هرکه کاردان باشد، فرمانروایش او را دوست خواهد داشت . [امام علی علیه السلام]
قطره ی شبنم

امام صادق علیه السلام، ششمین امام از أئمة معصومین علیهم السلام

اسم مبارک ایشان جعفر و کنیة مشهور آن حضرت ابی عبد الله، و لقب مشهورش صادق است. در کافی، عمر مبارک آن بزرگوار را 65، سال ذکر نموده است. (اصول کافی ج1، ص 472) که در سال 83، هجری قمری، بنابر قول مشهور، در هفدهم ربیع الاول، در شهر مدینة منوره، چشم به جهان گشود،  و در سال 148هـ.ق، برابر با 25، شوال المکرم، به امر منصور دوانیقی، مسموم و به شهادت رسید. مدت امامت آن حضرت 34، سال بوده است. آن حضرت در دوران امامتش تلاش فرهنگی فراوان، در جهت احیای تشیع نمود، به گونه ای که شیعه را جعفری می‌گویند. غالب روایات شیعه نیز از آن حضرت نقل شده است. بزرگان شیعه و سنی، اقرار دارند که آن حضرت در مدینه مدرسه ای بوجود آورد که در آنجا حدود 4، هزار نفر تحصیل می‌کردند،[1] و بعضی از آنها از 30، هزار تا 90، هزار روایت از امام علیه السلام، نقل کرده اند. حسن بن علی وشاء گوید؛ روزی وارد مسجد کوفه شدم، دیدم 900، استاد مشغول تدریس فقه هستند، و همه از امام صادق علیه السلام، روایت می‌کنند.[2] منصور دومین خلیفة عباسی که از سر سخت ترین دشمنان آن حضرت بود، لیکن در پاره ای موارد ناگزیر شده حق را بر زبان آورد و واقعیتهایی را در بارة شخصیت امام صادق علیه السلام، اعتراف نماید، از جمله به در بان خود ربیع می‌گوید: «این شخصیتی که همچون استخوانی گلو گیرم شده از دانا ترین مردم زمان خویش است.[3]

فضائل آن حضرت

در مورد فضائل و مناقب آن حضرت چه می‌توان گفت؟ در حالی که تاریخ نگاران جهان و دانشمندان شرق و غرب، از بیان علوم و برکات و فوائد وجود نازنین آن حضرت، ناتوانند.  شبلنجی از دانشمندان معروف اهل سنت در «نور الابصار ص 131»، آورده است که؛ مناقب آن حضرت بسیار و از شماره فزون است، و فهم کاتب هشیار در شمارش آن حیران!

محمد بن طلحة شافعی در (مطالب السؤال ص 81)، در بارة امام صادق علیه السلام، می‌نویسد: وی از بزرگان و سادات اهلبیت است، که علم بسیار، و عبادت فروان، و اورادی پیوسته و زهدی آشکار  وتلاوت کثیر داشت، از دریای بیکران معانی قرآن کریم، گهر ها بیرون می‌آورد و عجایب آن را استنتاج می‌نمود، و اوقات خویش را به انواع طاعت صرف می‌کرد، چنانکه بر گذراندن آن بر خویش حساب می‌گرفت. دیدارش آخرت را بیاد می‌آورد، و شنیدن حدیث او موجب بی رغبتی بدنیا می‌گشت... اما مناقب و صفات او از شماره بیرون است.

در فضیلت آن حضرت، مالک بن انس، پیشوایی مشهور اهل سنت می‌گوید: شخصیّتى با فضیلت‏تر، دانشمندتر، عابدتر و پرهیزگارتر از جعفر بن محمّد علیه السلام، را نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه به قلبی خطور کرده است.[4]

پس بطور خلاصه می‌توان گفت که؛ امامان علیهم السّلام، بندگان برگزیده خداوند هستند و اراده حق بر عصمت و طهارت آنان از هر گونه پلیدى تعلق گرفته است؛ از این رو، وجود مبارکشان مظهر تمامى ارزشها و کمالات نفسانى و فضائل اخلاقى است. اگر قرآن، پیامبر گرامى اسلام را به داشتن «خلق عظیم» مى‏ستاید، بدون شک جانشینان آن حضرت نیز- به حکم عقل و نقل- از این کوثر، سیراب گشته و بر قلّه «خلق عظیم» محمّدى صلی الله علیه وآله وسلم، راه یافته‏اند. و علم و دانش را نیز از آن حضرت به ارث برده اند، و از سخنان آن امام همام است، که میفرماید: «وَ اللَّهِ انّى‏ لَاعْلَمُ کِتابَ اللَّهِ مِنْ اوَّلِه‏ الى آخِرِه‏ کَانَّهُ فى کَفى فیهِ خَبَرُ السَّماءِ وَ خَبَرُ الْارْضِ وَ خَبَرُ ما کانَ وَ خَبَرُ ما هُوَ کائِنٌ، قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فیهِ تِبْیانُ کُلِّ شَیْى‏ءٍ»[5]

سوگند به خدا! من دانش قرآن را از آغاز تا انجامش مى‏دانم. گویى تمام مطالب و علوم آن در مشت من است. در قرآن خبر آسمان، خبر زمین، خبر گذشته و خبر آینده وجود دارد. خداى عز و جل مى‏فرماید: در آن بیان هر چیزى هست.

داستانهایی از زندگی آن حضرت

«هشام بن سالم» مى‏گوید: روش امام صادق (ع) این بود که چون پاسى از شب مى‏گذشت، مقدارى پول برمى‏داشت و کیسه‏اى نان و گوشت بر دوش مى‏گرفت و براى نیازمندان مدینه مى‏برد و میان آنان تقسیم مى‏کرد؛ بدون آنکه او را بشناسند. چون امام علیه السلام، به شهادت رسید، و این کمکها قطع شد، مردم دانستند، آنکس که به آنان کمک مى‏کرد، امام صادق علیه السلام، بوده است.[6]

«ابو جعفر خثعمى» مى‏گوید: امام صادق علیه السلام، کیسه‏اى محتوى پنجاه دینار به من داد و فرمود آن را به فلان مرد هاشمى بده و اعلان نکن که من آن را داده‏ام. من نزد او رفتم (و آن مبلغ را به وى دادم). آن مرد آن را گرفت و ضمن تشکر گفت: این کمک از ناحیه چه کسى است که هر چند مدت یک بار براى ما مى‏فرستد و ما در پرتو آن تا سال دیگر زندگى خود را اداره مى‏کنیم؟ در حالى که امام صادق با آنکه وضع مالى‏اش خوب است، هیچ گونه کمکى به ما نمى‏کند![7]

روزى امام علیه السلا، خدمتکار خود را به دنبال کارى فرستاد. ولى او دیر کرد. امام علیه السلام، چون چنین دید، به دنبال او رفت، او را دید که در گوشه‏اى به خواب رفته است. بر بالین او نشست و به باد زدنش مشغول شد و چون بیدار شد فرمود: فلانى! به خدا سوگند، این حقّ تو نیست که هم شب بخوابى و هم روز، شب براى تو باشد و روز براى ما.[8]

منصور، خلیفه عباسى وارد مدینه شد. همه اشراف و بزرگان شهر (بجز امام صادق علیه السلام) به دیدار او شتافتند. بى اعتنایى پیشواى ششم علیه السلام، بر منصور گران آمد. طى نامه‏اى به آن حضرت نوشت که: «چرا مانند دیگران با ما نمى‏جوشید و رفت وآمد نمى‏کنید؟»

امام (ع) در پاسخ فرمود: کارى نکرده‏ایم که به خاطر آن از تو بیمناک باشیم؛ از امور مربوط به آخرت نیز چیزى نزد تو نیست که بدان امید به سوى تو بیاییم. تو را در نعمتى نمى‏بینیم که بدان جهت تهنیت و تبریک گوییم و این پست و مقام را براى خود نقمت و مصیبت نمى‏دانى تا به تو تسلیت گوییم. پس ما را نزد تو آمدن چه کار؟!

منصور در پاسخ امام علیه السلام، نوشت: «به منظور پند و اندرز ما با ما معاشرت کنید».

امام (ع) پاسخ داد: هر کس خواهان دنیا باشد تو را نصیحت نمى‏کند، و هر کس اهل آخرت باشد با تو همنشین و هم صحبت نمى‏شود.

منصور در پاسخ سخنان قاطع و کوبنده امام علیه السلام، جز اظهار شکست و اعتراف به عظمت آن حضرت، سخنى براى گفتن نداشت، از این رو، بیان داشت: سوگند به خدا! جعفر بن محمّد در این سخن خود مرز بین دنیا طلبان و آخرت خواهان را براى من مشخص کرد. و به راستى که او اهل آخرت است نه دنیا.[9]

آگاهى از جهان غیب‏

آگاهى از جهان عیب و احاطه بر آنچه در گذشته رخ داده و یا در آینده رخ خواهد داد، و نیز آنچه در ضمیر مردم نهفته است، بالاصاله از آن خداست، لیکن بر اساس آیات و روایات زیادى که از معصومین رسیده است، پیامبر و امامان علیهم السلام نیز به اذن خداوند، با جهان غیب مرتبط هستند و این موهبتى است که پر وردگار، بندگان بر گزیده خود را بدان اختصاص داده است. امام صادق علیه السلام، در این زمینه مى‏فرماید: «اذا ارادَ الْامامُ انْ یَعْلَمَ شَیْئاً اعْلَمَهُ الَّلهُ ذلِکَ.»[10]

وقتى امام اراده کند چیزى را بداند، خداوند او را بدان چیز آگاه مى‏سازد.

نمونه ها و موارد اخبار پیشوایان معصوم از مغیبات و علوم ما ورایى در لابه لاى کتب تاریخ و حدیث آنقدر زیاد است که بیان همه آنها کتابى مستقل مى‏طلبد. ما در اینجا تنها به یکی دو نمونه اشاره می‌کنیم.

بین یکى از یاران امام صادق علیه السلام، به نام «مهزم» و مادرش مشاجره لفظى رخ داد و او با مادرش تندى کرد. «مهزم» روز بعد خدمت امام علیه السلام، شرفیاب شد. امام علیه السلام، آغاز به سخن کرد و فرمود: اى مهزم! چرا دیشب با مادرت، خالده آنگونه تندى کردى؟ مگر نمى دانى که شکم او منزلى بوده که تو در آن سکونت داشته اى و دامنش گهواره اى بوده که تو در آن پرورش یافته اى و پستانش ظرفى بوده که از آن شیر نوشیده‏اى؟ پس با او با تندى و خشونت رفتار مکن![11]

قشرانی می‌گوید: روزی منصور دوانیقی به افرادی جایزه و عطا می‌داد، من هم بر در خانة او استاده بودم که امام صادق علیه السلام، آمد، جلو رفتم و از ایشان خواستم که از منصور برای من هم عطایی بگیرد، حضرت در مراجعت چیزی را که برایم گرفته بود به من داد و فرمود: « ان الحسن من کل أحد حسن وإنه منک أحسن لمکانک منا و إن القبیح من کل أحد قبیح وإنه منک أقبح لمکانک منا[12]

خوبى از هر کس باشد نیکو است و لکن از تو نیکوتر است به سبب مکان و منزلت تو از ما. یعنى انتساب تو به ما. و کار زشت از هر کسی سربزند، بد است، اما از تو بدتر، چونکه منسوب به مایی. شقرانی میگوید؛ این کلام اشاره ای بود به کار زشت من که گاهی در خفا شراب می‌خوردم

برخی از روایات آن حضرت

«ثلاثة تورث المحبة؛ الدین والتواضع والبذل»[13]سه چیز موجب جلب محبت و دوستى دیگران است: دین دارى، فروتنى و بذل و بخشش. 

«الدین غم باللیل و ذل بالنهار»[14] قرض گرفتن غصّه شب و ذلّت روز است.

«برّوا آبائکم یبرکم أبناؤکم»[15]به پدران ومادران خویش نیکى کنید تا فرزندان به شما نیکى کنند. 

«أحب إخوانی الی من اهدی الی عیوبی»[16]بهترین برادران من کسانى هستند که عیوب ونقائص مرا به من بگویند.

 «کان اکثر عبادة أبى ذر رحمه الله علیه، التفکر و الاعتبار»[17] بیشتر عبادت ابوذر که خدایش رحمت کند، تفکّر وعبرت گرفتن بود.

«ستّ خصال ینتفع بها المؤمن بعد موته، ولد صالح یستغفر له ومصحف یقرء فیه، و قلیب یحفره و غرس یغرسه و صدقه ماءٍ یجریه وسنّة حسنة یؤخذ بها بعده»[18]

شش چیز است که مؤمن پس از مرگ هم از آن بهره مى برد: فرزند شایسته اى که براى پدر آمرزش بطلبد و قرآنى که از آن او باشد ومورد استفاده قرار گیرد و چاه آبى که مى کند و درختى که مى نشاند و جایگاه آبى که در راه خدا جارى مى کند و سنت ورویه نیکى که از او به یادگار مانده ودیگران هم از او تبعیت مى کنند.

 «لا یستکمل عبد حقیقه الایمان حتّى یکون فیه خصال ثلاث: التفقه فى الدّین و حسن التّقدیر فى المعیشه و الصّبر على الرّزایا»[19] هیچ بنده‏اى به کمال حقیقت ایمان نمى رسد مگر آنکه این سه خصلت در او باشد: فهم و بصیرت در دین، اندازه گیرى درست در معیشت، شکیبایى در گرفتاریها و مصیبت‏ها.

آخرین وصیت امام صادق علیه السلام

ابو بصیر مى‏گوید: به منظور عرض تسلیت شهادت امام صادق علیه السلام، نزد «حُمَیْدَه»، (همسر آن حضرت) رفتم. وى گریست، من هم به گریه او گریستم، سپس گفت: اى ابو محمد! اگر مى‏دیدى آن حضرت را در آخرین لحظات حیات امر شگفتى دیده بودى. او چشمانش را گشود، سپس فرمود: خویشان و یاران مرا فرا خوانید. چون همگان بر بالینش گرد آمدند، فرمود: «انَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفًّا بِالصَّلوةِ»[20]

همانا شفاعت ما به کسى که نسبت به نماز سهل انگار باشد نمى‏رسد.


[1] . مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 247.

[2] . ارشاد مفید، ص 249.

[3] . بحار الانوار، ج 47، ص 170.

[4] . الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج2، ص 333.

[5] . اصول کافی ج1، ص 229، ذیل سخم امام علیه السلام، اشاره به آیة 91، از سورة نحل دارد که میفرماید: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء»

[6] . بحار الانوار ج 47، ص 38.

[7] . بحار الانوار ج47، ص 54.

[8] . کافی، ج2، ص 112.

[9] . علی رفعی، تاریخ زندگانی امام صادق (ع). ص 151

[10] . کافی، ج1، ص 258.

[11] . اثبات الهداة، ج3، ص 102.

[12] . تذکرة الخواص ص 345.

[13] .اعیان الشیعه، ج1، ص 669.

[14] . تحف العقول، ص 359

[15] . بحار الانوار، ج17، ص 184.

[16] . تحف العقول، ص 366.

[17] . بحار الانوار، ج68، ص 323.

[18] . همان، ص 257.

[19] . همان، ج1، ص 213.

[20] . امالی صدوق، ص 484.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/7/2:: 4:13 صبح     |     () نظر

عید سعید فطر مبارک

رسول گرامی اسلام، میفرماید: چون روز عید فطر شود، فرشتگان بر سر راه ها می‌استند و ندا می‌دهند: ای گروه مسلمانان! بشتابید به سوی پروردگار بزرگوار، که با نیکی منت می‌نهد؛ سپس پاداش فراوان بر آن می‌دهد. شما را فرمان دادند که شب به عبادت بپر دازید، که عبادت کردید. شما را به روزه فرمان دادند، که گرفتید و پروردگار تان را فرمان برداری کردید. پس جایزه های تان را دریافت کنید...[1]

حضرت علی علیه السلام، در برخی از عید ها، فرمودند: «إِنَّمَا هُوَ عِیدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ صِیَامَهُ وَ شَکَرَ قِیَامَهُ، وَ کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ عِیدٌ»[2] این، عید کسی است که خداوند، روزة او را پذیرفته و عبادتش را قبول کرده است. و هر روزی که در آن، خداوند معصیت نشود، آن روز عید است.

امام رضا علیه السلام، میفرماید: روز فطر، از آن جهت عید قرار داده شده است که مسلمانان، اجتماعی داشته باشند که در آن روز گرد هم آیند و برای خدا بیرون آیند و او را بر نعمت هایی که به آنان داده است، بستایند و روز عید، روز تجمع، روز خوردن روزه، روز زکات، روز شوق و روز نیایش است؛ و برای آن که اولین روز از سال است که خوردن و آشامیدن در آن حلال است؛ چرا که ماه رمضان، اولین ماه سال نزد اهل حق است. پس خداوند، دوست داشت که بندگان در چنین روزی، همایشی داشته باشند تا خدا را حمد و ستایش نمایند و در این روز، تکبیر در نماز، از آن روی بیش از روز های دیگر قرار داده شده است که تکبیر، بزرگداشت خداوند و ستایش و ثنای او بر نعمت هدایت است، آن گونه که خداوند فرموده است: « و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده بزرگ بشمارید و شاید شکرگزارى کنید[3]»...[4]

خطبة امیر المؤمنین علیه السلام، در روز عید فطر

«الْحَمْدُ لِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ-  وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ-  وَ لَا مَأْیُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ-  وَ لَا مُسْتَنْکَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ-  الَّذِی لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ-  وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ-  وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ لَهَا الْفَنَاءُ-  وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ-  وَ هِیَ حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ-  وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ-  وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ-  فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ-  وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ-  وَ لَا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلَاغِ»[5]

ترجمه: «سپاس خداوندى را سزاست که کسى از رحمتش مأیوس نیست و نعمتش همه آفریدگان را فرا گرفته، و کسى از آمرزش وى ناامید نبوده و هیچ کس از پرستش او سرپیچى ندارد، زیرا همگان به این حقیقت معترفند که او شایسته پرستش است‏

و جز او کسى اهلیت معبود بودن را ندارد. آرى او خداوندى است که نعمتش زوال نمى‏پذیرد و رحمتش را از کسى دریغ ندارد.

دنیا سرایى است که فنا بر پیشانیش نوشته شده و جلاى وطن براى اهل آن مقدّر گردیده است، دنیا (ظاهرا) شیرین و سرسبز (و دل انگیز و وسوسه آمیز) است، اما به سرعت در علاقه‏مندانش نفوذ مى‏کند، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند مى‏آمیزد، بنا بر این سعى کنید با بهترین زاد و توشه‏اى که در اختیار شماست از آن کوچ نمایید، و بیش از نیاز و کفاف از آن نخواهید، و زائد بر آنچه حاجت دارید از آن نطلبید.»

شرح خطبه

این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده، بخشى از آن حمد و ثناى الهى است، و بخش دیگرى مذمّت دنیا، و هشدار به مردم براى تهیه زاد و توشه آخرت است، و به نظر مى‏رسد که بخشهاى قابل ملاحظه‏اى از این خطبه طولانى در کلام رضى نیامده است،[6] به همین دلیل پیوند روشنى در میان دو بخش خطبه دیده نمى‏شود، ولى هر دو بخش در عین فشردگى بسیار پر معنى و هشدار دهنده است.                        

بخش اول

رحمت بى‏پایان خدا  

در بخش اوّل این خطبه سخن از حمد و ثناى الهى است، با تعبیراتى بسیار پر معنى و حساب شده، و در آن به شش وصف از اوصاف الهى اشاره شده که هر کدام در بر گیرنده نعمتى است که مى‏تواند انگیزه حمد و ثنا و پرستش او شود.

نخست مى‏فرماید: «ستایش ویژه خداوندى است که کسى از رحمتش مأیوس نمى‏شود». (الحمد للّه غیر مقنوط«[7]» من رحمته).

چگونه ممکن است از رحمت بى‏پایان او مأیوس شد در حالى که خودش‏ مى‏فرماید: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ء»[8] «رحمت من همه موجودات را فرا گرفته است». و نیز از زبان یعقوب پیامبر خدا مى‏فرماید:«لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»[9] «از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها کافران از رحمت خدا مأیوس مى‏شوند». از زبان پیامبر بزرگ حضرت ابراهیم علیه السلام، نقل مى‏کند: «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ»[10]،  «چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‏شود جز گمراهان» بنا بر این انسان در هر شرایطى باشد و هر قدر آلوده به گناه گردد باز باید به سوى خدا برگردد، و از رحمتش مأیوس نباشد که این یأس کفر و ضلالت و بزرگترین گناهان است.

و در جمله دوم مى‏فرماید: «و هیچ جا و هیچ کس از نعمتهایش خالى نیست» (و لا مخلوّ من نعمته).

همان گونه که در قرآن آمده: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»[11]، «آیا ندیدید که خداوند آنچه در آسمانها و زمین است مسخر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور گسترده بر شما ارزانى داشته است و براى تکمیل این سخن در جمله سوم اضافه مى‏کند «و از مغفرت و آمرزش او کسى نومید نمى‏گردد». (و لا مأیوس من مغفرته).

چرا که خودش فرموده: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»،[12] بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید از رحمت خدا نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

این جمله‏هاى تکان دهنده که با انواع لطف و عنایت الهى همراه است چنان‏ سفره رحمت و مغفرت او را گسترده که همگان مى‏توانند بر سر آن بنشینند، حتى در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آمده است: «در روز قیامت آن چنان خداوند دامنه مغفرت خود را مى‏گستراند که به فکر احدى خطور نکرده است، تا آنجا که حتى ابلیس هم در رحمت او طمع مى‏کند»، «لیغفر اللّه یوم القیامة مغفرة ما خطرت قطّ على قلب أحد حتّى إبلیس یتطاول الیها»[13] و در حدیث نبوى دیگرى مى‏خوانیم: «خداوند عز و جل یک صد رحمت دارد که یکى از آنها را بر زمین نازل کرده و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده است و آنچه از محبّت و رحم و مروّت در میان آنها است از آثار همان یک جزء است، و نود و نه جزء دیگر را جهت خودش براى روز قیامت ذخیره کرده است[14] و از آنجا که توجه به این امور سبب گرایش بندگان به عبادت او مى‏شود در چهارمین جمله مى‏فرماید: «از پرستش و عبادتش نباید سرپیچى کرد» (و لا مستنکف عن عبادته).

چرا که با آن همه نعمت و رحمت، استنکاف از عبادت او جز عذاب و خوارى نتیجه‏اى ندارد قرآن مجید مى‏گوید: «وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً»[15]، و آنها را که ابا کردند و تکبّر ورزیدند مجازات دردناکى خواهد کرد، و براى خود غیر از خدا سرپرست و یاورى نخواهند یافت سپس در بیان پنجمین و ششمین مواهب الهى مى‏فرماید: «همان خدایى که رحمتش دائمى و زوال ناپذیر است» (نعمتش همیشگى و جاودانى» و هر زمان نعمت تازه‏اى از او فرا مى‏رسد) (الّذى لا تبرح منه رحمة، و لا تفقد له نعمة).

با این که در اوصاف پیشین سخن از «رحمت» و «نعمت» الهى بود باز در اینجا هر

دو تکرار شده است و از ظاهر تعبیرات این چند جمله چنین استفاده مى‏شود که نخست اشاره به اصل رحمت و نعمت الهى شده، سپس از دوام و پایدارى آنها سخن به میان آمده که هر کدام موهبتى جداگانه است، نعمت و رحمت او از مواهب اوست، و داوم آنها نیز از عنایات او. و این همان است که در قرآن مجید مى‏خوانیم:«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»[16]، و اگر نعمتهاى خداوند را بشمارید هرگز نمى‏توانید آنها را احصاء کنید.

بخش دوم

«و الدّنیا دار منی لها الفناء و لأهلها منها الجلاء و هی حلوة خضراء، و قد عجلت للطّالب و التبست بقلب النّاظر، فارتحلوا منها بأحسن ما بحضرتکم من الزّاد، و لا تسألوا فیها فوق الکفاف، و لا تطلبوا منها أکثر من البلاغ.»

دنیا سراى آرزوها

از آنجا که همیشه حبّ دنیا بزرگترین مانع راه سعادت انسانها بوده است، و شیفتگى نسبت به زرق و برق آن سرچشمه انواع گناهان مى‏باشد امام علیه السّلام در بخش دوم این خطبه به نکوهش دنیا پرداخته، و با شش ویژگى آن را وصف مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «دنیا سرایى است که فنا بر پیشانیش نوشته شده» (و الدّنیادار منی لها الفناء).

آرى آثار فنا و زوال از در و دیوار جهان نمایان است، درختانى که در بهار شکوفه مى‏آورند و برگهاى زیبا بر شاخسار آنها ظاهر مى‏شود چند ماه بعد به هنگام پاییز پژمرده و خشک شده و با تند باد به هر سو پراکنده مى‏شوند، گویى نه بهارى در کار بود و نه برگ و نه شکوفه‏اى جوانان نیرومند و پر نشاط دیروز، پیران ناتوان و خسته امروزند، و پیران خسته امروز استخوانهاى پوسیده فردا عجبا که قانون فرسودگى و پیرى در مجموعه جهان آفرینش و عالم خلقت نیز حاکم است.

سپس امام علیه السّلام به بعد دیگرى از این معنى پرداخته، مى‏فرماید: «و جلاى وطن براى اهل آن مقدر شده است» (و لأهلها منها الجلاء).

همه انسانها بدون استثنا دیر یا زود با این سراى فانى وداع مى‏گویند و به سوى زندگى جاویدان سراى دیگر مى‏شتابند، این یک تقدیر حتمى الهى است که هیچ کس نمى‏تواند آن را انکار کند، و به همین دلیل در آیات قرآن از مرگ به عنوان «یقین» یاد شده، چرا که حتّى منکران مبدأ و معاد نیز به آن یقین دارند در سومین و چهارمین وصف به پاره‏اى از جهات فریبنده دنیا که گروهى را به سوى خود جذب مى‏کند اشاره کرده، مى‏فرماید: «این دنیا (ظاهرا) شیرین و سرسبز (و دل انگیز و وسوسه‏آمیز) است» (و هی حلوة خضراء).

شیرینى مربوط به ذائقه و خرمى و طراوت مربوط به باصره و بینایى است، آرى زیبایى خیره کننده و زرق و برق دنیا انسانهاى غافل را به سوى خود مى‏کشاند، و حلاوت و شیرینى‏اش انسانها را آلوده مى‏سازد، بدیهى است جهات فریبنده دنیا تنها مربوط به این دو حسّ نیست، بلکه از طریق تمام حواس نیز جاذبه‏هاى مخصوص به خود دارد، در واقع ذکر این دو واژه (حلوة خضراء) کنایه از تمام جهاتى است که ایجاد جاذبه مى‏کند.

در پنجمین و ششمین وصف مى‏فرماید: «دنیا با سرعت به سوى علاقه‏مندانش پیش مى‏رود (و در آنها نفوذ مى‏کند)، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند مى‏آمیزد» (و قد عجلت للطّالب و التبست بقلب النّاظر).

آرى طبیعت دنیا این است که ظاهرا «خیر عاجل» و منفعت زودرسى دارد، و هنگامى که به سراغ انسان مى‏آید چنان نفوذ مى‏کند که گاهى جزیى از روح و جان او را تشکیل مى‏دهد، زیرا در دیده‏ها زیبا و سرسبز است، و در ذائقه‏ها شیرین و گوارا است و به همین دلیل رهایى از عشق آن آسان نیست، آرى آنچه دیده مى‏بیند دل از آن یاد مى‏کند، تا آنجا که شاعر را وادار مى‏سازد که از دست دیده و دل فریاد بکشد و خنجرى از فولاد بسازد و بر دیده بزند تا دل را آزاد سازد. بعد از بیان ویژگى‏هاى ششگانه بالا و آماده شدن دلها براى پذیرش فرمان الهى، امام مى‏فرماید: «بنا بر این سعى کنید با بهترین زاد و توشه‏اى که در اختیار شماست از آن کوچ نمایید، و بیش از نیاز و کفاف از آن نخواهید، و زائد بر آنچه حاجت دارید از آن نطلبید» (فارتحلوا منها بأحسن ما بحضرتکم من الزّاد و لا تسألوا فیها فوق الکفاف، و لا تطلبوا منها أکثر من البلاغ).

فراموش نکنید شما مسافرانى هستید که موقّتا در این منزلگاه اقامت جسته‏اید، مسافران آگاه و بیدار در چنین منزلگاههایى به تهیه زاد و توشه مى‏پردازند، و از بهترین و مفیدترین زاد و توشه‏ها براى خود فراهم مى‏کنند، هرگز بار خود را با اشیاء بیهوده سنگین نمى‏کنند، و به گردنه‏هاى صعب العبور که در مسیر خود پیش رو دارند مى‏اندیشند آنها از این فرمان الهى الهام مى‏گیرند که: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ»[17]

«زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه پرهیزگارى است، و از (مخالفت فرمان) من بپرهیزید اى خردمندان»،

در نتیجه رهروان راه کوی دوست، به تهیه این زاد و توشه الهى، یعنى تقوای الهی می‌پردازند، و هرگز به خواب غفلت فرو نمى‏روند. «پیام امام شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه ج2 ص 501»


[1] . کنز العمال، ج 8، ص 483.

[2] . نهج البلاغه، حکمت 428.

[3] .  «وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»، (سورة بقره آیة 185.)

[4] . من لایحضره الفقیه، ج1، ص 522.

[5] . نهج البلاغه، خطبه 45.

[6] . آیت الله مکارم شیرازی، پیام امام شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، ج2، ص 499.

[7] .  «مقنوط» از مادة «قنوط» به گفتة راغب در مفردات، به معنی مأیوس شدن از خیر و رحمت است. و «قنوط» صیغة مبالغه و به معنای بسیار نا امید است.

[8] . سورة اعراف، آیه 156.

[9] . سورة یوسف، آیة 87.

[10] . سورة حجر، آیة 56.

[11] . سورة لقمان، آیة 20.

[12] . سورة زمر، آیة 53.

[13] .  فی ظلال نهج البلاغه، ج1، ص 269.

[14] . مجمع البیان، ذیل تفسیر آیة بسم الله الرحمن الرحیم، در آغاز سورة حمد.

[15] . سورة نساء، آیة 173.

[16] . سورة نحل، آیة 18.

[17] . سورة بقره، آیة 197.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/6/9:: 3:14 صبح     |     () نظر

ناله کن ای دل به عزای علی

                                 گریه کن ای دیده برای علی

کعبه زکف داده چومولود خویش

                                  گشته سیه پوشِ عزای علی

آه که محروم شد دیگر امشب   

                                         چشم یتیمان زلقای علی

از وصایاى امیر المؤمنین علیه السلام، به امام حسن و امام حسین علیهما السلام، موقعى که ابن ملجم ملعون آن بزرگوار را ضربت زد.

در تاریخ آمده است، از آن هنگامی که حضرت ضربت خوردند تا زمانی که بشهادت رسیدند، حدود دو روز در بستر افتاده بودند. در این فاصله، دوستان و نزدیکان و فرزندان و خویشاوندان آن حضرت هجوم آوردند و بسیاری از آنان متمایل بودند سؤالاتی را خدمت آن حضرت مطرح نمایند.

در یکی از فرصت های پیش آمده، خواص و فرزندان و خویشان امیر المؤمنین علیه السلام، دور آن حضرت جمع شدند و ایشان وصیت هایی را بیان فرمودند، در ضمن این وصیت می‌فرماید: «ومن بلغه کتابی» هرکس که این نوشتة من به او می‌رسد، از ظاهر عبارت دانسته می‌شود که این وصیت تنها شفاهی نبوده بلکه مکتوب می‌شده است. به هر صورت حضرت سفارش های به عموم مؤمنین و بالاخص امام حسن و امام حسین علیهما السلام را مخاطب قرار می‌دهد که:

«أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا-  وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَیْ‏ءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا-  وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ-  وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً-  أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی-  بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ-  فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا ص یَقُولُ-  صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ-  اللَّهَ اللَّهَ فِی الْأَیْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ-  وَ لَا یَضِیعُوا بِحَضْرَتِکُمْ-  وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی جِیرَانِکُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِیَّةُ نَبِیِّکُمْ-  مَا زَالَ یُوصِی بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ-  وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْقُرْآنِ-  لَا یَسْبِقُکُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیْرُکُمْ-  وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُمْ-  وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُمْ-  فَإِنَّهُ إِنْ تُرِکَ لَمْ تُنَاظَرُوا-  وَ اللَّهَ اللَّهَ فِی الْجِهَادِ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ-  وَ أَلْسِنَتِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ-  وَ عَلَیْکُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ-  وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ-  لَا تَتْرُکُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ-  فَیُوَلَّى عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا یُسْتَجَابُ لَکُمْ»

ترجمه: «شما را به ترس از خدا سفارش مى‏کنم. و این که مبادا شما به دنبال دنیا بروید، هر چند که دنیا در پى شما بیاید و مبادا به چیزى از دنیا که از دست داده‏اید اندوهگین شوید، و سخن راست و درست بگویید و براى پاداش اخروى کار کنید، دشمن ستمکار و یار ستمدیده باشید.

شما و تمام فرزندان و خاندانم و هر که را که نامه‏ام به او برسد، به تقوى و ترس از خدا، و نظم و ترتیب کارتان و اصلاح و آشتى در اختلاف میان خود، سفارش مى‏کنم، زیرا من از جد شما شنیدم که مى‏فرمود: «اصلاح ذات البین از نماز و روزه بالاتر است» خدا را خدا را در حق یتیمان، آنها را یک دهان سیر و یک دهان گرسنه به صورت نوبتى نگاه ندارید، و مبادا در نزد شما ضایع و تباه شوند.

خدا را در باره همسایگانتان، زیرا آنان مورد وصیت و سفارش پیامبرتان هستند، پیامبر (ص) همواره در باره آنان سفارش مى‏کرد تا آنجا که ما گمان بردیم براى آنان مى‏خواهد میراث قائل شود. خدا را خدا را در باره قرآن، مبادا دیگران در عمل بدان بر شما پیشى گیرند. خدا را خدا را در باره نماز که ستون دین شماست. خدا را خدا را در باره خانه خدا [مکه‏] مبادا تا زنده‏اید آنجا را خالى گذارید، زیرا اگر آن به حال خود رها شود بى‏درنگ عذاب خواهید دید. خدا را خدا را در مورد جهاد با ثروتها و جانها و زبان و بیانتان در راه خدا. به شما دوستى با هم و بخشش به یکدیگر را توصیه مى‏کنم و از دورى و جدایى از هم، شما را برحذر مى‏دارم، مبادا امر به معروف و نهى از منکر را ترک کنید که بدکرداران بر شما مسلّط خواهند شد، آن گاه هر چه دعا کنید به اجابت نخواهد رسید.»

تقوا

حضرت به اولین چیزى که سفارش فرموده است، تقواى الهى است که اساس همه کارهاى خیر است. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم»[1] همانا گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزگار ترین شما است. کرامت در نزد خداوند تنها به تقوا است. ارزش، یک ملاک بیشتر ندارد و آن هم تقوا است، سایر امور در سایة تقوا ارزش پیدا می‌کنند، و گرنه به خودی خود ارزش ندارند. به عبارت دیگر، از دیدگاه اسلام تنها یک مفهوم ارزشی مطلق وجود دارد و آن هم تقوا است.

پارسایی

دومین سفارش حضرت،.توجه به پارسایى در دنیاست. حضرت با بیان «وان لاتبغیا الدنیا وإن بغتکما...» امام حسن و امام حسین علیهما السلام را مورد خطاب قرار می‌دهد که فرزندان عزیزم، دنبال دنیا نروید! هرچند که دنیا به سراغ شما بیاید، و بر چیزی از آن که از شما گرفته شده اندوهناک نشوید. در جای دیگر میفرماید: «إن الدنیا لمفسدة الدین مسلبة الیقین»[2] {محبت} دنیا با عث فساد دین و سلب یقین است. این در صورتی است که انسان به دنیا نگاه استقلالی داشته باشد که به زیبایی ها و تعلقات دنیایی دل ببندد و نفس رسیدن به این امور هدف او باشد. آنچه از روایات بدست می‌آید این است که دنیا به خودی خود مذموم نیست، اگر انسان از این آب و هوا و باغ و بستان و خوردنی ها و آشامیدنی ها برای اطاعت خداوند استفاده نماید، دنیا وسیلة تقرب به خدا و کسب سعادت می‌گردد. اما در صورتی که همین امور مادی هدف انسان شود و نگاه انسان به آنها استقلالی باشد، در این صورت مذمت پیدا می‌کند.

حق گرایی در گفتار

حضرت در ادامه سفارش می‌کند که گفتار تان متلبس به حق باشد، سخن «بالحق» در مقابل سخن «بغیر الحق» قرار دارد، یعنی سخنی بگویید که سزاوار است گفته شود، و در مقابل آن نیز سخنی قرار می‌گیرد که به عنوان مثال، سخن باطلی است، یا آبروی کسی را می‌برد، یا لغو و بی جا است، انسان حق ندارد که آن را مطرح کند.

ظلم ستیزی

در فراز بعد، حضرت میفرماید: «کونا للظالم خصما وللمظلوم عونا» دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید. یکی از ارکان مهم و اساسی اسلام، ظلم ستیزی است. یعنی اگر قدرت داری که جلو ظلم را بگیری، بر تو مانند نماز و روزه واجب است که بر سر ظالم بزنی و او را بر سر جایش بنشانی، اگر می‌بینی که کسی به ناحق بر دیگری ستم روا می‌دارد، حق نداری بی تفاوت از آن بگذری، فردای قیامت از تو باز خواست می‌شود که چرا جلو ظالم را نگرفتی؟ و تو با سکوتت به ظلم او کمک نمودی و یا اینکه بر تو واجب بود به مظلوم کمک بکنی ولی نکردی. اگر روح ظلم ستیزی در جامعة اسلامی وجود نداشته باشد، امت اسلامی رو به ضعف می‌روند و پایه های جامعة اسلامی به سستی می‌گراید. به همین جهت که حضرت سفارش به مبارزه با ظالم می‌نماید.

 سپس حضرت دوباره براى تأکید برمى‏گردد، و امام حسن و امام حسین علیهما السلام، و تمام فرزندان، خاندان و هر کس از بندگان خدا را که وصیّتنامه‏اش به او برسد را، به تقوا و ترس از خدا سفارش مى‏کند، در حالى که آن را تکرار نموده و در ادامه آن صفات و خصال دیگرى را نیز به شرح ذیل بیان مى‏کند.

نظم در کار ها

باید توجه داشت که این وصایا هنگامی صورت می‌گیرد که امیر المؤمنین علیه السلام، در بستر شهادت قرار دارد، و آخرین ساعات عمر شریفش را سپری می‌کند. در این شرائط، حضرت گاه به حال اغما فرو می‌رود و گاهی به هوش می‌آید. امام حسن و امام حسین علیهما السلام، و سایر فرزندان و وابستگان و نزدیکان امیر المؤمنین، دور بستر آن حضرت گرفته اند و چشم به لبهای مبارک حضرت دوخته اند، تا آخرین سخنان حضرت را بشنوند. در چنین موقعیتی طبعا امیر المؤمنین علیه السلام، اولویت بندی می‌کند، و آنچه را که از اولویت بیشتری برخوردار است، مورد تأکید قرار می‌دهد. حضرت در این قسمت از وصیتش می‌فرماید: «اوصیکما ... بتقوا الله و نظم امرکم» شما را سفارش می‌کنم... به تقوای الهی و نظم در امور تان. حضرت در این فراز علتی بیان نمی‌کند، زیرا؛ همگی درک می‌کنند که نظم در کار ها، امر پسندیده و موجب موفقیت انسان در کار ها می‌شود. اما بعد از این بیان حضرت اصلاح ذات البین را بیان می‌نماید و علت آن را هم ذکر می‌کند. شاید فلسفه اش این باشد که اهمیت نظم در امور را همگان می‌دانند، ولی اصلاح ذات البین، تا حدودی اهمیتش پوشیده است و لذا تعلیل می‌آورد.

بهر تقدیر، مراد از «نظم امرکم» آنچه بنظر می‌رسد، این است که مراد حضرت، به سفارش در نظم، امور اجتماعی و مسائل کلان جامعة اسلامی است. هر چند که فرمایش حضرت مسائل جزئی و شخصی را نیز شامل می‌شود ولی آنها در مرتبة پائین تری از اهمیت قرار دارد. زیرا؛ در جامعة ئیده آل اسلامی، هدف مهمی مطرح است که تحقق آن بدون برنامه ریزی و رعایت نظم، قابل دسترسی نیست. در سورة مبارکة نور آیه 55، این هدف نهایی و اعلای جامعه اسلامی، به روشنی بیان شده است که: «یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئا» مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند. تصریح این آیة مبارکه در این است که جامعة اسلامی، باید جامعة خدا پرست باشد و روح توحید در تمام شئون آن تجلی نماید. این هدف بزرگ، نیاز به طرح و برنامة جامع دارد که راه رسیدن به آن، عمل به توصیة حضرت و «نظم امرکم» است.

اصلاح ذات البین

حضرت در ادامه خطاب به فرزندانش میفرماید که من شما را سفارش به تقوا و نظم کار تان و اصلاح رابطه بین برادران ایمانی تان دارد، همانا از جد شما پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم، شنیدم که میفرمود: «اصلاح رابطه بین برادران ایمانی از هر نماز و روزه ای برتر است.» سرّ این سفارش این است که زندگی هر کسی که در جامعه ای زندگی می‌کند، منافع مادی و معنوی اش، چنان با سایر انسانها پیوند خورده که دیگر قابل تفکیک نیست. اگر اصلاح ذات البین نباشد، اختلافات روز به روز گسترش پیدا می‌کند، و روابط دوستانه بین افراد سست می‌گردد، و محرومیت و هرج و مرج ها چنان فراگیر می‌شود که دیگر رسیدن به آن جامعة ئیده آل اسلامی، نا ممکن می‌گردد.

این جاست که منادیان اسلام با توجه به اهمیت مسأله و آثار خطر ناک اختلاف، خطر آن را گوزد می‌نمایند و امیر المؤمنین علیه السلام، در آخرین لحظات عمر، به آن توصیه می‌نماید و از کلام رسول خدا صلی الله وآله وسلم، شاهد می‌آورد که، اصلاح بین دو مسلمان و دو برادر مؤمن از هر نماز و روزه ای افضل است. در مقابل، سفارش فراوان، به محبت و صفا و صمیمیت، می‌‌نمایند، و اجر و پاداش فراوانی مادی و معنوی برای این عمل بیان نموده اند. از باب نمونه به یکی از این روایات اکتفاء می‌نماییم. مضمون روایت این است که وقتی روز قیامت برپا می‌شود و خلق اولین و آخرین در صحرای محشر گرد هم می‌آیند، منادی ندا می‌کند که «متحابون فی الله» کجا هستند، گروهی از اهل محشر از جا می‌خیزند، سپس به آنها گفته می‌شود که بدون حساب به سوی بهشت بروید. آنان به سوی بهشت به راه می‌افتند، در بین راه ملائکه آنها را ملاقات می‌کنند و می‌پرسند که کجا می‌روید؟ می‌گویند بدون حساب به بهشت می‌رویم! ملائک سؤال می‌کنند شما کدام گروه از مردمید؟ می‌گویند: ما کسانی هستیم که برای خدا دیگران را دوست می‌داشتیم و برای خدا دشمنی می‌ورزیدیم.[3]

مراعات ایتام

«الله الله فی الایتام...» وصیت حضرت در مورد ایتام، دو قسمت دارد، یک قسمت از بیان حضرت، مربوط به رفع نیاز مادی ایتام است، و قسمت دیگر بر تأمین سایر نیاز های آنان اعم از عاطفی، تعلیم و تربیت و سایر موارد، تأکید دارد. حضرت در مورد رفع نیاز های مادی کودکان یتیم میفرماید: «الله الله فی الایتام فلاتغبوا افواههم» یعنی اینگونه بناشید که یک روز چیزی به آنها برسد و یک روز نرسد. بلکه باید مراقب باشید که غذای آنها به موقع و مرتب به دست شان برسد. در ادامه حضرت به نیاز های غیر مادی اشاره می‌کند و میفرماید:«ولایضیعوا بحضرتکم» یعنی غیر از اینکه شکم شان باید سیر شود، باید رسیدگی های دیگری هم بکنید، که اینها ضایع نشوند، ضایع نشدن به این است که نیاز های عاطفی و همچنین نیاز تعلیم و تربیت، مسائل اعتقادی، رشد فکری و مهارت های عملی وسایر موارد لازم آنها تأمین شود.

حضرت در جای دیگر میفرماید: «من عال یتیما حتی یستغنی أوجب الله عزوجل له بذلک الجنة کما أوجب الله لاکل مال الیتیم النار»[4] هرکس یتیمی را سرپرستی کند تا آنگاه که بی نیاز شود، خداوند در مقابل این کار بهشت را بر او واجب می‌کند، همان گونه که برای خورندة مال یتیم آتش را واجب کرده است.

احسان به همسایگان

حضرت در مورد همسایگان سفارش می‌کند که «الله الله فی‌جیرانکم فإنهم وصیة نبیکم(ص)، مازال یوصینا بهم حتی ظننا أنه سیورثهم» خدارا خدا را در مورد همسایگان تان در نظر داشته باشید، همانا همسایگان سفارش پیامبر شماست، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، پیوسته ما را نسبت به آنان سفارش می‌کرد، تا آنجا که گمان بردیم به زودی آنها را وارث {اموال و دارایی های مان} قرار خواهد داد.

امام باقر علیه السلام، میفرماید: «صلة الارحام و حسن الجوار زیادة فی الاموال»[5] ارتباط با خویشان و خوش همسایگی موجب فزونی ثروت است.

و امام صادق علیه السلام، میفرماید: «صلة الرحم وحسن الجوار یعمران الدیار و یزیدان فی الاعمار»[6] ارتباط با خویشان و خوش همسایگی، خانه ها را آباد و عمر ها را زیاد می‌کند.

سفارش در مورد قرآن کریم

 سفارش در باره محتواى قرآن کریم، یعنى قوانین و دستورها و ترس از خدا در صورت ترک آنها، و نهى از این که مبادا دیگران در عمل به قرآن پیشى گیرند، که این خود باعث شتافتن و پیشى گرفتن بدوست.

سفارش در بارة نماز

سفارش به فرمان نماز و ترس از خدا در باره آن، زیرا؛ «فانها عمود دینکم» در جامعة اسلامی، باید عمود دین برپا باشد، که نشانة اسلامی بودن آن جامعه است.

سفارش در بارة خانة خدا

سفارش در باره خانه خدا این است که در تمام عمر به زیارت آن بروید و زیارت آن را ترک نکنید،  و به هوش باشید که ترک زیارت خانه خدا، موجب مى‏شود که خداوند به کسانى که زیارت خانه او را ترک کرده‏اند به دیده رحمت ننگرد، و از آنان محافظت و مراقبت نکند، زیرا کسى که حرمت خدا را در باره خانه‏اش نگه ندارد، و به خاطر خدا از خانه‏اش پاسدارى نکند، خداوند نیز او را حفظ و نگهدارى نخواهد کرد و عذاب استیصال برای آنها خواهد فرستاد. بسیاری از امت های انبیای گذشته که قرآن سرگذشت آنها را نقل می‌کند، به دلیل طغیان و سرکشی عذاب عمومی بر آنها نازل شده و به کلی نابود گردیده و هلاک شدند. در سورة شعراء داستان چندین تن از پیامبران را بیان می‌کند که امت های آنها به عذاب استیصال مبتلا شدند، و دلیل آن را نیز اینگونه بیان می‌دارد که اکثریت هریک از این امت ها مسیر نافرمانی و کفر را در پیش گرفتند: «وماکان اکثرهم مؤمنین»[7]

سفارش به جهاد

سفارش به جهاد با مال و جان و زبان در راه خدا و ترس از خدا بابت فروگذاردن آن، یکی از بحث های است که اهمیت آن بر کسی پوشیده نیست. بر جامعة اسلامی، لازم است که افراد باید همیشة آماده جهاد در این سه عرصه باشند.

سفارش به امر بمعروف و نهی از منکر

حضرت در آخرین سفارش خودش، ترک امر به معروف و نهى از منکر، را گوش زد می‌کند، و مردم را از پیامد بد آن بر حذر می‌دارد که ترک امر به معروف و نهی از منکر، سبب می‌شود که اشرار بر آنها تسلط پیدا نمایند و دعا های شان به اجابت نرسد. و دلیل فراهم آمدن چنین زمینه‏اى این است که اگر جامعه امر به معروف و نهى از منکر را ترک کند این امر باعث بروز منکر و کاستى معروف از طبیعت افراد بدکردار شده و زمینه تسلّط و غلبه آنان و زمامدارى تبهکاران فراهم مى‏آید. و این خود باعث فزونى بدى و بدکاران و کاستى شایستگان و سستى همّت آنها از تقاضاى نزول رحمت پروردگار مى‏گردد. در نتیجه هر چه دعا مى‏کنند مستجاب نمى‏شود.   والسلام.


[1]. سوره حجرات، آیه 13.

[2] . غرر الحکم و درر الکلیم، حدیث 2174.

[3] . بحار الانوار، ج 69، ص 245.

[4] . بحار الانوار، ج 42، ص 248.

[5] . بحار الانوار، ج 74، ص 97.

[6] . بحار الانوار، ج 74، ص 120.

[7] . سورة شعرا، آیه، 67


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/5/29:: 12:58 صبح     |     () نظر
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >