پیشوای نهم امام جواد علیه السلام
نام آن بزرگوار محمد و کنیة مشهورش ابا جعفر الثانی، است، و لقب های مشهور آن حضرت، تقی و جواد میباشد. آن امام همام، در دهم ماه رجب المرجب، سال 195هـ.ق، در مدینة منوره، دید به جهان گشود، و در آخر ذی القعده، سال 220هـ.ق، به دستور معتصم عباسی، به دست ام الفضل دختر مأمون عباسی، که همسر امام جواد علیه السلام، بود، بوسیلة زهر مسموم و در بغداد به شهادت رسید.[1]
امام رضا علیه السلام، در مورد ولادت آن حضرت میفرماید: «هذا المولود الذی لم یولد مولود اعظم برکة علی شیعتنا منه»[2] این مولود (امام جواد علیه السلام)، مولودی است که پر برکت تر از او برای شیعیان ما بدنیا نیامده است. به همین جهت، آن حضرت معروف به «باب المراد» بود، و هست زیرا؛ حاجت های مردم را بسیار برآورده می ساخت. از نظر جود و سخاوت در مرتبه ای قرار داشت که این صفت از ویژگیهای آن حضرت قرار گرفت و به «جواد الائمه» ملقب گشت.
صفدی مینویسد: امام جواد علیه السلام، هر سال بیش از یک میلیون درهم بین نیاز مندان مدینه تقسیم میکرد.[3]
اسماعیل بن عباس هاشمى گوید: روز عیدى خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و از تنگدستى به آن حضرت شکایت کردم. امام جواد علیه السلام، دست به زیر سجاده برد و یک قطعه طلا به من داده آن را به بازار بردم و کشیدم، شانزده مثقال بود.[4]
بخششهاى آن حضرت به افراد بر اساس نیاز و ظرفیت آنان بود. مردى به حضور امام علیه السلام، رسید و عرض کرد: به اندازه مروتتان به من عنایت کنید! امام جواد علیه السلام، فرمود: در وُسْعَم نیست. عرض کرد: پس به اندازه مروت خودم مرحمت کنید! امام فرمود: این شدنى است. سپس دستور داد صد درهم به او بدهند.[5]
احمد بن حدید مىگوید: با گروهى براى شرکت در مراسم حج مىرفتیم که راهزنان اموال ما را ربودند، وقتى به مدینه رسیدم، حضرت جواد علیه السلام را در کوچهاى ملاقات کردم و به منزل حضرت رفتم و داستان را به عرض امام رساندم.
حضرت دستور داد لباسى و پولى برایم آوردند و فرمود: پول را میان همسفران خویش به همان مقدار که دزدها از آنان به غارت بردهاند، تقسیم کن. پس از تقسیم دریافتم پولى را که امام عطا کرده بود، درست به همان اندازه بود که از ما دزدیده شده بود؛ نه کمتر و نه بیشتر.[6]
***
على بن خالد مىگوید: من در سامرّا بودم که شنیدم مردى را در شام به سبب ادّعاى نبوت زندانش کردهاند. من به محافظان محبت کردم تا مرا به نزد او بردند. وقتى با او سخن گفتم، وى را مردى عاقل، با فهم و شعور یافتم. پرسیدم: قصّهى تو چیست؟ گفت: من در رأس الحسین، در شام، عبادت مىکردم، ناگاه شخصى را نزد خودم دیدم که به من فرمود: برخیز! برخاستم و مرا کمى راه برد. ناگهان خودم را در مسجد کوفه دیدم. فرمود: اینجا را مىشناسى؟ گفتم: آرى! با آن شخص نماز خواندیم. سپس مرا کمى راه برد و خودم را در مسجد پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دیدم. پس از زیارت به مکه رفتیم و بعد از آن کمى راه رفتم، ناگهان خودم را در همان محراب عبادت خود یافتم و آن شخص از نظر من ناپدید شد.
سال بعد همین ماجرا تکرار شد، امّا به هنگام مفارقت او را قسم دادم که شما چه کسى هستى؟
فرمود: محمد بن على بن موسىالرضا هستم. من این حکایت را براى شخصى نقل کردم و به تدریج داستان به گوش محمد بن عبدالملک، وزیر معتصم، رسید. وى دستور داد مرا زندانى کنند و به من تهمت زدند که ادعاى نبوت کردهاى!
راوى مىگوید که به او گفتم: مىخواهى نامهاى به وزیر بنویسم و حقیقت امر را بگویم؟ گفت: آرى! من هم نامهاى نوشتم، وى پاسخ داد که به آن مرد بگو: همان کسى که در یک شب تو را به کوفه و مدینه برد، اکنون تو را آزاد کند. على بن خالد مىگوید: من به زندان رفتم که پاسخ نامه را براى فرد محبوس بگویم، مأموران را در جستجوى فردى یافتم. گفتم: چه خبر شده؟ گفتند: آن مردى که ادّعاى نبوت کرده بود، دیشب مفقود شده و هیچ اثرى از او نیست، نمىدانیم به زمین رفته یا به آسمان!
على بن خالد مىگوید: فهمیدم امام جواد علیه السلام به اعجاز او را نجات داده و من در آن وقت زیدى مذهب بودم و امامى مذهب شدم.[7]
***
دوستى اهل بیت
«میسر بن محمد» مىگوید: به خانه امام جواد علیه السلام، رفتم و پس از سؤالاتى گفتم: فدایت گردم، از محبت و دوستى شما چه چیز به دوستانتان مىرسد؟ امام پاسخ داد: امام صادق علیه السلام، غلامى داشت که هرگاه به مسجد مىرفت آن غلام قاطر آن حضرت را نگاه مىداشت. در یکى از روزها که غلام کنار مسجد نشسته بود، گروهى از خراسان به شهر آمدند و یکى از آنان از غلام پرسید! چه کسى در مسجد است؟ گفت: مولا و سرورم، امام صادق علیه السلام.
مرد خراسانى به غلام گفت: ممکن است از ایشان بخواهى تا مرا به جاى تو قرار دهد و من غلام ایشان گردم؟ در عوض، تمامى اموال خود را به تو مىدهم و بدان که املاک زیادى دارم و مردى ثروتمند هستم. همه را بر این مطلب گواه مىگیرم و مىنویسم؛ تو به خراسان مىروى و آنها را مىگیرى و من، اینجا مىمانم. غلام گفت: از مولا و سرورم حضرت صادق علیه السلام، مىپرسم!
امام علیه السلام، از مسجد بیرون آمد و غلام قاطر را پیش آورد و آن حضرت را به خانه رساند.
غلام عرض کرد: خدمتگزارىِ من به آستانِ مولایم استوار است. چنانکه مىدانید مدت زیادى است که در خدمت شما هستم، اینک اگر خداى تعالى خیرى را براى من رقم زده باشد، شما از آن ممانعت مىکنید؟ امام فرمود: هرگز! آنگاه غلام، داستان مرد خراسانى را بازگفت.
حضرت فرمود: اگر مىخواهى ترک خدمت ما بگویى، تو را مىفرستم، اما چنانچه هنوز مایل به خدمت هستى، تو را مىپذیرم. غلام تمایل به رفتن داشت. حضرت فرمود: به خاطر مدت مدیدى که با ما بودى، تو را پندى مىدهم. پس فرمود: در روز قیامت حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم، به نور خداوند آویخته است، امیرمؤمنان على علیه السلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، و دیگر ائمه از فرزندان او علیهم السلام نیز همین گونه خواهند بود. شیعیان ما، در کنار ما هستند و هر کجا که ما داخل شویم، آنان نیز داخل مىشوند و هر کجا ما وارد شویم، آنان وارد مىشوند و در منازل ما سکونت خواهند داشت.
غلام که این را شنید عرض کرد: در خدمت شما مىمانم و آنچه را که شما فرمودید، برمىگزینم. امام صادق علیه السلام، نیز هزار درهم به وى عطا کرد و فرمود این مال براى تو از مالِ خراسانى بهتر است. غلام نزد آن مرد رفت و آنچه را از امام شنیده بود، به او گفت.
خراسانى اجازه ورود خواست و در خدمت امام علیه السلام، از شدت محبّت خود (به اهل بیت)
سخن گفت. حضرت حرف او را تأیید کرد و ضمن تشکر از او برایش دعا نمود.[8]
سخنان امام جواد علیه السلام
سیره اخلاقى امامان معصوم علیهم السلام بهترین الگو براى پیروى در اخلاق اجتماعى است. آن بزرگواران با عمل و راهنمایی هاى ارزشمند خود بهترین شیوه زندگى اجتماعى را به ما آموختند. امام جواد علیه السلام، درباره جلب محبت اجتماعى مىفرماید: «ثَلاثٌ یَجْلِبْنَ المَوَدّة: الْانْصافُ فِى الْمُعاشِرَةِ وَ الْمُواساةُ فِىالشِدَّةِ و الرُّجُوعُ عَلى قَلْبٍ سَلیم»[9] سه چیز سبب جلب محبت دیگران میشود؛ انصاف در معاشرت، برابرى و مواسات در سختیها و بازگشت به قلبى صاف و پاک.
انسان بر اساس طبیعت خود به دنبال این است که از مال دنیا بهره کافى را ببرد و از دیگران بىنیاز باشد. همچنین در پى آن است که کارى کند تا مردم او را دوست بدارند و مورد نفرت آنان نباشد. امام جواد علیه السلام، راه دستیابى به این خواسته را چنین بیان مىکند: «مَنِ اسْتَغْنى بِاللَّهِ افْتَقَرَ النَّاسُ الَیْهِ وَ مَنِ اتَّقَى اللَّهَ احَبَّهُ النَّاسُ»[10]
هر کس به خدا بسنده کند و تکیه گاهش تنها خداوند باشد، مردم به او نیازمند مىشوند و کسى که تقوى را پیشه خود سازد مردم او را دوست مىدارند.
در فرمایش دیگری آن حضرت در مورد دستگیری از نیازمندان میفرماید: «ما عَظُمَتْ نِعْمَةُ احَدٌ الّا عَظُمَتْ حَوائِجُ النَّاسِ الَیْهِ فَمَنْ لَمْ یَتَحَمَّلْ تِلْکَ الْمَؤُنَةَ عَرَضَ النِعْمَةِ لِلزَّوالِ»[11]
نعمت بر کسى فزونى نمىیابد، مگر آن که نیاز مردم به او فراوان مىگردد؛ پس اگر کسى از تحمّل این بار گران سرباززد، آن نعمت رو به زوال خواهد رفت.
نیاز مؤمن
امام جواد علیه السلام، میفرماید: «الْمُؤْمِنُ یَحْتاجُ الى ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفِیقٌ مِنَ اللَّهِ، وَ وَاعِظٌ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٌ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ»[12] مؤمن به سه چیز نیاز دارد: توفیق الهى، موعظه درونى و قبول نصیحت. انسان مؤمن برای رسیدن به تکامل معنوی به این سه چیز نیازمند است، زیرا؛ اگر توفیق الهی نباشد، به وسیلة هوسها و نفس اماره، و اغواگری شیطان، انسان به انحراف کشیده میشود. از طرف دیگر، واعظ درونی که همان نفخة الهی در وجود انسان است که «نفخت من روحی»، همواره به عنوان چراغ راهنما، انسان را به راه راست هدایت میکند. اگر کسی به ندای این امانت الهی گوش داد آنوقت است که به سعادت نائل میشود. اما اگر کسی از هوای نفس خود پیروی نمود، به فرمایش امام جواد علیه السلام، به دشمن خود فرصت داده است که او را اسیر خویش نماید.
«مَنْ اطاعَ هَواهُ اعْطى عَدُوَّهُ مُناهُ»[13] کسى که از هواى نفس خود اطاعت کند به دشمن خود فرصت مىدهد که به آرزوى دیرینهاش نائل آید.
از سخنان دیگری آن بزرگوار است که میفرماید: «ایّاکَ و مصاحبة الشّریر، فانّه کالسّیف المسلول، یَحْسُنُ مَنظرُه و یَقْبحُ آثاره»[14] از همنشینى با بدسیرتان بپرهیز. زیرا او به شمشیرِ کشیده مىماند که منظرش نیکو و آثارش زشت است.
«عزّ المؤمن غِناهُ عن الناس»[15] عزت و صلابت مؤمن در بىنیازى او از مردم است.
«من وَثِقَ بِاللّه أراه السّرورَ، من تَوَکَّلَ على اللَّه کفاه الأمور، الثّقةُ باللّه حصنٌ لا یَتَحصَّنُ فیه الّا مؤمنٌ أمین، التَوکَلُ على اللّه نجاةٌ من کلّ سوء و حرزٌ من کلّ عدوّ، الدّین عزٌّ و العلم کنزٌ و الصّمت نورٌ و غایة الزّهد الوَرَعُ، و لا هَدْمَ للدّین مثلُ البِدَع، و لا أفسدَ للرّجالِ منَ الطّمع، و بالرّاعى تصلحُ الرَّعیّة و بالدّعاء تُصْرَفُ البلیّة، و مَنْ رَکِبَ مَرکبَ الصّبر، اهتدى الى مِضمار النّصر، و من عابَ عیبَ و من شَتَمَ أُجیبَ، و من غَرَسَ أشجارَ التُّقى اجْتَنى ثِمارَ المُنى»[16] هر آن به حق تعالى اعتماد کند، خداوند سرور و شادى را به او نشان مىدهد و کسى که بر او توکل کند، امورش را کفایت مىکند، اعتماد به خداوند دژ محکمى است که جز مؤمن امانتدار به آن پناهنده نمىشود.
توکّل بر خداوند نجات از هر بدى و پناه از هر گونه دشمنى است، دین مایهى عزت است و علم گنج و خاموشى نور است و بالاترین درجهى زهد پرهیزکارى است و چیزى مانند بدعت مایهى خرابى دین نمىشود و چیزى براى انسانها بدتر از طمع نیست و به وسیلهى راعى و رهبر امت اصلاح مىشود و بلا به وسیلهى دعا از میان مىرود، و آن که بر مرکب صبر سوار شد، به میدان نصرت راه پیدا مىکند و هر کس عیب جویى کند، بر او عیب گرفته مىشود و هر که دشنام داد، جواب مىشنود و هر که درختهاى تقوا را بکارد، به آرزوهاى الهى خود دست مىیابد.
زیارت امام جواد علیه السلام
در زیارت آن حضرت که مرحوم محدث قمى از سید بن طاوس نقل میکند که ایشان در مزار آورده است:
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَرَّ التَّقِیَّ الْإِمَامَ الْوَفِیَّ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ الزَّکِیُّ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا نَجِیَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَفِیرَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سِرَّ اللَّهِ [سِتْرَ اللَّهِ] السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ضِیَاءَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَنَاءَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا کَلِمَةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَحْمَةَ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النُّورُ السَّاطِعُ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَدْرُ الطَّالِعُ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّیِّبُ مِنَ الطَّیِّبِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ مِنَ الْمُطَهَّرِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْآیَةُ الْعُظْمَى السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحُجَّةُ الْکُبْرَى السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُطَهَّرُ مِنَ الزَّلَّاتِ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُنَزَّهُ عَنِ الْمُعْضِلَاتِ [الْمُعْظِلَاتِ] السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَلِیُّ عَنْ نَقْصِ الْأَوْصَافِ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الرَّضِیُّ عِنْدَ الْأَشْرَافِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا عَمُودَ الدِّینِ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَلِیُّ اللَّهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ وَ أَنَّکَ جَنْبُ اللَّهِ وَ خِیَرَةُ اللَّهِ وَ مُسْتَوْدَعُ عِلْمِ اللَّهِ وَ عِلْمِ الْأَنْبِیَاءِ وَ رُکْنُ الْإِیمَانِ وَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنِ اتَّبَعَکَ عَلَى الْحَقِّ وَ الْهُدَى وَ أَنَّ مَنْ أَنْکَرَکَ وَ نَصَبَ لَکَ الْعَدَاوَةَ عَلَى الضَّلَالَةِ وَ الرَّدَى أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ السَّلَامُ عَلَیْکَ مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ.[17]
سلام بر تو اى ابا جعفر که بزرگوار و پرهیزکار و پیشواى وفادارى، سلام بر تو اى شخص پسندیده حق و پاک و منزه از هر عیب و نقص، سلام بر تو اى ولى خدا، اى نجات یافته خدا (از هر خطر و وسوسه شیطانى)، سلام بر تو اى سفیر خدا، اى سرِّ پنهان خدا، سلام بر تو اى نور خدا، اى روشنى (علم) خدا، سلام بر تو اى کلمة الهی، سلام بر تو ای رحمت واسعة الهی، سلام بر تو ای نور ساطع لامع الهی، سلام بر تو ای ماه تمام طالع، سلام بر تو ای بهترین شخص از نسل بهترین مردان عالم، سلام بر تو ای روح پاک از نژاد پاکان عالم، سلام بر تو ای آیت الله اعظم، سلام بر تو ای حجت بزرگ خدا بر خلق، سلام بر تو ای پاک از هر لغزش و گناه، سلام بر تو ای منزه و مبرا از هر خشونت و سختگیری، سلام بر تو ای برتر از هر نقصان در اوصاف، سلام بر تو ای محبوب و پسندیده نزد اشراف و بزرگواران عالم، سلام بر تو ای ستون و نگهبان بنای دین اسلام، شهادت میدهم که محققا تو ولی خدایی و حجت بالغة الهی بر خلق در روی زمینی و همانا تو جنب الله و بر گزیدة خلق خدایی و محل ودیعة اسرار علم خدا و علم پیامبران خدایی، و تو اصل و رکن اصیل ایمان و مفسر قرآنی، و من گواهی میدهم که هرکس پیرو توست به راه حق و هدایت است، و هر کس که ترا انکار کند و با تو به دشمنی بر خیزد، آنکس به راه ضلالت و پستی و جهالت رفته است، و من از دشمنانت نزد خداوند و نزد تو، بیزاری میجویم، چه در دنیا و چه در آخرت، تا من هستم و شب و روز بر قرار است از آنان بیزارم.
والسلام علی من التبع الهدی
التماس دعا
[1] . اصول کافی ج1، ص 492.
[2] . کافی ج1، ص 321
[3] . الوافی بالوفیات، ج 4، ص 105.
[4] . بحار الانوار، ج 50، 49.
[5] . کشف الغمة، ج 3، ص 158.
[6] . بحار الانوار، ج 50، ص 46.
[7] . بحار الانوار، ج 50، ص 38، کشف الغمه، ج 3، ص 210.
[8] . مدینة المعاجز، ص 538.
[9] . بحار الانوار، ج 78، ص 82.
[10] . نور الابصار، ص 220.
[11] . بحار الانوار، ج 78، ص 79.
[12] . تحف العقول، ص 457.
[13] . اعلام الدین، ص 309.
[14] . بحار الانوار، ج 78، ص137.
[15] .همان، ص 365.
[16] . کشف الغمة، ج3، ص 191.
[17] . مفاتیح الجنان، ص 938.
کلمات کلیدی: