انسان موجود فراموش کار
انسان موجود فراموش کار است؛ نه تنها دیگران را فراموش مىکند، بلکه بسیار مىشود که به خود فراموشى نیز مبتلا مىگردد و این خود فراموشى بزرگترین دشمن سعادت اوست. به همین جهت قرآن کریم به ما دستور میدهد که «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[1] و همچون کسانى که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار کرد نباشید، و آنها فاسق و گنهکارند.
قابل توجه اینکه قرآن کریم، در اینجا صریحا، فراموش کردن خدا را سبب «خود فراموشى» بیان میکند، دلیل آن نیز روشن است، زیرا از یک سو فراموشى پروردگار سبب مىشود که انسان در لذات مادى و شهوات حیوانى فرو رود، و هدف آفرینش خود را به دست فراموشى بسپارد و در نتیجه از ذخیره لازم براى فرداى قیامت غافل بماند.
از سوى دیگر فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک او است که هستى مطلق و علم بى پایان و غناى بى انتها از آن او است و هر چه غیر او است وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش مىباشد، و همین امر سبب مىشود که انسان خود را مستقل و غنى و بى نیاز بشمرد، و به این ترتیب واقعیت و هویت انسانى خویش را فراموش کند.[2].
اصولا یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مىسپرد، و این مساوى با فراموش کردن انسانیت خویش است، و چنین انسانى تا سرحد یک حیوان سقوط مىکند، و همتش چیزى جز خواب و خوراک و شهوت نخواهد بود! و اینها همه عامل اصلى فسق و فجور بلکه این خود فراموشى بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خدا است، و به همین دلیل در پایان آیه آمده است: «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» چنین افراد فراموشکار فاسقند.
عامل خود فراموشی
دو عامل مهم به این خود فراموشى کمک مىکند؛ نخست نیازهاى واقعى زندگى روزانه است مخصوصاً در زمانى که زندگى پیچیده و پر از مشکلات شود، امروزه هرچند با پیشرفت صنعت بسیاری از کار ها، بوسیلة ماشین آلات، آسان شده است، اما از جهت دیگر که توقعات افراد زیاد شده است و نیاز های جامعه شهر نشینی روز به روز رو به افزایش است، و این پیشرفت تکنولوژی، نیز توأم با مشکلات زیادی است، و این ها در زندگی روز مره انسان را به خود مشغول میسازد.
و دیگرى نیازهاى خیالى و زرق و برقها و تشریفات آمیخته با هوا و هوسها و عشق به مال و جاه و شهوات است. در این حال درست به مسافرى مىماند که در دو طرف جاده، قصرهاى سر به فلک کشیده و شاهدان زیبا روى را مىبیند که ناگهان او را از مسیر اصلى باز داشته و به پرتگاه مىکشاند. و این مسافر برای اینکه اندکی در این شهر استراحت نماید و برای ادامه سفرش زاد و راحله برای خود تهیه نماید، کم کم دچار غفلت میشود و اصل سفر خودش را فراموش میکند، که نتیجة غمباری را بدنبال دارد. اما نماز، مهمترین آثار آن، بیدار ساختن انسان و پایان دادن به خودفراموشى او است، زیرا؛ هنگامى که یاد خدا به میان آمد، وضع به کلى دگرگون مىشود. آیه شریفه «أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِى»[3] که فلسفه نماز را یاد خدا مىشمارد، یاد خدا سبب میشود که انسان خداوند را فراموش نکند، که در نتیجه خودش را نیز فراموش نمیکند، و در این صورت او خودش را در محضر خدا میبیند، و او را ناظر بر اعمالش میداند، و این سبب میشود که اصل مقصد خودش را فراموش نکند که «تقرب الی الله» هدف از خلقت اوست. و برای رسیدن به این مقصد تمام مشکلات را بجان میخرد تا به جانان برسد. به گفته حافظ که
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها
من که بسوی جانان در حرکت هستم، در این سفر اگر مدتی برای استراحت توقف میکنم، دیگر این توقف گاه، جای عیش و نوش و خوشگذرانی و امنیت نیست، زیرا؛ هر دم فریاد جرس و آماده باش کاروان برای حرکت به سوی مقصد، بگوشم میرسد، و هر روز میبینم که افرادی بسوی قبرستان روان هستند، و در آنجا آرام میگیرند، و این ندای قافلة مرگ را میشنوم که میگوید نوبت تو نیز میرسد.
بهر تقدیر، اگر انسان نماز را بپا دارد و این نماز و یاد خداوند، او را از خود فراموشی نجات میدهد، که در نتیجه از مصداق این آیة مبارکه قرار میگیرد که «إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْکَرِ» همانا نماز انسان را از فحشاء و منکرات باز میدارد. از این آیة مبارکه دانسته میشود که نماز اهمیت فوق العاده ای در سرنوشت انسان دارد، و نقش مهمی در تربیت انسان دارد و او را به جوار قرب الهی و در آستان ربوبی جای میدهد. به همین جهت است که امیر المؤمنین علی علیه السلام، همیشه به یارانش توصیه مینمود که «تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ، وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا، وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا، وَ تَقَرَّبُوا بِهَا، فَإِنَّها «کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ کِتَاباً مَّوْقُوتاً». أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ* قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ». وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ، وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ، وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- بِالْحَمَّةِ تَکُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ، فَهُوَ یَغْتَسِلُ مِنْهَا فِی الْیَوْمِ و اللَّیْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَمَا عَسَى أَنْ یَبْقَى عَلَیْهِ مِنَ الدَّرَنِ»[4] برنامه نماز را به خوبى مراقبت کنید و در محافظت آن بکوشید. بسیار نماز بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرّب جویید، زیرا نماز بر همه مؤمنان در اوقات مخصوص واجب است. آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که «چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟» نمىشنوید که مىگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم». (آرى) نماز گناهان را فرو مىریزد، همچون فروریختن برگ از درختان (در فصل پاییز) و طنابهاى معاصى را از گردنها مىگشاید. پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلّم، نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه انسان باشد و او هر شبانه روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بىشکّ چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند (نمازهاى پنجگانه نیز روح و قلب انسان را شستشو مىدهند و آثارى از گناه در آن باقى نمىگذارند).
در این عبارت کوتاه چهار دستور درباره نماز داده شده است: تعاهد، محافظت، استکثار، و تقرب جستن به آن. منظور از «تعاهد» سرکشى و اصلاح کردن است. این تعبیر در مورد کسى که به املاک و مزارع خود سرکشى کرده و در اصلاح آن مىکوشد به کار مىرود، بنابراین جمله بالا اشاره به این است که آموزشهاى خود را در مورد واجبات و مستحبات و مکروهات نماز ادامه دهید به گونهاى که هر روز نماز شما از نمازهاى روزهاى گذشته بهتر باشد. منظور از محافظت که در آیه 238 بقره نیز به آن اشاره شده: «حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلوةِ الْوُسْطَى» نگاهدارى نماز از موانع و ریا و سُمعه و مانند آن است. بعضى نیز احتمال دادهاند که منظور حفظ اوقات هر نماز در وقت فضیلت آن است. تعبیر به «استکثروا» اشاره به همان چیزى است که در روایت معروف نبوى صلى الله علیه و آله آمده است که: «الصَّلاةُ خَیْرُ مَوْضُوعٍ فَمَنْ شاءَ اسْتَقَلَّ وَ مَنْ شاءَ اسْتَکْثَرَ»[5] نماز بهترین کار است، هر کس بخواهد به مقدار کم بجا مىآورد و هر کس بخواهد (و توان داشته باشد) به مقدار زیاد. در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم که فرمود: «إنَّ أَحَبّ الْأَعْمالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الصَّلاةُ وَ الْبِرُّ وَ الْجِهادُ»[6] بهترین اعمال نزد خداوند متعال نماز است و نیکوکارى و جهاد. در چهارمین جمله که در واقع نتیجه جملههاى سه گانه قبل است، مىفرماید: «به وسیله نماز به درگاه خدا تقرّب جویید». در حدیث معروف از امام على بن موسى الرضا علیه السلام آمده است: «الصَّلاةُ قُربانُ کُلُّ تَقِىٍّ»[7] نماز وسیله تقرّب هر پرهیزگارى است.
سپس امیر المؤمنین علی علیه السلام، به ذکر دلیل براى این دستورات مهم در مورد نماز پرداخته و به آیاتى از قرآن مجید و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله استدلال مىفرماید؛ نخست مىگوید: «زیرا نماز به عنوان فریضه واجب (در اوقات مختلف شب و روز) بر مؤمنان مقرّر شده است»؛ «إِنَّ الصَّلوةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَاباً مَوْقُوتاً»[8] مفسّران براى این آیه دو تفسیر ذکر کردهاند: نخست اینکه منظور از «موقوت» واجب است، زیرا این تعبیر به جاى وجوب به کار مىرود. دیگر اینکه اشاره به اوقات نماز است که باید همه مؤمنان به دقت مراقب آن باشند و هر نمازى را در وقت خود به جا آورند. سپس به ذکر دلیل دوم پرداخته، مىفرماید: «آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که «چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟» نمىشنوید که مىگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم»، (أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَر * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»)[9]
البتّه در ادامه آیه شریفه مزبور به چند گناه دیگر که عامل ورود آنها در دوزخ شده اشاره گردیده است: «عدم اطعام مساکین، هم صدا شدن با اهل باطل و تکذیب روز قیامت»؛ «وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ* وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ* وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ»[10]
امام علیه السلام، در بیان سومین و چهارمین دلیل براى اثبات اهمیّت نماز مىفرماید: «نماز گناهان را فرو مىریزد، همچون فروریختن برگ از درختان (در فصل پاییز) و طنابهاى معاصى را از گردنها مىگشاید»؛ (وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ، وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ)
در حدیثى از سلمان فارسى مىخوانیم که مىگوید: من با رسول خدا صلى الله علیه و آله در سایه درختى نشسته بودیم، پیامبر شاخهاى از آن درخت را گرفته، تکان داد در این هنگام برگها فرو ریختند، سپس فرمود: «أَلا تَسْئَلُونى عَمَّا صَنَعْتُ؟» آیا نمىپرسید چرا این کار را کردم؟» عرض کردند: اى رسول خدا خودت به ما خبر ده! فرمود: «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُسْلِمَ إذا قامَ إِلَى الصَّلوةِ تَحاتَتْ خَطایاهُ کَما تَحاتَتْ وَرَقَ هذِهِ الشَّجَرَةَ»[11] بنده مسلمان هنگامى که به نماز بر مىخیزد گناهان او فرو مىریزد همانگونه که برگهاى این درخت فرو ریخت.
سپس امام در پنجمین استدلال خود به کلام معروف رسول خدا درباره اهمیّت نماز استناد مىجوید و مىفرماید: «پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلّم نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه انسان باشد و او هر شبانه روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بىشکّ چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند (نمازهاى پنجگانه روزانه نیز چنان روح و قلب انسان را شستشو مىدهد و آثارى از گناه در آن باقى نمىگذارد)»؛ (وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم- بِالْحَمَّةِ تَکُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ، فَهُوَ یَغْتَسِلُ مِنْهَا فِی الْیَوْمِ و اللَّیْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَمَا عَسَى أَنْ یَبْقَى عَلَیْهِ مِنَ الدَّرَنِ) با توجه به اینکه در متن خطبه تعبیر به «حمّه» (چشمه آب گرم یا آبهاى گرمى که به عنوان درمان بیمارىها مورد استفاده قرار مىگیرد) شده روشن مىشود که نماز همچون چشمه آب معمولى نیست، بلکه چشمه خاصّى است که آثار فوق العادهاى در زدودن آلودگىها دارد.[12]
[1] . سورة حشر، آیه، 19.
[2] . تفسیر المیزان، ج 19، ص 253 به نقل از تفسیر نمونه، ج23، ص 541.
[3] . سورة طه، آیه 14.
[4] . خطبة 199، نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح.
[5] . بحار الانوار، ج79، ص308، حدیث 9.
[6] . وسائل الشیعه، ج3، ص 27.
[7] . کافی، ج3، ص 265، حدیث6.
[8] . سورة نساء، آیه 103.
[9] . سورة مدثر، آیه، 42 و43.
[10] . همان، آیه 44 و 46.
[11] . وسائل الشیعه، ج3، ص 76.
[12] . پیام امام امیر المؤمنین علیه السلام، ج7، ص723.
کلمات کلیدی:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنا عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة»
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن.
خداوند متعال در قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (ص)، را به عنوان الگوی احسن معرفی نموده است که «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»[1] براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند، و خدا را بسیار یاد مىکنند.
از این آیة مبارکه استفاده میشود که با اقتدا کردن به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، انسان میتواند، اعمال و رفتار خودش را اصلاح نماید، و در «صراط مستقیم» قرار بگیرد. قابل توجه اینکه قرآن کریم در این آیة شریفه، اسوة حسنه را مخصوص کسانی میداند که دارای سه ویژگی باشد. الف- امید به خداوند متعال داشته که رحمت خودش را شامل حال او نماید، چون همه چیز از خداوند است و توفیق عمل به کار های نیک نیز از جانب اوست.ب- امید به روز قیامت که در آن روز با عقبه های پانجاه گانه ای که انسان ها پیش رو دارند، این سبب میشود که انسان با انگیزة بیشتری به دنبال عمل صالح برود، که در آن روز نتیجة عمل خودش را میبیند.ج- ذکر خدا، که انسان خدا را بسیار یاد کند که با این ذکر و یاد خداوند به اعمال نیک خویش تداوم بخشد.
بر اساس این آیة مبارکه بر مؤمنین لازم است که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، پیروی نمایند عملاً آن حضرت را سرمشق زندگی خویش قرار دهند، و اعمال شان با اعمال آن حضرت بسنجند، زیرا؛ در آیة فوق، تأسی به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، به صورت مطلق آمده است که همة زمینه ها را شامل میشود.
امام حسین علیه السلام، الگوی زندگی
از طرف دیگر؛ از آنجایی که أئمة معصومین علیهم السلام، همگی نور واحد هستند، بنابراین؛ همگی لازم الاطاعه میباشند. علاوه بر این، جابر از امام صادق علیه السلام، نقل میکند که امیر المؤمنین علی علیه السلام، به امام حسین علیه السلام، فرمود: «یا ابا عبد الله اسوة انت قِدَما»[2] ای ابوعبد الله، تو از قدیم الایام سر مشق بوده ای.
در روایت دیگری آمده است که طبری از عقبة بن ابی عیزار نقل میکند که امام حسین علیه السلام، فرمود؛ «لکم فِیَّ اسوة»[3] من الگوی شما در زندگی هستم. لذا برما لازم است که به آن امام همام اقتدا نمائیم، و سخنان آن حضرت درست بررسی نمائیم و آن را سر لوحة زندگی مان قرار دهیم که سعادت دنیا و آخرت را بدنبال دارد. آنچه که امروزه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، سخنان حماسی آن حضرت است و کمتر به سخنان اخلاقی آن حضرت پرداخته شده است. برای اینکه در زمینه های مختلف از کلمات گهر بار آن حضرت استفاده نماییم، در اینجا به برخی از سخنان اخلاقی آن حضرت میپردازم.
سلام کردن
یکی از آداب مهم زندگی اجتماعی سلام کردن است که در اسلام به آن زیاد سفارش شده است و آثار فراوانی هم دارد. امام حسین علیه السلام، در مورد سلام کردن میفرماید: «لِلسَّلَامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِئِ وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّاد»[4] برای سلام کردن هفتاد حسنه است که شصت و نه تای آن مربوط به سلام کننده است، و یک حسنه هم برای جواب دهنده میباشد. در روایت دیگری آن حضرت میفرماید: «الْبَخِیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَام»[5] بخیل کسی است که به سلام دادن بخل بورزد و سلام نکند.
باز هم نقل شده است که شخصی خدمت امام حسین علیه السلام آمده قبل از اینکه سلام کند، عرض کرد که حالت چگونه است؟ امام حسین علیه السلام، به آن شخص فرمود: «السلام قبل الکلام، عافاک الله، ثم قال، لاتأذنوا لاحدٍ حتی یسلم»[6] سلام کردن مقدم بر سخن گفتن است، خداوند ترا عافیت دهد، سپس فرمود؛ به کسی قبل از سلام کردن اجازة سخن گفتن ندهید.
در سیرة پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله وسلم، میخوانیم که آن حضرت در سلام کردن به همه پیشی میگرفت، و افرادی بودند که تصمیم میگرفتند که زود تر، به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، سلام نماید، ولی موفق نمیشدند و آن حضرت زود تر سلام میکرد. حتی برای کودکان.
سلام کردن در زندگی انسان آثار و برکات فراوانی دارد. یکی از آثار مهم آن، این است که حسنه نصیب انسان میشود، و این هم سبب میشود که انسان توفیقات بیشتری پیدا نماید، چون کار نیک سبب و مقدمه برای اعمال نیک بعدی میشود. یکی دیگر از برکات سلام کردن این است که مهر و محبت بین افراد زیاد میشود، و کدورت از بین میرود، و سلام کردن تقویت کنندة روابط احتماعی انسان هاست، که اسلام تأکید زیاد به پیوند افراد جامعه دارد و از تشتت و اختلاف بر حذر میدارد. یکی دیگر، از برکات سلام کردن، این است که تواضع و فروتنی را بدنبال دارد، در مقابل آن تکبر است که از صفات بسیار ناپسند است، و سلام کردن سبب میشود که این خوی کم کم از بین برود و روحیة تواضع و فروتنی در شخص شکل میگیرد.و آثار فراوان دیگر...
فضیلت و کرامت
شخصی به محضر امام حسین علیه السلام، میرسد و از آن حضرت سؤال میکند که «ما الفضل؟ قال علیه السلام؛ ملک اللسان و بذل الاحسان، قیل؛ فما النقص؟ قال(ع)؛ التکلف لما لایعینک»[7]
از حضرت پرسید که فضیلت چیست؟ امام علیه السلام فرمود؛ عنان زبان را در اختیار داشتن و بذل نیکی فضیلت است. باز از حضرت پرسید که نقصان چیست؟ حضرت فرمود؛ نقصان این است که انسان خود را به کاری مشغول نماید که سودی به او ندارد.
امام علیه السلام، در این حدیث شریف دو چیز موجب فضیلت بیان میکند، یکی حفظ زبان است که انسان زبان خود را کنترل نماید، و هر چیزی را هوس کرد نگوید، باید ابتدا بسنجد که این کلام به نفع اوست یا به ضرر او. به همین جهت است که میبینیم امام علی علیه السلام، در خطبة متقین، اولین صفت مهم را که برای متقین بیان کند، صواب در گفتار است. «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُع...»[8] متقین در این دنیا دارای فضائلی هستند، گفتار شان صواب است، و پوشش شان میانه روی است و روش شان فروتنی...
در این فراز شریف که «منطقهم الصواب» آمده است، اشاره به نخستین گام خود سازی و تربیت اهل فضل دارد. زبان که بیشترین گناهان کبیره بوسیلة آن انجام میشود، و بهترین عبادتها نیز به وسیلة آن صورت میگیرد، اگر اصلاح شود همة وجود انسان رو به صلاح میرود. «صواب» به هر سخنی حق و مفیدی گفته میشود که مفهوم بسیار وسیعی دارد.
امام باقر علیه السلام در مورد زبان میفرماید: «إن هذا اللسان مفتاح کل خیر وشرفینبغی للمؤمن أن یختم علی لسانه کما یختم علی ذهبه و فضته»[9] این زبان کلید هر خیر وشری است، پس سزاوار است که مؤمن بر زبانش مهر زند، همانگونه که بر طلا و نقره اش مهر میزند. یعنی در جای محفوظی نگهداری میکند.
در این روایت شریف، زبان به کلیدی تشبیه شده که در های خیر و شر بوسیلة آن باز میشود، اگر انسان زبانش را کنترل نکند، آنوقت است که انواع شرور بوسیلة آن آزاد میشود، از باب نمود، اگر انسان زبان خود را کنترل نکند، غیبت که در قرآن کریم از آن تعبیر به خوردن گوشت میت شده است، بوسیلة این زبان، این در باز میشود، و غیبت صورت میگیرد، اگر این زبان فلتری نداشته که بوسیلة عقل کنترل شود، در تهمت را باز میکند، و آبروی افراد را میبرد، و همین طور موجب زخم زبان زدن به دیگران، دروغ و ... میشود.
دومین چیزی که موجب فضیلت میشود، امام حسین علیه السلام، آن را بخشش نیکو معرفی نموده است، که از آن به «بذل الاحسان» یاد نموده است. در جای دیگر آن حضرت میفرماید:«انّ حوائج النّاس الیکم مِنْ نِعَم اللَّه علیکم، فلا تُملّوا النّعم، فتتحوّلَ الى غیرکم» [10]
بىتردید اظهار نیازمندى مردم براى شما، از نعمتهاى الهى است؛ مبادا از آن خسته شوید که در این صورت، این خیر به دیگران منتقل مىشود.
امیر المؤمنین علی علیه السلام، همین معنا را در نامة 31، نهج البلاغه، خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام، بسیار زیبا بیان نموده است. آنجا که میفرماید:«وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ- وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیُوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیْهِ- فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً...»
بدان که راهى در پیش رو دارى، بسیار دور و بسى سهمگین، و تو در آن راه از نیکخواهى و توشه بردارى به مقدارى که تو را با سبکبارى به سر منزل برساند، بىنیاز نیستى، پس بیش از تاب و توانت بر پشت خود بار مکن تا از سنگینىاش آزرده نشوى و هر گاه نیازمندى را یافتى که توشه تو را به سمت رستاخیز به دوش بکشد و فردا وقت نیازمندىات آن را به تو برساند، پس او را غنیمت شمار و بار توشهات را بر دوش او قرار ده، و تا توان دارى کمک بیشترى به او بکن که شاید زمانى فرا رسد که او را بجویى و نیابى. و همچنین غنیمت بدان آن کسى را که از تو وامى بطلبد تا روز درماندگى و تنگدستىات آن را به تو باز پس دهد.و بدان که در پیش روى تو گردنهاى است که بالا رفتن از آن بس دشوار است.
حضرت على علیه السلام، با بیان دو نکته، فرزندش را به صدقه دادن و احسان به مستمندان علاقهمند مىسازد.
اول: بخشش و دادن صدقه توشهاى است که فقیر تا روز قیامت آن را بر دوش مىکشد و در آنجا به هنگام شدّت نیاز بدان، به وى باز مىدهد. و لفظ «الزّاد» در اینجا استعاره است از دو فضیلت بخشش و کرم که به وسیله انفاق حاصل مىشود. و وجه استعاره، وسیله بودن انفاق و صدقه براى ایمنى نفس از نابودى در بین راه آخرت و باعث رسیدن آن به سعادت دائمى است همان طور که توشه، نجات بخش مسافر در بین راه و باعث رسیدن او به مقصد است. و براى گیرنده صدقه صفت حامل توشه را به طور استعاره آورده است، از آن رو که او وسیله پیدایش آن فضیلت به وسیله آن صدقه و رسیدن ثواب آن به صدقه دهنده در روز قیامت است، و به دریافت صدقه دهنده این فضیلت را و ظهور و بروز آن، روز قیامت در نامه عمل وى، در این عبارت بدان اشاره شده است: فرداى قیامت آن را به تو باز پس دهد. سپس دستور داده است که هر گاه نیازمندى را دید غنیمت شمارد و آن توشه را بر دوش وى قرار دهد و بیشتر به او کمک کند، تا سر حدّ توان به او توشه بسپارد. او را به غنیمت شمردن و شتاب در صدقه دادن با این عبارت تشویق کرده است. شاید زمانى فرا رسد که او را بجویى و نیابى، زیرا؛ اگر وسیله یک کار مهم به گونهاى باشد که به هنگام جستجوى آن، گاهى به دست آید و گاهى نیاید پس لازم است که به دست آوردن آن را غنیمت شمرد و در آن باره مسامحه نکرد.
دوم: صدقه دادن به فقیر در حقیقت وامى است از طرف صدقه دهنده که در حال بىنیازى مالى را مىدهد تا در روز فقر و تنگدستىاش به او باز پس دهد.[11]
بخشش امام حسین علیه السلام
شخص مستمندى از کریمترین افراد سؤال کرد. مردم امام حسین علیه السلام را به او معرفى کردند، هنگامى که وارد منزل او شد، حضرت مشغول نماز بود، آن شخص این دو بیت شعر را سرود:
لم یخب الان من رجاک و من حرّک من دون بابک الحلقة
أنت جواد و أنت معتمد أبوک قد کان قاتل الفسقة
امروز آن کسى که به تو امید دارد و حلقه در خانه تو را حرکت مىدهد، ناامید نمىگردد. تو صاحب جود و کرم و مورد اعتماد هستى و پدر تو کشندهى فاسقان بود.
امام علیه السلام چهار هزار درهم به او مرحمت کردند آنگاه با سرودن شعرى از او معذرت خواهى کردند:
خذها فانى الیکُ معتذر واعلمْ بأنى علیک ذوشفقة
آن شخص وقتى عطیّه امام علیه السلام، را گرفت، شروع به گریه کرد. امام علیه السلام، فرمود:آیا عطاى ما را کم شمردى؟ وى گفت: نه، بلکه گریهام براى آن است که این دست با جود و کرم چگونه زیر خاک پنهان مىشود؛ «فقال علیه السلام له لعلک استقللتَ ماأعطیناک قال: لا، ولکن کیف یأکل التّراب جودک»[12]
ای شخص مستمند، نبودی در کربلا، که ببینی در روز عاشورا، این بدن نازنین را چگونه قطعه قطعه کردند، ای شخص نبودی در آن هنگامی که زینب کبری سلام الله علیها، وارد قتگاه شد، نیزه شکسته ها و شمشیر ها و سنگ ها را کنار زد و بدن عزیز فاطمه را بیرون آورد، اول رو کرد به سمت آسمان و عرض نمود؛ «اللهم تقبل منا هذا القلیل من القربان» خدایا این قربانی را از اهلبیت پیامبرت قبول فرما. بعد رو کرد به طرف مدینه خطاب به رسول خدا عرض کرد؛ «یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء، هذا الحسین بالعراء مرمل بالدماء مقطع الاعضاء»[13] یا رسول الله، فرشتگان آسمان به تو درود میفرستد، ولی این حسین توست که بخون آغوشته گردیده، و اعضای بدنش قطعه قطعه گردیده.
یا رسول الله
این کشتة فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست.
[1] . سورة احزاب، آیه 21.
[2] . کامل الزیارات، ص 150.، بحار الانوار، ج44، ص 262.
[3] . تاریخ طبری، ج 5، ص 403، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 553.
[4] . مستدرک الوسائل، ج8، ص 357.
[5] . وسائل الشیعه، ج12، ص 58.
[6] . تحف العقول، ص 175، بحار الانوار، ج 78، ص 117.
[7] . مستدرک الوسائل ج9، ص 24.
[8] . نهج البلاغه، خطبه 193. نسخه صبحی صالح
[9] . تحف العقول، ص 218.
[10] . بحار الانوار،ج 78، ص127.
[11] . ترجمه، شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی، ج 5، ص 47.
[12] . بحار الانوار، ج 43، ص 190.
[13] . بحار الانوار، ج 45، ص 59. اللهوف، ص 130.
کلمات کلیدی:
اشعار برگزیده، در رثای امام حسین علیه السلام
پرسیدم ازهلال چرا قامتت خمیده است
آهی کشید و گفت که ماه محرم است
گفتم که چیست ماه محرم، به ناله گفت
ماهی که خلقِ جمله افلاک در غم است
گفتم برای کهِ، بفغان داد این جواب
ماه عزای اشرف اولاد آدم است
این ماه، گشته کُشته به صحرای کربلا
سبط رسول، تشنه لب، این غم، مگر کم است
آید بسوی خلق ز یزدان همی پیام
نیلی ببر کنید که ماه محرم است
در خلد حوریان همه سیلی، به رُو، زنند
درعرش قدسیان همه چشمان پرازنم است
زهرا سیاه بر سر و حیدر زند بسر
در این عزارسول خدا قامتش خم است
در کربلا به چشم بصیرت نظر نما
بنگرهنوز زینب و کلثوم در غم است
گوید سکینه گشته یتیمی نصیب ما
در روزگار درد یتیمی مگر کم است.
***
کربلا یعنی کمال بندگی کربلا یعنی رها در زندگی
کربلا یعنی ندای العطش روی لب ها رد پای تشنگی
کربلا یعنی حضور فاطمه پیش سقا در کنار علقمه
کربلایعنی علی اصغر شدن تشنه بر دوش پدر پرپر شدن
کربلا بوی خدایی میدهد عطر ناب آشنایی میدهد.
***
خرم دل آنکه رفت به بستان کربلا
بهر طواف قبر شهیدان کربلا
از بهر عاشقان خدا در ره وصال
جولانگهی است عرصه جولان کربلا
از خط سبز و سرخ جوانانان گلعذار
خوش جلوه گاه گشته گلستان کربلا
***
هرآنکس عارف حق شد بسر شورونوا دارد
هرآن دل پر ز ایمان شد هوای کربلا دارد
شنیدی کربلا اما ندیدی اصل معنا را
هرآنکس دید آنرا صد هزاران مدعا دارد
بیا بین از شمیم درگهش جانها شود زنده
بهر صبحی به از جنت نسیم جان فزا دارد
گلستان علی در کربلا گشته خزان یک سر
که بهر دیدنش دلها همه شوق لقا دارد
بیا در کربلا بنگر جلال شاه مظلومان
ببین این بارگه بیشک تجلی خدا دارد
بیا گر آرزو داری تهی کن عقدة دل را
نگر آن شه به زوارش چسان مهر و وفا دارد.
***
السلام ای تشنه کام کربلا
السلام ای خامس آل عبا
ای لبانت بوسه گاه فاطمه
ای خجل از تو فرات و علقمه
برلب دریا لبت خشکیده بود
از عطش کی اصغرت خوابیده بود
***
دوست دارم شمع باشم تا که خود تنها بسوزم
بر سر بالینت امشب از غم فردا بسوزم
دوست دارم ماه باشم تا سحر بیدار باشم
تا چو مشعل بر سر راهت در این صحرا بسوزم
دوست دارم لاله باشم بر سر راهت نشینم
تا نهی پا بر سرم وز شوق سر تا پا بسوزم
دوست دارم خار باشم دامن وصلت بگیرم
تا زمهر آتشینت ای گل زهرا بسوزم
دوست دارم ژاله باشم من به خاک پایت افتم
تا چه گل شاداب باشی و من از گرما بسوزم
دوست دارم خادمت باشم کنم دربانیت را
دل نهم در بوتة عشقت شها، یکجا بسوزم
دوست دارم کام عطشان ترا سیراب سازم
گرچه خود از تشنه کامی بر لب دریا بسوزم
دوست دارم دستم افتد شاید از دستم بگیری
لحظه ای پیشم نشینی تا سپند آسا بسوزم
***
بوی گلهای بهشتی ز فضا میآید
عطر فردوس هم آغوش صبا میآید
دل به صحرای جنون سر نهد از بوی نسیم
مگر از سلسله ای عقده گشا میآید
هاتفم گفت که این بوی حسین است امروز
زین جهت بوی بهشت از همه جا میآید.
***
تا غم عشق تو در دل ای مه تابان گرفتم
عشرت عالم بدادم محنت دوران گرفتم
خلق را چون من بدیدم مست و مفتون جمالت
من هم از این باده بخوردم خوی آن مستان گرفتم
دیدمی پروانه را سوزان به دور شمع گردان
گِرد شمع روی تو گشتم دلی سوزان گرفتم
راستی تا با تو گشتم آشنا ای مهر رخشان
رنگ زرد را من زهجران تو در دوران گرفتم
باز با این حالِ خود خندان و خوشحالم بعالم
راحتی را گرچه دادم، عشق تو ارزان گرفتم.
***
دل خونین چو باغ لاله دارم
به سینه زخم چندین ساله دارم
به نای دل بیاد نینوایت
نوای هفت بند ناله دارم
زاشکت ژاله ها را آفریدند
زداغت لاله ها را آفریدند
بیادت هر نیستان نینوا شد
به سوگت ناله ها را آفریدند.
***
ای حسین ایکه ز داغت در و دیوار گریست
هر دل زنده و هر دیده بیدار گریست
انبیا را همه دل سوخت به مظلومی تو
اولیا را همگی دیده و دل زار گریست
در دل نوح غم تشنگیت طوفان کرد
که به طوفان زد و چون موج گرانبار گریست
گفت چون واقعة کرببلا را جبریل
فاطمه ناله زدو، احمد مختار گریست
دیده در خواب ترا چون بدل لجّه خون
با دلی غرقه بخون حیدر کرار گریست
پیش دریا چو نظر کرد بحالت عباس
خون دل در عوض اشک، علمدار گریست
گرچه از تاب تب و سوز عطش اشک نداشت
از غم بیکسیت نرگس بیمار گریست
بر زمین ماند تنت ثابت و سیار سرت
هم به سر هم به تنت ثابت و سیار گریست.
***
من از بهر غریبان ناله ها اندر جگر دارم
بهر صبح و مسا از دل نوای پر شرر دارم
به بینم گر غریبی را بکنجی واله و محزون
بیاد غربت طفل حسین خون جگر دارم
فغان زاندم که طفل نورس شاهنشه خوبان
بگفتا عمه جان من شوق دیدار پدر دارم
ز وصل روی بابم عمه جان خون شد دل زارم
شب و روز از غم هجرش دو چشم پر گهر دارم
ندارم آرزوئی غیر وصل باب اندر دل
بسی شکوه ازاین قوم لعین پر شرر دارم
مگر ما را نباشد خانه کاندر کنج این ویران
که خشت خام جای بستر اندر زیر سر دارم
در آندم رأس پر خون پدر شد در برش حاضر
بگفتا جان بابا از فراقت دیده تر دارم
***
اى در غم تو ارض و سما خون گریسته
ماهى در آب و وحش به هامون گریسته
وى روز و شب بیاد لبت چشم روزگار
نیل و فرات و دجله و جیحون گریسته
از تابش سرت به سنان چشم آفتاب
اشک شفق به دامن گردون گریسته
در آسمان ز دود خیام عفاف تو
چشم مسیح، اشک جگر خون گریسته
تنها نه چشم دوست بحال تو اشکبار
خنجر بدست دشمن تو خون گریسته
آدم پى عزاى تو از روضه بهشت
خرگاه درد و غم، زده بیرون گریسته.
***
تا ابد جلوه گَه حقّ و حقیقت سر توست
آنکه برمرگ زند خنده على اصغر توست
(بأبى أنتَ و أُمّی) که تویى مکتب عشق
عشق را مظهر و آثار على اصغر توست
اى که در کرببلا بى کس و یاور گشتى
چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست
اى حسینى که به هر کوى عزاى تو بپاست
عاشقان را نظرى در دَمِ جان پرور توست.
***
نازم آن آموزگارى را که در یک نصف روز
دانشآموزان عالم را چنین دانا کند
ابتدا قانون آزادى نویسد در جهان
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند
هر که باشد چون حسین آزاد و دیندار و شجاع
حرف باطل را نباید از کسى اصغا کند
نقد هستى داد و هستى جهان یکجا خرید
عاشق آن باشد که چون سودا کند یکجا کند
پرچم دین چون بجا ماند از فداکارى اوست
تا قیامت پرچمش را دست حق بر پا کند
ز امر حق، تسلیم نامردان نشد تا در جهان
زورگویى از کتاب زندگى الغا کند
بود چون جویاى آب از چشمه آزادگى
تشنه لب جان داد تا آن چشمه را پیدا کند
عقل مات آمد ز دانشگاه سیّار حسین
کاین چنین غوغا بپا در صحنه دنیا کند
درس آزادى از آن رو ساخت توأم با عمل
تا جنایت پیشگان را در جهان رسوا کند
آن کسى را شیعه بتوان گفت کو از جان و دل
در حیات خویش این برنامه را اجرا کند.
***
اگر چه شیرخواره بوده اصغر * بسى حاجت روا بنموده اصغر
گره هاى بزرگ دوستان را * به دست کوچکش بگشوده اصغر
کلمات کلیدی: