طابع ـ مهر زننده بر دلها ـ به پایه ای از پایه های عرش آویخته است، پس هرگاه حرمتی شکسته شد و خطایی جاری گشت [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
قطره ی شبنم

مقدمه

 در هر نظام حکومتی، کارگزاران از اهمیت خاصی برخوردارند، حکومت بدون توجه به نقش کارگزاران صالح و مدبر نمی تواند به اهداف خود نائل شود. برای اینکه جامعه ای بتواند روی سعادت را ببیند و امور آن اصلاح گردد، باید کارگزاران حکومتی افراد لایق و متعهد باشند.

وقتی که به نهج البلاغه مراجعه می کنیم، می بینیم که حضرت علی علیه السلام، در جا های مختلف، مردم را به مسأله کارگزاران توجه می دهند که مبادا مدیران بی لیاقت بر سر کار آیند و جامعه و مردمان را به تباهی کشانند، چرا که اگر حساسیت مردم نسبت به چگونگی رفتار زمامداران از بین برود، آنگاه افراد بی لیاقت و فاقد صلاحیت در مراتب زمامداری قرار گرفته و جامعه را به تباهی می کشند. حضرت در نامه ای به اهل مصر می نویسد: «ولکننی آسی أن یلی أمر هذه الامة سفهاؤها وفجارها، فیتخذوا مال الله دولاً وعباده خولاً، والصالحین حرباً والفاسقین حزباً»[1] همانا من بیم دارم که نابخردان و بدکاران زمام امور مملکت را به دست گیرند و مال خدا را دست به دست گردانند و بندگان او را به بردگی خود گیرند و با صالحان به دشمنی برخیزند و فاسقان را دارودستة خود سازند.

یکی از الگوهای بسیار مناسب، در جهت کار آمد بودن حکومت، سیره مولا امیرالمؤمینن علی علیه السلام در دوران زمامداری ایشان است که هم از باب سنت و هم از جهت مدیریت معقول، می تواند به عنوان الگوی احسن، سرمشق جوامع اسلامی قرار بگیرد. به همین منظور این مختصر، در پی بررسی ویژگیها و وظایف مدیران دولتی از دیدگاه نهج البلاغه، است. که بطور خیلی خلاصه برخی از ویژگیهای مدیران دولتی و وظائف آنها را یاد آور خواهیم شد.

ومن الله التوفیق

تعریف مدیریت دولتی

الف- مفهوم مدیریت

مدیریت و ادارة جوامع بشری یک بحث عام و فراگیر است که متفکران و اندیشمندان، مذاهب و مکاتب مختلف جهان با توجه به فرهنگ و شرائط حاکم بر آن جامعه، به آن پرداخته اند، و هریک به جنبة خاصی توجه نموده اند و آن را تعریف کرده اند. مثلا تیلور در «مدیریت تیلوریسم» بیشترین توجه را به اضافة تولید دارد و به کار گران، به عنوان ابزار نگاه می کند. و با این دید مدیت را تعریف می کند. یا استاخونوف روسی در بحث مدیریت بیش از حد به کار گران توجه می نماید و شعار کمون اولیه و حذف مالکیت خصوصی را مطرح می کند. از اینجا دانسته می شود که نگاه به مدیریت، بستگی به آراء و افکار افراد دارد. حال اگر بخواهیم که یک تعریف جامع از آن داشته باشیم، در قدم اول باید انسان ها را بشناسیم تا بتوانیم نیازمندی های واقعی آنها را درک نمائیم. از آنجائی که انسان موجود ناشناخته است، و تنها آفریدگار او، صلاح و فساد اورا بدرستی می داند، از این رو، باید در این مسأله، از تعالیم اسلامی استفاده شود و از رهنمود های پیشوایان الهی کمک گرفته شود. بنابراین؛ مدیریت را از دیدگاه اسلام، به صورت عبارت ذیل بیان نموده اند: «شیوة بکارگیری منابع انسانی و امکانات مادی، برگرفته از آموزه های اسلامی، برای نیل به اهدافی که متأثر از نظام ارزشی اسلام است»[2] را مدیریت اسلامی گویند.

ب- مفهوم دولت

واژة «دولت» از نظر لغوی، ازمادة «دول» به معنی گردیدن است. وقتی گفته می‌شود «دالة الایام» و یا «دال الزمان دولة»، یعنی ایام گردش کرد و زمانه دگرگون شد.[3] در قرآن کریم آمده است: «وتلک الایام نداولها بین الناس»[4] آن ایام را بین مردم می گردانیم. (گاهی به قومی وگاهی به قوم دیگر می دهیم.)  طبرسی در ذیل آیة مبارکة فوق آورده است که «دولة» به ضم دال و فتح آن دو لغت است و گفته شده که به ضم دال به معنای مال و به فتح آن در جنگ استعمال می‌شود.[5]

راغب اصفهانی در مفردات می نویسد: «الدَولة والدُولة واحدة، وقیل؛ الدُولة فی المال والدَولة فی الحرب والجاه»[6] دولت به ضم دال و فتح آن هر دو به یک معنا است، و برخی گفته اند که دولت به ضم دال، در مورد مال بکار می‌رود ولی دولت به فتح دال به معنای جنگ و جاه و مقام استعمال می شود.

بنابر این آنچه از این گفتار قابل استفاده است، این است که «دولت» در لغت به معنای قدرت، و بدست آوردن اموال و رسیدن به بزرگی و جاه و مقام، می‌باشد. روی آوردن دولت به کسی به مفهوم روی آوردن قدرت و مکنت به اوست. در واقع هر چیزی که برای انسان توانائی بیاورد، دولت شمرده می شود. پس نتیجه این می شود که در مفهوم دولت، قدرت نهفته است. اما از نظر اصطلاحی که امروزه به هیئت وزیران دولت گفته می‌شود، از این رو است که این مجموعه در مرکز قدرت قرار گرفته اند و هستة مرکزی قدرت در اختیار آنان است.

در کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام، نیز این واژه به معنای قدرت آمده است. در نامة به حارث همدانی می خوانیم: «واکظم الغیظ، وتجاوز عند المقدرة، واحلم عند الغضب، واصفح مع الدولة، تکن لک العاقبة»[7] خشمت را فرو خور، و به هنگام توانایی، گذشت کن و در وقت تند خویی، شکیبا باش، و به هنگام قدرت از انتقام خودداری کن، تا پاداش نیک نصیبت گردد. در جای دیگر آن حضرت میفرماید: «دولة الملوک فی العدل»[8] قدرت و سلطنت پادشاهان در صورتی دوام پیدا می کند که به عدالت رفتار نمایند. در قصار دیگر آمده است: «للحق دولة»[9] برای حق دولت وسلطنتی است. (بناچار روزی خواهد رسید که حق بساط باطل را درهم خواهد پیچید.)، یا «لکل دولة برهة»[10] برای هر دولتی زمانی است. یعنی هر قدرتی مدت زمان معین دارد، و هیچ دولتی پاینده نیست.

نتیجه؛ با دقت در این بیانات حضرت، می توان دریافت که دولت در اندیشة سیاسی آن حضرت، به مفهوم نهاد دارندة قدرت است و حکومت سازمانی است که حق استفاده از قدرت را دارد.

ضرورت و اهمیت مدیریت

بحث مدیریت در جامعه، یکی از بحثهایی مهمی است که قوام جامعه به آن بستگی دارد، و هیچ جامعه ای نمی‌تواند، بدون مدیریت دوام پیدا کند، و این یک اصل مسلم و پذیرفته شده است که مجتمع انسانی بدون مدیریت به کمال نمی رسد. حضرت علی علیه السلام، در این مورد میفرماید: «لابد للناس من أمیر بر او فاجر»[11] چاره ای نیست برای مردم که امیر(مدیر)، داشته باشند خواه نیکو کار باشد یا بد کار. یا در خطبة 146، میفرماید: «مکان القیم بالامر مکان النظام من الخرز، یجمعه و یضمه» جایگاه مدیر در جامعه مانند جایگاه رشته ای است که مهره ها را در کنار هم قرار می دهد و برخی را به برخی دیگر ضمیمه می کند. از این جهت است که بحث از مدیریت، بحث از یک ضرورت غیر قابل انکار است. هرجا ملتی، امتی، قبیله ای، گروهی و جمعی وجود دارد، برای رفع نیاز های شان، نیازمند مدیریت هستند. زیرا؛ در جامعه افراد گوناگون با آراء متفاوت زندگی می کنند، و هر روز سطح دانش افراد فزونی می یابد و تجربیات گوناگون بدست می آورند، اختراعات و اکتشافات شگفت آوری، افق های تازه ای را پیش روی شان قرار می دهد. در مبحث مدیریت نیز اشکال گوناگون آن ضرورت پیدا می کند، که زمینه های مختلف، احتیاج به دستور العمل های صحیح و متناسب با نیاز ها و منطبق با واقعیت ها دارد.   

ازطرف دیگر، از آنجائی که مدیریت با فرهنگ رابطة تنگاتنگ دارد، ضروری است که فرهنگ های مختلف، مدیریت های مختلف داشته باشند. به همین سبب است که ضرورت جدایی مدیریت غربی با مدیریت شرقی، پیش می آید، زیرا؛ مدیریت غربی نمی تواند پاسخ گوی نیاز های فرهنگی ممالک اسلامی باشد، چونکه مسلمانان در جوامع اسلامی، مطیع فرامین الهی هستند، رضایت و خوشنود خداوند متعال را سرلوحة زندگی شان قرار می دهند و سعادت شان را در گرو، رضایت خالق شان می دانند. لذاست که در جامعة اسلامی مدیریتی ضرورت پیدا می کند که دستورات آن مطابق با قوانین الهی و بر گرفته شده از سیرة پیشوایان الهی، باشد.

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/4/3:: 10:38 صبح     |     () نظر

 

ویژگی های مدیران دولتی

1- پروا پیشگی

در مدیریت علوی خدا محوری و تقوا گرایی اساس کار است، همه چیز با معیار تقوا ارزیابی می گردد. حضرت علی علیه السلام، اصول مدیریت دولتی را در نامة حکومتی خویش برای مالک اشتر، با تقوا و خدا گرایی آغاز می کند و میفرماید: «أمره بتقوی الله، وإیثار طاعته، واتباع ما أمر به فی کتابه، من فرائضه وسننه، التی لایسعد أحدا الا باتباعها، ولا یشقی الا مع جحودها وإضاعتها، وأن ینصر الله سبحانه بقلبه ویده ولسانه؛ فانه، جل اسمه قد تکفل بنصر من نصره وإعزاز من أعزه.»[12] او را به تقوا و ترس از خدا فرمان می دهد، و اینکه اطاعت خدا را بر دیگر کار ها مقدم بدارد، و آنچه در کتاب خدا، از واجب و مستحب آمده است، پیروی نماید، دستوراتی که جز با پیروی آنها رستگار نخواهد شد و جز با انکار و تباه ساختن آنها، جنایت کار نخواهد شد. به او فرمان می دهد که خدا را بادل و دست و زبانش یاری کند، زیرا؛ خداوند پیروزی کسی را تضمین کند که او را یاری کند، و بزرگ دارد. و هرکس که عزت او را پاس بدارد، او را ارجمند گرداند.

2- عدالت و ظلم ستیزی

از اوصافی مهم دیگری که در مدیریت دولتی ضرورت دارد، پیراستگی مدیر از هرگونه تبعض و ظلم و در مقابلش رعایت عدالت است. حضرت علی علیه السلام، به مالک اشتر می نویسد: « أنصف الله وأنصف الناس من نفسک ومن خاصة أهلک، ومن لک فیه هوی من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم ومن ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده، ومن خاصمه الله أدحض حجته وکان لله حربا حتی ینزع أو یتوب ولیس شیء أدعی الی تغییر نعمة الله وتعجیل نقمته من إقامة علی ظلم فان الله سمیع دعوة المضطهدین وهو للظالمین بالمرصاد»[13] با خدا و با مردم، و با خویشاوندان نزدیک، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری، انصاف را رعایت کن، که اگر چنین نکنی ستم روا داشتی، و کسی که به بندگان خدا ستم کند، خداوند به جای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن کس را که خدا دشمن او شود، دلیل او را نپذیرد، که او با خدا سر جنگ دارد، تا آنگاه که توبه کند و باز گردد. وچیزی چون ستمکاری نعمت خداوند را دگرگون نمی کند، و کیفر او را نزدیک نمی نماید، که خداوند دعای ستمدیدگان را می شنود و در کمین ستمگران است. در خطبة 164، می خوانیم که: «فاعلم أن أفضل عباد الله عند الله إمام عادل هدی و هدی»[14]  بدان که برترین بندگان، در نزد خداوند پیشوایی عادل است که خود در طریق هدایت بوده و دیگران را نیز هادی و راهنما باشد. در بیانات آن حضرت فراوان به مسألة عدالت تکیه شده و مدیران را به آن توجه داده است. از جمله میفرماید:«بالعدل تصلح الرّعیّة»[15] کار رعیّت با عدالت اصلاح می ‏شود. یا میفرماید: «العدل زینة الامارة»[16] عدالت زینت فرمانروایی است. یا «افضل الولاة من بقی بالعدل ذکره»[17] بهترین مدیران کسی است که نامش به عدالت و دادگری باقی بماند.

3- سعه صدر

یکی از صفات مهم مدیران دولتی سعه صدر است، حضرت موسی علیه السلام، هنگامی که دعوت خویش را شروع می کند، اولین خواسته اش از خداوند شرح صدر است که «رب اشرح لی صدری»[18] پروردگارا سینه ام را گشاد گردان. مدیر دولتی نباید در مقابل انتقاد مخالفان تحمل خود را از دست بدهد، که عجولانه قضاوت نماید و یا فوراً به سرکوب آنان بپردازد. بلکه با سعة صدر، انتقاد آنان را توجه نماید و حقایق را بپذیرد و به خواسته های مشروع مردم رسیدگی نماید، و بداند که با حوصله بودن رمز موفقیت یک مدیر است. حضرت علی علیه السلام، میفرماید: « آلة الریاسة سعة الصدر»[19] ابزار و وسیلة ریاست، سعه صدر و پرحوصلگی است.

4- داشتن تعهد و تخصص

از منظر آیات و روایات، برای یک مدیر دولتی ضرورت دارد که حتماً این دو اصل تعهد و تخصص را داشته باشد، تا بتواند به وظایف خود بدرستی عمل نماید. در قرآن کریم، وقتی که داستان حضرت موسی علیه السلام، را می خوانیم، می بینیم که دختر حضرت شعیب علیه السلام، دلیل پیشنهاد استخدام حضرت موسی علیه السلام، را دو چیز بیان می کند. یکی قوی بودن. دوم امین بودن، «إن خیر من استأجرت القوی الامین»[20] زیرا بهترین کسی را که استخدام می توانی بکنی آن کسی است که قوی و امین باشد. به عبارت دیگر، قوی بودن همان تخصص است، و امین بودن هم تعهد.  

بدیهی است منظور از قدرت تنها قدرت جسمانی نیست، بلکه مراد توانایی بر انجام مسئولیت است. یک مدیر قوی کسی است که حوزه مأموریت خود را به خوبی بشناسد، از انگیزه ها با خبر باشد، در برنامه ریزی مسلط، و ابتکار عمل کافی داشته باشد.

حضرت علی علیه السلام، به مالک اشتر میفرماید: «وتوخ منهم أهل التجربة»[21] برای امر کار گزینی، شخص با تجربه را بر گزین. یا در خطبة 173، میفرماید: « یا ایها الناس، إن أحق الناس بهذا الامر أقواهم علیه، وأعلمهم بأمر الله فیه»[22] ای مردم شایسته ترین افراد به حکومت، تواناترین آنها بر امور حکومتی، و داناترین آنها به دستورات خداوند است.

ابن میثم بحرانی در توضیح و شرح کلام حضرت می نویسد که: مراد از «اقواهم» این است که در ادارة امور مملکت از همگان نیرومندتر، و در شناخت شرایط و موقعیتها و چگونگی تدبیر امور شهرها و ادارة جنگها، از همه کس داناتر باشد. به سبب همین صفات است که شجاع ترین مردم به حساب می آید.[23]

5- داشتن نظم و انظباط

مطالعه در سیرة زندگی حضرت علی علیه السلام، نشان می دهد که همة کار های حضرت، از نظم خاصی برخوردار بوده است، ولی این نظم در امور حکومتی، نمود بیشتری داشته است. امام علیه السلام، همیشه به فرمانداران و مدیران خویش دستور می دادند که در کارهای شان منظم باشند و برنامه دقیق داشته باشند و از بی برنامگی بپرهیزند در عهدنامه ای که برای مالک اشتر می نویسد، چنین می فرماید: «وایاک والعجلة بالامور قبل اوانها، او التسقط فیها عند امکانها، او اللجاجة فیها اذا تنکرت، او الوهن عنها اذا استوضحت، فضع کل امر موضعه و اوقع کل امر موقعه»[24] از شتاب در مورد کارهایی که زمانشان نرسیده یا سستی در کارهایی که امکان انجام آن فراهم است یا لجاجت در اموری که مبهم است یا سستی در کارها هنگامی که آشکار است، بر حذر باش و هر کاری را در جای خود و به موقع انجام بده. در فراز دیگری از همین فرمان آمده است: «وأمض لکل یوم عمله فان لکل یوم ما فیه»[25] کار هر روز را که برای آن زمان نهاده شده است، همان روز انجام ده.

در نهج البلاغه نسبت به ویژگیهای مدیران دولتی، صفات فراوانی بیان شده است که در این مختصر نمی گنجد، ما به همین پنج صفت مهم اکتفا می کنیم و به وظایف مدیران دولتی می پردازیم.

وظایف مدیران دولتی

الف- التزام به کتاب و سنت

از دیدگاه اسلام، اولین شرط و مهم ترین وظیفه، برای یک کارگزار دولتی، التزام به کتاب خدا و سنت پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله وسلم، و أئمة معصومین علیهم السلام، است. که در هنگام انجام وظیفه، به کتاب الهی عمل نماید و سیرة پیشوایان الهی را سرلوحة کار خویش قرار دهد. حضرت علی علیه السلام، به مدیر ارشد خویش مالک اشتر می نویسد: «والواجب علیک أن تتذکر مامضی لمن تقدمک من حکومة عادلة أو سنة فاضلة أو أثر عن نبینا صلی الله علیه وآله، أو فریضة فی کتاب الله فتقتدی بما شاهدت مما عملنا به فیها»[26] برتو لازم است که در حین انجام وظیفه، حکومت های دادگستر پیشین خود را مد نظر قرار بدهی و همواره به شیوة نیکوی عملکرد آنها توجه نمائی؛ و یا خبری که از پیامبرمان صلی الله علیه وآله، نقل کرده اند و یا فریضه ای از کتاب خداوند را عمل کرده اند، یاد کنی، و آنچه را که دیدی مورد عمل ماست، پیروی نمائی.

ب- بپاداشتن حق و از بین بردن باطل

یکی از وظایف مهم مدیران دولتی، برپاساختن جامعه ای الهی، و جاری کردن فضائل انسانی، و زدودن بدعت ها از قلمرو حکومت اسلامی، و آبادانی شهر ها و بوجود آوردن امنیت و آسایش برای ساکنین آنها است. حضرت علی علیه السلام، در این مورد می فرماید: « اللهم إنک تعلم أنه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، ولا التماس شیء من فضول الحطام، ولکن لنرد معالم من دینک، ونظهر الاصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون من عبادک، وتقام المعطلة من حدودک»[27] بارخدایا تو خود می دانی آنچه را که انجام داده ام، برای دست یافتن به قدرت و خلافت، و خواستن مال و ثروت پست این دنیا نبوده، بلکه برای این بوده که نشانه های دین ترا به جای خودش بازگردانم، و اصلاح را در شهر های تو آشکار نمایم، تا بندگان ستمدیده ات، ایمنی یابند، و احکام دین تو که متروک مانده است، اجرا گردد.

در جای دیگر، حضرت هدف دولت اسلامی را به یکی از مدیرانش گوش زد می کند که هدف ما از حکومت به قدرت رسیدن نیست. بلکه حکومت وسیله است برای اقامة حق و دفع باطل. «والله لهی أحب إلی من أمرتکم إلا أن أقیم حقاً أو أدفع باطلاً»[28] بخدا سوگند این کفش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر؛ اینکه حقی را برپا سازم و یا باطلی را براندازم.

حضرت علی علیه السلام، همین مطلب را در نامه ای به یکی دیگر از کارگزارانش یاد آور می شود که مدیریت وسیلة رسیدن به جاه و مال و منال نیست، تو نباید به آن به چشم یک طعمه نگاه کنی بلکه آن امانتی در دست توست. «وان عملک لیس بطعمة ولکنه فی عنقک امانة»[29] همانا کاری که در دست توست، این طعمه برای تو نیست، بلکه؛ این امانتی بر گردن توست.

ج- فقر زدایی و آبادانی شهر ها

یکی دیگر از وظایف مدیران دولتی، فقر زدایی و آبادانی شهر ها است. حضرت علی علیه السلام، که در دوران خلافت و پیش از آن الگوی کاملی برای فقرزدایی و کمک رسانی به نیازمندان بود، به مدیر ارشد حکومت خویش مالک اشتر، فقر زدایی و آبادانی شهر ها را از وظایف اصلی مدیران دولتی ذکر می کند و می فرماید: «واستصلاح اهلها وعمارة بلادها» زمینه سازی برای اصلاح مردم در جنبه های مختلف مادی، معنوی و فرهنگی و... و همین طور عمارت و آبادی سرزمین ها از وظایف مهم کارگزاران است. در فراز دیگری از همین نامه آمده است: «ثم الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لاحیلة لهم، من المساکین والمحتاجین وأهل البؤسی والزمنی، فان فی هذه الطبقة قانعا ومعترا، واحفظ لله ما استحفظک من حقه فیهم، واجعل لهم قسماً من بیت مالک، وقسماً من غلات صوافی الاسلام فی کل بلد.»[30]

ای مالک، درباره طبقه پایین از مردم، که چاره ای ندارند و در فقر و تنگ دستی زندگی می کنند، خدا را فراموش نکن. آن ها عبارتند از: بینوایان، نیازمندان، گرفتاران و زمین گیر شدگان. آنچه را که خداوند از حق خود درباره ایشان دستور داده رعایت کن و برای آنان قسمتی از بیت المال و سهمی از غنایم خالص اسلامی هر شهر در نظر بگیر.

از این توصیه های حضرت علی علیه السلام،  به مالک،  نسبت به فقرزدایی از جامعه برمی آید که حمایت از فقرا ونیازمندان به عنوان یک اصل در حکومت اسلامی مطرح است و مدیران دولتی وظیفه دارند که برای تحقق آن، تمام توان خود را بکار گیرند و تلاش مضاعف نمایند، زیرا؛ فقر و کمبود اقتصادی عامل بروز بسیاری از مشکلات، از جمله فساد اخلاقی و ناامنی در جامعه است. از این روست که علی علیه السلام به مدیران و کارگزاران نظام اسلامی دستور می دهند تا از طبقه ضعیف و مستمند و به خصوص کسانی که برای حفظ آبرویشان چیزی نمی خواهند و با فقر زندگی می کنند، پشتیبانی مالی و اقتصادی نمایند.

 د- جهاد با دشمنان

در عهد نامة مالک اشتر، در اولین فراز، به وظایف مدیران حکومتی اشاره شده است که یکی از آنها، جهاد با دشمنان است. دشمنان دین همواره در کمینند تا از هر فرصتی استفاده نمایند و ضربات خویش را بر پیکره حکومت اسلامی وارد کنند و آن را ناتوان نمایند. از این رو، همه مردم باید هوشیار باشند و در رأس همه، حاکم و مدیران دولتی، نقش و مسئولیت سنگین تری دارند; چرا که آنان در حکم دیده بان هستند و از افقی برتر حقایق و واقعیات را می بینند و همواره باید کوچک ترین حرکت دشمن را ببینند و مردم را نیز آگاه نمایند تا خود را در مقابله با دشمن آماده نمایند. از این رو، امیرالمؤمنین علیه السلام، می فرماید: «هذا ما أمر به عبد الله علی أمیرالمؤمنین، مالک بن الحارث الاشتر فی عهده الیه، حین ولاه مصر؛ ... وجهاد عدوها» این فرمان بنده خدا، علی امیرمؤمنان، به مالک اشتر، پسر حارث، است در عهدی که با او دارد، هنگامی که او را به فرمانداری مصر برمی گزیند ... تا با دشمنانش نبرد کند.

امروزه نبرد با دشمن تنها در میدان جنگ و با جنگ افزارهای خاص نیست، بلکه هر مدیری، در هر پست و مقامی که قرار دارد، باید متناسب با مسئولیتش، به مصاف با دشمن برخیزد; در بخش های مختلف، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و ... باید مدیران کارآمد قرار بگیرند، تا جامعه از تهاجم های گوناگون مصون بماند. 

هـ- میانه روی در کار ها

در سیرة مدیریتی حکومت علوی، اعتدال گرایی در اجرای امور کشور، به عنوان یک وظیفه عمومی، برای مدیران وکارگزاران دولتی توصیه شده است. در نامة 46، حضرت علی علیه السلام، به این مسأله می پردازد، به کارگزار خودش می نویسد: «اما بعد فانک ممن أستظهر به علی اقامة الدین واقمع به نخوة الاثیم واسد به لهاة الثغر المخوف فاستعن بالله علی ما اهمک واخلط الشدة بضغث من اللین، وارفق ما کان الرفق ارفق واعتزم بالشدة حین لایغنی عنک الا الشدة»[31] اما بعد، تو از کسانی هستی که من برای اقامه و بپاداشتن دین از آنها کمک می گیرم. سرکشی و نخوت گناهکاران را به وسیلة آنان درهم می کوبم، و مرز هایی را که در معرض خطر قرار دارد، توسط آنها حفظ می کنم. بنابراین؛ در مورد امور مهم خود، از خداوند استعانت بجوی و شدت و غلظت را با کمی نرمش، درهم آمیز و در آنجا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن و در آنجایی که جز باشدت عمل کار از پیش نمی رود، شدت را بکار گیر.

همین مطلب در نامة 19، آن حضرت به یکی دیگر از مدیران نیز تأکید شده است: «اما بعد فان دهاقین اهل بلدک شکوا منک غلظة وقسوة واحتقاراً وجفوة ونظرت فلم أرهم اهلاً لان یدنوا لشرکهم ولا أن یقصوا وجفوا لعهدهم. فالبس لهم جلباباً من اللین تشوبه بطرف من الشدة وداول لهم بین القسوة والرأفة، وامزج لهم بین التقرب والادناء والابعاد والاقصاء ان شاء الله»[32] اما بعد دهقان های محل مأموریت تو، از خشونت و قساوت و تحقیر و سنگدلی تو شکایت کرده اند، ومن دربارة آنها اندیشیدم، آنان را شایستة نزدیک شدن نیافتم، چرا؛ که مشرکند. و سزاوار دوری و جفا هم نیافتم، زیرا؛ که معاهدند، و با آنها پیمان بسته ایم. پس لباسی از نرمش همراه با کمی شدت بر آنان بپوشان و با رفتاری میان قساوت و رأفت با آنها معامله کن، و بین نزدیک ساختن آنها به خود و دور کردن آنان از خود، امتزاجی پدید آور. (معتدل رفتارکن).

***

پاورقی


[1]  . نهج البلاغه، نامة 62، نسخة معجم مفهرس.

[2]  . (علی آقا پیروز، ابوطالب خدمتی، عباس شفیعی، سید محمود بهشتی نژاد)، زیر نظر سید مهدی الوانی، مدیریت در اسلام، ص11، ناشر، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چ ششم، 1388ش.

[3] . فخر الدین طریحی، مجمع البحرین، ج5، ص 374. تهران- ایران،ناشر: کتابفروشی مرتضوی، 1416هـ.ق، چ دوم.

[4] . سورة آل عمران، آیه 140.

[5] . «وضم الدال فی الدولة وفتحها لغتان وقیل الضم فی المال والفتح فی الحرب» ، فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص 843، تهران- ایران، ناشر: انتشارات ناصر خسرو، 1372ش، چ سوم.

[6] . حسن بن محمد، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 322، بیروت- لبنان، ناشر: دارالعلم، 1412هـ.ق، چ اول.

[7] . نهج البلاغه، نامه، 69. نسخة معجم المفهرس.

[8] . عبد الواحمد تمیمی آمدی، غرر الحکم ودررالکلم، ج2، ص 580، مترجم، محمد علی انصاری، تهران- ایران 1337ش، چ هشتم.

[9]  . شاعری از قرن دوازدمهم، (بی نام)دررکلمات امیر مؤمنان علی علیه السلام، ص 10، تهران- ایران، ناشر: مکتب القرآن، 1369ش.

[10]  . جمال الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم ودررالکلم، ج5، ص 14، تهران- ایران، ناشر: انتشارات دانشگاه تهران، 1366ش، چ چهارم.

[11]  . نهج البلاغه، خطبه 40. نسخة معجم مفهرس

[12]  . همان.

[13]  . نهج البلاغه، نامة 53.

[14]  . همان، خطبة 164.

[15]  . عبد الواحد تمیمی آمدی، غررالحکم ودررالکلم، مترجم محمد علی انصاری،ج1، ص331، تهران- ایران، 1337ش، چ هشتم.

[16]  . سید اصغر ناظم زاده قمی، جلوه های حکمت، ص 393، قم- ایران، ناشر: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1375ش، چ دوم.

[17]  . همان.

[18]  . سورة طه، آیه 25.

[19]  . عبد الواحد تمیمی آمدی، غررالحکم ودررالکلم، مترجم محمد علی انصاری،ج1 ص 44، تهران- ایران، 1337ش، چ هشتم ج1، 44.

[20]  . سورة قصص، آیه 26.

[21]  . نهج الیلاغه، نامة 53.

[22]  . همان، خطبة 173، نسخة معجم مفهرس.

[23] . «اقوی الناس علیه و هو الأکمل قدرة على السیاسة و الأکمل علما بمواقعها و کیفیّاتها و کیفیّة تدبیر المدن و الحروب و ذلک یستلزم کونه أشجع الناس»، ( میثم بن علی بن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج3، ص 340،ناشر: دفتر نشر کتاب، 1362ش، چ دوم.)

[24]  . نهج البلاغه، نامة 53.

[25]  . همان.

[26]  . همان.

[27]  . نهج البلاغه، خطبه، 131. نسخة معجم مفهرس.

[28]  . همان، خطبه، 33.

[29]  . همان، نامة 5.

[30]  . همان.

[31]  . همان، نامه 46.

[32]  . همان، نامه، 19.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/4/3:: 10:36 صبح     |     () نظر

مقدمه

یکی از واژگان کلیدی قرآن تقواست. به گونه ای که برخی ایمان را جز به تقوا معنا نمی کنند و براین باورند که انسانی که اهل تقوا نباشد اصولاً نمی تواند مدعی آن باشد که مؤمن است و به خدا و رسالت و قیامت ایمان دارد. از این رو عنوان تقوا از اساسی ترین اصطلاحات کلیدی قرآن و اسلام به حساب می آید. زیرا؛ تقوا، بیانگر نوع تفکر و بینش و نگرش و باورهای هرکس است. رفتار و عمل کردن هر کس ناشی از نوع نگرش اوست، چون که عمل بازتابی از درون انسان است. از آنجائی که انسان دارای دو بعد است و ترکیب دوگانه دارد یعنی مرکب از جسم و روح است، که در قرآن کریم آمده است: «وبدأ خلق الانسان من طین»[1] و در جای دیگر آمده است: «ونفخت فیه می روحی»[2] انسان نیاز مند تقویت هر دو بعد است. اگر یکی از دو طرف بیشتر از دیگری تقویت شود، موازنه بهم می خورد و حالت تعادل از بین می رود. و لذا امروزه می بینیم که در عالم غرب تمام توجه ها به جنبة جسمی و مادی شده است، هرچند که از نظر صنعت و تکنولوژی، پیشرفت زیادی نموده است، وقدرت زیادی را بدست آورده است، در مقابل جنبة روحی اصلاً مورد توجه واقع نشده است، به همین جهت است که تمام پیشرفت ها و قدرت ها، در مسیر استعمار و استحمار دیگران، به کار گرفته شده است. و هر روز بر مشکلات مردم افزوده شده است، بیماری های روحی و روانی و خود کشی های دسته جمعی، همگی حکایت از این نا بسامانی و نادیده گرفتن جنبة روحی، دارد.

به همین جهت است که انسان در مسیر رشد و شکوفائی و رسیدن به سعادت و خوشبختی، چاره ای جز، پیمودن طریق وحی را ندارد.. ایمان به خدا و قیامت و سایر باورهای ایمانی نقش اساسی در ضبط و کنترل انسان دارد، جهت‌دهی استعدادها و تصحیح رفتار، و سامان بخشی امور، تنها از طریق وحی ممکن است، چونکه؛ دسترسی به باورها و ارکان ایمان از میدان بُرد حواس، عقل و قدرت ادراک انسان خارج هستند. . اسبابی که انسان را به شناخت دقیق این باورها بدون راهنمایی وحی رهنمون شود در اختیار انسان قرار داده نشده است. و از این‌جاست که خداوند در بخش هدایت تشریعی و ابتلائی انسان را رها ننموده و خود عهده‌دار این هدایت گشته‌اند.«إن علینا للهدی»[3]

هدف از بعثت انبیاء هم همین بوده است که قوانین الهی را برای مردم برسانند تا آنها برای رسیدن به سعادت شان، زندگی خود را بر اساس آن تعالیم تنظیم کنند. یکی از تعالیم انبیاء دعوت مردم به تقوا است، و بر اساس همین آموزه ها اگر کسی به ایمان واقعی دست یافته باشد بی گمان آن را به شکل تقوا در حوزه عمل خویش بروز می دهد. و بر همین اساس در آموزه های قرآنی ارتباط تنگاتنگی میان ایمان و تقوا وجود دارد و هرکجا از ایمان واقعی سخن گفته شده از تقوا نیز سخن به میان آمده است. آن چه مهم است این است که در آموزه های قرآنی متقی کیست و چه صفاتی را دارا می باشد؟ در این نوشته تلاش شده است که به پرسش بالا پاسخ گوید.

        والله خیر معین.

تعریف تقوا و متقین

تقوا در لغت

تقوا در لغت از مادة «وقیَ یقی»، گرفته شده است، و معنی اصلی «وقایه» نگهداری و یا خویشتن داری است. راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «وقایه» به معنی نگهداری اشیاء است در برابر اموری که به آنها زیان و آزار می رساند، و تقوا قرار دادن روح است در یک پوشش حفاظتی در برابر خطر ها، و به همین جهت گاهی تقوا را به خوف تفسیر کرده اند، در حالی که خوف سبب تقوا می شود و در عرف شرع، تقوا به معنی خوشتن داری در برابر گناهان است.[4] .

علامه مجلسى میگوید: کلمه تقوا از کلمه (وقایه) اخذ شده. معنى لغوى کلمه (وقایة) منتها درجه صیانت و خود دارى است. و معنى عرفى آن: صیانت و نگاهدارى نفس مى‏باشد از آنچه که در عالم آخرت براى آن ضرر و خطر داشته باشد، و محدود نمودن نفس به آنچه که در آخرت برایش نافع و مفید باشد.

تقوا داراى سه مرتبه است.

اول: نگاهدارى نفس از عذاب دائمى به واسطه عقائد ایمانى. دوم: اجتناب نمودن از چیزى که انجام، یا ترک آن موجب گناه می‌شود. و این نوع تقوا، نزد اهل شرع معروف است. سوم: خود دارى نمودن از هر چیزى که قلب را از حق منصرف و مشغول مى‏نماید. این نوع تقوا است که درجه خاص الخاص مى‏باشد.[5]

تقوا در اصطلاح

برای تقوای اصطلاحی تعاریف زیادی بیان شده است، که در اینجا به چند تای آن اشاره می شود، در عین حال مجموع این تعاریف، ارتباط مستقیم با معنی لغوی آن دارد. برخی تقوا را اینگونه تعریف نموده است: «التقوی هی:أن تجعل بینک و بین ما حرّم الله حاجباً و حاجزاً.» تقوا عبارت است از اینکه بین خودت و بین آنچه خدا آن را حرام کرده است مانع و پرده ای قرار دهی. یعنی نفس را از وقوع در گناه حفظ کنی.

ابن قیم می گوید: «التقوی: حقیقتها العمل بطاعة الله ایماناً و احتساباً أمراً و نهیاً فیفعل ما أمر الله به ایماناً بالآمر و تصدیقاً بوعده و یترک ما نهی الله عنه ایماناً بالناهی و خوفاً من وعیده.»

حقیقت تقوا عبارت است از اجرای دستورات خدا و اطاعت از او در اجرای دستورات و پرهیز از نواهی، اطاعتی که منشأ در قبول و پذیرش و اخلاص دارد. پس انسان با تقوا آنچه خداوند به آن امر کرده است آن را به اجرا می گذارد در حالیکه به آمر (الله) ایمان دارد و وعده های خداوند را قبول دارد، و رها می کند و انجام نمی دهد آنچه خداوند آن را نهی کرده است در حالیکه به نهی کننده (الله) ایمان دارد و از وعید خداوند در مورد عِقاب و عذاب می ترسد.

بعضی دیگر همین معنا را به صورت کوتاه تر آورده است: «التقوا هی: امتثال الاوامر واجتناب النواهی» تقوا عبارت است از، فرمانبرداری و اجرای دستورات و خودداری و پرهیز از انجام آنچه نهی شده است.

علامه طباطبایی در المیزان، همین معنا را مورد توجه قرار داده و آورده است: سخن کوتاه اینکه، تقواى خداى سبحان عبارت است از اینکه، خداى تعالى اطاعت بشود و معصیت نشود. و بنده او در همه احوال براى او خاضع گردد. چه اینکه او نعمتش بدهد و چه اینکه ندهد (و یا از دستش بگیرد.)

این معناى کلمه تقوا بود. ولى اگر این کلمه با قید «حق تقوا» اعتبار شود با در نظر گرفتن اینکه حق التقوى، آن تقوایى است که مشوب با باطل و فاسدى از سنخ خودش نباشد.

قهرا حق التقوى عبارت خواهد شد از عبودیت خالص، عبودیتى که مخلوط با انانیت و غفلت نباشد. ساده‏تر بگویم: عبارت خواهد شد از پرستش خداى تعالى فقط بدون اینکه مخلوط باشد با پرستش هواى خویش، و یا غفلت از مقام ربوبى. و چنین پرستشى عبارت است از اطاعت بدون معصیت و شکر بدون کفران، و یا دائمى بدون فراموشى.[6]  

امام جعفر صادق علیه السّلام، در مورد تقوا می فرماید: «ان لا یفقدک (اللّه) حیث امرک. و لا یراک حیث نهاک.»[7]

یعنى تقوا این است: در آنجائى که خدا تو را مأمور کرده مفقود و ناپیدا نباشى. و در آن مکانى که تو را نهى کرده تو را نبیند.

بنابراین، با توجه به مطالبی که بیان شد، می توان گفت که تقوا، یک نیروی کنترل درونی است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می کند، و در واقع نقش ترمز نیرومندی را دارد که ماشین وجود انسانرا در پرتگاهها حفظ و از تندروی های خطر ناک، باز می دارد.

به همین دلیل امیر مؤمنان على علیه السلام، تقوا را به عنوان یک دژ نیرومند در برابر خطرات گناه شمرده است، آنجا که مى‏فرماید: «اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزیز»[8] بدانید اى بندگان خدا که تقوا دژى مستحکم و غیر قابل نفوذ است.

باز هم آن حضرت می فرماید: «ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة»[9]

تقوا و ترس از خدا، کلید گشودن هر در بسته‏اى است، ذخیره رستاخیز، و سبب آزادى از بردگى شیطان و نجات از هر هلاکت است.

در احادیث اسلامى، تشبیهات فراوانى براى تجسم حالت تقوا بیان شده است، باز هم امیر مؤمنان على علیه السلام مى‏فرماید: «الا وان التقوى مطایا ذلل، حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة»[10]  تقوا همچون مرکبى است راهوار که صاحبش بر آن سوار است و زمامش در دست او است و تا دل بهشت او راه پیش مى‏برد.

به هر صورت، به طور خلاصه تعریف تقوا در اصطلاح این می شود که تقوا یک نیروی معنوی است که حالت کنترلی دارد، و روشن ترین آثار برای این است که صاحب آن ایمان به مبدأ و معاد دارد، و این تقوا معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب می شود. آنجا که می فرماید: «ان أکرمکم عند الله أتقاکم»[11] و این به صورت یک شعار جاودانی اسلام در آمده است.

در بارة اهمیت تقوا همین بس که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مورد آن مى‏فرماید: «لا تقولوا ان محمدا صلّى اللّه علیه و آله منا. فو اللّه ما اولیائى منکم و لا من غیرکم الا المتقون»[12]

متقین

«متقین» اسم فاعل از باب افتعال از تقوا است و ریشه آن «وقى» مى‏باشد که در مصدر واو قلب به تاء شده است، و متقین در اصل موتقین بوده واو به تا قلب شد و تا در تا ادغام گردیده متقین شده است.

متقین به کسانی گفته می شود که دارای ملکة تقوا باشند. که در قرآن کریم و روایات ما، از متقین بسیار یاد شده است و صفاتی برای آنها بیان گردیده است، که ما در این مختصر می خواهیم برخی از صفات این گروه را بیان نمائیم، و روی کرد ما در بیان این صفات، توجه آیات مبارکة قرآن کریم می باشد.

متقین دارای دو هدایت هستند

در ابتدای سورة بقره می خوانیم که «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین...»

متقین عبارتند از مؤمنین، چون تقوى از اوصاف خاصه طبقه معینى از مؤمنین نیست، و اینطور نیست که تقوى صفت مرتبه‏اى از مراتب ایمان باشد، که دارندگان مرتبه پائین‏تر، مؤمن بى تقوى باشند، و در نتیجه تقوى مانند احسان و اخبات و خلوص، یکى از مقامات ایمان باشد، بلکه صفتى است که با تمامى مراتب ایمان جمع میشود، مگر آنکه ایمان، ایمان واقعى نباشد.

دلیل این مدعا این است: خداى تعالى دنبال این کلمه، یعنى کلمه (متقین)، وقتى اوصاف آن را بیان مى‏کند، از میانه طبقات مؤمنین، با آن همه اختلاف که در طبقات آنان است، طبقه معینى را مورد نظر قرار نمی‌دهد، و طورى متقین را توصیف نمیکند که شامل طبقه معینى شود.

و این طرز بیان بخوبى مى‏فهماند که نامبردگان بخاطر اینکه از ناحیه خداى سبحان هدایت شده‏اند، داراى صفات مؤمنین گشته‏اند، ساده‏تر اینکه ایشان متقى نشده اند، مگر بهدایتى از خداى تعالى، آن گاه کتاب خود را چنین معرفى مى‏کند: «لاریب فیه هدی للمتقین»،  که هدایت همین متقین است، پس مى‏فهمیم که هدایت کتاب، غیر آن هدایتى است که اوصاف نامبرده را در پى داشت، و نیز مى‏فهمیم که متقین، داراى دو هدایتند، یک هدایت اولى که بخاطر آن متقى شدند، و یک هدایت دومى که خداى سبحان بپاس تقوایشان بایشان کرامت فرموده است و چون هدایت دومى متقین بوسیله قرآن صورت مى‏گیرد، معلوم میشود هدایت اولى قبل از قرآن بوده، و علت آن سلامت فطرت بوده است.[13]


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/4/2:: 7:26 عصر     |     () نظر
<   <<   41   42   43   44   45   >>   >