سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تباهی خرد در فریب خوردن از نیرنگهاست . [امام علی علیه السلام]
قطره ی شبنم

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام

پیشوای هشتم، امام رضا علیه السلام

نام مبارک آن حضرت علی و کنیه اش ابو الحسن، و لقب مشهورش رضا است. عمر شریف آن حضرت را 55، سال نوشته اند، که در 11 ذی العقده، سال 148هـ.ق، در مدینة منوره، دیده به جهان گشود، و در سال 203هـ.ق، در آخر ماه صفر به دست مأمون عباسی مسموم و به شهادت رسید.[1] پدر بزرگوارش امام موسی کاظم علیه السلام، و مادرش با کرامتش نجمه است.

مدت امامت آن حضرت 20 سال بوده است که 17 سال آن در مدینه پناهگاه مردم، و مروج دین بود، و سه سال آخر، او را مأمون عباسی به اجبار از مدینه به طوس آورد، و سر انجام به شهادت رساند.

امام رضا علیه السلام، امام رؤوف

از آنجایی که امام علیه السلام، مظهر صفات الهی است، و در هریک از امامان معصوم علیهم السلام، برخی از صفات ظهور بیشتری دارد به همان صفت یاد می‌شوند، مثلا به امام حسن علیه السلام، کریم اهل بیت می‌گویند، به امام موسی بن جعفر علیه السلام، باب الحوائج و...، و امام رضا علیه السلام، هم مظهر رأفت الهی است، و لذا به آن حضرت امام رؤوف می‌گویند، که بسیار مشکلات، انسانها را حل می‌کرد، و می‌کند.

علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌گوید؛ فرق میان رأفت و رحمت بعد از آنکه هردو در اصل معنا مشترک هستند، این است که رأفت مختص به اشخاص مبتلا و بیجاره است، اما؛ رحمت اعم است، هم و اورا در برمی‌گیرد و هم غیر اورا.[2]

از علامه طباطبایی نقل شده که ایشان می‌گفتند؛ امامان همه لطف دارند، امام لطف حضرت رضا محسوس است. در نقل دیگری از ایشان است که امامان معصوم همه رؤوف هستند، اما رأفت حضرت رضا ظاهر است. باز از ایشان نقل شده، انسان هنگامی که وارد حرم رضوی می‌شود، مشاهده می‌کند که از در و دیوار حرم آن امام رأفت می‌بارد.[3]

در روایت حمدان دیوانی از حضرت رضا علیه السلام، آمده است که حضرت فرمود؛« مَنْ زَارَنِی عَلَى بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَان‏»[4]  هرکس مرا زیارت کند در سه موطن به نزد او خواهم آمد، تا او را از مشکلات نجات دهم، 1- به هنگام دادن نامة اعمال، 2- در هنگام صراط، 3- در هنگام میزان، (هنگامی که اعمال را می‌سنجند.). و این هم بیانگر رأفت آن حضرت است.

محدث نورى در دارالسلام نقل مى‏کند یکى از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا گفت؛ در شبى که نوبت خدمت من بود در رواقى که معروف به دارالحفاظ است خوابیده بودم.

ناگاه در خواب دیدم که درب حرم مطهر باز شد و خود حضرت رضا از حرم بیرون تشریف آورد و به من فرمود برخیز و بگو مشعلى بالاى گلدسته ببرند و روشن کنند، زیرا که جماعتى از عربهای

بحرین به زیارت من مى‏آیند و ایشان در بین راه، راه را گم کرده‏اند. از طرف طرق (طرق محلى است در دو فرسخى مشهد) هم‏اکنون آنها سرگردانند، برف هم مى‏بارد، مبادا تلف شوند و برو به میرزا تقى شاه متولى بگو چند مشعل روشن کنند، و با جمعى بروند و آن زائران را ملاقات کرده، بیاورند.

خدمتکار حرم گوید من از خواب بیدار شدم فوراً از جاى حرکت کرده و رفتم سرکشیک را از خواب بیدار کردم و جریان خواب را برایش توضیح دادم. با تعجب برخاست و با یکدیگر آمدیم در حالى که برف مى‏بارید مشعل‏دار را خبر کردیم، او با سرعت رفت و مشعلى روى گلدسته روشن کرد، بعد با جماعتى از خدام به خانه متولى‏باشى رفتیم و خواب را نقل کردم.

متولى با جماعتى مشعل‏ها را روشن کرده با ما همراه شد و از شهر بیرون آمدیم به طرف طرق به راه افتادیم. نزدیک طرق به زوار رسیدیم، در آن هواى سرد میان بیابان سرگردان بودند.

پس از ملاقات جویاى حالشان شدیم. گفتند ما در شدت برف و طوفان نمى‏توانستیم راه را تشخیص دهیم، بالاخره از شدت سرما دست و پاى ما از حس و حرکت بازماند، تن به مرگ دادیم و از چهارپایان خود پیاده شده، همه یک جا دور هم جمع شدیم و فرش‏ها را روى خود انداختیم، شروع به گریه و زارى نمودیم. میان ما مرد صالح و طالب علمى است، چشمش که به خواب رفت حضرت رضا را در خواب زیارت کرد، آن حضرت به او فرمود: «قوموا فقد امرت أن یجعلوا المشعل فوق المناره فاقصدوا نحو المشعل تصادفوا المتولى» برخیزید، دستور داده‏ام مشعل بالاى گلدسته قرار بدهند، از روشنایى مشعل به آن سمت حرکت کنید، متولى به استقبال شما خواهد آمد.

این بود که ما حرکت کردیم و به راه افتادیم. همان جهت روشنایى مشعل را هدف قرار دادیم تا اینجا که شما به ما رسیدید. متولى آن‏ها را به شهر آورد و به خانه خود برد و پذیرایى نمود.

آرى، حضرت رضا ضامن غریبان و امام رئوف است و به زائران بلکه همه دوستان توجه خاص دارد.[5]

***

شخصی بنام غفارى می‌گوید: مردى از خاندان أبى رافع آزاد کرده‏ پیغمبر (ص) که فلان نام داشت بگردن من حقى داشت (و پولى از من طلبکار بود) پس مطالبه آن حق را کرد و پافشارى در گرفتن آن نمود (و من نیز توانائى پرداخت آن را نداشتم) من که چنین دیدم نماز صبح را در مسجد رسول خدا (ص) خواندم سپس بسوى حضرت رضا علیه السّلام که در عریض (نام جایى است در یک فرسنگى مدینه) بود رهسپار شدم، چون نزدیک در خانه آن حضرت رسیدم دیدم سوار بر الاغى است و ردائى در بر دارد و رو برویم از خانه درآمد، چون نظرم بآن جناب افتاد شرم کردم که حاجت خود را اظهار کنم، همین که بمن رسید ایستاد و بمن نگریست، من بر آن حضرت سلام کردم- و ماه رمضان بود- سپس گفتم: قربانت گردم همانا دوست شما فلان کس از من طلبى دارد و بخدا مرا رسوا کرده- و من بخدا پیش خود گمان میکردم (پس از این شکایتى که از او کردم) آن حضرت باو دستور خواهد داد از مطالبه کردن طلب خود از من خوددارى کند- و بخدا بآن حضرت نگفتم چه مقدار از من میخواهد، و هیچ نامى از چیز دیگر نیز پیش او نبردم، پس بمن دستور فرمود بنشینم تا باز گردد، پس همچنان در آنجا ماندم تا نماز مغرب را خواندم و (چون) روزه بودم، دلم تنگ شد و خواستم بازگردم که دیدم آن حضرت پیدا شد و مردم گرد او را گرفته‏اند و گدایان نیز سر راه او نشسته بودند و آن جناب بایشان صدقه میداد تا اینکه رفت و داخل منزل خود شد سپس بیرون آمده مرا پیش خواند، من برخاسته با او بداخل خانه رفتم، و با هم نشستیم و من شروع کردم از ابن مسیب (امیر مدینه) براى او صحبت کردن و من زیاد میشد که براى آن جناب از ابن مسیب سخن میگفتم، چون از سخن فارغ شدم فرمود: گمان نمیکنم افطار کرده باشى؟ عرضکردم: نه، پس براى من خوراکى خواست و آوردند پیش روى من گذاردند و بغلام دستور داد با من هم خوراک شود، پس من و غلام از آن خوراک خوردیم، و چون دست از خوراک کشیدیم، فرمود: آرام تشک را بلند کن و هر چه در زیر آن است بردار، من تشک را بلند کرده اشرفى‏هائى از طلا دیدم آنها را برداشته و در (جیب) آستین خود نهادم، سپس دستور فرمود چهار تن از غلامانش با من باشند تا مرا بمنزل و خانه خود برسانند، من عرض کردم: قربانت گردم شبگردان و پاسبانان ابن مسیب سر راه هستند و من خوش ندارم مرا با غلامان شما ببینند، فرمود: درست گفتى خدا تو را براه راست راهنمائى کند و بآن غلامان دستور فرمود همراه من باشند تا هر کجا که من گفتم برگردند، چون نزدیک خانه‏ام رسیدم و دلم آرام شد آنها را برگردانده و بخانه خود رفتم و چراغ خاسته اشرفیها را شمردم دیدم چهل و هشت اشرفى است، و طلب آن مرد از من بیست و هشت اشرفى بود، و در میان آنها یک اشرفى میدرخشید که درخشندگى آن مرا خوش آمد آن را برداشته نزدیک چراغ بردم دیدم بخط روشن و خوانا روى آن نوشته شده: «طلب آن مرد بیست و هشت اشرفى است و ما بقى از خودت میباشد» و بخدا من خودم دقیقا نمیدانستم که آن مرد چه مبلغ از من طلبکار است.[6]

***

محمد بن عبدالرحمان همدانى مى‏گوید قرضى داشتم که به خاطر آن دنیا برایم تنگ و تار شده بود. با خودم گفتم فقط آن کسى که مى‏تواند قرضم را ادا کند مولایم امام رضا است، پس نزد او رفتم.

امام به من فرمود: خداوند حاجت تو را برآورده کرد و دیگر دلتنگ نباش. من نیز وقتى این را شنیدم دیگر چیزى نخواستم و خدمت امام ماندم. حضرت روزه بود و دستور داد برایم غذا بیاورند.

عرض کردم من هم روزه هستم و دوست دارم با شما افطار کنم و از غذاى شما تبرک بجویم. هنگام غروب نماز مغرب را خواندند و در وسط خانه نشستند و غذا خواستند. با هم افطار نمودیم و بعد به من فرمود: شب را نزد ما مى‏مانى با اینکه حاجت خود را مى‏گیرى و مى‏روى؟

گفتم؛ بهتر است بروم.

حضرت دست خود را به زمین زد و یک مشت خاک برداشت و فرمود: بگیر. آن را گرفتم و در جیبم قرار دادم و با تعجب دیدم که همه‏اش دینار است. از آنجا به خانه‏ام آمدم و نزدیک چراغ رفتم تا دینارها را بشمارم. دینارى از دستم رها شد، وقتى نگاهش کردم دیدم روى آن نوشته شده: «پنجاه دینار است، نصف آن براى قرضت و نصف آن براى مخارج تو مى‏باشد». وقتى این را دیدم دیگر نشمردم و آن دینار را در کیسه گذاشتم. وقتى صبح دینارها را شمردم آن دینار را پیدا نکردم، هرچه زیرورو کردم آن را نیافتم و پنجاه دینار تمام بود.[7]

***

ریان بن صلت گوید هنگامى که خواستم از خراسان به طرف عراق حرکت کنم، تصمیم گرفتم از حضرت رضا خداحافظى کنم. با خود فکر کردم وقتى که با او وداع نمودم یکى از پیراهن‏هایى که پوشیده را از وى بگیرم و او را براى خود کفن نمایم و چند درهم نیز از وى گرفته و براى دخترانم انگشتر درست کنم.

هنگامى که مى‏خواستم او را وداع نمایم گریه مرا گرفت و از مفارقت بسیار متأسف و اندوهناک شدم و فراموش کردم از وى پیراهن و درهم بخواهم.

پس از وداع و خداحافظى مرا صدا زد: اى ریان! بازگرد. من بازگشتم. فرمود: آیا دوست ندارى یکى از پیراهن‏هاى خود را به تو بدهم تا آن را براى خود کفن درست کنى؟ آیا میل ندارى چند درهم داشته باشى تا براى دخترانت انگشتر درست کنى؟

عرض کردم آرى مى‏خواستم این‏ها را از شما درخواست کنم و لیکن اندوه مفارقت شما مانع شد. امام متکا را یک طرف برگردانید و از زیر آن پیراهنى درآورد و از زیر مصلى نیز سى درهم بیرون آورد و به من مرحمت فرمود.[8]

تواضع حضرت رضا علیه السلام

یاسر، خادم آن حضرت می‌گوید؛  حضرت رضا علیه السلام، همیشه با خدمه و کارگر های خود غذا می‌خورد، و دوست داشت که با آنها بنشیند، صحبت و دردل کند، بعضی از ناآگاهان به این کار حضرت ایراد می‌گرفتند، حضرت در جواب آنها می‌فرمود؛ «ان الرب تبارک وتعالی واحد والاب واحد والام واحدة والجزاء بالاعمال»[9] خداوند یکی است و پدر و مادر همگی یکی است، پاداشی که به انسانها داده می‌شود، تنها به کردار آنها است.

سخنان گهربار حضرت رضا علیه السلام

1- قال مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام؛ «اعلم انه لاورع انفع من تجنب محارم الله عزوجل، والکف عن اذی المؤمنین»[10] مولای ما امام رضا علیه السلام، میفرماید: بدانکه هیچ ورعی نافع تر از ترک محرمات الهی نیست، و هیچ ورعی نافع تر از ترک اذیت مؤمنین نیست.

2- قال مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام؛ «علیکم بحسن الخلق فان حسن الخلق فی الجنة لامحالة وایاکم وسوء الخلق فان سوء الخلق فی النار لامحالة»[11] بر شما باد اخلاق نیکو داشتن، زیرا؛ صاحب اخلاق نیکو جایگاهش بهشت است، و از اخلاق بد دوری کنید، چونکه؛ صاحب آن در دوزخ است.

3- قال مولانا علی بن موسی الرضا علیه السلام؛ « لایستکمل عبد حقیقة الایمان حتی یکون فیه خصال ثلاث؛ التفقه فی الدین وحسن التقدیر فی المعیشة والصبر علی الرزایا»[12] هیچ بنده ای به حقیقت ایمان نمی رسد، مگر در پرتو سه خصلت؛ 1- شناخت و ژرف نگری در دین، 2- برنامه ریزی صحیح در زندگی، 3- شکیبایی در سختی ها.

4-  امام رضا علیه السلام، میفرماید: «التودد الی الناس نصف العقل»[13] محبت به مردم و اظهار دوستی بسبت به آنها، نیمی از عقل است.

5- الامام الرضا علیه السلام، قال؛ «من فرج عن المؤمن فرج الله من قلبه یوم القیامة»[14] امام رضا علیه السلام، فرموده است؛ هرکس که اندوهی از چهرة مؤمنی بزداید، خداوند در روز قیامت اندوه از دلش بر می‌دارد.

6- دلهاث از امام رضا علیه السلام، نقل می‌کند که «لایکون المؤمن مؤمنا حتی یکون فیه ثلاث خصال، سنة من ربه وسنة من بیه وسنة من ولیه فاما السنة من ربه فکتمان سره قل الله عزوجل«عالم الغیب فلایظهر علی غیبه احدا الا من ارتضی من رسول» واما السنة من نبیه فمداراة الناس فان الله عزوجل، امر نبیه (ص)، بمداراة الناس فقال« خذ العفو وأمر بالعرف» واما السنة من ولیه فالصبر فی البأساء والضراء»[15] مؤمن واقعی کسی است که دارای سه خصلت باشد؛ سنتی از پروردگارش و سنتی از پیامبرش و سنتی از ولیش داشته باشد. سنت پروردگارش عبارت است از راز داری، زیرا؛ خداوند میفرماید: «دانای غیب اوست و هیچ کس را بر غیبش آگاه نمی‌سازد مگر رسولانی که آنان را برگزیده است»، سنت پیامبرش مدارا کردن با مردم است، خداوند پیامبرش را به مدارا کردن با مردم دستور داده و فرموده: «با آنها عفو بخشش را در پیش گیر و  به نیکیها دعوت نما»، و سنت ولیش، صبر و پایداری به هنگام گرفتاری ها و خسارت ها است.

حسن ختام شعری از نسیم شمال

دیشب به سرم باز هواى دگر افتاد

چشمم به ضریح شه والا گهر افتاد

                                        در خواب مرا سوى خراسان گذر افتاد

                                         این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد

                                            با آل على هرکه در افتاد بر افتاد

این قبر غریب‏الغربا خسروطوس است‏

خاک درِ او مرجع ارواح و نفوس است‏

                                      این قبر مغیث‏الضّعفا شمس شموس است‏

                                           باید ز ره صدق بر این خاک در افتاد

                                             با آل على هرکه در افتاد بر افتاد

این روضه پر نور به جنّت زده پهلو

بشنید نسیم سحرى رایحه او

                                         مغز ملک از عطر نسیمش شده خوشبو

                                           کز بوى بهشتیش جهان بى‏خبر افتاد

                                             با آل على هرکه در افتاد بر افتاد

حوران بهشتى زده اندر حرمش صف‏

شاهان به ادب در حرمش گشته مشرّف‏

                                            خیل ملک از نور طبق‏ها همه بر کف‏

                                           اینجاست که تاج از سر هر تاجور افتاد

                                               با آل على هرکه در افتاد بر افتاد

اولاد على شافع روز عرصاتند

در روز قیامت همه اسباب نجاتند

                                              داراى مقامات رفیع الدرجاتند

                                         اى واى برآن‏کس که به این دوده درافتاد

                                              با آل على هرکه در افتاد بر افتاد


[1] . اصول کافی ج1، ص 486.

[2] .ترجمه المیزان، ج1، ص 489.

[3] . اکبر دهقان، امام رضا (ع)، مظهر رأفت الهی، ص 11.

[4] . شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج2، ص 584.

[5] . زندگانی امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع)، ص 307، به نقل از کتاب، امام رضا(ع)، مظهر رأفت الهی، ص 130.

[6] . ارشاد شیخ مفید، ترجمه رسول محلاتی، ج2، ص 246.

[7] . بحار الانوار ج 49، ص 38.

[8] . بحار الانوار، ج49، ص 36.

[9] . کافی ج8، ص 230.

[10] . بحار الانوار، ج75، ص 348.

[11] . وسائل الشیعه، ج12، ص 152.

[12] . تحف العقول، ص 525.

[13] . بحار الانوار، ج 78، ص 335.

[14] . همان، ج 74، ص 321.

[15] . کافی، ج2، 241.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/7/17:: 1:27 صبح     |     () نظر

امام صادق علیه السلام، ششمین امام از أئمة معصومین علیهم السلام

اسم مبارک ایشان جعفر و کنیة مشهور آن حضرت ابی عبد الله، و لقب مشهورش صادق است. در کافی، عمر مبارک آن بزرگوار را 65، سال ذکر نموده است. (اصول کافی ج1، ص 472) که در سال 83، هجری قمری، بنابر قول مشهور، در هفدهم ربیع الاول، در شهر مدینة منوره، چشم به جهان گشود،  و در سال 148هـ.ق، برابر با 25، شوال المکرم، به امر منصور دوانیقی، مسموم و به شهادت رسید. مدت امامت آن حضرت 34، سال بوده است. آن حضرت در دوران امامتش تلاش فرهنگی فراوان، در جهت احیای تشیع نمود، به گونه ای که شیعه را جعفری می‌گویند. غالب روایات شیعه نیز از آن حضرت نقل شده است. بزرگان شیعه و سنی، اقرار دارند که آن حضرت در مدینه مدرسه ای بوجود آورد که در آنجا حدود 4، هزار نفر تحصیل می‌کردند،[1] و بعضی از آنها از 30، هزار تا 90، هزار روایت از امام علیه السلام، نقل کرده اند. حسن بن علی وشاء گوید؛ روزی وارد مسجد کوفه شدم، دیدم 900، استاد مشغول تدریس فقه هستند، و همه از امام صادق علیه السلام، روایت می‌کنند.[2] منصور دومین خلیفة عباسی که از سر سخت ترین دشمنان آن حضرت بود، لیکن در پاره ای موارد ناگزیر شده حق را بر زبان آورد و واقعیتهایی را در بارة شخصیت امام صادق علیه السلام، اعتراف نماید، از جمله به در بان خود ربیع می‌گوید: «این شخصیتی که همچون استخوانی گلو گیرم شده از دانا ترین مردم زمان خویش است.[3]

فضائل آن حضرت

در مورد فضائل و مناقب آن حضرت چه می‌توان گفت؟ در حالی که تاریخ نگاران جهان و دانشمندان شرق و غرب، از بیان علوم و برکات و فوائد وجود نازنین آن حضرت، ناتوانند.  شبلنجی از دانشمندان معروف اهل سنت در «نور الابصار ص 131»، آورده است که؛ مناقب آن حضرت بسیار و از شماره فزون است، و فهم کاتب هشیار در شمارش آن حیران!

محمد بن طلحة شافعی در (مطالب السؤال ص 81)، در بارة امام صادق علیه السلام، می‌نویسد: وی از بزرگان و سادات اهلبیت است، که علم بسیار، و عبادت فروان، و اورادی پیوسته و زهدی آشکار  وتلاوت کثیر داشت، از دریای بیکران معانی قرآن کریم، گهر ها بیرون می‌آورد و عجایب آن را استنتاج می‌نمود، و اوقات خویش را به انواع طاعت صرف می‌کرد، چنانکه بر گذراندن آن بر خویش حساب می‌گرفت. دیدارش آخرت را بیاد می‌آورد، و شنیدن حدیث او موجب بی رغبتی بدنیا می‌گشت... اما مناقب و صفات او از شماره بیرون است.

در فضیلت آن حضرت، مالک بن انس، پیشوایی مشهور اهل سنت می‌گوید: شخصیّتى با فضیلت‏تر، دانشمندتر، عابدتر و پرهیزگارتر از جعفر بن محمّد علیه السلام، را نه چشمى دیده و نه گوشى شنیده و نه به قلبی خطور کرده است.[4]

پس بطور خلاصه می‌توان گفت که؛ امامان علیهم السّلام، بندگان برگزیده خداوند هستند و اراده حق بر عصمت و طهارت آنان از هر گونه پلیدى تعلق گرفته است؛ از این رو، وجود مبارکشان مظهر تمامى ارزشها و کمالات نفسانى و فضائل اخلاقى است. اگر قرآن، پیامبر گرامى اسلام را به داشتن «خلق عظیم» مى‏ستاید، بدون شک جانشینان آن حضرت نیز- به حکم عقل و نقل- از این کوثر، سیراب گشته و بر قلّه «خلق عظیم» محمّدى صلی الله علیه وآله وسلم، راه یافته‏اند. و علم و دانش را نیز از آن حضرت به ارث برده اند، و از سخنان آن امام همام است، که میفرماید: «وَ اللَّهِ انّى‏ لَاعْلَمُ کِتابَ اللَّهِ مِنْ اوَّلِه‏ الى آخِرِه‏ کَانَّهُ فى کَفى فیهِ خَبَرُ السَّماءِ وَ خَبَرُ الْارْضِ وَ خَبَرُ ما کانَ وَ خَبَرُ ما هُوَ کائِنٌ، قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فیهِ تِبْیانُ کُلِّ شَیْى‏ءٍ»[5]

سوگند به خدا! من دانش قرآن را از آغاز تا انجامش مى‏دانم. گویى تمام مطالب و علوم آن در مشت من است. در قرآن خبر آسمان، خبر زمین، خبر گذشته و خبر آینده وجود دارد. خداى عز و جل مى‏فرماید: در آن بیان هر چیزى هست.

داستانهایی از زندگی آن حضرت

«هشام بن سالم» مى‏گوید: روش امام صادق (ع) این بود که چون پاسى از شب مى‏گذشت، مقدارى پول برمى‏داشت و کیسه‏اى نان و گوشت بر دوش مى‏گرفت و براى نیازمندان مدینه مى‏برد و میان آنان تقسیم مى‏کرد؛ بدون آنکه او را بشناسند. چون امام علیه السلام، به شهادت رسید، و این کمکها قطع شد، مردم دانستند، آنکس که به آنان کمک مى‏کرد، امام صادق علیه السلام، بوده است.[6]

«ابو جعفر خثعمى» مى‏گوید: امام صادق علیه السلام، کیسه‏اى محتوى پنجاه دینار به من داد و فرمود آن را به فلان مرد هاشمى بده و اعلان نکن که من آن را داده‏ام. من نزد او رفتم (و آن مبلغ را به وى دادم). آن مرد آن را گرفت و ضمن تشکر گفت: این کمک از ناحیه چه کسى است که هر چند مدت یک بار براى ما مى‏فرستد و ما در پرتو آن تا سال دیگر زندگى خود را اداره مى‏کنیم؟ در حالى که امام صادق با آنکه وضع مالى‏اش خوب است، هیچ گونه کمکى به ما نمى‏کند![7]

روزى امام علیه السلا، خدمتکار خود را به دنبال کارى فرستاد. ولى او دیر کرد. امام علیه السلام، چون چنین دید، به دنبال او رفت، او را دید که در گوشه‏اى به خواب رفته است. بر بالین او نشست و به باد زدنش مشغول شد و چون بیدار شد فرمود: فلانى! به خدا سوگند، این حقّ تو نیست که هم شب بخوابى و هم روز، شب براى تو باشد و روز براى ما.[8]

منصور، خلیفه عباسى وارد مدینه شد. همه اشراف و بزرگان شهر (بجز امام صادق علیه السلام) به دیدار او شتافتند. بى اعتنایى پیشواى ششم علیه السلام، بر منصور گران آمد. طى نامه‏اى به آن حضرت نوشت که: «چرا مانند دیگران با ما نمى‏جوشید و رفت وآمد نمى‏کنید؟»

امام (ع) در پاسخ فرمود: کارى نکرده‏ایم که به خاطر آن از تو بیمناک باشیم؛ از امور مربوط به آخرت نیز چیزى نزد تو نیست که بدان امید به سوى تو بیاییم. تو را در نعمتى نمى‏بینیم که بدان جهت تهنیت و تبریک گوییم و این پست و مقام را براى خود نقمت و مصیبت نمى‏دانى تا به تو تسلیت گوییم. پس ما را نزد تو آمدن چه کار؟!

منصور در پاسخ امام علیه السلام، نوشت: «به منظور پند و اندرز ما با ما معاشرت کنید».

امام (ع) پاسخ داد: هر کس خواهان دنیا باشد تو را نصیحت نمى‏کند، و هر کس اهل آخرت باشد با تو همنشین و هم صحبت نمى‏شود.

منصور در پاسخ سخنان قاطع و کوبنده امام علیه السلام، جز اظهار شکست و اعتراف به عظمت آن حضرت، سخنى براى گفتن نداشت، از این رو، بیان داشت: سوگند به خدا! جعفر بن محمّد در این سخن خود مرز بین دنیا طلبان و آخرت خواهان را براى من مشخص کرد. و به راستى که او اهل آخرت است نه دنیا.[9]

آگاهى از جهان غیب‏

آگاهى از جهان عیب و احاطه بر آنچه در گذشته رخ داده و یا در آینده رخ خواهد داد، و نیز آنچه در ضمیر مردم نهفته است، بالاصاله از آن خداست، لیکن بر اساس آیات و روایات زیادى که از معصومین رسیده است، پیامبر و امامان علیهم السلام نیز به اذن خداوند، با جهان غیب مرتبط هستند و این موهبتى است که پر وردگار، بندگان بر گزیده خود را بدان اختصاص داده است. امام صادق علیه السلام، در این زمینه مى‏فرماید: «اذا ارادَ الْامامُ انْ یَعْلَمَ شَیْئاً اعْلَمَهُ الَّلهُ ذلِکَ.»[10]

وقتى امام اراده کند چیزى را بداند، خداوند او را بدان چیز آگاه مى‏سازد.

نمونه ها و موارد اخبار پیشوایان معصوم از مغیبات و علوم ما ورایى در لابه لاى کتب تاریخ و حدیث آنقدر زیاد است که بیان همه آنها کتابى مستقل مى‏طلبد. ما در اینجا تنها به یکی دو نمونه اشاره می‌کنیم.

بین یکى از یاران امام صادق علیه السلام، به نام «مهزم» و مادرش مشاجره لفظى رخ داد و او با مادرش تندى کرد. «مهزم» روز بعد خدمت امام علیه السلام، شرفیاب شد. امام علیه السلام، آغاز به سخن کرد و فرمود: اى مهزم! چرا دیشب با مادرت، خالده آنگونه تندى کردى؟ مگر نمى دانى که شکم او منزلى بوده که تو در آن سکونت داشته اى و دامنش گهواره اى بوده که تو در آن پرورش یافته اى و پستانش ظرفى بوده که از آن شیر نوشیده‏اى؟ پس با او با تندى و خشونت رفتار مکن![11]

قشرانی می‌گوید: روزی منصور دوانیقی به افرادی جایزه و عطا می‌داد، من هم بر در خانة او استاده بودم که امام صادق علیه السلام، آمد، جلو رفتم و از ایشان خواستم که از منصور برای من هم عطایی بگیرد، حضرت در مراجعت چیزی را که برایم گرفته بود به من داد و فرمود: « ان الحسن من کل أحد حسن وإنه منک أحسن لمکانک منا و إن القبیح من کل أحد قبیح وإنه منک أقبح لمکانک منا[12]

خوبى از هر کس باشد نیکو است و لکن از تو نیکوتر است به سبب مکان و منزلت تو از ما. یعنى انتساب تو به ما. و کار زشت از هر کسی سربزند، بد است، اما از تو بدتر، چونکه منسوب به مایی. شقرانی میگوید؛ این کلام اشاره ای بود به کار زشت من که گاهی در خفا شراب می‌خوردم

برخی از روایات آن حضرت

«ثلاثة تورث المحبة؛ الدین والتواضع والبذل»[13]سه چیز موجب جلب محبت و دوستى دیگران است: دین دارى، فروتنى و بذل و بخشش. 

«الدین غم باللیل و ذل بالنهار»[14] قرض گرفتن غصّه شب و ذلّت روز است.

«برّوا آبائکم یبرکم أبناؤکم»[15]به پدران ومادران خویش نیکى کنید تا فرزندان به شما نیکى کنند. 

«أحب إخوانی الی من اهدی الی عیوبی»[16]بهترین برادران من کسانى هستند که عیوب ونقائص مرا به من بگویند.

 «کان اکثر عبادة أبى ذر رحمه الله علیه، التفکر و الاعتبار»[17] بیشتر عبادت ابوذر که خدایش رحمت کند، تفکّر وعبرت گرفتن بود.

«ستّ خصال ینتفع بها المؤمن بعد موته، ولد صالح یستغفر له ومصحف یقرء فیه، و قلیب یحفره و غرس یغرسه و صدقه ماءٍ یجریه وسنّة حسنة یؤخذ بها بعده»[18]

شش چیز است که مؤمن پس از مرگ هم از آن بهره مى برد: فرزند شایسته اى که براى پدر آمرزش بطلبد و قرآنى که از آن او باشد ومورد استفاده قرار گیرد و چاه آبى که مى کند و درختى که مى نشاند و جایگاه آبى که در راه خدا جارى مى کند و سنت ورویه نیکى که از او به یادگار مانده ودیگران هم از او تبعیت مى کنند.

 «لا یستکمل عبد حقیقه الایمان حتّى یکون فیه خصال ثلاث: التفقه فى الدّین و حسن التّقدیر فى المعیشه و الصّبر على الرّزایا»[19] هیچ بنده‏اى به کمال حقیقت ایمان نمى رسد مگر آنکه این سه خصلت در او باشد: فهم و بصیرت در دین، اندازه گیرى درست در معیشت، شکیبایى در گرفتاریها و مصیبت‏ها.

آخرین وصیت امام صادق علیه السلام

ابو بصیر مى‏گوید: به منظور عرض تسلیت شهادت امام صادق علیه السلام، نزد «حُمَیْدَه»، (همسر آن حضرت) رفتم. وى گریست، من هم به گریه او گریستم، سپس گفت: اى ابو محمد! اگر مى‏دیدى آن حضرت را در آخرین لحظات حیات امر شگفتى دیده بودى. او چشمانش را گشود، سپس فرمود: خویشان و یاران مرا فرا خوانید. چون همگان بر بالینش گرد آمدند، فرمود: «انَّ شَفاعَتَنا لا تَنالُ مُسْتَخِفًّا بِالصَّلوةِ»[20]

همانا شفاعت ما به کسى که نسبت به نماز سهل انگار باشد نمى‏رسد.


[1] . مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص 247.

[2] . ارشاد مفید، ص 249.

[3] . بحار الانوار، ج 47، ص 170.

[4] . الامام الصادق والمذاهب الاربعة، ج2، ص 333.

[5] . اصول کافی ج1، ص 229، ذیل سخم امام علیه السلام، اشاره به آیة 91، از سورة نحل دارد که میفرماید: «ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء»

[6] . بحار الانوار ج 47، ص 38.

[7] . بحار الانوار ج47، ص 54.

[8] . کافی، ج2، ص 112.

[9] . علی رفعی، تاریخ زندگانی امام صادق (ع). ص 151

[10] . کافی، ج1، ص 258.

[11] . اثبات الهداة، ج3، ص 102.

[12] . تذکرة الخواص ص 345.

[13] .اعیان الشیعه، ج1، ص 669.

[14] . تحف العقول، ص 359

[15] . بحار الانوار، ج17، ص 184.

[16] . تحف العقول، ص 366.

[17] . بحار الانوار، ج68، ص 323.

[18] . همان، ص 257.

[19] . همان، ج1، ص 213.

[20] . امالی صدوق، ص 484.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/7/2:: 4:13 صبح     |     () نظر

عید سعید فطر مبارک

رسول گرامی اسلام، میفرماید: چون روز عید فطر شود، فرشتگان بر سر راه ها می‌استند و ندا می‌دهند: ای گروه مسلمانان! بشتابید به سوی پروردگار بزرگوار، که با نیکی منت می‌نهد؛ سپس پاداش فراوان بر آن می‌دهد. شما را فرمان دادند که شب به عبادت بپر دازید، که عبادت کردید. شما را به روزه فرمان دادند، که گرفتید و پروردگار تان را فرمان برداری کردید. پس جایزه های تان را دریافت کنید...[1]

حضرت علی علیه السلام، در برخی از عید ها، فرمودند: «إِنَّمَا هُوَ عِیدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ صِیَامَهُ وَ شَکَرَ قِیَامَهُ، وَ کُلُّ یَوْمٍ لَا یُعْصَى اللَّهُ فِیهِ فَهُوَ عِیدٌ»[2] این، عید کسی است که خداوند، روزة او را پذیرفته و عبادتش را قبول کرده است. و هر روزی که در آن، خداوند معصیت نشود، آن روز عید است.

امام رضا علیه السلام، میفرماید: روز فطر، از آن جهت عید قرار داده شده است که مسلمانان، اجتماعی داشته باشند که در آن روز گرد هم آیند و برای خدا بیرون آیند و او را بر نعمت هایی که به آنان داده است، بستایند و روز عید، روز تجمع، روز خوردن روزه، روز زکات، روز شوق و روز نیایش است؛ و برای آن که اولین روز از سال است که خوردن و آشامیدن در آن حلال است؛ چرا که ماه رمضان، اولین ماه سال نزد اهل حق است. پس خداوند، دوست داشت که بندگان در چنین روزی، همایشی داشته باشند تا خدا را حمد و ستایش نمایند و در این روز، تکبیر در نماز، از آن روی بیش از روز های دیگر قرار داده شده است که تکبیر، بزرگداشت خداوند و ستایش و ثنای او بر نعمت هدایت است، آن گونه که خداوند فرموده است: « و خدا را بر اینکه شما را هدایت کرده بزرگ بشمارید و شاید شکرگزارى کنید[3]»...[4]

خطبة امیر المؤمنین علیه السلام، در روز عید فطر

«الْحَمْدُ لِلَّهِ غَیْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ-  وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ-  وَ لَا مَأْیُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ-  وَ لَا مُسْتَنْکَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ-  الَّذِی لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ-  وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ-  وَ الدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ لَهَا الْفَنَاءُ-  وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلَاءُ-  وَ هِیَ حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ-  وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ-  وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ-  فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِکُمْ مِنَ الزَّادِ-  وَ لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَافِ-  وَ لَا تَطْلُبُوا مِنْهَا أَکْثَرَ مِنَ الْبَلَاغِ»[5]

ترجمه: «سپاس خداوندى را سزاست که کسى از رحمتش مأیوس نیست و نعمتش همه آفریدگان را فرا گرفته، و کسى از آمرزش وى ناامید نبوده و هیچ کس از پرستش او سرپیچى ندارد، زیرا همگان به این حقیقت معترفند که او شایسته پرستش است‏

و جز او کسى اهلیت معبود بودن را ندارد. آرى او خداوندى است که نعمتش زوال نمى‏پذیرد و رحمتش را از کسى دریغ ندارد.

دنیا سرایى است که فنا بر پیشانیش نوشته شده و جلاى وطن براى اهل آن مقدّر گردیده است، دنیا (ظاهرا) شیرین و سرسبز (و دل انگیز و وسوسه آمیز) است، اما به سرعت در علاقه‏مندانش نفوذ مى‏کند، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند مى‏آمیزد، بنا بر این سعى کنید با بهترین زاد و توشه‏اى که در اختیار شماست از آن کوچ نمایید، و بیش از نیاز و کفاف از آن نخواهید، و زائد بر آنچه حاجت دارید از آن نطلبید.»

شرح خطبه

این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده، بخشى از آن حمد و ثناى الهى است، و بخش دیگرى مذمّت دنیا، و هشدار به مردم براى تهیه زاد و توشه آخرت است، و به نظر مى‏رسد که بخشهاى قابل ملاحظه‏اى از این خطبه طولانى در کلام رضى نیامده است،[6] به همین دلیل پیوند روشنى در میان دو بخش خطبه دیده نمى‏شود، ولى هر دو بخش در عین فشردگى بسیار پر معنى و هشدار دهنده است.                        

بخش اول

رحمت بى‏پایان خدا  

در بخش اوّل این خطبه سخن از حمد و ثناى الهى است، با تعبیراتى بسیار پر معنى و حساب شده، و در آن به شش وصف از اوصاف الهى اشاره شده که هر کدام در بر گیرنده نعمتى است که مى‏تواند انگیزه حمد و ثنا و پرستش او شود.

نخست مى‏فرماید: «ستایش ویژه خداوندى است که کسى از رحمتش مأیوس نمى‏شود». (الحمد للّه غیر مقنوط«[7]» من رحمته).

چگونه ممکن است از رحمت بى‏پایان او مأیوس شد در حالى که خودش‏ مى‏فرماید: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‏ء»[8] «رحمت من همه موجودات را فرا گرفته است». و نیز از زبان یعقوب پیامبر خدا مى‏فرماید:«لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»[9] «از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها کافران از رحمت خدا مأیوس مى‏شوند». از زبان پیامبر بزرگ حضرت ابراهیم علیه السلام، نقل مى‏کند: «وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ»[10]،  «چه کسى از رحمت پروردگارش مأیوس مى‏شود جز گمراهان» بنا بر این انسان در هر شرایطى باشد و هر قدر آلوده به گناه گردد باز باید به سوى خدا برگردد، و از رحمتش مأیوس نباشد که این یأس کفر و ضلالت و بزرگترین گناهان است.

و در جمله دوم مى‏فرماید: «و هیچ جا و هیچ کس از نعمتهایش خالى نیست» (و لا مخلوّ من نعمته).

همان گونه که در قرآن آمده: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً»[11]، «آیا ندیدید که خداوند آنچه در آسمانها و زمین است مسخر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور گسترده بر شما ارزانى داشته است و براى تکمیل این سخن در جمله سوم اضافه مى‏کند «و از مغفرت و آمرزش او کسى نومید نمى‏گردد». (و لا مأیوس من مغفرته).

چرا که خودش فرموده: «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»،[12] بگو اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‏اید از رحمت خدا نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى‏آمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

این جمله‏هاى تکان دهنده که با انواع لطف و عنایت الهى همراه است چنان‏ سفره رحمت و مغفرت او را گسترده که همگان مى‏توانند بر سر آن بنشینند، حتى در حدیثى از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آمده است: «در روز قیامت آن چنان خداوند دامنه مغفرت خود را مى‏گستراند که به فکر احدى خطور نکرده است، تا آنجا که حتى ابلیس هم در رحمت او طمع مى‏کند»، «لیغفر اللّه یوم القیامة مغفرة ما خطرت قطّ على قلب أحد حتّى إبلیس یتطاول الیها»[13] و در حدیث نبوى دیگرى مى‏خوانیم: «خداوند عز و جل یک صد رحمت دارد که یکى از آنها را بر زمین نازل کرده و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده است و آنچه از محبّت و رحم و مروّت در میان آنها است از آثار همان یک جزء است، و نود و نه جزء دیگر را جهت خودش براى روز قیامت ذخیره کرده است[14] و از آنجا که توجه به این امور سبب گرایش بندگان به عبادت او مى‏شود در چهارمین جمله مى‏فرماید: «از پرستش و عبادتش نباید سرپیچى کرد» (و لا مستنکف عن عبادته).

چرا که با آن همه نعمت و رحمت، استنکاف از عبادت او جز عذاب و خوارى نتیجه‏اى ندارد قرآن مجید مى‏گوید: «وَ أَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَ اسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذاباً أَلِیماً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً»[15]، و آنها را که ابا کردند و تکبّر ورزیدند مجازات دردناکى خواهد کرد، و براى خود غیر از خدا سرپرست و یاورى نخواهند یافت سپس در بیان پنجمین و ششمین مواهب الهى مى‏فرماید: «همان خدایى که رحمتش دائمى و زوال ناپذیر است» (نعمتش همیشگى و جاودانى» و هر زمان نعمت تازه‏اى از او فرا مى‏رسد) (الّذى لا تبرح منه رحمة، و لا تفقد له نعمة).

با این که در اوصاف پیشین سخن از «رحمت» و «نعمت» الهى بود باز در اینجا هر

دو تکرار شده است و از ظاهر تعبیرات این چند جمله چنین استفاده مى‏شود که نخست اشاره به اصل رحمت و نعمت الهى شده، سپس از دوام و پایدارى آنها سخن به میان آمده که هر کدام موهبتى جداگانه است، نعمت و رحمت او از مواهب اوست، و داوم آنها نیز از عنایات او. و این همان است که در قرآن مجید مى‏خوانیم:«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»[16]، و اگر نعمتهاى خداوند را بشمارید هرگز نمى‏توانید آنها را احصاء کنید.

بخش دوم

«و الدّنیا دار منی لها الفناء و لأهلها منها الجلاء و هی حلوة خضراء، و قد عجلت للطّالب و التبست بقلب النّاظر، فارتحلوا منها بأحسن ما بحضرتکم من الزّاد، و لا تسألوا فیها فوق الکفاف، و لا تطلبوا منها أکثر من البلاغ.»

دنیا سراى آرزوها

از آنجا که همیشه حبّ دنیا بزرگترین مانع راه سعادت انسانها بوده است، و شیفتگى نسبت به زرق و برق آن سرچشمه انواع گناهان مى‏باشد امام علیه السّلام در بخش دوم این خطبه به نکوهش دنیا پرداخته، و با شش ویژگى آن را وصف مى‏کند.

نخست مى‏فرماید: «دنیا سرایى است که فنا بر پیشانیش نوشته شده» (و الدّنیادار منی لها الفناء).

آرى آثار فنا و زوال از در و دیوار جهان نمایان است، درختانى که در بهار شکوفه مى‏آورند و برگهاى زیبا بر شاخسار آنها ظاهر مى‏شود چند ماه بعد به هنگام پاییز پژمرده و خشک شده و با تند باد به هر سو پراکنده مى‏شوند، گویى نه بهارى در کار بود و نه برگ و نه شکوفه‏اى جوانان نیرومند و پر نشاط دیروز، پیران ناتوان و خسته امروزند، و پیران خسته امروز استخوانهاى پوسیده فردا عجبا که قانون فرسودگى و پیرى در مجموعه جهان آفرینش و عالم خلقت نیز حاکم است.

سپس امام علیه السّلام به بعد دیگرى از این معنى پرداخته، مى‏فرماید: «و جلاى وطن براى اهل آن مقدر شده است» (و لأهلها منها الجلاء).

همه انسانها بدون استثنا دیر یا زود با این سراى فانى وداع مى‏گویند و به سوى زندگى جاویدان سراى دیگر مى‏شتابند، این یک تقدیر حتمى الهى است که هیچ کس نمى‏تواند آن را انکار کند، و به همین دلیل در آیات قرآن از مرگ به عنوان «یقین» یاد شده، چرا که حتّى منکران مبدأ و معاد نیز به آن یقین دارند در سومین و چهارمین وصف به پاره‏اى از جهات فریبنده دنیا که گروهى را به سوى خود جذب مى‏کند اشاره کرده، مى‏فرماید: «این دنیا (ظاهرا) شیرین و سرسبز (و دل انگیز و وسوسه‏آمیز) است» (و هی حلوة خضراء).

شیرینى مربوط به ذائقه و خرمى و طراوت مربوط به باصره و بینایى است، آرى زیبایى خیره کننده و زرق و برق دنیا انسانهاى غافل را به سوى خود مى‏کشاند، و حلاوت و شیرینى‏اش انسانها را آلوده مى‏سازد، بدیهى است جهات فریبنده دنیا تنها مربوط به این دو حسّ نیست، بلکه از طریق تمام حواس نیز جاذبه‏هاى مخصوص به خود دارد، در واقع ذکر این دو واژه (حلوة خضراء) کنایه از تمام جهاتى است که ایجاد جاذبه مى‏کند.

در پنجمین و ششمین وصف مى‏فرماید: «دنیا با سرعت به سوى علاقه‏مندانش پیش مى‏رود (و در آنها نفوذ مى‏کند)، و با قلب و روح آن کس که به آن نظر افکند مى‏آمیزد» (و قد عجلت للطّالب و التبست بقلب النّاظر).

آرى طبیعت دنیا این است که ظاهرا «خیر عاجل» و منفعت زودرسى دارد، و هنگامى که به سراغ انسان مى‏آید چنان نفوذ مى‏کند که گاهى جزیى از روح و جان او را تشکیل مى‏دهد، زیرا در دیده‏ها زیبا و سرسبز است، و در ذائقه‏ها شیرین و گوارا است و به همین دلیل رهایى از عشق آن آسان نیست، آرى آنچه دیده مى‏بیند دل از آن یاد مى‏کند، تا آنجا که شاعر را وادار مى‏سازد که از دست دیده و دل فریاد بکشد و خنجرى از فولاد بسازد و بر دیده بزند تا دل را آزاد سازد. بعد از بیان ویژگى‏هاى ششگانه بالا و آماده شدن دلها براى پذیرش فرمان الهى، امام مى‏فرماید: «بنا بر این سعى کنید با بهترین زاد و توشه‏اى که در اختیار شماست از آن کوچ نمایید، و بیش از نیاز و کفاف از آن نخواهید، و زائد بر آنچه حاجت دارید از آن نطلبید» (فارتحلوا منها بأحسن ما بحضرتکم من الزّاد و لا تسألوا فیها فوق الکفاف، و لا تطلبوا منها أکثر من البلاغ).

فراموش نکنید شما مسافرانى هستید که موقّتا در این منزلگاه اقامت جسته‏اید، مسافران آگاه و بیدار در چنین منزلگاههایى به تهیه زاد و توشه مى‏پردازند، و از بهترین و مفیدترین زاد و توشه‏ها براى خود فراهم مى‏کنند، هرگز بار خود را با اشیاء بیهوده سنگین نمى‏کنند، و به گردنه‏هاى صعب العبور که در مسیر خود پیش رو دارند مى‏اندیشند آنها از این فرمان الهى الهام مى‏گیرند که: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى‏ وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ»[17]

«زاد و توشه تهیه کنید که بهترین زاد و توشه پرهیزگارى است، و از (مخالفت فرمان) من بپرهیزید اى خردمندان»،

در نتیجه رهروان راه کوی دوست، به تهیه این زاد و توشه الهى، یعنى تقوای الهی می‌پردازند، و هرگز به خواب غفلت فرو نمى‏روند. «پیام امام شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه ج2 ص 501»


[1] . کنز العمال، ج 8، ص 483.

[2] . نهج البلاغه، حکمت 428.

[3] .  «وَ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»، (سورة بقره آیة 185.)

[4] . من لایحضره الفقیه، ج1، ص 522.

[5] . نهج البلاغه، خطبه 45.

[6] . آیت الله مکارم شیرازی، پیام امام شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، ج2، ص 499.

[7] .  «مقنوط» از مادة «قنوط» به گفتة راغب در مفردات، به معنی مأیوس شدن از خیر و رحمت است. و «قنوط» صیغة مبالغه و به معنای بسیار نا امید است.

[8] . سورة اعراف، آیه 156.

[9] . سورة یوسف، آیة 87.

[10] . سورة حجر، آیة 56.

[11] . سورة لقمان، آیة 20.

[12] . سورة زمر، آیة 53.

[13] .  فی ظلال نهج البلاغه، ج1، ص 269.

[14] . مجمع البیان، ذیل تفسیر آیة بسم الله الرحمن الرحیم، در آغاز سورة حمد.

[15] . سورة نساء، آیة 173.

[16] . سورة نحل، آیة 18.

[17] . سورة بقره، آیة 197.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/6/9:: 3:14 صبح     |     () نظر
<   <<   36   37   38   39   40   >>   >