حقیقت قصد قربت
حقیقت قربت در عبادت این است که داعى به انجام فعل، اطاعت امر خداوند و امتثال فرمان او باشد. اما سؤال از اینکه چرا خداوند را اطاعت مىکنید در واقع سؤال از داعى بر داعى است؛ مثلاً داعى ما بر انجام مناسک حج، اطاعت از امر خداست ولى داعى بر این داعى چیست؟ یعنى چرا امر خداوند را اطاعت مىکنیم؟
علما در اینجا به دواعى متعددى اشاره کرده اند که ما ده داعى را بیان مىکنیم:
1. داخل شدن در بهشت و بهره مندی از نعمت های بهشتی.
2. نجات از آتش و عذاب های الهی.
3. حصول قرب معنوی و داشتن جایگاه در نزد خداوند. خداوند متعال منبع نور است و فرد مىخواهد با عبادت، به آن منبع نور نزدیک شود.
4. اداى شکر نعمتها؛ وجدان انسان چیزى به نام شکر منعم دارد که در مباحث کلامى آن را انگیزه خداشناسى ذکر مىکنند و در جواب اینکه مىگویند براى چه باید دنبال خداشناسى برویم، گفته مىشود ما نعمتهایى را مىبینیم که از طرف ما نیست، وجدان ما مىگوید باید از منعم آن نعمتها تشکر کنیم و این موجب مىشود که دنبال خداشناسى برویم. در عبادات هم همین شکر منعم انگیزه مىشود که فرمان خداوند را امتثال کنیم، زیرا مىبینیم غرق نعمتهایى هستیم که موجود دیگرى به ما داده و ما براى اداى شکر او، او را اطاعت مىکنیم و اوامر او را امتثال مىکنیم.
5. طلب رضایت الهی؛ انسان وقتى مىبیند که خداوند وجود کامل است، به این وجود عشق پیدا مىکند، زیرا انسان عاشق کمال است و حتى در کمالات مادّى هم وقتى کسى عاشق کسى مىشود، در او حسنى ظاهرى در حد کمال مىبیند. در کمالات معنوى هم فرد عاشق موجود کامل مىشود و وقتى او را شناخت و عاشق شد، در مقام طلب رضاى او دنبال اطاعت اوامر او مىرود.
6. حل مشکلات دنیوى؛ انسان از اوامر خداوند براى رفع مشکلات مادّى اطاعت مىکند؛ مثلاً نماز استسقاء مىخواند تا باران ببارد و زراعتش از بین نرود و یا نماز شب مىخواند تا روزىاش زیاد شود. در این موارد داعى او اطاعت امر خداوند است ولى داعى بر داعى او رفع مشکلات است که اشکالى ندارد.
7. جبران ذنوب و گناهان؛ برخى گناهانى مرتکب شدهاند که وجدانشان ناراحت است و خداوند را اطاعت مىکنند تا گناهانشان جبران و بخشوده شود، یعنى براى رهایى از عذاب وجدان به سراغ انجام عبادات مىروند.
8. دفع بلاها، آفات و امراض؛ نمونه آن در داستان حضرت نوح علیه السلام، منعکس شده است.
9. قضاء الحاجات عمومآ؛ براى قضاى انواع حاجتهاى مادّى و معنوى به سراغ عبادات و اطاعت فرمان الهى مىرود.
10. خدا را اهل براى عبادت مىداند؛ همانند حدیث معروف امیرمومنان على علیه السلام، که مرحوم فیض در وافى و مرحوم آقاى حکیم در مبحث نیّت وضو حدیث مزبور را نقل مىکند: «الهى ما عبدتک خوفآ من نارک ولا طمعآ فى جنّتک بل وجدتک أهلاً للعبادة فعبدتک». خدیا، من تو را بجهت ترس از آتش عبادت نمیکنم و همین طور به خاطر طمع رسیدن به بهشت هم عبادت نمیکنم، ولی از آن جهت که تو را اهل عبادت یافته ام، عبادت میکنم.
در نُه تاى اول انگیزه حبّ ذات موجب مىشود که عبادت کنیم و اثر این عبادت به گونهاى به خود ما بر مىگردد ولى در داعى دهم انگیزه عبادت حبّ ذات نیست بلکه فقط و فقط براى خداوند است، زیرا فرد خدا را لایق عبادت مىداند و کارى به منافع خود ندارد و این نوع عبادت از همه انواع عبادات بهتر است.
دلیل بر اینکه این انگیزهها از باب داعى بر داعى است، آیات و روایات متعدد است که ما آنها را به شش گروه تقسیم مىکنیم
گروه اول: آیاتى که نعیم جنت و عذاب نار را متذکّر شده و خداوند از نعیم بهشت تعریف کرده و عذاب آتش را خاطرنشان مىکند تا داعى بر عبادت ایجاد کند. حال اگر این انگیزه غلط بود و موجب شرک مىشد همه این آیات مىبایست مشکل ایجاد مىکرد، پس اینها انگیزه مىشود تا فرد اطاعت خالص و بدون شرک انجام دهد.
گروه دوم: آیاتى که مىگوید اگر مردم خداوند را اطاعت کنند، نعیم دنیوى آنها نیز افزایش مىیابد: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالاَْرْضِ»[1] همچنین در داستان حضرت نوح(ع) مىفرماید: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً * یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً * وَیُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَیَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَیَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهارآ»[2] اگر این انگیزهها منکر و منهى عنه بود چرا حضرت نوح با این الفاظ براى مردم انگیزه ایجاد مىکند.
گروه سوم: آیاتى که مىگوید خداوند مردم را در دنیا عذاب مىکند تا آنها بیدار شوند و به سوى او بیایند: «وَلَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»[3] یعنى افراد براى فرار از عذاب سراغ عبادت خداوند و امتثال اوامر او مىروند.
گروه چهارم: روایاتى که در باب علل الشرایع آمده و فلسفه احکام را بیان مىکند تا ایجاد انگیزه کند، مثلاً مىگوید: «صوموا تصحّوا» حال اگر به خاطر خدا روزه بگیرد تا بدنش نیز سالم باشد، این عمل باطل نیست. یا مثلاً در مورد حج مىفرماید: «لیشهدوا منافع لهم» یعنى به سوى زیارت خانه خداوند بروند تا به منافع مادى و معنوى برسند. این مانند بیان طبیب به مریض است که مىگوید این دارو براى قلب و سایر اندام بدنت مفید است تا براى مریض انگیزه ایجاد کند که داروهاى خود را مصرف نماید و به دستورات او گوش فرا دهد. هکذا طبیب روح ما هم با ذکر نعمتها انگیزه ایجاد مىکند تا افراد به دستوراتش عمل کنند.
گروه پنجم: نمازها و دعاهایى که براى دفع بلا، طلب روزى، شفاى مریض و برآورده شدن حاجات وارد شده مثلاً کسى که در بین الطلوعین مشغول تعقیبات نماز باشد اثر آن در وسعت روزى بیش از آن است که به دنبال کسب روزى و دنبال کار رود و یا اعمال ام داود اصلش براى خلاصى یک نفر از زندان بوده است. همچنین روایاتى که در مورد نماز استسقاء وارد شده است. اگر اینها جایز نبود، چرا در روایات وارد شده و خود ائمه علیهم السلام، هم این اعمال را انجام مىدادند؟
گروه ششم: روایات دالّه بر صحّت نذر که مطابق آن اگر کسى نذر کند براى قضاى حاجتش به مکّه رود، نذرش صحیح است و حال آنکه این نذر انگیزه مادى دارد. بسیارى از نذرها براى قضاى مشاکل مادى و حوائج و همه صحیح است.
جمعبندى:
داعى نهایى عبادت خداوند است ولى این منافات ندارد که براى آن داعى، داعى دیگرى هم وجود داشته باشد و انگیزه شود که فرد خدا را عبادت کند و هیچ یک از این دواعى موجب شرک و یا بطلان عمل نمىشود.
نکته
قابل توجه اینکه این دواعی در طول هم هستند، یعنى داعى (اطاعت خداوند) در رأس قرار دارد و سایر دواعى از باب داعى بر داعى است، و خودشان به تنهایى مقصد نهایى نیستند و الا موجب شرک مىشدند.
درس خارج فقه، آیت الله مکارم شیرازی
[1] . سوره اعراف، آیه 96 .
[2] . سوره نوح، آیه 10-12 .
[3] . سوره اعراف، آیه 130.
کلمات کلیدی:
امام صادق علیه السلام، میفرماید: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَ حَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَ وَاعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ کَانَ مِمَّنْ حَرُمَتْ غِیبَتُهُ وَ کَمَلَتْ مُرُوَّتُهُ وَ ظَهَرَ عَدْلُهُ وَ وَجَبَتْ أُخُوَّتُه»، (وسائل الشیعة، ج8، ص 316)
کسى که با مردم تعامل داشته باشد ولى ظلم و ستم نکند و با مردم سخن بگوید ولى دروغ نگوید و وعده دهد و برخلاف وعدهاش رفتار نکند، غیبت او حرام و شخصیت او کامل و عدالتش ظاهر و دوستى و اخوت با او لازم است.
مطابق این حدیث شریف، کسى که سه کار را رعایت کند، تعامل با او لازم است.
1- کسى که ظلم نمىکند. 2- دروغ نمىگوید. 3- به وعدهاش وفا مىکند. چنین شخصى غیبتش جایز نیست و شخصیتش کامل است و عدالتش ظاهر و دوستی و برادرى با او لازم است.
مفضل بن عمر میگوید: « دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع)، فَقَالَ لِی مَنْ صَحِبَکَ فَقُلْتُ لَهُ رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِی قَالَ فَمَا فَعَلَ قُلْتُ مُنْذُ دَخَلْتُ لَمْ أَعْرِفْ مَکَانَهُ فَقَالَ لِی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ صَحِبَ مُؤْمِناً أَرْبَعِینَ خُطْوَةً سَأَلَهُ اللَّهُ عَنْهُ یَوْمَ الْقِیَامَة»، (وسائل الشیعة، ج12، ص 12)
مفضل مىگوید: بر امام صادق علیه السلام، داخل شدم (از قرائنى استفاده مىگردد که از مسافرت بازگشته بود) حضرت فرمود: با چه کسى همسفر بودى؟ عرض کردم: یکى از برادران دینیم همراهم بود، فرمودند: کجا رفت؟ عرض کردم: جایش را نمیدانم؛ حضرت فرمود: نمىدانى که هر کسى با مؤمنى چهل قدم همراهى کند حق مصاحبت پیدا مىکند و خداوند روز قیامت از آن حق سؤال خواهد نمود.
این روایت نشان مىدهد که اسلام تا چه اندازه براى مصاحبت و دوستى ارزش قائل است بهطورى که به این اندازه همراه شدن هم حق ایجاد مىکند.
اما نکتة قابل توجه اینکه اسلام سفارش اکید در این دارد که انسان باید در انتخاب دوست و رفیق، دقت نماید و مراقب باشد که با چه کسی دوست میشود. چرا که سرنوشت انسان را در بسیارى از موارد دوست رقم میزند. شخصیت انسان چند محور دارد یک محور ارثى است البته نه اجبارى، محور دیگر دامان پدر و مادر، محور سوم مدرسه و دانشگاه و محور چهارم اجتماع و محور پنجم دوست است که شخصیت انسان را مىسازد به طورى که در روایات براى شناخت افراد توصیه شده که اول دوستانش را بشناسد که چگونه افرادی هستند، بعد با آنها دوست شوند. زیرا بسیارى از انحرافات که دامنگیر افراد مىشود از راه دوستان است که مطابق آیات قرآن دوستان مایه گمراهى انسان مىشوند. همانگونه آنانى هم که جذب برنامههاى مذهبى مىشوند از راه دوستان است.
اهمیت مصاحبت نیکو
در حدیث دیگری از امام صادق علیه السلام، آمده است: « إِذَا قَالَ الرَّجُلُ لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ أُفٍّ خَرَجَ مِنْ وَلَایَتِهِ وَ إِذَا قَالَ أَنْتَ عَدُوِّی کَفَرَ أَحَدُهُمَا وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ مُؤْمِنٍ عَمَلًا وَ هُوَ مُضْمِرٌ عَلَى أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ سُوءا»، (کافی، ج2، ص 361)
امام صادق علیه السلام، مىفرماید: هنگامى که مسلمان نسبت به برادر مسلمانش اف بگوید (کمترین اهانت و اظهار ناراحتى که اف است) از ولایت او خارج مىشود (زیرا؛ المؤمنون بعضهم أولیاء بعض؛ یعنى اخوت اسلامى در میانشان به هم مىخورد) و اگر بگوید تو دشمن منى یکى از آن دو کافر هستند. خدا از مؤمن عملى را قبول نمىکند اگر نیت ضرر رساندن به برادرش را داشته باشد.
در این حدیث سه مطلب آمده است:
1. کمترین اظهار ناراحتى بىدلیل و بىجهت از برادر مسلمان سبب مىشود که ولایت ایمانى در میانشان قطع شود.
2. اگر کسى نسبت کفر و ارتداد به برادر مسلمانش دهد سبب مىشود که یکى از آن دو کافر باشند چون اگر راست بگوید که او کافر است و اگر دروغ بگوید خودش کافر است و ازاینجا معلوم مىشود که افراد را به سادگى تکفیر کردن جایز نیست و این که جمعى از وهابیون سلفى به همه برچسب شرک و ارتداد مىچسبانند مطابق روایت خودشان کافر مىشوند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، فرمود: تکفیر کسانى که به سمت یک قبله نماز مىخوانند جایز نیست و اگر تکفیر کنند، خودشان کافر مىشوند.
3. انسان مؤمن نباید در مورد کسى نیت بد داشته باشد. چون؛ تا این نیت در دل اوست اعمال او قبول نمىشود.
صحّت عمل غیر از قبول آن است. صحّت عمل آسان است ولى شرایط قبول، سنگین است و گاه با یک گناه تا چهل روز عملش قبول نمىشود.
قبولى عمل فرع بر پاکى دل و خلوّ از حقوق مردم و خلوّ از غیبت و ظلم است.
ویژگیهای شیعیان
«عن أبی الربیع الشامی قال: دخلت على أبیعبدالله (ع) والبیت غاصّ بأهله فقال: یا شیعة آل محمد(ص) اعلموا أنّه لیس منّا من لم یملک نفسه عند غضبه ومن لم یحسن صحبة من صحبه ومخالقة من خالقه ومرافقة من رافقه ومجاورة من جاوره وممالحة من مالحه.» (وسائل الشیعة، ج 8، ح 3، باب 2 از ابواب آداب العشرة.)
ابوالربیع شامى مىگوید: وارد بر امام صادق علیه السلام، شدم در حالى که خانه پر بود از مردم، حضرت فرمود اى شیعیان آل محمد(ص) بدانید از ما نیست کسى که خود را به هنگام غضب کنترل نکند و کسى که با همصحبتش مصاحبت نیکو نکند، و در مقابل خوشخلقى دیگران خوشخلقى نکند و با دوستان همراهى نکند و با همسایگان حق همسایگى را رعایت نکند و با آنان که نان و نمک خورده حقش را ادا نکند.
امام علیه السلام، مطابق این روایت چند طایفه را نام مىبرد که از ما نیست:
1. افرادى که مالک غضب خود نیستند.
غضب یکى از غرایضى است که خداوند آفریده و حافظ انسان است. در حال عادى همه نیروهاى بدن انسان بسیج نمىشود ولى گاه مسأله خطرناکى پیش مىآید که لازم است تمام نیروها بسیج شوند که غضب همان فرمان بسیج نیروهاى بدن است به طورى که در حال غضب چند نفر نمىتوانند یک نفر را کنترل کنند ولى اگر بىجا مصرف شود و جنبه افراط به خود بگیرد سبب خسارتهاى بسیار مىشود که گاه در تمام عمر باید ناراحتى آن را تحمّل کند و غالب قتلها و جنایتها در حال غضب رخ مىدهد و بسیارى از طلاقها در حال غضب واقع مىشود.
2. کسانى که با هم صحبتهایشان حق دوستى را بجا نیاورند و در مقام دوستى حق شناس نباشند و نیکى نکنند.
3. کسانى که در مقابل خوش خلقى دیگران، خوش خلقى نکنند. تصوّر ما این است که در آن زمان برخى از شیعیان بدخلقى مىکردند به خصوص در مقابل مخالفان که براى ائمّه معصومین (ع) هزینههایى داشت و با این دستورات حضرت آنها را کنترل مىکند.
4. کسانى که حق دوستى را رعایت نکنند «مرافقت» به معناى همراهى و دوستى است بنابراین مراد این است که هم با کسانى که دوستى مستمر دارید و هم با کسانى که دوستى کوتاه مدّت دارید، مهربانى کنید.
5. کسانى که در مورد همسایگان حق همسایگى را ادا نکنند. اینها مسائلى است که در دنیاى مادى رنگ باخته و کم کم جامعه ما هم رنگ شهرهاى غربى را به خود مىگیرد به طورى که همسایه از احوال همسایه بى اطلاع است.
اسلام مجموعهاى از عواطف و عقاید و برنامههاى عملى است که باید پرورش یابد ولى دنیاى مادى اینها را از بین مىبرد.
6. برخى از ارباب لغت ممالحه را به این معنا مىگیرند که کسى با دیگرى نان و نمک بخورد یعنى از ما نیستند کسانى که حق نان و نمک را ادا نکنند. از قدیم مرسوم بوده است که اگر کسى با دیگرى نان و نمک مىخورد در حق او خیانت نمىکرد. در داستان حضرت ابراهیم(ع) هم وقتى ملائکهاى که براى عذاب قوم لوط آمده بودند از غذاى ابراهیم نخوردند ابراهیم از غذا نخوردن آنها ترسید و احساس نمود که دلیل غذانخوردن آنها این است که نمکگیر نشوند.
کلمات کلیدی:
گزیده ای از بحثهای اخلاقی آیت الله مکارم شیرازی
***
قال الصادق علیه السلام :«أَبْعَدُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ یُؤَاخِی الرَّجُلَ وَ هُوَ یَحْفَظُ زَلَّاتِهِ فَیُعَیِّرُهُ بِهَا یَوْماً مَا»، (وسائل الشیعة، ج12، ص 274)
ترجمه حدیث: امام صادق علیه السلام، مىفرماید: دورترین بنده از خدا کسى است که با دیگرى برادرى کند و لغزشهایش را شمارش کند تا روزى به واسطه آن او را سرزنش نماید.
حدیث دیگری از امام باقر علیه السلام، است که میفرماید: «إِنَّ أَقْرَبَ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْکُفْرِ أَنْ یُؤَاخِیَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَى الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ زَلَّاتِهِ لِیُعَنِّفَهُ بِهَا یَوْماً مَا»، (وسائل الشیعة، ج12، ص 274)
امام باقر (ع) مىفرماید: نزدیکترین حالت بنده به کفر این است که شخص با دیگرى برادرى کند و لغزشهایش را بشمارد تا او را با آن سرزنش کند.
شرح: در هیچ مذهب و ملتى دقت در ریزهکارىهاى مسائل اخلاقى به اندازه اسلام نیست و مىدانیم یکى از اهداف بعثت پیامبر اکرم (ص) تکمیل مکارم اخلاق بوده است.
از جمله مواردى که اسلام به آن سفارش کرده برنامهاى است که در بین برخى مردم رایج است که مراقبند تا کجا شخص لغزش مىکند تا آن را حفظ کرده و به خاطر بسپارند و در جایى آن را به کار بیندازند ولغزشها را به رخ او بکشند.
در این احادیث دو تعبیر بود یکى دورترین حالات بنده از خدا و دیگرى نزدیکترین حالت بنده به کفر که نشان از اهمیت موضوع دارد، چون انسانى پیدا نمىشود که لغزش نداشته باشد و اگر شخصى این لغزشها را به خاطر بسپارد تا با آن آبروى افراد را ببرد سبب بسیارى از اختلافها مىشود.
حال اگر لغزشها فراموش شود ولى خدمات فراموش نشود، در میان تمامى افراد جامعه اختلافات از بین مىرود و دشمنىها برطرف مىشود.
از طرف دیگر، این عمل باعث رواج بدی ها در جامعه میشود که در اسلام به شدت از آن نهی شده است.
امام صادق علیه السلام، میفرماید: «مَنْ قَالَ فِی مُوْمِنٍ مَا رَأَتْهُ عَیْنَاهُ وَ سَمِعَتْهُ أُذُنَاهُ فَهُوَ مِنَ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَةُ[1] فِى الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»، (وسائل الشیعة، ج8، حدیث6،باب 154، از ابواب آداب العشرة)
ترجمه: امام صادق علیه السلام، مىفرماید: هر کسى که در مورد برادر مؤمنش آنچه دیده و شنیده بگوید پس او مشمول آیهاى است که مىفرماید: «به یقین کسانى که دوست دارند زشتىها در میان مردم با ایمان شایع شود براى آنان عذاب دردناکى است».
مطابق روایت فوق انسان نباید هر چیزى را که مىشنود نقل کند، و یا هر چیزى را که مىبیند را بیان کند. مطرح کردن مواردى که یقینى است هم در همه حال جایز نیست، زیرا این هم خود موجب اشاعه فحشا مىشود.
افشاگرى جا و مکان دارد؛ گاه باید افشاگرى شود و در بعضى موارد نباید به آن دامن زده شود.
[1] . فاحشه در لغت به معناى هر کار زشت است و به معناى خصوص آنچه در زبان فارسى از آن فهمیده مىشود، نیست.
کلمات کلیدی: