سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشها چهار گونه اند : دانش فقه برای دین، دانش پزشکی برای تن، دانشنحو برای زبان و ستاره شناسی برای شناخت زمان . [امام علی علیه السلام]
قطره ی شبنم

گزیده ای از درس اخلاق آیت الله مکارم شیرازی

مفهوم غیبت‏

« غیبت » یعنی اینکه در غیاب کسى سخنى بگوید، که عیبى از عیوب او را فاش سازد، خواه این عیب جسمانى باشد، یا اخلاقى، در اعمال او باشد یا در سخنش، و حتى در امورى که مربوط به او است مانند لباس، خانه، همسر و فرزندان و مانند اینها نیز غیبت محسوب می‌شود. مثلا کسی یکی از گوشهایش نمى‌شنود و یا فرزندش معتاد است ولى کسى نمى‌داند، یاد آوری اینها غیبت است. یا مثلا مى‌گوید فلانى خانه‌اش کثیف است که این هم غیبت است؛ بنابراین باید از آشکار کردن هر یک از عیوب پنهانی پرهیز گردد.

از آنجایی که سرمایه بزرگ انسان در زندگى حیثیت و آبرو و شخصیت او است، هر چیزی که آن را به خطر بیندازد مانند آن است که جان او را به خطر انداخته باشد.    

یکى از فلسفه‏هاى تحریم غیبت این است که این سرمایه بزرگ بر باد نرود، و حرمت اشخاص در هم نشکند، و حیثیت انسان ها لکه‏دار نشود، و این مطلبى است که اسلام به آن اهمیت بسیار داده است.

از طرف دیگر، غیبت، بذر کینه و عداوت را در دلها مى‏پاشد، و گاه سرچشمه نزاعهاى خونین و قتل و کشتار مى‏گردد. همین طور، غیبت موجب بدبینی و سست شدن پیوند های اجتماعی می‌شود، و پایه های تعاون و همکاری را متزلزل می‌سازد. پیشرفت و ترقی جامعه که در سایة وحدت و یک پارچگی بوجود می‌آید، به وسیلة این عمل ناپسند، تضعیف می‌گردد. به همین جهت است که اسلام، اهمیت فوق العاده ای به مسألة وحدت و انسجام جامعه داده است، و هر چیزی که این وحدت را تضعیف نماید، از نظر اسلام منفور است. و لذاست که غیبت بخاطر آثار سوء فردی و اجتماعی که دارد، از نظر اسلام، یکی از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده و در روایات فراوانی تعبیرات بسیار تکان دهنده ای در این مورد دیده می‌شود.

امام صادق ع مى‏فرماید: «من روى على مؤمن روایة یرید بها شینه، و هدم مروته، لیسقط من اعین الناس، اخرجه اللَّه من ولایته الى ولایة الشیطان، فلا یقبله الشیطان!»، (وسائل الشیعة، ج8، ص608)

کسى که به منظور عیبجویى و آبروریزى مؤمنى سخنى نقل کند تا او را از نظر مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خودش بیرون کرده، به سوى ولایت شیطان مى‏فرستد، و اما شیطان هم او را نمى‏پذیرد

در حدیث دیگرى آمده است: روزى پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، با صداى بلند خطبه خواند و فریاد زد: «یا معشر من آمن بلسانه و لم یؤمن بقلبه! لا تغتابوا المسلمین، و لا تتبعوا عوراتهم، فانه من تتبع عورة اخیه تتبع اللَّه عورته، و من تتبع اللَّه عورته یفضحه فى جوف بیته!؟»،(المحجة البیضاء، ج5، ص253)

اى گروهى که به زبان ایمان آورده‏اید و نه با قلب! غیبت مسلمانان نکنید، و از عیوب پنهانى آنها جستجو ننمائید، زیرا کسى که در امور پنهانى برادر دینى خود جستجو کند خداوند اسرار او را فاش مى‏سازد، و در دل خانه‏اش رسوایش مى‏کند!

در حدیث معروف دیگری از پیغمبر صلی الله علیه وآله وسلم، آمده است که بعد از آنکه حضرت حطاب به مردم فرمود مراقب حرف‌هایتان باشید، یکى از اصحاب گفت: أنؤاخذ بما نتکلم؟ آیا در مقابل گفتار مان هم مؤاخذه می‌شویم؟ حضرت در جواب فرمود: « وهَلْ تَکُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِى النَّارِ إِلّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِمْ فَمَنْ أَرَادَ السَّلامَةَ فَلْیَحْفَظْ مَا جَرَى بِهِ لِسَانُه»،(مستدرک الوسائل،ج9، ص32).

 آیا چیزى غیر از آنچه از زبان فرد صادر شده او را به رو در جهنم مى‌اندازد؟ یعنى این زبان است که موجب مى‌شود انسان به رو در جهنم بیفتد. کسی که می‌خواهد سالم بماند، باید زبانش را از هر سخنی حفظ نماید.

نکات قابل توجه

نکته اول: بسیاری از مردم مواردى را جزء غیبت محسوب نمى کنند و در مقام توجیه نیز جواب هاى غیر قابل قبول ارائه مى‌کنند. وقتى که به آنها گفته مى‌شود غیبت نکن، مى‌گویند: من پیش رویش هم مى‌گویم و حال آنکه اگر در مقابل او بگوید چه بسا گناهش مضاعف است، زیرا ایذاء مومن مى‌باشد.

و یا وقتى به آنها گفته مى‌شود که غیبت نکن، مى‌گویند: این صفتش است و حال اینکه نمى دانند که همین غیبت است که صفت ناپسند کسى را بازگو کنند؛ واضح است که اگر این کار صفتش نباشد تهمت مى‌باشد.

نکته دوم: براى ریشه‌کن شدن غیبت باید ریشه‌هاى آن را از بین برد، زیرا غیبت عوامل و سرچشمه‌هایى دارد.

عوامل غیبت

1. حسادت؛ کسى که به شخصی حسادت مى‌کند، با غیبت مى‌خواهد آبرویش را ببرد.

2. انتقام‌جویى؛ یک بار چیزى از او خواسته و او نداده و حال مى‌خواهد عیوبش را بازگو کند تا آبرویش برود.

3. اظهار اطلاع؛ بعضى دلشان مى‌خواهد، خبر تازه بگویند و عدّه‌اى هم دوست دارند که خبر تازه بشنوند، این نوع تقاضا در بسیارى از افراد ممکن است وجود داشته باشد و در نتیجه به افشاى عیوب پنهانى مى‌انجامد.

4. عدم توجّه؛ در روایات هم به این سرچشمه اشاره شده به این بیان که بعضى کلام را جزء عمل نمى‌دانند و مى‌گویند که سخن باد هوا و بى‌اثر مى‌باشد. که به روایت آن اشاره شد. غافل از اینکه گاه یک جمله آتشى روشن مى‌کند که به دنبال آن انسان هایى به قتل مى‌رسند. و عوامل دیگری نیز است که در کتب اخلاقی به آنها اشاره شده است.

 علاج غیبت و توبه از آن‏

 غیبت مانند بسیارى از صفات ذمیمه تدریجا به صورت یک بیمارى روانى در مى‏آید، به گونه‏اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى‏برد، و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد احساس رضا و خشنودى مى‏کند، و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است. اینجا است که غیبت کننده باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه‏هاى درونى غیبت که در اعماق روح او است و به این گناه دامن مى‏زند بپردازد، انگیزه‏هایى همچون «بخل» و «حسد» و «کینه‏توزى» و «عداوت» و«خود برتر بینى» و...

باید از طریق خودسازى، و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتائج شومى که ببار مى‏آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس این آلودگیها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگى به غیبت باز دارد.[1]

استثنا های غیبت 

مرحوم حمیرى در قرب الاسناد نقل می‌کند که امام صادق علیه السلام، از پدرش امام باقر علیه السلام روایت نموده است: «ثلاثة لیس لهم حرمة صاحب هوى مبتدع و الإمام الجائر و الفاسق المعلن بالفسق‏»[2] سه گروهند که احترامى ندارند: کسى که بدعتى مطابق هواى نفس بنیانگذارى کرده است و زمامدار ستمکار و فاسقى که آشکارا گناه مى‌کند.

مطابق روایت، این سه گروه احترامى ندارند و مى‌توان آنها را غیبت کرد.

موارد جواز غیبت

الف- مواردى هست که موضوع غیبت است ولى استثناءً جایز شده که این خود صورت هایی دارد.

1- مصلحت اهمّى بر آن مترتّب است. مثلا همین موردى است که در روایت آمده یعنى کسى بدعت‌گذار است و ما آشکارا آنچه مى‌دانیم مى‌گوییم تا مردم تحت تأثیر بدعت او واقع نشوند؛ البته باید مواظب باشیم که هر چیزى را مصلحت اهم ندانیم. همین طور در مورد کسی که طلب مشورت می‌کند و مصلحت اهمی بر آن مترتب است.

2- «نهى از منکر» یعنى هیچ راهى براى نهى از منکر نداریم جز این که آن را بازگو کنیم مثلا منکرى مرتکب شده و چند بار تذکّر مى‌دهیم ولى توجّه نمى‌کند در اینجا مى‌گوییم که اگر گوش نکنى به پدر یا برادرت مى‌گوییم، در چنین مواردى نهى از منکر متوقّف بر غیبت او نزد کسى است که از عیبش با خبر نیست.

3. «تظلّم» که در قرآن آمده است: «لا یحبّ الله الجهر بالسوء من القول إلّا من ظلم»[3] مثلا شخصى مظلوم واقع شده و براى دفع ظلم آن را بازگو مى‌کند البتّه باید این کار در جایى باشد که با گفتن او رفع ظلم مى‌شود.

ب-  جایى که شخص کارى مى‌کند که از موضوع غیبت خارج مى‌شود، مثلا متجاهر به فسق است و یا عیب بدنى آشکار دارد که این امور ذکرش غیبت نیست، چون شرط موضوع غیبت پنهان بودن آن است.

قابل توجه اینکه: گاه عیبى ظاهر است ولى شخصی به صورت مذمّت و اهانت‌آمیز مى‌گوید که این غیبت نیست بلکه اهانت و مذمّت مؤمن است، و از این باب گناه دارد.


[1] . تفسیر نمونه، ج 22، ص 193.

[2] . قرب الاسناد، ج2، ص 83.

[3] . سورة نساء آیه 148.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/4/24:: 6:2 عصر     |     () نظر