ضعف القول المزبور، بل فساده»[12] پس آنچه از شاذی از اصحاب ما حکایت شده، که قائل است، بعد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، سهم آن حضرت ساقط شده، و این ضعیف است، بلکه قائل این قول شناخته شده نیست... بهر تقدیر شکی در ضعف این قول، بلکه بالاتر از آن، شکی در فسادی این قول نیست.

بنابراین؛ دیگر جای هیچ شبهه ای باقی نمی‌ماند که از نظر فقهای امامیه، خمس به شش قسمت تقسیم می‌شود و نصف آن مال امام معصوم علیه السلام، است و نصف دیگر، متعلق به سادات و ذریة پاک پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، است، که در زمان حضور امام علیه السلام، همة خمس یکجا، به امام، پرداخت می‌شود، که ایشان سهم سادات را به این سه گروه پرداخت می‌کند، بنابرروایات اگر سهم سادات کفاف آنها را نکرد، امام علیه السلام، از منابع مالی حکومت اسلامی، هزینة این سه گروه آخر را تأمین می‌کند.

تقسیم خمس از دیدگاه اهل سنت

اهل سنت در مورد تقسیم خمس، دیدگاه های متفاوتی دارند. شیخ طوسی«ره» در کتاب خلاف، به چهار دیدگاه آنها اشاره نموده است، به این صورت که: «... فذهب الشافعی الی ان خمس الغنیمة یقسم علی خمسة أسهم، سهم لرسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، وسهم لذی القربی وسهم للیتامی وسهم للمساکین، وسهم لابناء السبیل...، وذهب أبو العالیة الریاحی؛ الی أن الخمس من الغنیمة والفیء مقسوم علی ستة أسهم...، وذهب مالک؛ الی أن خمس الغنیمة... مفوض الی أجتهاد الامام، لیصرفه الی من رأی أن یصرفه الیه. وذهب أبوحنیفة؛ الی أن خمس الغنیمة... یقسم علی ثلاثة أسهم...أن ذلک کان مقسوما علی عهد رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم، (علی ماذکرالشافعی)، علی خمسة، الا أنه لما مات سقط سهمه و سهم ذی القربی الذین کانوا علی عهده وبقی الاصناف الثلاثة فیصرف إلیهم.»[13]

1- شافعی می‌گوید؛ که خمس غنیمت به پنج قسمت تقسیم می‌شود، سهم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، سهم ذی القری، سهم ایتام، سهم مساکین و سهم، در راه ماندگان... ایشان سهم خدا را حذف کرده و سهم خدا را تشریفاتی میداند.

2- ابو العالیة الریاحی، می‌گوید؛ که خمس غنیمت و فیء بر شش قسمت تقسیم می‌شود... مبنای ایشان در تقسیم خمس موافق با مبنای امامیه است.

3- مالک می‌گوید؛ خمس غنیمت... به امام واگذار شده، در هر جایی که مصلحت بداند مصرف می‌کند، و آن تقسیم نمی‌شود.

4- ابوحنیفه قائل است که خمس غنیمت... به سه قسمت تقسیم می‌شود. ایشان می‌گوید؛ در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، بنابر آنچه که شافعی گفته، خمس بر پنج قسمت تقسیم می‌شد، اما چونکه؛ رسول خدا از دنیا رفت، سهم او و سهم ذی القربی هم، ساقط شد، ولی اصناف سه گانة دیگر بر حال خود باقی است، و در مواردش مصرف می‌شود.

البته اقوال فقهای اهل سنت به این چهار قول خلاصه نمی‌شود، بلکه اقوالی دیگری هم در این مورد دارند که ابن قدامه در «المغنی» بیان کرده است، طالبین می‌توانند به آنجا مراجعه نمایند.[14]

مراد از ذی القربی

در آیة مبارکة خمس، «لام حرف جر» بر «الله»، «الرسول» و «ذی القربی»، داخل شده است، و این بیانگر این است که هریک استقلالاً، از خمس سهمی دارند، که به خود شان اختصاص دارد. از اینکه «رسول» مقدم بر «ذی القربی» شده، این قرینه می‌شود که بگوییم، مراد از ذی القربی، اقربای رسول است، و از این جهت که مفرد آمده یعنی «ذوی القربی» گفته نشده، قرینه می‌شود که مراد امام علیه السلام، است. چون در هر زمانی امام یک شخص است، و خداوند با این تعبیر نشان می‌دهد که بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، امام معصوم، از خویشان آن حضرت، دارای مقام امامت است. مشهور فقهای امامیه با استفاده از روایات، همین معنا را برگزیده اند. در این مورد، نسبت مخالفت داده نشده مگر به ابن جنید که ذی القربی را هماهنگ با فقه اهل سنت بر همة خویشاوندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، بدون قید تعمیم داده است.[15] 

شیخ انصاری«ره» در کتاب خمس خودش آورده است؛ «المشهور بین أصحابنا هو أن المراد بذی القربی، هوالامام علیه السلام، وهو المحکی عن المشایخ الثلاثة وابن زهرة و ابن حمزة وابن إدریس وسلار والفاضلین والشهیدین والمحقق الثانی وغیرهم وعن الانتصار دعوی الاجماع علیه، ...»[16]  مشهور بین اصحاب ما این است که مراد از ذی القربی، امام علیه السلام، است. از مشایخ ثلاث، ابن زهره، ابن حمزه، ابن ادریس، سلار، فاضلین، شهدین، محقق و دیگران، حکایت شده که اینها می‌گویند؛ مراد از ذی القربی، امام علیه السلام، است.، از شریف مرتضی در انتصار، ادعای اجماع نقل شده است.

بنابراین؛ از دیدگاه فقهای امامیه، این امر مسلم است که مراد از ذی القربی، امام علیه السلام، می‌باشد.

مراد از ایتام، مساکین وابن السبیل

مشهور بین فقهای امامیه این است که مراد از ایتام، مساکین و ابن السبیل، کسانی هستند که از آل رسول صلی الله علیه وآله وسلم، می‌باشند. چونکه؛ «للرسول» و«لذی القربی» مقدم بر این سه گروه هستند و اینها معطوف علیهم، برای آنها است و متصل به آنها می‌باشند.[17] از طرف دیگر روایات زیاد هم همین مدعا را اثبات می‌کند، از جملة این روایات، روایت عبد الله بن بکیر، و روایت حماد بن عیسی بود که قبلا بیان گردید. اما فقهای اهل سنت قائل به عمومیت آن برای همة یتمان، مساکین و در راه ماندگان از مسلمین می باشند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 91/1/7:: 8:33 عصر     |     () نظر

مقدمه

بر اساس مبانی تعالیم اسلام تمام هستی، ملک پروردگار عالم است، و انسانها به هر سرمایه ای که برسند و هر مقدار از امکانات مادی ولو با زحمت شخصی بدست آورده باشند، باز با ابزاری تحصیل کرده اند که خداوند متعال به آنها داده است. پس بنا بر این، خالق و مالک هستی حق دارد، در ثروتی که در دست بندگان ثروتمند است، نیازمندان جامعه را سهیم نموده و به افراد متمکن سفارش نماید، از اموالی که در دست آنهاست، نیاز نیازمندان جامعه را بر طرف نماید.

به همین منظور دین مقدس اسلام به صورت یک آیین جامع که تمام نیاز مندی های مادی و معنوی در آن پیش بینی شده است، پا به عرصة ظهور گذاشت، و از همان عصر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، به صورت یک حکومت جامع به وجود آمد و این حکومت جامع نیازمند یک پشتوانة مالی غنی و منظم بود که بتواند در سایة حکومت اسلامی از بینوایان، بیماران، بی سرپرستان، معلولان، و یتیمان جامعه دستگیری نماید، برای رسیدگی به این امور، خداوند متعال با نزول آیات زکات، دست یاری و رحمت بی پایانش را به کمک نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، فرستاد و با واجب ساختن زکات، این کاستی مالی را بر طرف نمود. این فریضة الهی از مالیاتهایی است که در حقیقت جزء اموال عمومی جامعه اسلامی به حساب می آید و نیز به غیر سادات اختصاص دارد. 

به همین جهت مصارف آن اموال عموماً در موارد یاد شده است. ولی امام علیه السلام بعنوان رئیس حکومت اسلامی نیز هزینه هائی دارد که باید تأمین شود. و همچنین به فقرای سادات هم رسیدگی نماید. در حقیقت خمس برای تأمین هر کار خیری است که امام علیه السلام، در هر جایی که صلاح بداند مصرف می کند. چون؛ امام علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، و  وظایف و اختیارات اورا دارد، و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، نیز از طرف خداوند مأمور است و آنچه خواست اوست به انجام می رساند.

محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل می کند:«... فما کان للَّه فهو لرسوله (ص) یضعه حیث یشاء. و هو للامام بعد الرّسول(ص)»[1] آنچه مخصوص خداست، برای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است، در هر موردی که صلاح بداند مصرف می کند، و آن بعد از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، برای امام علیه السلام، است. در روایت دیگر آمده است: «... فسهم الله و سهم رسول الله لاولی الامر من بعد رسول الله (ص)...»[2] سهم خدا و سهم رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، بعد از خودش، متعلق به اولی الامر است.

 از همین روی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، و امام علیه السلام، بعد از پیامبر، بعنوان حاکم جامعة اسلامی برای پیشبرد نظام اسلامی و ادارة جامعه، به بودجة دیگری علاوه بر زکات، نیازمند بودند. به همین جهت خداوند متعال خمس را بعنوان برنامة اقتصادی پویا پایه گذاری نمود، و احیای دین اسلام را با پیاده کردن این حکم مهم حکومتی قابل تحقق نمود. امام رضا علیه السلام در این مورد می فرماید: «ان الخمس عوننا علی دیننا»[3] خمس کمک ما در پیاده کردن دین خداست.

امروزه نیمی از خمس سهم امام پشتوانه اقتصادی حوزه‌های علمیه شیعه و برنامه‌های تبلیغی و فرهنگی و هر گونه فعالیت دینی و عملی که نیاز به هزینه دارد و در کل آنچه که به صلاح دید فقهاء قرار گرفته باشد مصرف می‌شود.

و این امر سبب استقلال اقتصادی برنامه ‌های علمی و تبلیغی جهان تشیع شده است. و این استقلال خود موجب پیشرفت در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی و حتی انسانی و اسلامی به سوی تکامل و تعالی می‌شود چرا که در رسیدن به مقصود علاوه بر نیروهای معنوی احتیاج زیادی به بودجه مالی هم در بخش خودسازی و خودکفائی داخلی  هم در تهیه نیرو برای دفاع از حوادث خارجی است و حصه‌ی دیگر خمس جهت گذراندن زندگی اقتصادی طوائف سه گانه «یتیم و مسکین و ابن‌سبیل» از سادات مصرف می‌شود.

دلائل وجوب خمس

الف- قرآن

 «واعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین و ابن السبیل إن کنتم آمنتم بالله وما أنزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان والله علی کل شیء قدیر»[4] و بدانید هر گونه غنیمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پیامبر و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است، اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در روز جدایى حق از باطل، روز درگیرى دو گروه (با ایمان و بى ایمان یعنى روز جنگ بدر) نازل کردیم، ایمان آورده‏اید، و خداوند بر هر چیزى قادر است.

این آیة مبارکة تنها آیه ای است در قرآن کریم، که دلالت بر وجوب خمس می کند، و آن را برای شش گروه اختصاص می دهد، برای تبیین موضوع، گفتاری از شهید مطهری«ره» در این ذیل این آیة مبارکه وجود دارد که قبل از بررسی لغوی واژه های کلیدی لازم می دانم توضیح این شهید بزرگوار را بیاورم.

«...این آیه از آیات مهم قرآن است از نظر تفسیر واز نظر یک حکم بسیار مهم که در آن، میان شیعه و سنى اختلاف‏بسیار شدیدى است.آیه خمس همین آیه است.خمس در نزد اهل تسنن،یک ‏مسئله بسیار فرعى و کوچک است،یعنى از فروع جهاد است.ما دراسلام جهاد داریم و در برخى از جهاد ها یعنى آن جهادهایى که علیه یک فرقه باغیه از خود مسلمین نیست بلکه جهاد با کفار است، قهرا همان طورى که قانون همه دنیاست، غنائم جنگى تعلق پیدا مى‏کند به‏آنکه جنگ کرده و فاتح است.از نظر اهل تسنن خمس منحصر است ‏به غنائم جنگى، سرباز یا لشکرى که در جنگ، غنیمتى به دست‏آورده است، چهار قسمتش را به خودش اختصاص مى‏دهد و یک‏قسمت را بابت‏ خمس مى‏پردازد. معتقدند که در زمان پیغمبر باید به ‏دست پیغمبر برسد،در زمان خلفا به دست‏خلفا، و بعد به دست ولى‏امر مسلمین، آن کسى که بالفعل حکومت مسلمین را[در دست]دارد. حالا که به دست او آمد به چه مصرفى برساند و چگونه تقسیم‏کند؟ مى‏گویند از این شش موردى که ذکر شده است: لله و للرسول‏و لذى القربى و الیتامى و المساکین و ابن السبیل، خدا، تشریفى است، ‏یعنى به اصطلاح جدى نیست، براى احترام ذکر شده نه اینکه واقعا غرض این است که یک سهمى هم به نام خدا باشد.بعد مى‏گویند، بنابراین خود این یک پنجم را باید پنج قسمت کرد، یک قسمت به نام‏پیغمبر، یک قسمت به نام ذى القربى،یک قسمت به نام یتیمها، یک‏قسمت براى مسکینها و فقرا و یک قسمت براى از راه ماندگان. حال ‏بعد از وفات پیغمبر اکرم تکلیف چیست[و سهم ایشان را] به چه‏کسى باید داد؟ بعضى مى‏گفتند سهم پیغمبر ساقط مى‏شود و آن را به‏ چهار طبقه دیگر باید داد.برخى دیگر مى‏گفتند سهم پیغمبر را بایدنگهدارى کرد تا به دست‏خلیفه وقت برسد. یک چنین چیزى. به ‏هر حال مطابق آنچه اهل تسنن مى‏گویند، خمس یکى از فروع جهاداست و اهمیت چندانى ندارد. ولى در مذهب شیعه خمس خودش حکمى است اصیل در عرض‏جهاد.

لهذا مطابق مذهب شیعه فروع دین ده تا است: نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، تولى و تبرى. اما اهل سنت ‏خمس را جدا ذکر نمى‏کنند بلکه آن را از فروع ‏جهاد به شمار مى‏آورند. چطور شده که در این مسئله، این مقدار تفاوت‏پیدا شده است؟ بستگى دارد به تفسیر همین آیه، ائمه ما به ما اینطورگفته‏اند که در این آیه، «ما غنمتم» یعنى آنچه که بهره مى‏برید،آن چیزى‏ که مفت و مجانى به دست‏ شما مى‏رسد. غنائم جنگى یکى از موارد آن‏ است نه اینکه منحصر به آن باشد.

موضوع دیگر، در مورد کلمه ‏«لله‏» است.شیعه مى‏گویند دراینجا شش سهم است که یک سهم آن به نام خداست. اهل تسنن ‏مى‏گویند مگر خدا هم مى‏خواهد براى خودش سهمى ببرد و مصرف‏بکند؟ شیعیان جواب مى‏دهند: معنى اینکه یک سهم به نام خدا باشد این نیست، همچنانکه معنى اینکه یک سهم به نام پیغمبر باشد این ‏نیست که پیغمبر براى شخص خودش مصرف بکند. این سه سهم که‏به نام خدا و پیغمبر و امام است در واقع یعنى سهامى که باید صرف ‏مصالح عمومى بشود، و اساسا این یک اصطلاحى است در قرآن که‏ هر چیزى که راه خصوصى و فردى براى مصرف آن نباشد، راه مصرف ‏آن را «سبیل الله‏» مى‏نامد. ما در باب زکات مى‏خوانیم: و فى‏سبیل الله. یکى از راههاى مصرف زکات، راه خداست.راه خدا یعنى‏چه؟ هر راهى که راه شخص خود مان نبود و راه مصلحت عموم بود، آن‏ را مى‏گویند راه خدا.شما پول خود را به یک فقیر مى‏دهید یا خرج ‏مسجد یا بیمارستان و یا مدرسه مى‏کنید، مى‏گویید در راه خدا یا براى‏ خدا دادم. مگر به نفع خدا کسى پول مى‏دهد؟! بدیهى است معناى ‏این سخن این نیست که خدا مصرف کننده است، بلکه هر چیزى که‏راه عموم باشد، ما مى‏توانیم آن را راه خدا بنامیم...

«واعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه» بدانید از هرغنیمت و فایده‏اى که شما مى‏برید، یک پنجمش مال شما نیست، به ‏نام خدا و به نام پیغمبر و به نام ذى القربى است. اینکه مى‏گوید به نام ‏پیغمبر، شیعه و سنى قبول دارند که خمس منحصرا مربوط به زمان پیغمبر نیست و مربوط به بعد از پیغمبر هم هست، و چون پیغمبر از دنیا مى‏رود، معلوم مى‏شود مقصود این نیست که خمس صرف شخص ‏پیغمبر بشود.و به نام ذى القربى خویشاوندان پیغمبر. در اینجا نگفته‏ ذو القربى: خویشاوندان، مى‏گوید: خویشاوند. کلمه ‏«ذى القربى‏» در قرآن، چنانکه روایات ما هم تفسیر کرده است، یعنى ‏«معصومین‏» که این هم حساب خاصى در قرآن دارد. و الیتامى و المساکین و ابن‏السبیل یتیمان سادات، مسکینهاى سادات و ابن السبیل‏هاى سادات. اینها از این بودجه باید تامین بشوند، نه اینکه هر چه این بودجه هست‏صرف اینها بشود.» (استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص 250، تهران: انتشارات صدرا، 1387هـ.ش، چ دوم.)

حال باید دید که اهل سنت چگونه خمس را منحصر به غنائم جنگی میدانند، و دلیل شان چیست؟ و دلیل شیعه که میدان خمس را وسیع میدانند چیست؟ برای این منظور ابتدا به بررسی «لغت» خمس و غنیمت می پردازیم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/12/15:: 9:18 عصر     |     () نظر

مفاهیم و تعاریف

الف- خمس در لغت

خلیل فراهیدی در معنای لغوی خمس در کتاب العین آورده است: «الخمس جزء من خمسة وخمست القوم، ای تموا بی خمسة»[6] خمس به معنای جزئی از پنج است، و جملة (خمست القوم)، به این مفهوم است که قوم با من پنج تا را تمام نمود، پس من یک پنجم قوم شدم.

ابن منظور در لسان العرب می نویسد: «والخُمْسُ والخُمُسُ والخِمْسُ جزء من خمسة... والجمع أخماس. والخَمْسُ : أخذک واحدا من خمسة...، وخَمَسَهم یَخْمُسُهم بالضم خَمْساً: أخذ خُمْسَ أموالهم»[7] خمس به صورت به سه صورت استعمال شده است و به معنای جزئی از پنج می باشد... و جمع آن اخماس است، اما خمس به معنای یکتایی از پنج تا است... و خَمَسَ یَخْمُسُ خمساً به مفهوم جدا کردن خمس اموال می باشد، که خمس اموال آنها را اخذ کرد.

طریحی در مجمع البحرین آورده است: «الخمس بضمتین وإسکان الثانی لغة اسم لحق یجب فی المال یستحقه بنوهاشم»[8]  لفظ خمس با دو ضمه و یا سکون میم، در لغت اسم برای حقی است که در مال واجب است، و مستحققین آن بنی هاشیم هستند. ایشان در اینجا معنای اصطلاحی را به جای معنای لغوی آورده است. فیروز آبادی در قاموس المحیط آورده است: «والخمس بضمتین جزء من الخمسة»[9] لفظ خمس با دو ضمه یعنی خُمُس به معنی جزئی از پنج است. : «والخمس بضمتین وإسکان الثانی لغة والخمیس مثال کریم لغة ثالثة: هو جزء من خمسة أجزاء والجمع أخماس ویوم الخمیس جمعه أخمسة وأخمساء»[10] الخمس با دو ضمه یا ساکن بودن دومی، در لغت آمده است، همچنین خمیس که سومین لغت از این ماده است در قرآن کریم آمده است که به معنی جزئی از پنج می باشد، جمع خمس اخماس است و (یوم الخمیس که آمده است) جمع آن أخمسه و یا أخمساء است.

بنا بر این می توان از تعاریف مذکور، که در این کتب معتبر لغت آمده است و خمس را جزئی از پنج دانسته اند، نتیجه گرفت که خمس در لغت به معنای یک پنجم است.

ب- خمس در اصطلاح

صاحب جواهر«ره» در تعریف اصطلاحی خمس چنین آورده است: «وهو حق مالی فرضه الله مالک الملک بالاصالة علی عباده فی مال مخصوص له ولبنی هاشم الذین هم رؤساؤهم وسواسهم، وأهل الفضل والاحسان علیهم عوض إکرامه إیاهم بمنع الصدقة والاوساخ عنهم.»[11]  خمس حق مالی است، خداوند که در حقیقت مالک ملک است، آنرا بر بندگانش واجب نموده است که تا از اموالش آن را بپردازند، و این حق مخصوص خدا و بنی هاشم است، بنی هاشمی که رئیس مردم و سیاستمداران آنها و صاحبان فضل و احسان هستند، خداوند صدقه را که چرک دست مردم است بر بنی هاشم ممنوع نموده و عوض آن خمس را به جهت اکرام به آنها، اختصاص داده است.

صاحب عروه در این مورد می نویسد: «وهو من الفرائض وقد جعلها الله تعالی لمحمد(ص) وذریته عوضاً عن الزکاة إکراماً لهم ومن منع منه درهماً أو أقل کان مندرجاً فی الظالمین لهم والغاصبین لحقهم بل من کان مستحلا لذلک کان من الکافرین.»[12]  خمس یکی از واجباتی است که خداوند متعال، آن را برای اکرام پیامبر گرامی اسلام و ذریه اش، بجای زکات قرار داد. اگر کسی در همی از آن را یا کمتر از در هم آن را نپردازد، در زمرة ستمگران به حقوق اهلبیت(ع) و غاصبین حقوق ایشان به حساب می آیند. بالاتر از این، اگر کسی خمس را حلال بشمارد و پرداخت آن را واجب نداند، از کافران شمرده می شود.

در کتاب مصباح الفقیه آمد است: «وهو حق مالی فرض الله تعالی علی عباده.»[13] خمس حق مالی است که خداوند آن را بر بندگانش واجب نموده است.

در کتاب الخمس، شیخ انصاری«ره» در تعریف خمس آورده است: «وهو لغة؛ رابع الکسور، وشرعا؛ اسم لحق فی المال یجب للحجة علیه السلام وقبیله»[14] خمس در لغت کسر چهارم است یعنی «یک پنجم» و در شرع اسم برای حق مالی است که برای حضرت حجت(عج)، و شرکایش واجب قرار داده شده است.

امام خمینی«ره» در تحریر الوسیله آورده است: «وهو الذی جعله الله تعالی لمحمد صلی الله علیه و آله وسلم وذریته کثر الله نسلهم المبارک عوضاً عن الزکاة...»[15] خمس چیزی است که خداوند متعال، آن را برای حضرت محمد(ص) و ذریه اش که خداوند نسل مبارک آنها را زیاد نماید، به جای زکات قرار داده است.

پس از آنچه ذکر شده دانسته می شود که خمس در اصطلاح عبارت است از حقوق مالی که خداوند متعال بر بندگانش با شرائط خاص واجب نموده است که این حقوق یک پنجم اموال می باشد. و این اموال متعلق به پیامبر گرامی اسلام(ص) و جانشینان ایشان است.

غنم و غنیمت در لغت

در تعریف واژة غنم و غنیمت در مفردات آمده است: «والغُنْمُ: إصابته و الظّفر به، ثم استعمل فی کلّ مظفور به من جهة العدى و غیرهم. قال تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ...»[16]  غنیمت به معنای رسیدن و دست یافتن به چیزی است، سپس در مورد هر چیزی که از ناحیة دشمن و یا غیر دشمن بدست آید، استعمال شده است و سخن خداوند متعال که فرموده است: بدانید که هرچیزی را بدست آوردید...، به همین معنا است.

خلیل فراهیدی در العین می نویسد: «والغنم الفوز بالشیء فی غیر مشقة»[17] غنیمت به معنی دست یافتن به چیزی است که بدون مشقت و رنج باشد. عین عبارت خلیل در تهذیب اللغه نیز آمده است. در مجمع البحرین طریحی آورده است: «الغنیمة فی الاصل هی الفائدة المکتسبة»[18] غنیمت در اصل به معنای سودی است که بدست آمده باشد.

در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، آمده است: «غنم؛ أصل صحیح واحد یدل علی إفادة شیء لم یملک من قبل، ثم اختص به ما أخذ من مال المشرکین بقهر وغلبة...، و التحقیق؛ أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو تناول مال لم یکن مالکا له من قبل، ربحا أو بالأصالة و من غیر معاملة. و من مصادیقه: الغنیمة المأخوذة من العدوّ بالحرب. و ما یتحصّل بالتجارة[19] غنم مفرد صحیح است، دلالت بر افادة چیزی می کند که قبلاً شخص آن را مالک نبوده است. سپس به مرور زمان اختصاص به مالی پیدا کرد که با قهر و غلبه از مشرکین بدست آید...، تحقیق این است که غنم در اصل ماده مفرده اش، شامل مالی می شود که قبلاً مالک نداشته است، فرق نمی کند که سود معامله باشد یا اینکه بالاصاله غیر از معامله بدست آمده باشد، از مصادیق غنیمت اموالی است که در جنگ با دشمن بدست آید، همچنین از مصادیق آن سودی است که از راه تجارت حاصل شود.

از طرف دیگر در آیة مبارکة خمس واژة «غنم» از فعل ثلاثی مجرد به کار رفته است. یعنی «غنمتم»، فعل ثلاثی مزید که «اغتنمتم» باشد، به کار نرفته است، ثلاثی مجرد با ثلاثی مزید از نظر معنا با هم فرق دارند. چنانچه در شرح شافیه در معانی باب افتعال آمده است: «وللتصرف، ای: الاجتهاد والاضطراب فی تحصیل اصل الفعل، فمعنی کسب، اصاب، و معنا اکتسب ای: اجتهد فی تحصیل الاصابة» [20]

چهارمین معنای باب افتعل، تصرف یعنی کوشش و تلاش در تحصیل فعل است، پس معنای (کسب)، صرف رسیدن و بدست آوردن است. و معنای اکتسب رسیدن با زحمت و کوشش است. یعنی در تحصیل و بدست آوردن چیزی زحمت کشید. فرق ثلاثی مجرد و مزید آن است که در فعل ثلاثی مزید: کوشش و زحمت شرط است. ولی در ثلاثی مجرد شرط نیست. بلکه معنایش مطلق است و به هر شکلی که اتفاق افتد معنای ثلاثی مجرد صدق می کند. این قاعدة ادبی شامل همة موارد می شود. در آیة خمس فعل ثلاثی مجرد ذکر شده است، نه مزید فیه، به همین جهت؛ معنای آیه مطلق بوده و مخصوص غنیمت جنگی نیست.

پس به طور خلاصه نتیجه این می شود که از نظر لغت غنیمت به معنی چیزی است که انسان به آن دست یابد که این خود دارای مصادیق فراوان است.

غنیمت در استعمالات و عرف عرب

لفظ غنیمت در استعمالات و عرف عرب به معنای مطلق آمده است، اگر بخواهیم زمان های دور را بررسی کنیم یعنی عرف عرب قبل از اسلام را در نظر بگیریم، شواهدی وجود دارد که در آن دوره لفظ غنیمت، برای غنائم جنگی استعمال نمی شده است و اشعار عرب جاهلی گواه بر این مدعا است. به عنوان نمونه لبید یکی از شاعران نامدار دوران جاهلیت است و صاحب یکی از معلقات سبع است، در معلقة خویش در وصف قوم خود به جود و سخاوت میگوید: فضلاً و ذوکرم یعین علی الندی * سمع کسوب رغائب غنامها. «غنام» در این شعر به معنی کسی است که در بدست آوردن بزرگی بسیار تلاش می کند، پس به معنی غنیمت جنگی نیست. در ضمن برای این مفهوم، یعنی اموال بدست آمده از جنگ، در آن زمان عباراتی و اسامی دیگری وجود داشت است. مثل سلب، نهب و حرب، و از این اصطلاحات استفاده می شده است. قصد ما هم در این مختصر بررسی زمان قبل از اسلام نیست و آنچه برای ما اهمیت دارد این است که بدانیم در صدر اسلام، زمان نزول وحی، مفهوم غنیمت چه بوده است.

در دورة اسلام، بعد از نزول آیة خمس، مادة غنم در «الفوز بالشیء من جهة العدی و غیرهم»[21] به کار رفته است، اسلام چیز هایی را که از جنگ بدست می آمد آنها را از مصادیق غنیمت قرار داد بعد از آنی که از مصادیق آن نبود، چون؛ جنگ در اسلام از نظر ماهوی با جنگ در زمان جاهلیت فرق داشت و از شرائط خاصی برخوردار بود. مثلاً اذن پیامبر(ص)، یا امام(ع) در مشروعیت آن دخالت داشت و از این جهت با نهب و غارت اموال، متفاوت بود.

این معنای اطلاقی ادامه داشت تا اینکه روند تغییر کرد و بعد از گسترش فتوحات در زمان عمر، به جهت زیادی استعمال مادة غنم به همراه قرائن حالیه و مقالیه، در منفعتی که از ناحیة دشمن بدست می آمد، تطور جدیدی این واژه پیدا کرد، و برای غنائم جنگی به کار رفت، این سبب شد که برخی از لغویین به اشتباه بیفتند و غنائم را به اموال بدست آمده از جنگ اختصاص دهند.[22]

غنیمت و غنم در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام

در نامة 45، از نهج البلاغه آمده است: «فوالله ماکنزت من دنیاکم تبراً ولا ادخرت من غنائمها وفراً » به خدا سوگند از دنیای شما طلایی نیندوختم و از در آمد های آن مالی ذخیره نکرده ام. در جایی دیگر میفرماید: «من أخذ بها لحق وغنم»[23] این فرمایش حضرت در مورد اخذ به شرائع است که: هرکس به شرائع عمل کند به حق ملحق می شود و بهره مند می گردد. در نامه53 به مالک اشتر آمده است:«ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم»‏ در برابر مردم مصر همچون حیوان درنده‏اى مباش که خوردن آنها را غنیمت و در آمدى براى خود فرض کنى. در خطبة 76 آمده است: «اغتنم المهل» فرصت ها و مهلت ها را غنیمت بشمارید. و در خطبه 120، می خوانیم: «من اخذ بها لحق و غنم‏» کسى که به آئین خدا عمل کند به سر منزل مقصود مى‏رسد و بهره مى‏برد. و در کلمات قصار، شمارة 331 ، آمده است: «ان اللَّه سبحانه جعل الطاعة غنیمة الاکیاس»‏ خداوند اطاعت را غنیمت و بهره هوشمندان قرار داده است.

در غرر الحکم ودررالکلم آمده است: «من عمل بطاعة الله سبحانه لم یفته غنم ولم یغلبه خصم»[24] کسی که عمل کند به طاعت خدای سبحان، هیچ سود و نفعی از او فوت نشود. و هیچ دشمنی بر او چیره نگردد. «غنائم» در همة این موارد کلمة «غنیمت» به معنای مطلق نفع به کار رفته است.

در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه»، ابن اثیر در ذیل این حدیث در نهایه می گوید: «غنمه: زیادته و نماوه و فاضل قمیمته»[25] و این به صورت ضرب المثل در آمده است که « من له الغنم علیه الغرم» یعنی هر کسی که سود، مال اوست ضرر هم به او تعلق می گیرد. بنابر این؛ با توجه به مطالبی که ارائه گردید جای هیچگونه شک و تردیدی باقی نمی ماند که غنیمت در آن زمان اعم از غنائم جنگی بوده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/12/15:: 9:13 عصر     |     () نظر
<   <<   31   32   33   34   35   >>   >