مقدمه
یکی از واژگان کلیدی قرآن تقواست. به گونه ای که برخی ایمان را جز به تقوا معنا نمی کنند و براین باورند که انسانی که اهل تقوا نباشد اصولاً نمی تواند مدعی آن باشد که مؤمن است و به خدا و رسالت و قیامت ایمان دارد. از این رو عنوان تقوا از اساسی ترین اصطلاحات کلیدی قرآن و اسلام به حساب می آید. زیرا؛ تقوا، بیانگر نوع تفکر و بینش و نگرش و باورهای هرکس است. رفتار و عمل کردن هر کس ناشی از نوع نگرش اوست، چون که عمل بازتابی از درون انسان است. از آنجائی که انسان دارای دو بعد است و ترکیب دوگانه دارد یعنی مرکب از جسم و روح است، که در قرآن کریم آمده است: «وبدأ خلق الانسان من طین»[1] و در جای دیگر آمده است: «ونفخت فیه می روحی»[2] انسان نیاز مند تقویت هر دو بعد است. اگر یکی از دو طرف بیشتر از دیگری تقویت شود، موازنه بهم می خورد و حالت تعادل از بین می رود. و لذا امروزه می بینیم که در عالم غرب تمام توجه ها به جنبة جسمی و مادی شده است، هرچند که از نظر صنعت و تکنولوژی، پیشرفت زیادی نموده است، وقدرت زیادی را بدست آورده است، در مقابل جنبة روحی اصلاً مورد توجه واقع نشده است، به همین جهت است که تمام پیشرفت ها و قدرت ها، در مسیر استعمار و استحمار دیگران، به کار گرفته شده است. و هر روز بر مشکلات مردم افزوده شده است، بیماری های روحی و روانی و خود کشی های دسته جمعی، همگی حکایت از این نا بسامانی و نادیده گرفتن جنبة روحی، دارد.
به همین جهت است که انسان در مسیر رشد و شکوفائی و رسیدن به سعادت و خوشبختی، چاره ای جز، پیمودن طریق وحی را ندارد.. ایمان به خدا و قیامت و سایر باورهای ایمانی نقش اساسی در ضبط و کنترل انسان دارد، جهتدهی استعدادها و تصحیح رفتار، و سامان بخشی امور، تنها از طریق وحی ممکن است، چونکه؛ دسترسی به باورها و ارکان ایمان از میدان بُرد حواس، عقل و قدرت ادراک انسان خارج هستند. . اسبابی که انسان را به شناخت دقیق این باورها بدون راهنمایی وحی رهنمون شود در اختیار انسان قرار داده نشده است. و از اینجاست که خداوند در بخش هدایت تشریعی و ابتلائی انسان را رها ننموده و خود عهدهدار این هدایت گشتهاند.«إن علینا للهدی»[3]
هدف از بعثت انبیاء هم همین بوده است که قوانین الهی را برای مردم برسانند تا آنها برای رسیدن به سعادت شان، زندگی خود را بر اساس آن تعالیم تنظیم کنند. یکی از تعالیم انبیاء دعوت مردم به تقوا است، و بر اساس همین آموزه ها اگر کسی به ایمان واقعی دست یافته باشد بی گمان آن را به شکل تقوا در حوزه عمل خویش بروز می دهد. و بر همین اساس در آموزه های قرآنی ارتباط تنگاتنگی میان ایمان و تقوا وجود دارد و هرکجا از ایمان واقعی سخن گفته شده از تقوا نیز سخن به میان آمده است. آن چه مهم است این است که در آموزه های قرآنی متقی کیست و چه صفاتی را دارا می باشد؟ در این نوشته تلاش شده است که به پرسش بالا پاسخ گوید.
والله خیر معین.
تعریف تقوا و متقین
تقوا در لغت
تقوا در لغت از مادة «وقیَ یقی»، گرفته شده است، و معنی اصلی «وقایه» نگهداری و یا خویشتن داری است. راغب اصفهانی در مفردات می گوید: «وقایه» به معنی نگهداری اشیاء است در برابر اموری که به آنها زیان و آزار می رساند، و تقوا قرار دادن روح است در یک پوشش حفاظتی در برابر خطر ها، و به همین جهت گاهی تقوا را به خوف تفسیر کرده اند، در حالی که خوف سبب تقوا می شود و در عرف شرع، تقوا به معنی خوشتن داری در برابر گناهان است.[4] .
علامه مجلسى میگوید: کلمه تقوا از کلمه (وقایه) اخذ شده. معنى لغوى کلمه (وقایة) منتها درجه صیانت و خود دارى است. و معنى عرفى آن: صیانت و نگاهدارى نفس مىباشد از آنچه که در عالم آخرت براى آن ضرر و خطر داشته باشد، و محدود نمودن نفس به آنچه که در آخرت برایش نافع و مفید باشد.
تقوا داراى سه مرتبه است.
اول: نگاهدارى نفس از عذاب دائمى به واسطه عقائد ایمانى. دوم: اجتناب نمودن از چیزى که انجام، یا ترک آن موجب گناه میشود. و این نوع تقوا، نزد اهل شرع معروف است. سوم: خود دارى نمودن از هر چیزى که قلب را از حق منصرف و مشغول مىنماید. این نوع تقوا است که درجه خاص الخاص مىباشد.[5]
تقوا در اصطلاح
برای تقوای اصطلاحی تعاریف زیادی بیان شده است، که در اینجا به چند تای آن اشاره می شود، در عین حال مجموع این تعاریف، ارتباط مستقیم با معنی لغوی آن دارد. برخی تقوا را اینگونه تعریف نموده است: «التقوی هی:أن تجعل بینک و بین ما حرّم الله حاجباً و حاجزاً.» تقوا عبارت است از اینکه بین خودت و بین آنچه خدا آن را حرام کرده است مانع و پرده ای قرار دهی. یعنی نفس را از وقوع در گناه حفظ کنی.
ابن قیم می گوید: «التقوی: حقیقتها العمل بطاعة الله ایماناً و احتساباً أمراً و نهیاً فیفعل ما أمر الله به ایماناً بالآمر و تصدیقاً بوعده و یترک ما نهی الله عنه ایماناً بالناهی و خوفاً من وعیده.»
حقیقت تقوا عبارت است از اجرای دستورات خدا و اطاعت از او در اجرای دستورات و پرهیز از نواهی، اطاعتی که منشأ در قبول و پذیرش و اخلاص دارد. پس انسان با تقوا آنچه خداوند به آن امر کرده است آن را به اجرا می گذارد در حالیکه به آمر (الله) ایمان دارد و وعده های خداوند را قبول دارد، و رها می کند و انجام نمی دهد آنچه خداوند آن را نهی کرده است در حالیکه به نهی کننده (الله) ایمان دارد و از وعید خداوند در مورد عِقاب و عذاب می ترسد.
بعضی دیگر همین معنا را به صورت کوتاه تر آورده است: «التقوا هی: امتثال الاوامر واجتناب النواهی» تقوا عبارت است از، فرمانبرداری و اجرای دستورات و خودداری و پرهیز از انجام آنچه نهی شده است.
علامه طباطبایی در المیزان، همین معنا را مورد توجه قرار داده و آورده است: سخن کوتاه اینکه، تقواى خداى سبحان عبارت است از اینکه، خداى تعالى اطاعت بشود و معصیت نشود. و بنده او در همه احوال براى او خاضع گردد. چه اینکه او نعمتش بدهد و چه اینکه ندهد (و یا از دستش بگیرد.)
این معناى کلمه تقوا بود. ولى اگر این کلمه با قید «حق تقوا» اعتبار شود با در نظر گرفتن اینکه حق التقوى، آن تقوایى است که مشوب با باطل و فاسدى از سنخ خودش نباشد.
قهرا حق التقوى عبارت خواهد شد از عبودیت خالص، عبودیتى که مخلوط با انانیت و غفلت نباشد. سادهتر بگویم: عبارت خواهد شد از پرستش خداى تعالى فقط بدون اینکه مخلوط باشد با پرستش هواى خویش، و یا غفلت از مقام ربوبى. و چنین پرستشى عبارت است از اطاعت بدون معصیت و شکر بدون کفران، و یا دائمى بدون فراموشى.[6]
امام جعفر صادق علیه السّلام، در مورد تقوا می فرماید: «ان لا یفقدک (اللّه) حیث امرک. و لا یراک حیث نهاک.»[7]
یعنى تقوا این است: در آنجائى که خدا تو را مأمور کرده مفقود و ناپیدا نباشى. و در آن مکانى که تو را نهى کرده تو را نبیند.
بنابراین، با توجه به مطالبی که بیان شد، می توان گفت که تقوا، یک نیروی کنترل درونی است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ می کند، و در واقع نقش ترمز نیرومندی را دارد که ماشین وجود انسانرا در پرتگاهها حفظ و از تندروی های خطر ناک، باز می دارد.
به همین دلیل امیر مؤمنان على علیه السلام، تقوا را به عنوان یک دژ نیرومند در برابر خطرات گناه شمرده است، آنجا که مىفرماید: «اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزیز»[8] بدانید اى بندگان خدا که تقوا دژى مستحکم و غیر قابل نفوذ است.
باز هم آن حضرت می فرماید: «ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة»[9]
تقوا و ترس از خدا، کلید گشودن هر در بستهاى است، ذخیره رستاخیز، و سبب آزادى از بردگى شیطان و نجات از هر هلاکت است.
در احادیث اسلامى، تشبیهات فراوانى براى تجسم حالت تقوا بیان شده است، باز هم امیر مؤمنان على علیه السلام مىفرماید: «الا وان التقوى مطایا ذلل، حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة»[10] تقوا همچون مرکبى است راهوار که صاحبش بر آن سوار است و زمامش در دست او است و تا دل بهشت او راه پیش مىبرد.
به هر صورت، به طور خلاصه تعریف تقوا در اصطلاح این می شود که تقوا یک نیروی معنوی است که حالت کنترلی دارد، و روشن ترین آثار برای این است که صاحب آن ایمان به مبدأ و معاد دارد، و این تقوا معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب می شود. آنجا که می فرماید: «ان أکرمکم عند الله أتقاکم»[11] و این به صورت یک شعار جاودانی اسلام در آمده است.
در بارة اهمیت تقوا همین بس که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مورد آن مىفرماید: «لا تقولوا ان محمدا صلّى اللّه علیه و آله منا. فو اللّه ما اولیائى منکم و لا من غیرکم الا المتقون»[12]
متقین
«متقین» اسم فاعل از باب افتعال از تقوا است و ریشه آن «وقى» مىباشد که در مصدر واو قلب به تاء شده است، و متقین در اصل موتقین بوده واو به تا قلب شد و تا در تا ادغام گردیده متقین شده است.
متقین به کسانی گفته می شود که دارای ملکة تقوا باشند. که در قرآن کریم و روایات ما، از متقین بسیار یاد شده است و صفاتی برای آنها بیان گردیده است، که ما در این مختصر می خواهیم برخی از صفات این گروه را بیان نمائیم، و روی کرد ما در بیان این صفات، توجه آیات مبارکة قرآن کریم می باشد.
متقین دارای دو هدایت هستند
در ابتدای سورة بقره می خوانیم که «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین...»
متقین عبارتند از مؤمنین، چون تقوى از اوصاف خاصه طبقه معینى از مؤمنین نیست، و اینطور نیست که تقوى صفت مرتبهاى از مراتب ایمان باشد، که دارندگان مرتبه پائینتر، مؤمن بى تقوى باشند، و در نتیجه تقوى مانند احسان و اخبات و خلوص، یکى از مقامات ایمان باشد، بلکه صفتى است که با تمامى مراتب ایمان جمع میشود، مگر آنکه ایمان، ایمان واقعى نباشد.
دلیل این مدعا این است: خداى تعالى دنبال این کلمه، یعنى کلمه (متقین)، وقتى اوصاف آن را بیان مىکند، از میانه طبقات مؤمنین، با آن همه اختلاف که در طبقات آنان است، طبقه معینى را مورد نظر قرار نمیدهد، و طورى متقین را توصیف نمیکند که شامل طبقه معینى شود.
و این طرز بیان بخوبى مىفهماند که نامبردگان بخاطر اینکه از ناحیه خداى سبحان هدایت شدهاند، داراى صفات مؤمنین گشتهاند، سادهتر اینکه ایشان متقى نشده اند، مگر بهدایتى از خداى تعالى، آن گاه کتاب خود را چنین معرفى مىکند: «لاریب فیه هدی للمتقین»، که هدایت همین متقین است، پس مىفهمیم که هدایت کتاب، غیر آن هدایتى است که اوصاف نامبرده را در پى داشت، و نیز مىفهمیم که متقین، داراى دو هدایتند، یک هدایت اولى که بخاطر آن متقى شدند، و یک هدایت دومى که خداى سبحان بپاس تقوایشان بایشان کرامت فرموده است و چون هدایت دومى متقین بوسیله قرآن صورت مىگیرد، معلوم میشود هدایت اولى قبل از قرآن بوده، و علت آن سلامت فطرت بوده است.[13]
کلمات کلیدی:
صفات متقین
در آیة مبارکة « الم، ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین، الذین یؤمنون بالغیب ویقیمون الصلاة ومما رزقناهم ینفقون، والذین یؤمنون بما أنزل إلیک وما أنزل من قبلک وبالاخرة هم یوقنون»[14]، پنج خصلت برای متقین بیان شده است، که تقوای هیچ متقی خالی از آنها نیست.
در مورد صفات متقین، در آیات زیادی از قرآن کریم سخن گفته شده است. از جمله در همین سورة بقره آیه 177، آمده است: «ولکن البر من آمن بالله والیوم الاخر والملائکة والنبیین وآتی المال علی حبه ذوی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل والسائلین وفی الرقاب وأقام الصلاة وآتی الزکاة والموفون بعهد هم أذا عاهدوا والصابرین فی البأساء والضراء وحین البأس أولئک الذین صدقوا وأولئک هم المتقون»
نیکی آن است که کسی به خدا و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورد و مال را با وجود دوست داشتن به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در راه آزاد کرن بندگان بدهد، و نماز را به پا دارد و زکات را بدهد و آنان را چون عهد بندند، به عهد خود وفا دارند و در سختی و زیان، و به هنگام جنگ شکیبایند، آنانند کسانی اند که راست گفتند، و آنان همان متقین هستند.
صفات متقین در این آیة مبارکه به این صورت آمده است.
و در پایان آیه به عنوان جمعبندى و تاکید بر صفت عالى که گذشته مىگوید: اینها کسانى هستند که راست مىگویند و اینها پرهیزگارانند. «اولئک الذین صدقوا وأولئک هم المتقون».
در سورة زمر، آیة 33، می فرماید: «والذی جاء بالصدق وصدق به اولئک هم المتقون».
کسى که سخن صدق بیاورد و کسى که آن را تصدیق کند آنها پرهیزگارانند. در این آیه مبارکه دو صفت برای متقین بیان شده است، اول: اینکه اینها کسانی هستند که سخن صدق را می آورند. دوم: اینها کسانی هستند که آن را تصدیق می کنند.
در بعضى از روایات که از منابع اهل بیت علیهم السلام، نقل شده است «والذی جاء بالصدق»، به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، تفسیر گردیده، و جمله «وصدق به»، به على علیه السلام، تفسیر شده است. ولى البته منظور از آن بیان مصداق هاى روشن مىباشد، زیرا جمله «أولئک هم المتقون»، (آنها پرهیزگارانند) دلیل بر عمومیت آیه است.
از اینجا روشن مىشود که تفسیر آیه فوق به شخص پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، که هم آورنده وحى بود و هم تصدیق کننده آن نیز باید از قبیل بیان مصداق باشد نه بیان تمام مفهوم آیه.
لذا گروهى از مفسران جمله «والذی جاء بالصدق»، را به تمام پیامبران تفسیر کردهاند و جمله «صدق به» را به پیروان راستین آنها که مجموع پرهیزگاران جهان را تشکیل مىدهند.[17]
در سورة مبارکة ذاریات می خوانیم: «إن المتقین فی جنات و عیون، آخذین ماآتاهم ربهم إنهم کانوا قبل ذلک محسنین، کانوا قلیلا من الیل ما یهجعون، وبالاسحار هم یستغفرون، وفی اموالهم حق للسائل والمحروم.»[18]
محققا مردم با تقوى در بهشتها و چشمهسارهایى وصفناپذیرند.در حالى که به آنچه پروردگارشان به ایشان مىدهد راضىاند، چون در دنیا از نیکوکاران بودند.
آرى، اندکى از شبها را مىخوابیدند..و در سحرها استغفار مىکردند. و در اموال خود براى سائل و محروم حقى قائل بودند.
خداوند متعال در اینجا حال متقین را بیان می کند که آنها در قیامت دارای چه جایگاهی خوشی می باشند. زیرا؛ آنها قابلیت آنچه را که پروردگار مهربان به آنها اعطا کرده است، دارند. در حالی که از خداوند و از آنچه به آنها داده است، راضی اند. «آخذین ما آتاهم ربهم انهم کانوا قبل ذلک من المحسنین»، این آیه علت را بیان می کند که اگر متقین چنین وضعى دارند به خاطر این است که قبلا یعنى در دنیا در اعمال شان نیکوکار بودند، و اعمال نیکى داشتند. «کانوا قلیلا من الیل ما یهجعون»، کلمة «هجوع» که مصدر فعل «یهجعون» است، به معنای خواب در شب است. بعضی هم گفته اند که اصلا به معنای خواب اندک است. و معناى آیه این است که: متقین در دنیا زمان اندکى از شب را مىخوابیدند. اینها در صورتى بود که: کلمه «ما» زائده باشد، ممکن هم هست آن را موصوله گرفت، و ضمیرى که باید به آن برگردد حذف شده باشد. بنا بر این معنایش چنین مىشود کم بود از شب که در آن مىخوابیدند.
به هر حال باید دید اندکى از شب چه معنا دارد، اگر آن را با مجموع زمان همه شبها قیاس کنیم، آن وقت معنایش این مىشود که متقین از هر شب زمان اندکى را مىخوابند، و بیشترش را به عبادت مىپردازند، و اگر با مجموع شبها مقایسه کنیم، آن وقت معنایش این مىشود که ایشان در کمترین شبى مىخوابند، بلکه بیشتر شبها تا به صبح بیدارند.
متقین کسانی هستند که «وبالاسحار هم یستغفرون»، یعنى در سحرها از خداى تعالى آمرزش گناهان خود را مىطلبند.
بازهم اینها افرادی هستند که «وفی اموالهم حق للسائل والمحروم»، آن دو آیه که گذشت سیره متقین نسبت به درگاه خداى سبحان را بیان مىکرد و مىفرمود شب زنده دارند و در سحرها استغفار مىکنند، ولى این آیه سیره آنان را در برابر مردم بیان مىکند، و آن این است که به سائل و محروم کمک مالى مىکنند. و اما اینکه فرمود: در اموال آنان حقى است براى سائل و محروم، با اینکه حق مذکور تنها در اموال آنان نیست، در اموال همه هست، براى این بوده که بفهماند متقین با صفایى که در فطرتشان هست این معنا را درک مىکنند، و خودشان مىفهمند که سائل و محروم حقى در اموال آنان دارد، و به همین جهت عمل هم مىکنند، تا رحمت را انتشار داده، نیکوکارى را بر امیال نفسانى خود مقدم بدارند.[19]
پاداش متقین
آنها که در دنیا پرهیزگاری را پیشه خود ساختند، تقوی الهی را رعایت کردند، به طوری که وصفشان گذشت، آنها از جمله کسانی هستند که خداوند آنها را دوست دارد و مورد محبت و مودت خداوند متعال قرار گرفته اند. «فان الله یحب المتقین»،[20] قطعى است که خداوند مردم با تقوا را دوست مىدارد.
کسی که خداوند او را دوست بدارد، قطعاً از موهبت های دنیوی و اخروی بسیاری بهره مند می گردد. یا در سورة مبارکة انفال می فرماید: «ان أولیاؤه الا المتقون»[21] نیست دوستان خدا مگر متقین.
اگر ما انسانها طعم محبت خدا را مىچشیدیم و عظمت محبت او را در مىیافتیم، یعنى اگر درک مىکردیم که خداوند ما را دوست مىدارد، و بالعکس، اگر درک مىکردیم که طعم عظمت این که ما خدا را دوست بداریم یعنى چه، آن موقع مىفهمیدیم درجه رشد و کمال انسانى چیست و به کجا مىرسد و قطعا در صدد تحصیل عوامل به وجود آمدن محبت به خدا و جلب محبت خدا، بر مىآمدیم.
قرار گرفتن در جاذبه محبت خدا که در نتیجه تقوى به وجود مىآید، بالاترین مرحله تکامل یک انسان است، زیرا تا آدمى از زرق و برق دنیوى حیات نگذرد و زنجیرى را که با دست خود بجهت علاقه به مال و منال و مقام و شهرت، به روح خود بسته است، از روح خود باز نکند، موفق به قرار گرفتن در جاذبه محبت خداوندى نمىگردد.[22]
در سورة مائده آمده است: «إنما یتقبل الله من المتقین» [23]، هما خداوند عمل متقین را قبول می کند.
یا اینکه در جای دیگر صراحتاً فرجام کار متقین را به آنها نوید می دهد و می فرماید: «و ان للمتقین لحسن مآب»[24] برای نیکوکاران و پرهیزگاران، بازگشت نیکویی است. پاداش آنها، «جنات عدن مفتحة لهم الابواب»[25] است. آنها حتی زحمت گشودن درها را هم ندارند، گویی بهشت در انتظار آنهاست، و هنگامی که چشمش به آنها می افتد، آغوش باز می کند و آنها را به درون دعوت می کند.
«ان المتقین فی جنات و نهر فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»[26] پرهیزگاران در میان باغها و نهرهای بهشتی و فضای گسترده و فیض وسیع خداوند جای دارند. آنها در جایگاه صدق و حق و راستی، نزد خداوند مالک قرار دارند.
جایگاه متقین دو ویژگی دارد که همه امتیازات در آن جمع است: نخست آنکه آنجا جایگاه صدق است و هیچ گونه باطلی در آن راه ندارد ، سراسر حق است و تمام وعده های خداوند درباره بهشت در آنجا عینیت پیدا می کند و صدق آنها آشکار می شود.
دیگر اینکه: در جوار قرب خداوند است همان چیزی که آرزوی آنهاست و هر گونه نعمت و موهبتی در قبضه قدرت و در فرمان حکومت و مالکیت اوست، و به همین دلیل در پذیرایی این مهمانان گرامی فرو گذار نخواهد کرد و تنها خودش می داند چه مواهبی برای آنها آماده ساخته است.
«للذین اتقوا عند ربهم جناب تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهره و رضوان من الله»[27]
برای کسانی که تقوا پیشه کرده اند، نزد پروردگارشان باغ هایی است که از زیر آنها نهرها روان است و در آن جاودانند و همسرانی پاکیزه دارند و خشنودی خداوند را دارند.
چه موهبتی از این بالاتر، که انسان علاوه بر این همه پاداش که خداوند برای او مقرر داشته است، بتواند به رضوان و خشنودی خداوند دست یابد. آنجا که خداوند سلام مخصوص بر متقین دارد. زمانی که می فرماید: «ان المتقین فی جنات و عیون ادخلوها بسلام ءامنین ونزعنا ما فی صدرهم من غل اخوانا علی سررمتقابلین لا یمسهم فیها نصب وما هم منها بمخرجین»[28]
بی گمان پرهیزگاران در باغ ها و چشمه سارانند به آنان گویند: به سلامت و ایمنی در آنجا داخل شوید و آنچه کینه در سینه های آنان است بر می کنیم، برادرانه بر تختهایی روبروی یکدیگر نشسته اند. نه رنجی به آنان می رسد و نه از آنجا بیرون رانده می شوند.
یا در سورة دخان می فرماید: «إن المتقین فی مقام أمین، فی جنات وعیون، یلبسون من سندس وإستبرق متقابلین، کذلک وزوجناهم بحور عین، یدعون فیها بکل فاکهة آمنین»[29] پرهیزکاران در جایگاه امن و امانى هستند، در میان باغها و چشمهها. آنها لباسهایى از حریر نازک و ضخیم مىپوشند، و در مقابل یکدیگر مىنشینند. اینچنینند بهشتیان، و آنها را با «حور العین» تزویج مىکنیم. آنها هر نوع میوهاى را بخواهند در اختیارشان قرار مىگیرد، و در نهایت امنیت به سر مىبرند.
یا اینکه در سورة نبأ می فرماید: «إن للمتقین مفازا، حدائق وأعنابا، کواعب وأترابا، وکأسا دهاقا، لایسمعون فیها لغوا ولا کذابا، جزاء من ربک عطاء حسابا»[30] براى متقین مسلما پیروزى بزرگى است. باغهایى سرسبز، و انواعى از انگورها. و حوریانى بسیار جوان و هم سن و سال.و جامهایى لبریز و پیاپى (از شراب طهور). در آنجا نه سخن لغو و بیهودهاى مىشنوند و نه دروغى. این جزائى است از سوى پروردگارت و عطیهاى است کافى.
آری! این بخشی از پاداشی است که خداوند برای متقین عطا می کند
پاورقی
[1] . سورة سجده، آیه 7.
[2] . سورة حجر، آیه 29.
[3] . سورة لیل، آیه 12.
[4] . حسین بن محمد، راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 881، بیروت- لبنان،ناشر: دار العلم، 1412هـ.ق، چ اول.
[5] . «..و التقوى من الوقایة و هی فی اللغة فرط الصیانة و فی العرف صیانة النفس عما یضرها فی الآخرة و قصرها على ما ینفعها فیها و لها ثلاث مراتب الأولى وقایة النفس عن العذاب المخلد بتصحیح العقائد الإیمانیة و الثانیة التجنب عن کل ما یؤثم من فعل أو ترک و هو المعروف عند أهل الشرع و الثالثة التوقی عن کل ما یشغل القلب عن الحق و هذه درجة الخواص بل خاص الخاص...»، (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج67، ص: 136)
. [6]«و بالجملة تقوى الله سبحانه أن یطاع و لا یعصى و یخضع له فیما أعطى أو منع. لکنه إذا أخذ التقوى حق التقوى الذی لا یشوبه باطل فاسد من سنخه کان محض العبودیة التی لا تشوبها إنیة و غفلة و هی الطاعة من غیر معصیة، و الشکر من غیر کفر، و الذکر من غیر نسیان.»، (المیزان، فی تفسیر القرآن، ج3، ص 367،)
[7] . تفسیر آسان، ج 8، ص 191.
[8] . نهج البلاغه، خطبه، 157.
[9] . نهج البلاغه، خطبه، 230.
[10] . نهج البلاغة، خطبه، 16.
[11] . سورة حجرات، آیه 14.
[12] . «الامام الصادق «ع»: لمّا فتح رسول اللَّه «ص» مکّة، قام على الصّفا فقال: یا بنی هاشم! یا بنی عبد المطّلب! إنّی رسول اللَّه الیکم، و إنّی شفیق علیکم.لا تقولوا: إنّ محمدا منّا؛ فو اللَّه ما أولیائی منکم و لا من غیرکم الّا المتّقون ...» امام صادق «ع»: هنگامى که پیامبر اکرم مکه را گشود، بر کوه صفا ایستاد و گفت: اى فرزندان هاشم! اى فرزندان عبد المطّلب! من فرستاده خدا به سوى شمایم، و من دوستدار شمایم. نگویید محمد از ما است؛ به خداى سوگند که دوستان من از میان شما و جز شما کسانى غیر از پرهیزگاران نیستند ... (اخوان حکمی- احمد آرام، کتاب: الحیاة با ترجمة احمد آرام. ایشان این روایت را از بحار به نقل از کتاب «صفات الشیعه» شیخ صدوق آورده است.)
[13] . ترجمه المیزان، ج1، ص 70.
[14] . سورة بقره، آیه 1.
[15] . تفسیر کوثر، ج1، ص 50.
[16] . سورة عنکبوت، آیه 45.
[17] . تفسیر نمونه، ج 19، ص 45.
[18] . سورة ذاریات، آیات، 15- 19.
[19] . ترجمة تفسیر المیزان، چ 18، ص 554.
[20] . سورة آل عمران، آیة 76.
[21] . سورة انفال، آیه 34.
[22] . علامه محمد تقی جعفری، ترجمهوتفسیرنهجالبلاغه، ج 20 ، صفحهى 132.
[23] . سورة مائده، آیه 27.
[24] . سورة ص آیه 49.
[25] . همان، آیه 50.
[26] . سورة قمر، آیه، 55.
[27] . سورة آل عمران، آیه 15.
[28] . سورة حجر، آیات 45-48.
[29] . سورة دخان، آیه، 51.
[30] . سورة نبأ، آیه، 31- 36.
کلمات کلیدی:
حضرت علی علیه السلام، در قصار، 263، میفرماید: « صاحب السلطان کراکب الاسد، یغبط[1] بموقعه، و هو أعلم موضعه.» همراهی با پادشاه، و ملازمت در رکاب آن، مانند این می ماند که شخص، بر شیری سوار شده باشد، کسانی که از بیرون به او نگاه می کنند به موقعیت او غبطه می خورند، ولی خود او خوب می داند که در چه موضع خطر ناکی قرار دارد.
آنچه در این فراز مبارک به نظر می رسد، این است، که این جمله دارای دو احتمال است.
احتمال اول
احتمال اول این است، که مصاحبت با سلطان بسیار خطر ناک است، چون؛ هر آن ممکن است، این شخص ملازم، مورد غضب سلطان قرار بگیرد، و در کام شیر فرو رود که نمونه های زیادی از این قبیل را تاریخ بیاد دارد، از جمله خاندان برامکه در زمان هارون الرشید به این مصیبت گرفتار شد، که در تاریخ مفصل ذکر شده است. این احتمال بسیار قوی است، و از ظاهر جمله هم همین معنا، فهمیده می شود و قرینه اش هم «یغبط بموقعه» است. که آن شخص مورد غبطه واقع میشود، یعنى مردم نسبت به مقام او غبطه میخورند که کاش ما جای او بودیم، ولی از خطر آن که از ناحیة سلطان متوجه او است، غافل هستند.
احتمال دوم
احتمال دوم این است که مراد از خطر ناک بودن این است که کسی در این موقعیت قرار گرفت، خودش از ناحیة خود در معرض خطر باشد. چونکه از جایگاه بالائی بر خوردار است ممکن است به افراد زیر دستش ظلم کند و یا اینکه گرفتار عجب و خود بر تر بینی شود که این مقام سبب او شده است. هر کدام از اینها باشد، خطر مرگ و هلاکت او را تهدید می کند.
نکات قابل استفاده
[1] . « یغبط- مبنی للمجهول: ای یغبطه الناس ویتمنون منزلته لعزته»
کلمات کلیدی: