مفاهیم و تعاریف
الف- خمس در لغت
خلیل فراهیدی در معنای لغوی خمس در کتاب العین آورده است: «الخمس جزء من خمسة وخمست القوم، ای تموا بی خمسة»[6] خمس به معنای جزئی از پنج است، و جملة (خمست القوم)، به این مفهوم است که قوم با من پنج تا را تمام نمود، پس من یک پنجم قوم شدم.
ابن منظور در لسان العرب می نویسد: «والخُمْسُ والخُمُسُ والخِمْسُ جزء من خمسة... والجمع أخماس. والخَمْسُ : أخذک واحدا من خمسة...، وخَمَسَهم یَخْمُسُهم بالضم خَمْساً: أخذ خُمْسَ أموالهم»[7] خمس به صورت به سه صورت استعمال شده است و به معنای جزئی از پنج می باشد... و جمع آن اخماس است، اما خمس به معنای یکتایی از پنج تا است... و خَمَسَ یَخْمُسُ خمساً به مفهوم جدا کردن خمس اموال می باشد، که خمس اموال آنها را اخذ کرد.
طریحی در مجمع البحرین آورده است: «الخمس بضمتین وإسکان الثانی لغة اسم لحق یجب فی المال یستحقه بنوهاشم»[8] لفظ خمس با دو ضمه و یا سکون میم، در لغت اسم برای حقی است که در مال واجب است، و مستحققین آن بنی هاشیم هستند. ایشان در اینجا معنای اصطلاحی را به جای معنای لغوی آورده است. فیروز آبادی در قاموس المحیط آورده است: «والخمس بضمتین جزء من الخمسة»[9] لفظ خمس با دو ضمه یعنی خُمُس به معنی جزئی از پنج است. : «والخمس بضمتین وإسکان الثانی لغة والخمیس مثال کریم لغة ثالثة: هو جزء من خمسة أجزاء والجمع أخماس ویوم الخمیس جمعه أخمسة وأخمساء»[10] الخمس با دو ضمه یا ساکن بودن دومی، در لغت آمده است، همچنین خمیس که سومین لغت از این ماده است در قرآن کریم آمده است که به معنی جزئی از پنج می باشد، جمع خمس اخماس است و (یوم الخمیس که آمده است) جمع آن أخمسه و یا أخمساء است.
بنا بر این می توان از تعاریف مذکور، که در این کتب معتبر لغت آمده است و خمس را جزئی از پنج دانسته اند، نتیجه گرفت که خمس در لغت به معنای یک پنجم است.
ب- خمس در اصطلاح
صاحب جواهر«ره» در تعریف اصطلاحی خمس چنین آورده است: «وهو حق مالی فرضه الله مالک الملک بالاصالة علی عباده فی مال مخصوص له ولبنی هاشم الذین هم رؤساؤهم وسواسهم، وأهل الفضل والاحسان علیهم عوض إکرامه إیاهم بمنع الصدقة والاوساخ عنهم.»[11] خمس حق مالی است، خداوند که در حقیقت مالک ملک است، آنرا بر بندگانش واجب نموده است که تا از اموالش آن را بپردازند، و این حق مخصوص خدا و بنی هاشم است، بنی هاشمی که رئیس مردم و سیاستمداران آنها و صاحبان فضل و احسان هستند، خداوند صدقه را که چرک دست مردم است بر بنی هاشم ممنوع نموده و عوض آن خمس را به جهت اکرام به آنها، اختصاص داده است.
صاحب عروه در این مورد می نویسد: «وهو من الفرائض وقد جعلها الله تعالی لمحمد(ص) وذریته عوضاً عن الزکاة إکراماً لهم ومن منع منه درهماً أو أقل کان مندرجاً فی الظالمین لهم والغاصبین لحقهم بل من کان مستحلا لذلک کان من الکافرین.»[12] خمس یکی از واجباتی است که خداوند متعال، آن را برای اکرام پیامبر گرامی اسلام و ذریه اش، بجای زکات قرار داد. اگر کسی در همی از آن را یا کمتر از در هم آن را نپردازد، در زمرة ستمگران به حقوق اهلبیت(ع) و غاصبین حقوق ایشان به حساب می آیند. بالاتر از این، اگر کسی خمس را حلال بشمارد و پرداخت آن را واجب نداند، از کافران شمرده می شود.
در کتاب مصباح الفقیه آمد است: «وهو حق مالی فرض الله تعالی علی عباده.»[13] خمس حق مالی است که خداوند آن را بر بندگانش واجب نموده است.
در کتاب الخمس، شیخ انصاری«ره» در تعریف خمس آورده است: «وهو لغة؛ رابع الکسور، وشرعا؛ اسم لحق فی المال یجب للحجة علیه السلام وقبیله»[14] خمس در لغت کسر چهارم است یعنی «یک پنجم» و در شرع اسم برای حق مالی است که برای حضرت حجت(عج)، و شرکایش واجب قرار داده شده است.
امام خمینی«ره» در تحریر الوسیله آورده است: «وهو الذی جعله الله تعالی لمحمد صلی الله علیه و آله وسلم وذریته کثر الله نسلهم المبارک عوضاً عن الزکاة...»[15] خمس چیزی است که خداوند متعال، آن را برای حضرت محمد(ص) و ذریه اش که خداوند نسل مبارک آنها را زیاد نماید، به جای زکات قرار داده است.
پس از آنچه ذکر شده دانسته می شود که خمس در اصطلاح عبارت است از حقوق مالی که خداوند متعال بر بندگانش با شرائط خاص واجب نموده است که این حقوق یک پنجم اموال می باشد. و این اموال متعلق به پیامبر گرامی اسلام(ص) و جانشینان ایشان است.
غنم و غنیمت در لغت
در تعریف واژة غنم و غنیمت در مفردات آمده است: «والغُنْمُ: إصابته و الظّفر به، ثم استعمل فی کلّ مظفور به من جهة العدى و غیرهم. قال تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ...»[16] غنیمت به معنای رسیدن و دست یافتن به چیزی است، سپس در مورد هر چیزی که از ناحیة دشمن و یا غیر دشمن بدست آید، استعمال شده است و سخن خداوند متعال که فرموده است: بدانید که هرچیزی را بدست آوردید...، به همین معنا است.
خلیل فراهیدی در العین می نویسد: «والغنم الفوز بالشیء فی غیر مشقة»[17] غنیمت به معنی دست یافتن به چیزی است که بدون مشقت و رنج باشد. عین عبارت خلیل در تهذیب اللغه نیز آمده است. در مجمع البحرین طریحی آورده است: «الغنیمة فی الاصل هی الفائدة المکتسبة»[18] غنیمت در اصل به معنای سودی است که بدست آمده باشد.
در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، آمده است: «غنم؛ أصل صحیح واحد یدل علی إفادة شیء لم یملک من قبل، ثم اختص به ما أخذ من مال المشرکین بقهر وغلبة...، و التحقیق؛ أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو تناول مال لم یکن مالکا له من قبل، ربحا أو بالأصالة و من غیر معاملة. و من مصادیقه: الغنیمة المأخوذة من العدوّ بالحرب. و ما یتحصّل بالتجارة.»[19] غنم مفرد صحیح است، دلالت بر افادة چیزی می کند که قبلاً شخص آن را مالک نبوده است. سپس به مرور زمان اختصاص به مالی پیدا کرد که با قهر و غلبه از مشرکین بدست آید...، تحقیق این است که غنم در اصل ماده مفرده اش، شامل مالی می شود که قبلاً مالک نداشته است، فرق نمی کند که سود معامله باشد یا اینکه بالاصاله غیر از معامله بدست آمده باشد، از مصادیق غنیمت اموالی است که در جنگ با دشمن بدست آید، همچنین از مصادیق آن سودی است که از راه تجارت حاصل شود.
از طرف دیگر در آیة مبارکة خمس واژة «غنم» از فعل ثلاثی مجرد به کار رفته است. یعنی «غنمتم»، فعل ثلاثی مزید که «اغتنمتم» باشد، به کار نرفته است، ثلاثی مجرد با ثلاثی مزید از نظر معنا با هم فرق دارند. چنانچه در شرح شافیه در معانی باب افتعال آمده است: «وللتصرف، ای: الاجتهاد والاضطراب فی تحصیل اصل الفعل، فمعنی کسب، اصاب، و معنا اکتسب ای: اجتهد فی تحصیل الاصابة» [20]
چهارمین معنای باب افتعل، تصرف یعنی کوشش و تلاش در تحصیل فعل است، پس معنای (کسب)، صرف رسیدن و بدست آوردن است. و معنای اکتسب رسیدن با زحمت و کوشش است. یعنی در تحصیل و بدست آوردن چیزی زحمت کشید. فرق ثلاثی مجرد و مزید آن است که در فعل ثلاثی مزید: کوشش و زحمت شرط است. ولی در ثلاثی مجرد شرط نیست. بلکه معنایش مطلق است و به هر شکلی که اتفاق افتد معنای ثلاثی مجرد صدق می کند. این قاعدة ادبی شامل همة موارد می شود. در آیة خمس فعل ثلاثی مجرد ذکر شده است، نه مزید فیه، به همین جهت؛ معنای آیه مطلق بوده و مخصوص غنیمت جنگی نیست.
پس به طور خلاصه نتیجه این می شود که از نظر لغت غنیمت به معنی چیزی است که انسان به آن دست یابد که این خود دارای مصادیق فراوان است.
غنیمت در استعمالات و عرف عرب
لفظ غنیمت در استعمالات و عرف عرب به معنای مطلق آمده است، اگر بخواهیم زمان های دور را بررسی کنیم یعنی عرف عرب قبل از اسلام را در نظر بگیریم، شواهدی وجود دارد که در آن دوره لفظ غنیمت، برای غنائم جنگی استعمال نمی شده است و اشعار عرب جاهلی گواه بر این مدعا است. به عنوان نمونه لبید یکی از شاعران نامدار دوران جاهلیت است و صاحب یکی از معلقات سبع است، در معلقة خویش در وصف قوم خود به جود و سخاوت میگوید: فضلاً و ذوکرم یعین علی الندی * سمع کسوب رغائب غنامها. «غنام» در این شعر به معنی کسی است که در بدست آوردن بزرگی بسیار تلاش می کند، پس به معنی غنیمت جنگی نیست. در ضمن برای این مفهوم، یعنی اموال بدست آمده از جنگ، در آن زمان عباراتی و اسامی دیگری وجود داشت است. مثل سلب، نهب و حرب، و از این اصطلاحات استفاده می شده است. قصد ما هم در این مختصر بررسی زمان قبل از اسلام نیست و آنچه برای ما اهمیت دارد این است که بدانیم در صدر اسلام، زمان نزول وحی، مفهوم غنیمت چه بوده است.
در دورة اسلام، بعد از نزول آیة خمس، مادة غنم در «الفوز بالشیء من جهة العدی و غیرهم»[21] به کار رفته است، اسلام چیز هایی را که از جنگ بدست می آمد آنها را از مصادیق غنیمت قرار داد بعد از آنی که از مصادیق آن نبود، چون؛ جنگ در اسلام از نظر ماهوی با جنگ در زمان جاهلیت فرق داشت و از شرائط خاصی برخوردار بود. مثلاً اذن پیامبر(ص)، یا امام(ع) در مشروعیت آن دخالت داشت و از این جهت با نهب و غارت اموال، متفاوت بود.
این معنای اطلاقی ادامه داشت تا اینکه روند تغییر کرد و بعد از گسترش فتوحات در زمان عمر، به جهت زیادی استعمال مادة غنم به همراه قرائن حالیه و مقالیه، در منفعتی که از ناحیة دشمن بدست می آمد، تطور جدیدی این واژه پیدا کرد، و برای غنائم جنگی به کار رفت، این سبب شد که برخی از لغویین به اشتباه بیفتند و غنائم را به اموال بدست آمده از جنگ اختصاص دهند.[22]
غنیمت و غنم در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام
در نامة 45، از نهج البلاغه آمده است: «فوالله ماکنزت من دنیاکم تبراً ولا ادخرت من غنائمها وفراً » به خدا سوگند از دنیای شما طلایی نیندوختم و از در آمد های آن مالی ذخیره نکرده ام. در جایی دیگر میفرماید: «من أخذ بها لحق وغنم»[23] این فرمایش حضرت در مورد اخذ به شرائع است که: هرکس به شرائع عمل کند به حق ملحق می شود و بهره مند می گردد. در نامه53 به مالک اشتر آمده است:«ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم» در برابر مردم مصر همچون حیوان درندهاى مباش که خوردن آنها را غنیمت و در آمدى براى خود فرض کنى. در خطبة 76 آمده است: «اغتنم المهل» فرصت ها و مهلت ها را غنیمت بشمارید. و در خطبه 120، می خوانیم: «من اخذ بها لحق و غنم» کسى که به آئین خدا عمل کند به سر منزل مقصود مىرسد و بهره مىبرد. و در کلمات قصار، شمارة 331 ، آمده است: «ان اللَّه سبحانه جعل الطاعة غنیمة الاکیاس» خداوند اطاعت را غنیمت و بهره هوشمندان قرار داده است.
در غرر الحکم ودررالکلم آمده است: «من عمل بطاعة الله سبحانه لم یفته غنم ولم یغلبه خصم»[24] کسی که عمل کند به طاعت خدای سبحان، هیچ سود و نفعی از او فوت نشود. و هیچ دشمنی بر او چیره نگردد. «غنائم» در همة این موارد کلمة «غنیمت» به معنای مطلق نفع به کار رفته است.
در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه»، ابن اثیر در ذیل این حدیث در نهایه می گوید: «غنمه: زیادته و نماوه و فاضل قمیمته»[25] و این به صورت ضرب المثل در آمده است که « من له الغنم علیه الغرم» یعنی هر کسی که سود، مال اوست ضرر هم به او تعلق می گیرد. بنابر این؛ با توجه به مطالبی که ارائه گردید جای هیچگونه شک و تردیدی باقی نمی ماند که غنیمت در آن زمان اعم از غنائم جنگی بوده است.
کلمات کلیدی:
غنیمت در کلام مفسرین شیعه
در سورة انفال آمده است:« وعلموا أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل»[26] و بدانید هر گونه غنیمتى به شما رسد خمس آن براى خدا و براى پیامبر و براى ذى القربى و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است.
موضوع مهمی که در این آیه باید مورد بررسى دقیق قرار گیرد و در حقیقت قسمت عمده بحث در آن متمرکز مىگردد، این است که لفظ غنیمت که در آیه آمده است تنها شامل غنائم جنگى مىشود یا هر گونه در آمدى را در بر مىگیرد؟!.
در صورت اول آیه تنها خمس غنائم جنگى را بیان مىکند و براى خمس در سایر موضوعات باید از سنت و اخبار و روایات صحیح و معتبر استفاده کرد و هیچ مانعى ندارد که قرآن به قسمتى از حکم خمس و به تناسب مسائل جهاد اشاره کند و قسمتهاى دیگرى در سنت بیان شود.
مثلا در قرآن مجید نمازهاى پنجگانه روزانه صریحا آمده است، و همچنین به نمازهاى طواف که از نمازهاى واجبه است اشاره شده، ولى از نماز آیات که مورداتفاق تمام مسلمانان اعم از شیعه و سنى است ذکرى به میان نیامده است، و هیچکس را نمىیابیم که بگوید چون نماز آیات در قرآن ذکر نشده و تنها در سنت پیامبر آمده نباید به آن عمل کرد، و یا اینکه چون در قرآن به بعضى از غسلها اشاره شده و سخن از دیگر غسلها به میان نیامده است باید از آن صرف نظر کرد، این منطقى است که هیچ مسلمانى آن را نمىپذیرد.
بنا بر این هیچ اشکالى ندارد که قرآن تنها قسمتى از موارد خمس را بیان کرده باشد و بقیه را موکول به سنت نماید و نظیر این مسئله در فقه اسلام بسیار زیاد است.[27]
از طرف دیگر، در زمان نزول این آیة مبارکه، همان طوری که بیان گردید، غنیمت تنها به غنائم جنگی، اختصاص نداشته است، و این در کلام مفسرین شیعه و سنی مشهود است که بعنوان نمونه به ترتیب به برخی از این دیدگاهها اشاره می کنم.
صاحب تفسیر المیزان در این مورد می نویسد: «الغنم والغنیمة إصابة الفائدة من جهة تجارة أو عمل أو حرب و ینطبق بحسب مورد نزول الایة علی غنیمة الحرب»[28] غنم و غنیمت به معنی رسیدن به فایده است، فرق نمی کند که فایده از طریق تجارت یا کار و یا جنگ حاصل شود. غنمت جنگی یکی از مصادیق آن است بر حسب نزول آیه.
در تفسیر مجمع البیان آمده است: «وقال اصحابنا أن الخمس واجب فی کل فائدة تحصل للانسان من المکاسب وأرباح التجارات وفی الکنوز والمعادن والغوص وغیر ذلک مما هو مذکور فی الکتب ویمکن أن یستدل علی ذلک بهذه الایة فإن فی عرف اللغة یطلق علی جمیع ذلک اسم الغنم والغنیمة»[29]
اصحاب ما گفته اند: خمس در هر فایده ای که برای انسان حاصل می شود، واجب است. چه این فایده از کار ها بدست آید، یا از طریق سود تجارت باشد، و یا از طریق گنجها، معادن و غوص باشد ویا از غیر این موارد، از چیز هایی که نام آنها در کتب ذکر شده است، حاصل گردد. برای تمام این موارد می توان به آیة خمس استدلال نمود. زیرا؛ در عرف لغت، اسم مغنم و غنیمت بر تمام موارد اطلاق شده است.
در تفسیر «من هدی القرآن» آمده است: «ظاهر الآیة ان الخمس مفروض علی الغنائم، وبالرغم من ان الکلمة تطلق الیوم علی غنائمهم دار الحرب بید ان المعنی اللغوی لکلمة الغنیمة لا یختص بما یحصل علیه المحاربون فی ساحة القتال. وفی عصر نزول القرآن لم تکن هذه الکلمة قد أصبحت خاصة بهذا المعنی بالذات... من هنا وجب الخمس على کل ما یکتسبه و یغنمه الفرد، و هو ضرورة دفاعیة، و بهذه المناسبة ذکر القرآن هذه الفریضة ضمن آیات القتال، کما ذکر ربنا الإنفاق فی سبیل اللّه و الجهاد بالمال ضمن الحدیث عن الحرب و الجهاد بالنفس.»[30]
ظاهر آیة خمس مفروض بر غنائم است، علی رغم اینکه امروزه غنائم به اموال بدست آمده از دار الحرب استعمال می شود، لکن معنای لغوی غنیمت اختصاص به اموالی که در هنگام جنگ بدست جنگجویان می افتد نیست. در عصر نزول قرآن کریم این واژه مختص به این معنا بالذات، نبوده است... به همین جهت خمس به همة درآمد، تعلق می گیرد و اینکه وجوب خمس به همراه قتال آمده است به جهت ضرورت دفاعی آن روز ایجاب می کرد که این واجب به مناسبت، با آیة قتال ذکر شود، همانگونه که خداوند انفاق فی سبیل الله و جهاد با مال را در ضمن سخن از جنگ و جهاد با نفس بیان می کند.
آقای بروجردی«ره» در این مورد میفرماید: «فالایة و ان کانت نازلة فی مورد خاص و هو غزوة بدر احدى غزوات النبی صلّى اللّه علیه و آله و ان ما اغتنمها المسلمون من أعدائهم هنا لک یجب علیهم إخراج خمسه.
و لکن من المعلوم عدم اختصاصها بذاک المورد الخاص حتى ان من ذهب من العامة الى عدم وجوب الخمس فی مطلق الغنائم لم یخصه بخصوص مورد الآیة بل عممه الى مطلق الغنائم المأخوذة فی الحروب مع انه لو بنینا على الجمود فی استفادة الحکم من الآیة بحیث لم نتعد موردها بوجه لوجب القول بعدم وجوب الخمس الاعلى من شهد غزوة البدر فیما اغتنم من المشرکین فی تلک الغزوة و لم یقل به أحد فلا بد من التعدی من مورد الآیة لا محالة فنحن نتعدى منه الى مطلق ما یصدق علیه الغنیمة»[31] اگرچه آیة خمس در مورد خاصی نازل شده است که آن غزوة بدر است، و یکی از غزوات نبی اکرم(ص) به حساب می آید و هرچه را که مسلمانان در این جنگ از دشمن بدست آورده اند باید خمس آن را بپردازند، و لکن آنچه معلوم است این است که آیه به مورد خاصی اختصاص ندارد، حتی کسانی از عامه هم که خمس را در مطلق غنائم واجب نمی دانند، آیه را در مورد خاص خودش تخصیص نزده است، بلکه خمس را در مطلق غنائم بدست آمده از جنگها، تعمیم داده اند. ولی اگر بنا را بر جمود بگذاریم و آیه را از مورد خاص خودش تعدی ندهیم، باید بگوییم که خمس تنها در غنائم بدست آمده از مشرکین در غزوة بدر واجب بوده است و حالاً که احدی به این قائل نیست. پس لا محاله باید وجوب خمس را در مطلق مواردی که بر آنها غنیمت صدق می کند، تعدی دهیم.
غنیمت در کلام مفسرین اهل سنت
بسیارى از مفسران اهل سنت هم که در زمینه این آیه به بحث پرداختهاند، هرچند که به خاطر فتوای مذهبی شان آیه را مخصوص غنائم جنگى دانستهاند، باز هم معترفند که در معنى اصلى آیه این قید وجود ندارد بلکه به خاطر قیام دلیل دیگرى این قید را به آن زدهاند، و صریحا اعتراف کردهاند که غنیمت در اصل معنى وسیعى دارد و شامل غنائم جنگى و غیر آن و به طور کلى هر چیزى را که انسان به دون مشقت فراوانى به آن دست یابد، مىشود.
قرطبى مفسر معروف اهل تسنن در تفسیر خود، ذیل این آیه چنین مىنویسد:«الغنیمة فی اللغة ما یناله الرجل أو الجماعة بسعی...أعلم أن الاتفاق حاصل على أن المراد بقوله تعالى:«غنمتم من شیء» مال الکفار إذا ظفر به المسلمون على وجه الغلبة والقهر. ولا تقتضی اللغة هذا التخصیص على ما بیناه ولکن عرف الشرع قید اللفظ بهذا النوع»[32] غنیمت در لغت خیرى است که فرد یا جماعتى با کوشش به دست مىآورند...و بدانکه اتفاق «علماى تسنن» بر این است که مراد از غنیمت در آیه «واعلموا أنما غنمتم»، اموالى است که با قهر و غلبه در جنگ به مردم مىرسد، ولى باید توجه داشت که این قید همانطور که گفتیم در معنى لغوى آن وجود ندارد، ولى در عرف شرع، این قید وارد شده است.
فخر رازی در تفسیر خود تصریح مىکند که:«الغنم الفوز بالشیء یقال: غنم یغنم غنماً فهو غانم، و الغنیمة فی الشریعة ما دخلت فی أیدی المسلمین من أموال المشرکین على سبیل القهر بالخیل و الرکاب.»[33]
غنیمت این است که انسان به چیزى دست یابد، گفته می شود «غنم یغنم غنما فهو غانم»، (و پس از ذکر این معنى وسیع از نظر لغت مىگوید:) معنى شرعى غنیمت (به عقیده فقهاى اهل تسنن) همان غنائم جنگى است که از اموال مشرکین با قهر و غلبه، بدست مسلمانان می افتد.
در تفسیر جواهر الحسان فی تفسیر القرآن آمده است: «الغنیمة فی اللغة: ما یناله الرجل بسعی و منه قوله صلّى اللّه علیه و سلّم: «الصّیام فی الشّتاء هی الغنیمة الباردة» و قوله: مِنْ شَیْءٍ: ظاهره العموم، و معناه الخصوص»[34] غنیمت در لغت به معنی چیزی است که انسان با سعی و تلاش به آن برسد، و غنیمت در کلام رسول خدا(ص) به همین معنا آمده است که (روزة زمستان فایده و درآمد سرد است)، و سخن خداوند که فرموده «من شیء» ظاهرش دلالت بر عموم دارد ولی معنایش خصوص است.
و نیز در تفسیر المنار «غنیمت» را به معنى وسیع ذکر کرده و اختصاص به غنائم جنگى نداده اگر چه معتقد است باید معنى وسیع آیه فوق را به خاطر قید شرعى مقید به غنائم جنگى کرد.[35]
در تفسیر روح المعانى، آلوسى نیز چنین آمده است که: «غنم در اصل به معنى هر گونه سود و منفعت است.»[36]
و اینکه مفسرین اهل سنت آیة را تخصیص زده اند و گفته اند که خمس تنها در مورد غنائم جنگی است، در صحاح خود شان وجوب خمس را در غیر مورد جنگ آورده اند، و بدین سان گفتار خود شان را نقض کرده اند.
در مورد خمس در صحیح بخاری در باب «فی الرکاز الخمس» آمده است: مالک و ابن ادریس گفته اند که: رکائز (اموالی که در زمین پنهان شده باشد، در مقدار کم و زیادش خمس است. ولی معدن، رکاز نیست. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «فی المعدن جبار وفی الرکاز الخمس»[37] در معدن چیزی نیست ولی در رکاز (گنج) خمس است. و در باب «مایستخرج من البحر» آمده است: «وقال ابن عباس رضی الله عنهما: لیس العنبر برکاز، هو شیء دسره البحر وقال الحسن فی العنبرواللؤلؤ الخمس فانما جعل النبی صلی الله علیه وآله وسلم، فی الرکاز الخمس، لیس فی الذی یصاب فی الماء»[38] ابن عباس گوید: عنبر گنج نیست، آن چیزی است که دریا آن را فروبرده است. حسن در بارة عنبر ولؤلؤ گفته است که آنها هم خمسر دارند و اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، در گنج خمس قرار داد، این مربوط نمی شود به چیزی که در آب ریخته می شود. روایات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که بعلت اختصار از آوردن آنها صرف نظر می کنیم.
از این احادیث دانسته می شود که خمس مخصوص غنائم جنگی نیست. زیرا؛ رکاز که عبارت از گنجی است که از درون زمین بدست می آید و کسی که آن را پیدا کند، مالک آن می گردد، و خمس آن را باید بپردازد. همچنین کسی که عنبر و لؤلؤ را از درون دریا بدست آورد، باید خمسش را بدهد. عمده دلیلی که اهل سنت، در توجیه سخنان شان گفته اند این است که این مسأله از نظر اهل سنت اجماعی است، و اینکه اجماع در نزد آنها چگونه حاصل می شود و تعداد اجماع کننده گان، باید چند نفر باشد در بین خود شان اختلاف است، و این بحث در این مختصر نمی گنجد و لذا از آوردن خود داری می شود.
دومین دلیل بر وجوب خمس، که آن اعم از غنائم جنگی است، روایاتی است که از أئمة معصومین(علیهم السلام)، برای ما رسیده است. و این روایات در ابواب مختلف، مستفیضه و بلکه متواتره است[39] و این، برای اثبات مطلب مورد نظر ما کافی است. (بر فرض تنزل که آیه را اعم ندانیم)، زیرا؛ أئمه(علیهم السلام)، احد الثقلین هستند، و بنا بر، آن روایت معروف، مشهور و متواتر ما مأمور به تمسک به این دو هستیم (قرآن و عترت).
از طرف دیگر عمومیت فهمیدن از آیه، از ضروریات فقه شیعه امامیه است، علمای امامی در این مورد اختلاف نظر ندارند. هرچند که در بعضی از خصوصیات اختلاف نظر دارند که آیا خمس برای شیعیان تحلیل شده است یا نه؟ این مطلب بعد از ثبوت اصل خمس است. برای رعایت اختصار ما در اینجا به پنج روایت، در این زمینه بسنده می کنیم.
کلمات کلیدی:
ب- روایات
1- روایت عیسی بن عبد الله العلوی
حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الولیدرضی الله عنه قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن العباس بن معروف عن الحسین بن یزید النوفلی عن الیعقوبی عن عیسی بن عبد الله العلوی عن أبیه عن جده عن جعفر بن محمد بن علی علیه السلام قال:« إن الله الذی لا إله إلا هو لما حرم علینا الصدقة أنزل لنا الخمس فالصدقة علینا حرام والخمس لنا فریضة والکرامة لنا حلال»[40] همانا خدای واحدی که جز او خدای نیست، صدقه را برای ما حرام نموده است، و خمس را برای ما بعنوان فریضه و کرامت، حلال نموده است. در این روایت خمس موهبتی از ناحیة خداوند به اهلبیت علیهم السلام، بیان شده است، و زکات و صدقات بر ایشان حرام شمرده شده است.
2- روایت محمد بن حسن اشعری
سعد بن عبد الله عن أبی جعفر عن علی بن مهزیار عن محمد بن الحسن الاشعری، قال کتب بعض اصحابنا الی أبی جعفر الثانی(ع)، أخبرنی عن الخمس أعلی جمیع ما یستفید الرجل من قلیل وکثیر من جمیع الضروب وعلی الصناع وکیف ذلک، فکتب بخطه الخمس بعد المئونة[41] شیخ طوسی از سعد بن عبد الله از ابی جعفر از علی بن مهزیار از محمد بن حسن اشعری روایت می کند که او گفت: بعضی از یاران ما به امام جواد علیه السلام نوشت که مرا خبر ده از خمس که آیا بر جمیع آنچه شخص استفاده می کند از کم و زیاد و از جمیع انواع آنچه تحصیل می کند، و آیا بر صنعت گران هم لازم است؟ و آن چگونه است؟ حضرت به خط خودش نوشت: خمس پس از مؤونه است. این حدیث به طور صریح دلالت دارد در هر چیزی که انسان استفاده می کند و بدست می آورد خمس واجب است.
3- روایت سماعه
محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن الحسین بن عثمان عن سماعة قال سألت أبا الحسن(ع)، عن الخمس فقال:« فی کل ماأفاد الناس من قلیل أو کثیر»[42] کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش «ابراهیم بن هاشم» از ابی عمیر از حسین بن عثمان از سماعه نقل می کند که سماعه گفت: از موسی بن جعفر علیه السلام در بارة خمس پرسیدم، حضرت فرمود: در هر فایده ای که مردم به دست می آورند کم باشد یا زیاد، خمس واجب است.
4- روایت علی بن مهزیار
علی بن مهزیار قال قال لی أبو علی بن راشد قال قلت له أمرتنی بالقیام بأمرک وأخذ حقک فأعلمت موالیک ذلک فقال لی بعضهم وأی شیء حقه فلم أدر ما أجیبه به فقال: «یجب علیهم الخمس فقلت فی أی شیء فقال فی أمتعتهم وضیاعهم والتاجر علیه والصانع بیده وذلک إذا أمکنهم بعد مئونتهم»[43] شیخ طوسی در استبصار از علی بن مهزیار روایت کرده است که ابو علی راشد به من گفت: به امام جواد علیه السلام، عرض کردم، به من امر فرمودید که در انجام کار شما اقدام کنم و حق شما را از مردم بگیرم، من هم به دوستان شما اعلام نمودم، بعضی از آنها به من گفتند که حق امام چیست؟ من ندانستم چه جواب دهم. پس حضرت فرمود: خمس بر آنها واجب است. من عرض کردم: در چه چیزی؟ حضرت جواب داد: در اجناس و ضیاع شان و کسی که تجارت می کند و کسی که کاردستی دارد، اینها بعد از هزینه های زندگی شان است اگر برای شان امکان هست.
5- روایت ابی بصیر
ابی بصیر از امام باقر علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: «لایحل لاحد آن یشتری من الخمس شیئا حتی یصل إلینا حقنا»[44] حلال نیست برای احدی که چیزی از خمس را شراء کند مگر اینکه حق ما را به ما برساند.
سومین دلیل برای وجوب خمس که اعم از غنائم جنگی است، اجماع علمای امامیه است.
ج- اجماع
علامه حلی«ره» در این مورد آورده است: «الصنف الخامس:أرباح التجارات والزراعات والصنائع وسائرالاکتسابات بعد إخراج مئونة السنة له ولعیاله على الاقتصاد من غیر إسراف ولاتقتیر، عند علمائنا کافة»[45] قسم پنجم از مواردی که خمس به آنها تعلق می گیرد، سود تجارت، زراعات، صنایع و سایر کسب ها است که بعد از اخراج مؤونه سال برای خودش و برای اهل و عیالش که میانه روی داشته باشند، اسراف نکنند و از آن طرف هم خیلی سختگیری در معیشت ننمایند، در نزد تمام علمای شیعه بر مازاد موارد فوق، خمس واجب است.
شیخ طوسی«ره» در این مورد می نویسد: «یجب الخمس فی جمیع المستفاد من أرباح التجارات، و الغلات، و الثمار على اختلاف أجناسها بعد إخراج حقوقها و مؤنها، و إخراج مؤنة الرجل لنفسه و مؤنة عیاله سنة... دلیلنا: إجماع الفرقة و أخبارهم» [46] خمس در همة چیز هایی که انسان استفاده می کند واجب است. مانند: سود تجارت، غلات و میوه ها با انواع مختلف شان، بعد از اخراج حقوق آنها و مؤونة آنها، و اخراج مؤونه خود شخص و عیالش در طول سال... دلیل ما اجماع علمای شیعه و اخبار شان است.
سید مرتضی«ره»، نیز در انتصار آورده است: «ومما انفردت به الإمامیة: القول بأن الخمس واجب من جمیع المغانم و المکاسب، و ما استخرج من المعادن و الغوص و الکنوز، و ما فضل من أرباح التجارات و الزراعات و الصناعات بعد المئونة و الکفایة فی طول السنة على اقتصاد ... و الحجة فیه: الإجماع المتکرر.»[47] از چیز هایی که طایفة امام از دیگران متمایز است این است که می گویند خمس در جمیع مغانم و مکاسب، و آنچه که از معادن استخراج می شود، یا از غواصی بدست می آید، یا اینکه کسی گنجی پیدا می کند، و آنچه که از سود تجارت و زراعات و صناعات، بدست می آید، بعد از مؤونه و کفایت در تمام سال که بنا بر میانه روی مصرف نماید، خمس تعلق می گیرد... حجت در این مسأله اجماع متکرر است.
نتیجه
با توجه به مطالب گذشته می توان نتیجه گرفت که خمس اعم از غنائم جنگی است، دلیل این مطلب، آیة مبارکة 40، سورة انفال، روایات مستفیضه، بلکه متواره در ابواب مختلف است، همچنین اجماع علمای امامیه، و قول لغویین و مفسرین شیعه و سنی است که «غنیمت» را اعم از غنائم جنگی میدانند. منتها آیه را تخصیص میزنند و به عبارت صحیح تر تأویل می برند، بدون اینکه دلیل معتبری داشته باشند. اما انسان منصف و پژوهشگر، با توجه به آیة مبارکه و احادیث می فهمد که مفهوم غنیمتی که خداوند خمس را در آن واجب کرده است، مخصوص زمان جنگ و غنائم جنگی نیست، زیرا؛ رکاز که عبارت از گنجی است که در درون زمین وجود دارد، اهل سنت هم قبول دارند که خمس به آن تعلق می گیرد. همچنین خمس به لؤلؤ و مرجان که از دریا بدست می آیند باز هم خمس دارند. و اینها از مصادیق غنیمت به حساب می آیند. اما، اگر ما امروزه معنای عرفی غنیمت را غالب در غنائم جنگی بدانیم، همانطوری که قبلاً هم بیان شد، باز هم نمی توانیم از معنای لغوی آن صرف نظر نمائیم و آنرا مهجور و متروک بگذاریم، و زمان صدور آیه و عرف آن روز را در نظر نگیریم. بنابر این؛ با سه دلیل معتبر که عبارتند از: قرآن کریم، روایات و اجماع، وجوب خمس ثابت می شود، در حالی که اعم از غنائم جنگی است.
وآخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.
[1] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج4، ص 134.
[2] . کلینی، الکافی، ج1، ص 540.
[3] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج6، ابواب انفال، باب 3، حدیث 2.
[4] . سورة انفال، آیه 41.
[5] . استاد شهید مطهری، مجموعه آثار، ج26، ص 250، تهران: انتشارات صدرا، 1387هـ.ش، چ دوم.
[6] . خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 4، ص 205، قم: منشورات الهجره، 1410هـ.ق، چ دوم.
[7] . محمد بن مکرم، ابن منظور، لسان العرب، ج6، ص 70، بیروت- لبنان: دار صادر، 1414هـ.ق، چ سوم.
[8] . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص 66، تهران- ایران: کتابفروشی مرتضوی، 1416، چ سوم.
[9] . فیروز آبادی، قاموس المحیط، ج 2، ص 211.
[10] . احمد بن محمد فیومی، مصباح المنیر، ج2، ص 182.
[11] . شیخ محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج16، ص 2، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، چ هفتم.
[12] . سید محمد کاظم یزدی، العروة الوثقی، ج2، ص 366، بیروت- لبنان: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1409هـ.ق، چ دوم.
[13] . رضا بن محمد هادی همدانی، مصباح الفقیه، ج14، ص 5، قم- ایران: مؤسسه نشر اسلامی،1416هـ.ق، چ اول.
[14] . مر تضی انصاری، کتاب الخمس، ص 21، قم- ایران: کنگره جهانی برزگداشت شیخ انصاری، 1415هـ.ق، چ اول.
[15] . سید روح الله موسوی امام خمینی، تحریر الوسیله، ج1، ص 351، قم- ایران: مؤسسه دار العلم، چ اول.
[16] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن ص 615،
[17] . خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 4، ص426، قم: منشورات الهجره، 1410هـ.ق، چ دوم.
[18] . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج6، ص 129، تهران- ایران: کتابفروشی مرتضوی، 1416، چ سوم.
[19] . حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج7، ص 272، تهران- ایران: مرکز الکتاب للترجمة والنشر، 1402هـ.ق، چ اول.
[20] . محمد بن الحسن الاسترابادی، شرح الشافیه، ج1، ص 110، معانی باب افتعل.
[21] . یعنی دسیافتن به چیزی که با جنگ باشد یا غیر جنگ.
[22] . (برای آگاهی بیشتر در این زمینه به کتاب معالم مدرستین ج2، ص 123-135 تألیف علامه سید مرتضی عسکری مراجعه شود). لازم میدانم توضیخ مختصری در مورد فتوحات این دوره ذکر نمایم و آن این است که در زمان عمر، فتوحات چنان گسترش پیدا کرد که برای هر جنگجو، سه نفر کشاورز می رسید، به این صورت که در آن زمان مسلمانان سرزمین هایی را که فتح میکردند، زمین های کشاورزی را در دست خود کشاورزان باقی می گذاشتند، و در آمد آن را برای سربازان تقسیم میکردند، به همین جهت بود؛ که جلسة مشورتی برای تصمیم گیری در بارة زمین های فتح شده تشکیل شد، و عمر از حضرت علی(ع) با حضور مهاجران و ده نفر از انصار (شاید اولین بار بود که عمر انصار را مورد مشورت قرار می داد)، درخواست مشورت کرد. در این جلسة مشورتی بود که حضرت علی(ع) مسألة زمین های مفتوح عنوه را مطرح کرد و فرمود: «دعهم یکونوا مادة للمسلمین» زمین ها را به کشاورزان واگذارید و از آنها خراج بگیرید و اصل زمین برای مسلمانان باقی بماند. شیخ طوسی«ره» این روایت را که «دعهم» است «دعها» ذکر کرده است. «هم» ضمیر مذکر است و به کشاورزان بر می گردد. (سیمای کارگزاران، استاد ذاکری، قسمت نقش حضرت علی(ع) در زمان عمر)
[23] . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 119.
[24] . ترجمة غرررالحکم ودررالکلم، محلاتی، ج 2، ص 43، ناشر، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378چ دوم.
[25] . ابن اثیر، النهایة، ص 1999.
[26] . سورة انفال، آیة 40.
[27] . ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج7، ص 176، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1374، چ اول.
[28] . سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج9، ص89، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417، چ پنجم.
[29] . فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 836، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372، چ سوم.
[30] . سید محمد تقی مدرسی، من هدی القرآن، ج4، 61، تهران، دار المحبی الحسین، 1419هـ.ق، چ اول.
[31] . آقا حسین طباطبائی بروجردی، کتاب زبدة المقال، مقرر، سید عباس ابوترابی، ص 5،
[32] . محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص 1، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1364، چ اول.
[33] . ابو عبد الله محمد بن عمر فخر الدین رازی، مفاتیح الغیب، ج 15، ص 484، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، 1420ق، چ سوم.
[34] . عبد الرحمن بن محمد ثعالبی، جواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 163، بیروت- لبنان: دار احیاء التراث العربی، 1418ق، چ اول.
[35] . تفسیر المنار، ج 10، ص 2- 7.
[36] . سید محمود آلوسی، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 10، ص 2.
[37] . صحیح بخاری، ج2، ص 137، باب فی الرکاز الخمس.
[38] . همان، ص 136، باب ما یستخرج من البحر.
[39] . حسین علی منتظری، الخمس، ص 15، قم: انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
[40] . شیخ صدوق، الخصال، ج1، ص 291، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1362، چ اول.
[41] . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 123، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1407هـ.ق، چ چهارم.
[42] . محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 545، حدیث 11، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407هـق، چهارم.
[43] . محمد بن حسن طوسی، الاستبصار فیما اختلف من الاخبار، ج2، ص 55، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1390هـ.ق، چ اول.
[44] . حر عاملی، وسائل الشیعه، ج9، ص 484، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، 1409هـ.ق، چ اول.
[45] . علامه حلی، تذکره الفقهاء، ج5، ص 420، قم: مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چ اول.
[46] . ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج2، ص 118، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1407هـ.ق، چ اول.
[47] . علی بن حسین موسوی شریف مرتضی، الانتصار فی انفرادات الامامیه، ص 225.
کلمات کلیدی: