شتابزدگی را واگذار و در حجّت بیندیش و خود را از پریشان گویی نگاه دار، تا از لغزش ایمن بمانی . [امام علی علیه السلام]
قطره ی شبنم

به مناسبت شهادت امام جواد علیه السلام

پیشوای نهم امام جواد علیه السلام

نام آن بزرگوار محمد و کنیة مشهورش ابا جعفر الثانی، است، و لقب های مشهور آن حضرت، تقی و جواد می‌باشد. آن امام همام، در دهم ماه رجب المرجب، سال 195هـ.ق، در مدینة منوره، دید به جهان گشود، و در آخر ذی القعده، سال 220هـ.ق، به دستور معتصم عباسی، به دست ام الفضل دختر مأمون عباسی، که همسر امام جواد علیه السلام، بود، بوسیلة زهر مسموم و در بغداد به شهادت رسید.[1]

امام رضا علیه السلام، در مورد ولادت آن حضرت میفرماید: «هذا المولود الذی لم یولد مولود اعظم برکة علی شیعتنا منه»[2] این مولود (امام جواد علیه السلام)، مولودی است که پر برکت تر از او برای شیعیان ما بدنیا نیامده است. به همین جهت، آن حضرت معروف به «باب المراد» بود، و هست زیرا؛ حاجت های مردم را بسیار برآورده می‌ ساخت. از نظر جود و سخاوت در مرتبه ای قرار داشت که این صفت از ویژگیهای آن حضرت قرار گرفت و به «جواد الائمه» ملقب گشت.

صفدی می‌نویسد: امام جواد علیه السلام، هر سال بیش از یک میلیون درهم بین نیاز مندان مدینه تقسیم می‌کرد.[3]

اسماعیل بن عباس هاشمى گوید: روز عیدى خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و از تنگدستى به آن حضرت شکایت کردم. امام جواد علیه السلام، دست به زیر سجاده برد و یک قطعه طلا به من داده آن را به بازار بردم و کشیدم، شانزده مثقال بود.[4]

بخششهاى آن حضرت به افراد بر اساس نیاز و ظرفیت آنان بود. مردى به حضور امام علیه السلام، رسید و عرض کرد: به اندازه مروتتان به من عنایت کنید! امام جواد علیه السلام، فرمود: در وُسْعَم نیست. عرض کرد: پس به اندازه مروت خودم مرحمت کنید! امام فرمود: این شدنى است. سپس دستور داد صد درهم به او بدهند.[5]

احمد بن حدید مى‏گوید: با گروهى براى شرکت در مراسم حج مى‏رفتیم که راهزنان اموال ما را ربودند، وقتى به مدینه رسیدم، حضرت جواد علیه السلام را در کوچه‏اى ملاقات کردم و به منزل حضرت رفتم و داستان را به عرض امام رساندم.

حضرت دستور داد لباسى و پولى برایم آوردند و فرمود: پول را میان همسفران خویش به همان مقدار که دزدها از آنان به غارت برده‏اند، تقسیم کن. پس از تقسیم دریافتم پولى را که امام عطا کرده بود، درست به همان اندازه بود که از ما دزدیده شده بود؛ نه کمتر و نه بیشتر.[6]

***

على بن خالد مى‏گوید: من در سامرّا بودم که شنیدم مردى را در شام به سبب ادّعاى نبوت زندانش کرده‏اند. من به محافظان محبت کردم تا مرا به نزد او بردند. وقتى با او سخن گفتم، وى را مردى عاقل، با فهم و شعور یافتم. پرسیدم: قصّه‏ى تو چیست؟ گفت: من در رأس الحسین، در شام، عبادت مى‏کردم، ناگاه شخصى را نزد خودم دیدم که به من فرمود: برخیز! برخاستم و مرا کمى راه برد. ناگهان خودم را در مسجد کوفه دیدم. فرمود: اینجا را مى‏شناسى؟ گفتم: آرى! با آن شخص نماز خواندیم. سپس مرا کمى راه برد و خودم را در مسجد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دیدم. پس از زیارت به مکه رفتیم و بعد از آن کمى راه رفتم، ناگهان خودم را در همان محراب عبادت خود یافتم و آن شخص از نظر من ناپدید شد.

سال بعد همین ماجرا تکرار شد، امّا به هنگام مفارقت او را قسم دادم که شما چه کسى هستى؟

فرمود: محمد بن على بن موسى‏الرضا هستم. من این حکایت را براى شخصى نقل کردم و به تدریج داستان به گوش محمد بن عبدالملک، وزیر معتصم، رسید. وى دستور داد مرا زندانى کنند و به من تهمت زدند که ادعاى نبوت کرده‏اى!

راوى مى‏گوید که به او گفتم: مى‏خواهى نامه‏اى به وزیر بنویسم و حقیقت امر را بگویم؟ گفت: آرى‏! من هم نامه‏اى نوشتم، وى پاسخ داد که به آن مرد بگو: همان کسى که در یک شب تو را به کوفه و مدینه برد، اکنون تو را آزاد کند. على بن خالد مى‏گوید: من به زندان رفتم که پاسخ نامه را براى فرد محبوس بگویم، مأموران را در جستجوى فردى یافتم. گفتم: چه خبر شده؟ گفتند: آن مردى که ادّعاى نبوت کرده بود، دیشب مفقود شده و هیچ اثرى از او نیست، نمى‏دانیم به زمین رفته یا به آسمان!

على بن خالد مى‏گوید: فهمیدم امام جواد علیه السلام به اعجاز او را نجات داده و من در آن وقت زیدى مذهب بودم و امامى مذهب شدم.[7]

***

دوستى اهل بیت‏

 «میسر بن محمد» مى‏گوید: به خانه امام جواد علیه السلام، رفتم و پس از سؤالاتى گفتم: فدایت گردم، از محبت و دوستى شما چه چیز به دوستانتان مى‏رسد؟ امام پاسخ داد: امام صادق علیه السلام، غلامى داشت که هرگاه به مسجد مى‏رفت آن غلام قاطر آن حضرت را نگاه مى‏داشت. در یکى از روزها که غلام کنار مسجد نشسته بود، گروهى از خراسان به شهر آمدند و یکى از آنان از غلام پرسید! چه کسى در مسجد است؟ گفت: مولا و سرورم، امام صادق علیه السلام.

مرد خراسانى به غلام گفت: ممکن است از ایشان بخواهى تا مرا به جاى تو قرار دهد و من غلام ایشان گردم؟ در عوض، تمامى اموال خود را به تو مى‏دهم و بدان که املاک زیادى دارم و مردى ثروتمند هستم. همه را بر این مطلب گواه مى‏گیرم و مى‏نویسم؛ تو به خراسان مى‏روى و آنها را مى‏گیرى و من، اینجا مى‏مانم. غلام گفت: از مولا و سرورم حضرت صادق علیه السلام، مى‏پرسم!

امام علیه السلام، از مسجد بیرون آمد و غلام قاطر را پیش آورد و آن حضرت را به خانه رساند.

غلام عرض کرد: خدمتگزارىِ من به آستانِ مولایم استوار است. چنانکه مى‏دانید مدت زیادى است که در خدمت شما هستم، اینک اگر خداى تعالى خیرى را براى من رقم زده باشد، شما از آن ممانعت مى‏کنید؟ امام فرمود: هرگز! آنگاه غلام، داستان مرد خراسانى را بازگفت.

حضرت فرمود: اگر مى‏خواهى ترک خدمت ما بگویى، تو را مى‏فرستم، اما چنانچه هنوز مایل به خدمت هستى، تو را مى‏پذیرم. غلام تمایل به رفتن داشت. حضرت فرمود: به خاطر مدت مدیدى که با ما بودى، تو را پندى مى‏دهم. پس فرمود: در روز قیامت حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم، به نور خداوند آویخته است، امیرمؤمنان على علیه السلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، و دیگر ائمه از فرزندان او علیهم السلام نیز همین گونه خواهند بود. شیعیان ما، در کنار ما هستند و هر کجا که ما داخل شویم، آنان نیز داخل مى‏شوند و هر کجا ما وارد شویم، آنان وارد مى‏شوند و در منازل ما سکونت خواهند داشت.

غلام که این را شنید عرض کرد: در خدمت شما مى‏مانم و آنچه را که شما فرمودید، برمى‏گزینم. امام صادق علیه السلام، نیز هزار درهم به وى عطا کرد و فرمود این مال براى تو از مالِ خراسانى بهتر است. غلام نزد آن مرد رفت و آنچه را از امام شنیده بود، به او گفت.

خراسانى اجازه ورود خواست و در خدمت امام علیه السلام، از شدت محبّت خود (به اهل بیت)

سخن گفت. حضرت حرف او را تأیید کرد و ضمن تشکر از او برایش دعا نمود.[8]

سخنان امام جواد علیه السلام

سیره اخلاقى امامان معصوم علیهم السلام بهترین الگو براى پیروى در اخلاق اجتماعى است. آن بزرگواران با عمل و راهنمایی هاى ارزشمند خود بهترین شیوه زندگى اجتماعى را به ما آموختند. امام جواد علیه السلام، درباره جلب محبت اجتماعى مى‏فرماید: «ثَلاثٌ یَجْلِبْنَ المَوَدّة: الْانْصافُ فِى الْمُعاشِرَةِ وَ الْمُواساةُ فِى‏الشِدَّةِ و الرُّجُوعُ عَلى قَلْبٍ سَلیم»[9] سه چیز سبب جلب محبت دیگران می‌شود؛  انصاف در معاشرت، برابرى و مواسات در سختیها و بازگشت به قلبى صاف و پاک. 

انسان بر اساس طبیعت خود به دنبال این است که از مال دنیا بهره کافى را ببرد و از دیگران بى‏نیاز باشد. همچنین در پى آن است که کارى کند تا مردم او را دوست بدارند و مورد نفرت آنان نباشد. امام جواد علیه السلام، راه دستیابى به این خواسته را چنین بیان مى‏کند: «مَنِ اسْتَغْنى‏ بِاللَّهِ افْتَقَرَ النَّاسُ الَیْهِ وَ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ احَبَّهُ النَّاسُ»[10]

هر کس به خدا بسنده کند و تکیه گاهش تنها خداوند باشد، مردم به او نیازمند مى‏شوند و کسى که تقوى را پیشه خود سازد مردم او را دوست مى‏دارند.

در فرمایش دیگری آن حضرت در مورد دستگیری از نیازمندان می‌فرماید: «ما عَظُمَتْ نِعْمَةُ احَدٌ الّا عَظُمَتْ حَوائِجُ النَّاسِ الَیْهِ فَمَنْ لَمْ یَتَحَمَّلْ تِلْکَ الْمَؤُنَةَ عَرَضَ النِعْمَةِ لِلزَّوالِ»[11]

نعمت بر کسى فزونى نمى‏یابد، مگر آن که نیاز مردم به او فراوان مى‏گردد؛ پس اگر کسى از تحمّل این بار گران سرباززد، آن نعمت رو به زوال خواهد رفت.

نیاز مؤمن‏

امام جواد علیه السلام، میفرماید: «الْمُؤْمِنُ یَحْتاجُ الى‏ ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّهِ، وَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٌ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ»[12] مؤمن به سه چیز نیاز دارد: توفیق الهى، موعظه درونى و قبول نصیحت. انسان مؤمن برای رسیدن به تکامل معنوی به این سه چیز نیازمند است، زیرا؛ اگر توفیق الهی نباشد، به وسیلة هوسها و نفس اماره، و اغواگری شیطان، انسان به انحراف کشیده می‌شود. از طرف دیگر، واعظ درونی که همان نفخة الهی در وجود انسان است که «نفخت من روحی»، همواره به عنوان چراغ راهنما، انسان را به راه راست هدایت می‌کند. اگر کسی به ندای این امانت الهی گوش داد آنوقت است که به سعادت نائل می‌شود. اما اگر کسی از هوای نفس خود پیروی نمود، به فرمایش امام جواد علیه السلام، به دشمن خود فرصت داده است که او را اسیر خویش نماید.

«مَنْ اطاعَ هَواهُ اعْطى‏ عَدُوَّهُ مُناهُ»[13] کسى که از هواى نفس خود اطاعت کند به دشمن خود فرصت مى‏دهد که به آرزوى دیرینه‏اش نائل آید.

از سخنان دیگری آن بزرگوار است که میفرماید: «ایّاکَ و مصاحبة الشّریر، فانّه کالسّیف المسلول، یَحْسُنُ مَنظرُه و یَقْبحُ آثاره»[14]  از همنشینى با بدسیرتان بپرهیز. زیرا او به شمشیرِ کشیده مى‏ماند که منظرش نیکو و آثارش زشت است.

«عزّ المؤمن غِناهُ عن الناس»[15] عزت و صلابت مؤمن در بى‏نیازى او از مردم است.

«من وَثِقَ بِاللّه أراه السّرورَ، من تَوَکَّلَ على اللَّه کفاه الأمور، الثّقةُ باللّه حصنٌ لا یَتَحصَّنُ فیه الّا مؤمنٌ أمین، التَوکَلُ على اللّه نجاةٌ من کلّ سوء و حرزٌ من کلّ عدوّ، الدّین عزٌّ و العلم کنزٌ و الصّمت نورٌ و غایة الزّهد الوَرَعُ، و لا هَدْمَ للدّین مثلُ البِدَع، و لا أفسدَ للرّجالِ منَ الطّمع، و بالرّاعى تصلحُ الرَّعیّة و بالدّعاء تُصْرَفُ البلیّة، و مَنْ رَکِبَ مَرکبَ الصّبر، اهتدى‏ الى مِضمار النّصر، و من عابَ عیبَ و من شَتَمَ أُجیبَ، و من غَرَسَ أشجارَ التُّقى اجْتَنى ثِمارَ المُنى»[16]  هر آن به حق تعالى اعتماد کند، خداوند سرور و شادى را به او نشان مى‏دهد و کسى که بر او توکل کند، امورش را کفایت مى‏کند، اعتماد به خداوند دژ محکمى است که جز مؤمن امانتدار به آن پناهنده نمى‏شود.

توکّل بر خداوند نجات از هر بدى و پناه از هر گونه دشمنى است، دین مایه‏ى عزت است و علم گنج و خاموشى نور است و بالاترین درجه‏ى زهد پرهیزکارى است و چیزى مانند بدعت مایه‏ى خرابى دین نمى‏شود و چیزى براى انسان‏ها بدتر از طمع نیست و به وسیله‏ى راعى و رهبر امت اصلاح مى‏شود و بلا به وسیله‏ى دعا از میان مى‏رود، و آن که بر مرکب‏ صبر سوار شد، به میدان نصرت راه پیدا مى‏کند و هر کس عیب جویى کند، بر او عیب گرفته مى‏شود و هر که دشنام داد، جواب مى‏شنود و هر که درخت‏هاى تقوا را بکارد، به آرزوهاى الهى خود دست مى‏یابد.

زیارت امام جواد علیه السلام

در زیارت آن حضرت که مرحوم محدث قمى از سید بن طاوس نقل می‌کند که ایشان در مزار آورده است:

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَرَّ التَّقِیَّ الْإِمَامَ الْوَفِیَّ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَجِیَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِیرَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سِرَّ اللَّهِ [سِتْرَ اللَّهِ‏] السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ضِیَاءَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَنَاءَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا کَلِمَةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَحْمَةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النُّورُ السَّاطِعُ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَدْرُ الطَّالِعُ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّیِّبُ مِنَ الطَّیِّبِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ مِنَ الْمُطَهَّرِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْآیَةُ الْعُظْمَى السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحُجَّةُ الْکُبْرَى السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُطَهَّرُ مِنَ الزَّلَّاتِ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضِلَاتِ [الْمُعْظِلَاتِ‏] السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلِیُّ عَنْ نَقْصِ الْأَوْصَافِ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ عِنْدَ الْأَشْرَافِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَلِیُّ اللَّهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ وَ أَنَّکَ جَنْبُ اللَّهِ وَ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ مُسْتَوْدَعُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ رُکْنُ الْإِیمَانِ وَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنِ اتَّبَعَکَ عَلَى الْحَقِّ وَ الْهُدَى وَ أَنَّ مَنْ أَنْکَرَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْعَدَاوَةَ عَلَى الضَّلَالَةِ وَ الرَّدَى أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ.[17]

سلام بر تو اى ابا جعفر که بزرگوار و پرهیزکار و پیشواى وفادارى، سلام بر تو اى شخص‏ پسندیده حق و پاک و منزه از هر عیب و نقص، سلام بر تو اى ولى خدا، اى نجات یافته خدا (از هر خطر و وسوسه شیطانى)، سلام بر تو اى سفیر خدا، اى سرِّ پنهان خدا، سلام بر تو اى نور خدا، اى روشنى (علم) خدا، سلام بر تو اى کلمة الهی، سلام بر تو ای رحمت واسعة الهی، سلام بر تو ای نور ساطع لامع الهی، سلام بر تو ای ماه تمام طالع، سلام بر تو ای بهترین شخص از نسل بهترین مردان عالم، سلام بر تو ای روح پاک از نژاد پاکان عالم، سلام بر تو ای آیت الله اعظم، سلام بر تو ای حجت بزرگ خدا بر خلق، سلام بر تو ای پاک از هر لغزش و گناه، سلام بر تو ای منزه و مبرا از هر خشونت و سختگیری، سلام بر تو ای برتر از هر نقصان در اوصاف، سلام بر تو ای محبوب و پسندیده نزد اشراف و بزرگواران عالم، سلام بر تو ای ستون و نگهبان بنای دین اسلام، شهادت می‌دهم که محققا تو ولی خدایی و حجت بالغة الهی بر خلق در روی زمینی و همانا تو جنب الله و بر گزیدة خلق خدایی و محل ودیعة اسرار علم خدا و علم پیامبران خدایی، و تو اصل و رکن اصیل ایمان و مفسر قرآنی، و من گواهی می‌دهم که هرکس پیرو توست به راه حق و هدایت است، و هر کس که ترا انکار کند و با تو به دشمنی بر خیزد، آنکس به راه ضلالت و پستی و جهالت رفته است، و من از دشمنانت نزد خداوند و نزد تو، بیزاری می‌جویم، چه در دنیا و چه در آخرت، تا من هستم و شب و روز بر قرار است از آنان بیزارم.

والسلام علی من التبع الهدی

التماس دعا


[1] . اصول کافی ج1، ص 492.

[2] . کافی ج1، ص 321

[3] . الوافی بالوفیات، ج 4، ص 105.

[4] . بحار الانوار، ج 50، 49.

[5] . کشف الغمة، ج 3، ص 158.

[6] . بحار الانوار، ج 50، ص 46.

[7] . بحار الانوار، ج 50، ص 38، کشف الغمه، ج 3، ص 210.

[8] . مدینة المعاجز، ص 538.

[9] . بحار الانوار، ج 78، ص 82.

[10] . نور الابصار، ص 220.

[11] . بحار الانوار، ج 78، ص 79.

[12] . تحف العقول، ص 457.

[13] . اعلام الدین، ص 309.

[14] . بحار الانوار، ج 78، ص137.

[15] .همان، ص 365.

[16] . کشف الغمة، ج3، ص 191.

[17] . مفاتیح الجنان، ص 938.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/8/6:: 3:15 صبح     |     () نظر

 روز بیست و پنجم ماه ذی القعده روزه اش مستحب است، و روز دحو الارض نامیده شده است، «دحو» به معنای گسترده شدن، پهن شدن، و کشیده شدن است، و این روز را «دحو الارض» نامیده اند، زیرا؛ اول موضع از زمین را که خداوند از زیر آب خارج ساخت، مکان خانة کعبه بوده است، و بدین جهت مکه را «ام القری» می‌گویند.[1]

از امام رضا علیه السلام، روایت شده است که آن حضرت فرمود: «فی خمسة وعشرین من ذی القعدة نشرت الرحمة ودحیت الارض ونصبت فیه الکعبة وهبط فیه آدم»[2] در بیست و پنجم ذی القعده، رحمت الهی در عالم منتشر شده است، و زمین گسترده گردیده و کعبه در جای خود نصب شده و حضرت آدم به زمین فرود آمده است.

از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که آن حضرت فرمود: «اول رحمة نزلت من السماء الی الارض فی‌خمسة وعشرین من ذی القعدة فمن صام ذلک الیوم، وقام تلک اللیلة فله عبادة مأة سنة صام نهارها وقام لیلها»[3]  اول رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست و پنجم ذی القعده بود، پس هرکس آن روز را روزه بگیرد و شبش را به عبادت بپردازد، برایش عبادت صد سال مقرر می‌شود که روز هایش را روزه و شبهایش را به عبادت پرداخته باشد. 

مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان آورده است                   

شب بیست و پنجم شب دحو الارض است‏، یعنى پهن شدن زمین از زیر خانه کعبه بر روى آب و از لیالى شریفه است که رحمت خدا در آن نازل مى‏شود و قیام به عبادت در آن اجر بسیار دارد (و از حسن بن على وشا روایت است که گفت: من کودک بودم که با پدرم در خدمت امام رضا علیه السلام شام خوردیم در شب بیست و پنجم ماه ذى القعده پس فرمود که امشب حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت عیسى علیه السلام متولد شده‏اند و زمین از زیر کعبه پهن شده است پس هر که روزش را روزه بدارد چنان است که شصت ماه را روزه داشته باشد و به روایت دیگر است که فرمود در این روز حضرت قائم علیه السلام قیام خواهد نمود)

روز بیست و پنجم روز دحو الارض است و یکى از آن چهار روز است که در تمام سال بفضیلت روزه ممتاز است‏

و در روایتى روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است و هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت بسر آورد از براى او عبادت صد سال نوشته شود و از براى روزه‏دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند و این روزى است که رحمت خدا در آن منتشر گردیده و از براى عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیارى است و از براى این روز به غیر از روزه و عبادت و ذکر خدا و غسل دو عمل وارد است‏

اول نمازى که در کتب شیعه قمیین روایت شده‏ و آن دو رکعت است در وقت چاشت در هر رکعت بعد از حمد پنج مرتبه سوره و الشمس بخواند و بعد از سلام نماز بخواند: لا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ‏

پس دعا کند و بخواند

یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ*

دوم خواندن این دعا است که شیخ در مصباح فرموده مستحب است خواندن آن: [اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ]

اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلَاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَى کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَى أَهْلِ بَیْتِهِ‏

الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلَاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لَا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لَا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلَاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَى یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَى طُولِ الْبِلَى إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَى وَ نَسِیَنِیَ النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَى وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ اصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئاً مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَباً رَوِیّاً سَائِغاً هَنِیئاً لَا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لَا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لَا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَى مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِیَائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِراً وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِراً اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلَائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِماً لَکَ حَتَّى تَرْضَى وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَى یَدَیْهِ جَدِیداً غَضّاً وَ یَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضاً وَ یَرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضاً اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَى جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّى نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ‏ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ [عَلَى مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَیْنَا سَلَامَهُ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ‏

و بدان که میر داماد رحمه الله در رساله اربعه ایام خود در بیان اعمال روز دحو الارض فرموده که زیارت حضرت امام رضا علیه السلام در این روز افضل اعمال مستحبه و آکد آداب مسنونه است و همچنین زیارت آن حضرت در روز اول ماه رجب الفرد نیز بغایت مؤکد و محثوث علیه است‏.[4]


[1] . بحار الانوار، ج 10، ص 76.

[2] . بحار الانوار ج 11، ص 217.

[3] . وسائل الشیعة، ج 7، ص 332.

[4] . مفاتیح الجنان، ص 248.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/7/24:: 7:7 عصر     |     () نظر

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام

پیشوای هشتم، امام رضا علیه السلام

نام مبارک آن حضرت علی و کنیه اش ابو الحسن، و لقب مشهورش رضا است. عمر شریف آن حضرت را 55، سال نوشته اند، که در 11 ذی العقده، سال 148هـ.ق، در مدینة منوره، دیده به جهان گشود، و در سال 203هـ.ق، در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسی مسموم و به شهادت رسید.[1] پدر بزرگوارش امام موسی کاظم علیه السلام، و مادرش با کرامتش نجمه است.

مدت امامت آن حضرت 20 سال بوده است که 17 سال آن در مدینه پناهگاه مردم، و مروج دین بود، و سه سال آخر، او را مأمون عباسی به اجبار از مدینه به طوس آورد، و سر انجام به شهادت رساند.

امام رضا علیه السلام، امام رؤوف

از آنجایی که امام علیه السلام، مظهر صفات الهی است، و در هریک از امامان معصوم علیهم السلام، برخی از صفات ظهور بیشتری دارد به همان صفت یاد می‌شوند، مثلا به امام حسن علیه السلام، کریم اهل بیت می‌گویند، به امام موسی بن جعفر علیه السلام، باب الحوائج و...، و امام رضا علیه السلام، هم مظهر رأفت الهی است، و لذا به آن حضرت امام رؤوف می‌گویند، که بسیار مشکلات، انسانها را حل می‌کرد، و می‌کند.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌گوید؛ فرق میان رأفت و رحمت بعد از آنکه هردو در اصل معنا مشترک هستند، این است که رأفت مختص به اشخاص مبتلا و بیجاره است، اما؛ رحمت اعم است، هم و اورا در برمی‌گیرد و هم غیر اورا.[2]

از علامه طباطبایی نقل شده که ایشان می‌گفتند؛ امامان همه لطف دارند، امام لطف حضرت رضا محسوس است. در نقل دیگری از ایشان است که امامان معصوم همه رؤوف هستند، اما رأفت حضرت رضا ظاهر است. باز از ایشان نقل شده، انسان هنگامی که وارد حرم رضوی می‌شود، مشاهده می‌کند که از در و دیوار حرم آن امام رأفت می‌بارد.[3]

در روایت حمدان دیوانی از حضرت رضا علیه السلام، آمده است که حضرت فرمود؛« مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَان‏»[4]  هرکس مرا زیارت کند در سه موطن به نزد او خواهم آمد، تا او را از مشکلات نجات دهم، 1- به هنگام دادن نامة اعمال، 2- در هنگام صراط، 3- در هنگام میزان، (هنگامی که اعمال را می‌سنجند.). و این هم بیانگر رأفت آن حضرت است.

محدث نورى در دارالسلام نقل مى‏کند یکى از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا گفت؛ در شبى که نوبت خدمت من بود در رواقى که معروف به دارالحفاظ است خوابیده بودم.

ناگاه در خواب دیدم که درب حرم مطهر باز شد و خود حضرت رضا از حرم بیرون تشریف آورد و به من فرمود برخیز و بگو مشعلى بالاى گلدسته ببرند و روشن کنند، زیرا که جماعتى از عربهای

بحرین به زیارت من مى‏آیند و ایشان در بین راه، راه را گم کرده‏اند. از طرف طرق (طرق محلى است در دو فرسخى مشهد) هم‏اکنون آنها سرگردانند، برف هم مى‏بارد، مبادا تلف شوند و برو به میرزا تقى شاه متولى بگو چند مشعل روشن کنند، و با جمعى بروند و آن زائران را ملاقات کرده، بیاورند.

خدمتکار حرم گوید من از خواب بیدار شدم فوراً از جاى حرکت کرده و رفتم سرکشیک را از خواب بیدار کردم و جریان خواب را برایش توضیح دادم. با تعجب برخاست و با یکدیگر آمدیم در حالى که برف مى‏بارید مشعل‏دار را خبر کردیم، او با سرعت رفت و مشعلى روى گلدسته روشن کرد، بعد با جماعتى از خدام به خانه متولى‏باشى رفتیم و خواب را نقل کردم.

متولى با جماعتى مشعل‏ها را روشن کرده با ما همراه شد و از شهر بیرون آمدیم به طرف طرق به راه افتادیم. نزدیک طرق به زوار رسیدیم، در آن هواى سرد میان بیابان سرگردان بودند.

پس از ملاقات جویاى حالشان شدیم. گفتند ما در شدت برف و طوفان نمى‏توانستیم راه را تشخیص دهیم، بالاخره از شدت سرما دست و پاى ما از حس و حرکت بازماند، تن به مرگ دادیم و از چهارپایان خود پیاده شده، همه یک جا دور هم جمع شدیم و فرش‏ها را روى خود انداختیم، شروع به گریه و زارى نمودیم. میان ما مرد صالح و طالب علمى است، چشمش که به خواب رفت حضرت رضا را در خواب زیارت کرد، آن حضرت به او فرمود: «قوموا فقد امرت أن یجعلوا المشعل فوق المناره فاقصدوا نحو المشعل تصادفوا المتولى» برخیزید، دستور داده‏ام مشعل بالاى گلدسته قرار بدهند، از روشنایى مشعل به آن سمت حرکت کنید، متولى به استقبال شما خواهد آمد.

این بود که ما حرکت کردیم و به راه افتادیم. همان جهت روشنایى مشعل را هدف قرار دادیم تا اینجا که شما به ما رسیدید. متولى آن‏ها را به شهر آورد و به خانه خود برد و پذیرایى نمود.

آرى، حضرت رضا ضامن غریبان و امام رئوف است و به زائران بلکه همه دوستان توجه خاص دارد.[5]

***

شخصی بنام غفارى می‌گوید: مردى از خاندان أبى رافع آزاد کرده‏ پیغمبر (ص) که فلان نام داشت بگردن من حقى داشت (و پولى از من طلبکار بود) پس مطالبه آن حق را کرد و پافشارى در گرفتن آن نمود (و من نیز توانائى پرداخت آن را نداشتم) من که چنین دیدم نماز صبح را در مسجد رسول خدا (ص) خواندم سپس بسوى حضرت رضا علیه السّلام که در عریض (نام جایى است در یک فرسنگى مدینه) بود رهسپار شدم، چون نزدیک در خانه آن حضرت رسیدم دیدم سوار بر الاغى است و ردائى در بر دارد و رو برویم از خانه درآمد، چون نظرم بآن جناب افتاد شرم کردم که حاجت خود را اظهار کنم، همین که بمن رسید ایستاد و بمن نگریست، من بر آن حضرت سلام کردم- و ماه رمضان بود- سپس گفتم: قربانت گردم همانا دوست شما فلان کس از من طلبى دارد و بخدا مرا رسوا کرده- و من بخدا پیش خود گمان میکردم (پس از این شکایتى که از او کردم) آن حضرت باو دستور خواهد داد از مطالبه کردن طلب خود از من خوددارى کند- و بخدا بآن حضرت نگفتم چه مقدار از من میخواهد، و هیچ نامى از چیز دیگر نیز پیش او نبردم، پس بمن دستور فرمود بنشینم تا باز گردد، پس همچنان در آنجا ماندم تا نماز مغرب را خواندم و (چون) روزه بودم، دلم تنگ شد و خواستم بازگردم که دیدم آن حضرت پیدا شد و مردم گرد او را گرفته‏اند و گدایان نیز سر راه او نشسته بودند و آن جناب بایشان صدقه میداد تا اینکه رفت و داخل منزل خود شد سپس بیرون آمده مرا پیش خواند، من برخاسته با او بداخل خانه رفتم، و با هم نشستیم و من شروع کردم از ابن مسیب (امیر مدینه) براى او صحبت کردن و من زیاد میشد که براى آن جناب از ابن مسیب سخن میگفتم، چون از سخن فارغ شدم فرمود: گمان نمیکنم افطار کرده باشى؟ عرضکردم: نه، پس براى من خوراکى خواست و آوردند پیش روى من گذاردند و بغلام دستور داد با من هم خوراک شود، پس من و غلام از آن خوراک خوردیم، و چون دست از خوراک کشیدیم، فرمود: آرام تشک را بلند کن و هر چه در زیر آن است بردار، من تشک را بلند کرده اشرفى‏هائى از طلا دیدم آنها را برداشته و در (جیب) آستین خود نهادم، سپس دستور فرمود چهار تن از غلامانش با من باشند تا مرا بمنزل و خانه خود برسانند، من عرض کردم: قربانت گردم شبگردان و پاسبانان ابن مسیب سر راه هستند و من خوش ندارم مرا با غلامان شما ببینند، فرمود: درست گفتى خدا تو را براه راست راهنمائى کند و بآن غلامان دستور فرمود همراه من باشند تا هر کجا که من گفتم برگردند، چون نزدیک خانه‏ام رسیدم و دلم آرام شد آنها را برگردانده و بخانه خود رفتم و چراغ خاسته اشرفیها را شمردم دیدم چهل و هشت اشرفى است، و طلب آن مرد از من بیست و هشت اشرفى بود، و در میان آنها یک اشرفى میدرخشید که درخشندگى آن مرا خوش آمد آن را برداشته نزدیک چراغ بردم دیدم بخط روشن و خوانا روى آن نوشته شده: «طلب آن مرد بیست و هشت اشرفى است و ما بقى از خودت میباشد» و بخدا من خودم دقیقا نمیدانستم که آن مرد چه مبلغ از من طلبکار است.[6]

***

محمد بن عبدالرحمان همدانى مى‏گوید قرضى داشتم که به خاطر آن دنیا برایم تنگ و تار شده بود. با خودم گفتم فقط آن کسى که مى‏تواند قرضم را ادا کند مولایم امام رضا است، پس نزد او رفتم.

امام به من فرمود: خداوند حاجت تو را برآورده کرد و دیگر دلتنگ نباش. من نیز وقتى این را شنیدم دیگر چیزى نخواستم و خدمت امام ماندم. حضرت روزه بود و دستور داد برایم غذا بیاورند.

عرض کردم من هم روزه هستم و دوست دارم با شما افطار کنم و از غذاى شما تبرک بجویم. هنگام غروب نماز مغرب را خواندند و در وسط خانه نشستند و غذا خواستند. با هم افطار نمودیم و بعد به من فرمود: شب را نزد ما مى‏مانى با اینکه حاجت خود را مى‏گیرى و مى‏روى؟

گفتم؛ بهتر است بروم.

حضرت دست خود را به زمین زد و یک مشت خاک برداشت و فرمود: بگیر. آن را گرفتم و در جیبم قرار دادم و با تعجب دیدم که همه‏اش دینار است. از آنجا به خانه‏ام آمدم و نزدیک چراغ رفتم تا دینارها را بشمارم. دینارى از دستم رها شد، وقتى نگاهش کردم دیدم روى آن نوشته شده: «پنجاه دینار است، نصف آن براى قرضت و نصف آن براى مخارج تو مى‏باشد». وقتى این را دیدم دیگر نشمردم و آن دینار را در کیسه گذاشتم. وقتى صبح دینارها را شمردم آن دینار را پیدا نکردم، هرچه زیرورو کردم آن را نیافتم و پنجاه دینار تمام بود.[7]

***

ریان بن صلت گوید هنگامى که خواستم از خراسان به طرف عراق حرکت کنم، تصمیم گرفتم از حضرت رضا خداحافظى کنم. با خود فکر کردم وقتى که با او وداع نمودم یکى از پیراهن‏هایى که پوشیده را از وى بگیرم و او را براى خود کفن نمایم و چند درهم نیز از وى گرفته و براى دخترانم انگشتر درست کنم.

هنگامى که مى‏خواستم او را وداع نمایم گریه مرا گرفت و از مفارقت بسیار متأسف و اندوهناک شدم و فراموش کردم از وى پیراهن و درهم بخواهم.

پس از وداع و خداحافظى مرا صدا زد: اى ریان! بازگرد. من بازگشتم. فرمود: آیا دوست ندارى یکى از پیراهن‏هاى خود را به تو بدهم تا آن را براى خود کفن درست کنى؟ آیا میل ندارى چند درهم داشته باشى تا براى دخترانت انگشتر درست کنى؟

عرض کردم آرى مى‏خواستم این‏ها را از شما درخواست کنم و لیکن اندوه مفارقت شما مانع شد. امام متکا را یک طرف برگردانید و از زیر آن پیراهنى درآورد و از زیر مصلى نیز سى درهم بیرون آورد و به من مرحمت فرمود.[8]

تواضع حضرت رضا علیه السلام

یاسر، خادم آن حضرت می‌گوید؛  حضرت رضا علیه السلام، همیشه با خدمه و کارگر های خود غذا می‌خورد، و دوست داشت که با آنها بنشیند، صحبت و دردل کند، بعضی از ناآگاهان به این کار حضرت ایراد می‌گرفتند، حضرت در جواب آنها می‌فرمود؛ «ان الرب تبارک وتعالی واحد والاب واحد والام واحدة والجزاء بالاعمال»[9] خداوند یکی است و پدر و مادر همگی یکی است، پاداشی که به انسانها داده می‌شود، تنها به کردار آنها است.

سخنان گهربار حضرت رضا علیه السلام

1- قال مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام؛ «اعلم انه لاورع انفع من تجنب محارم الله عزوجل، والکف عن اذی المؤمنین»[10] مولای ما امام رضا علیه السلام، میفرماید: بدانکه هیچ ورعی نافع تر از ترک محرمات الهی نیست، و هیچ ورعی نافع تر از ترک اذیت مؤمنین نیست.

2- قال مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام؛ «علیکم بحسن الخلق فان حسن الخلق فی الجنة لامحالة وایاکم وسوء الخلق فان سوء الخلق فی النار لامحالة»[11] بر شما باد اخلاق نیکو داشتن، زیرا؛ صاحب اخلاق نیکو جایگاهش بهشت است، و از اخلاق بد دوری کنید، چونکه؛ صاحب آن در دوزخ است.

3- قال مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام؛ « لایستکمل عبد حقیقة الایمان حتی یکون فیه خصال ثلاث؛ التفقه فی الدین وحسن التقدیر فی المعیشة والصبر علی الرزایا»[12] هیچ بنده ای به حقیقت ایمان نمی رسد، مگر در پرتو سه خصلت؛ 1- شناخت و ژرف نگری در دین، 2- برنامه ریزی صحیح در زندگی، 3- شکیبایی در سختی ها.

4-  امام رضا علیه السلام، میفرماید: «التودد الی الناس نصف العقل»[13] محبت به مردم و اظهار دوستی بسبت به آنها، نیمی از عقل است.

5- الامام الرضا علیه السلام، قال؛ «من فرج عن المؤمن فرج الله من قلبه یوم القیامة»[14] امام رضا علیه السلام، فرموده است؛ هرکس که اندوهی از چهرة مؤمنی بزداید، خداوند در روز قیامت اندوه از دلش بر می‌دارد.

6- دلهاث از امام رضا علیه السلام، نقل می‌کند که «لایکون المؤمن مؤمنا حتی یکون فیه ثلاث خصال، سنة من ربه وسنة من بیه وسنة من ولیه فاما السنة من ربه فکتمان سره قل الله عزوجل«عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول» واما السنة من نبیه فمداراة الناس فان الله عزوجل، امر نبیه (ص)، بمداراة الناس فقال« خذ العفو وأمر بالعرف» واما السنة من ولیه فالصبر فی البأساء والضراء»[15] مؤمن واقعی کسی است که دارای سه خصلت باشد؛ سنتی از پروردگارش و سنتی از پیامبرش و سنتی از ولیش داشته باشد. سنت پروردگارش عبارت است از راز داری، زیرا؛ خداوند میفرماید: «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر غیبش آگاه نمی‌سازد مگر رسولانی که آنان را برگزیده است»، سنت پیامبرش مدارا کردن با مردم است، خداوند پیامبرش را به مدارا کردن با مردم دستور داده و فرموده: «با آنها عفو بخشش را در پیش گیر و  به نیکیها دعوت نما»، و سنت ولیش، صبر و پایداری به هنگام گرفتاری ها و خسارت ها است.

حسن ختام شعری از نسیم شمال

دیشب به سرم باز هواى دگر افتاد

چشمم به ضریح شه والا گهر افتاد

                                        در خواب مرا سوى خراسان گذر افتاد

                                         این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد

                                            با آل على هرکه در افتاد بر افتاد

این قبر غریب‏الغربا خسروطوس است‏

خاک درِ او مرجع ارواح و نفوس است‏

                                      این قبر مغیث‏الضّعفا شمس شموس است‏

                                           باید ز ره صدق بر این خاک در افتاد

                                             با آل على هرکه در افتاد بر افتاد

این روضه پر نور به جنّت زده پهلو

بشنید نسیم سحرى رایحه او

                                         مغز ملک از عطر نسیمش شده خوشبو

                                           کز بوى بهشتیش جهان بى‏خبر افتاد

                                             با آل على هرکه در افتاد بر افتاد

حوران بهشتى زده اندر حرمش صف‏

شاهان به ادب در حرمش گشته مشرّف‏

                                            خیل ملک از نور طبق‏ها همه بر کف‏

                                           اینجاست که تاج از سر هر تاجور افتاد

                                               با آل على هرکه در افتاد بر افتاد

اولاد على شافع روز عرصاتند

در روز قیامت همه اسباب نجاتند

                                              داراى مقامات رفیع الدرجاتند

                                         اى واى برآن‏کس که به این دوده درافتاد

                                              با آل على هرکه در افتاد بر افتاد


[1] . اصول کافی ج1، ص 486.

[2] .ترجمه المیزان، ج1، ص 489.

[3] . اکبر دهقان، امام رضا (ع)، مظهر رأفت الهی، ص 11.

[4] . شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج2، ص 584.

[5] . زندگانی امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع)، ص 307، به نقل از کتاب، امام رضا(ع)، مظهر رأفت الهی، ص 130.

[6] . ارشاد شیخ مفید، ترجمه رسول محلاتی، ج2، ص 246.

[7] . بحار الانوار ج 49، ص 38.

[8] . بحار الانوار، ج49، ص 36.

[9] . کافی ج8، ص 230.

[10] . بحار الانوار، ج75، ص 348.

[11] . وسائل الشیعه، ج12، ص 152.

[12] . تحف العقول، ص 525.

[13] . بحار الانوار، ج 78، ص 335.

[14] . همان، ج 74، ص 321.

[15] . کافی، ج2، 241.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/7/17:: 1:27 صبح     |     () نظر
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >