مقدمه
یکی از بزرگترین نعمت هایی که خداوند به انسان داده است، نعمت زبان است، خداوند متعال در قرآن کریم، سورة مبارکة الرحمن، در مورد عظمت آن می فرماید: «... خلق الانسان علمه البیان». خداوند انسان را آفرید و به او بیان تعلیم داد. در این آیة شریفة، تعلیم بیان مقدم بر تمام نعمت ها شده است و این بیانگر اهمیت اوست. شاید بتوان گفت که سرّش این است که زبان مهمترین وسیلة اربتاطی انسان با انسانهای دیگر، و وسیله ای برای نقل و مبادلة اطلاعات و معلومات از قومی به قوم دیگر، و از نسلی به نسل دیگر است، بدون اینکه هزینه ای به همراه داشته باشد، با سهولت تمام این کار را انجام می دهد. حال اگر این وسیلة ارتباطی نبود، هرگز انسان قادر نبود که تا این حد در علم و دانش و تمدن مادی و مسائل معنوی ترقی کند.
از طرف دیگر هرچند این زبان جِرمش کوچک، ولی اطاعت و جُرمش خیلی بزرگ است، زیرا؛ ایمان و کفر جز با شهادت آن معلوم نمی شود. همین طور اگر چیزی از امور دنیا و آخرت را بدانیم، نیازمند این زبان هستیم. دامنة فعالیت زبان به حدی گسترده است که هیچ موجود و یا معدومی نیست مگر اینکه زبان از آن سخن می گوید، به اثبات یا نفی آن می پردازد. و این خاصیت در دیگر اعضاء یافت نمی شود. پس، با توجه به اینکه جولانگاه زبان در خوبی ها وسیع و در بدی ها هم دامنش گسترده است، ضرورت حفظ و نگهداری زبان، از اهمیت ویژه ای برخوردار می گردد. زیرا؛ هرکس عنان زبان را رها کند، شیطان او را به وادی ضلالت می کشاند و به سوی پرتگاه سوق می دهد تا به منزلگاه هلاکت برسد.
به همین جهت است که پیش قراولان قلة هدایت، سفارشهای فراوان در حفظ و نگهداری آن، و استفاده درست از این نعمت بزرگ را تأکید نموده اند. آنجا که مولای متقیان علی علیه السلام، صفات متقین را تبیین می کند، «صواب در گفتار» را به عنوان نخستین گام در راه خودسازی، مطرح می نماید که: «... فالمتقون فیها هم اهل الفضائل، منطقهم الصواب ...»[1]
ما در این گفتار تلاش می کنیم که مطالبی را در حد توان مان، ذیل این فراز شریف تقدیم نمائیم.
واژه های کلیدی
1- منطق
منطق مصدر میمی به معنای نطق است، نطق و منطق به معنای سخن گفتن می باشند. «نطق ینطق نطقا ومنطقا ونطوقا» یعنی تکلم کرد با صوت و حروفی که معانی با آنها فهمیده می شود. در لسان العرب آمده است: «نطق الناطق ینطق نطقا؛ تکلم. والمنطق؛ الکلام.»[2] راغب در مفردات می نویسد:«النطق فی التعارف؛ الاصوات المقطعة التی یظهرها اللسان وتعیها الاذان، قال تعالی «مالکم لاتنطقون»[3] ولا یکاد یقال الا للانسان، ولایقال لغیره الا علی السبیل التبع»[4] واژة نطق در عرف به صدا هایی منفکی گفته می شود که زبان آنها را آشکار، و گوشها می شنوند و حفظ می کنند، در آیة «مالکم لاتنطقون» (که سخن حضرت ابراهیم علیه السلام به بتها است می گوید) چرا سخن نمی گویید؟ نطق تنها برای انسان بکار می رود، برای غیر انسان بالتبع استعمال می شود.
در مورد نطق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، اینگونه آورده است:«أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو إظهار لما فی الباطن بما فی الظاهر من قال أو صوت أو حال، فی انسان أو حیوان أو غیرهما،... فالنطق بالقول و الکلام، کما فی: وماینطق عن الهوی[5] ... والنطق فی الحیوان على وفق خلقتهم، کما فی: یا ایها الناس علمنا منطق الطیر[6]»[7] اصل مادة نطق به معنی اظهار چیزی که در باطن است، با اسباب ظاهری که قول یا صوت و یا حالت ظاهری باشد، فرق نمی کند که انسان باشد یا حیوان یا غیر اینها... پس نطق به معنی قول و کلام در آیة«وماینطق عن الهوا» است...، و نطق در حیوانات بر اساس خلقت آنهاست، همانگونه در آیة «یا ایها الناس علمنا منطق الطیر» آمده است.
بنا بر این واژة «منطق» در استعمال اهل لسان، در اصل به معنای سخن گفتن است، اما در اینکه آیا برای غیر انسان، بالتبع است یا نه؟ مورد بحث ما نیست.
2- صواب
صواب به معنای راست، درست، حق، تیر را به هدف زدن است. یعنی رأیی که مطابق با واقع باشد، در مقابلش خطا قرار دارد. راغب در مفردات، ذیل واژة صوب توضیح می دهد که: «الصواب یقال علی وجهین: أحدهما؛ باعتبار الشیء فی نفسه، فیقال هذا صواب إذا کان فی نفسه محمودا ومرضیا، بحسب مقتضی العقل والشرع، نحو قولک تحری العدل صواب، والکرم صواب. والثانی یقال باعتبار القاصد إذا أدرک المقصود بحسب ما یقصده، فیقال؛ أصاب کذا، ای وجد ماطلب، کقولک؛ أصابه السهم، وذلک علی أضرب...»[8] صواب به دو صورت گفته می شود:
الف- به اعتبار اینکه چیزی بنا به اقتضاء حکم عقل و شرع در نفس پسندیده و مورد رضایت باشد، مثل اینکه می گویی؛ عدالت گزینی نیکو است، و کرم داشتن نیکو است.
ب- بکار بردن واژة صواب به اعتبار قصد قاصد است در وقتی که مقصود را به موجب قصدی که دارد، درک می کند، در آن حال می گوید؛ اصاب کذا؛ آنچه را که در طلبش بود یافت. اصاب السهم؛ تیر به او اصابت کرد، که این معنی خود اقسامی دارد... معنای اصطلاحی صواب هم که سخن راست و حق است، از این توضیح قابل استفاده است.
در آیة (38) سورة نبأ می خوانیم که :«لایتکلمون الا من أذن له الرحمن وقال صوابا» تنها کسانی حق سخن گفتن دارند که خداوند اذنشان داده باشد و سخنی صواب بگویند، سخنی که حق محض باشد، و آمیخته به باطل و خطا نباشد.
در اینجا یاد آوری این نکته هم خالی از لطف نیست که صواب با صدق فرق دارد، زیرا؛ صواب در اصطلاح عبارت از سخن راستی که در جای خودش بکار رود و توأم با رضایت شارع باشد. ولی صدق سخنی است که آنچه از آن فهمیده می شود، با آنچه در خارج واقع شده، مطابق باشد.
بنابراین، ممکن است سخنی صدق باشد ولی صواب نباشد، به جهت اینکه مواردی وجود دارد که شارع مقدس از گفتن سخن صدق نهی کرده است و این موقعیت ایجاب می کند که این سخن گفته نشود، مثل نمامی و سخن چینی که سخن دیگری را به طرف مقابل می رساند، این صدق است ولی صواب نیست.
3- فرق صمت و سکوت
یکی دیگر از واژه هایی که لازم است در این بحث توضیح داده شود، تفاوت صمت و سکوت است که اینها چه فرقی باهم دارند؟
«السکوت مختص بترک الکلام، ورجل سکّیت وساکوت؛ کثیر السکوت... أن الاصل الواحد فی هذه المادة هوالسکون بعد هیجان فی کلام أو التظاهر بعمل... أن الصمت فی مقابل التکلم والنطق...[9] وتستعمل المادة فی موارد یتحقق فیها الصمت المطلق لیس فیها تظاهر عما فی باطنها،... ثم إن الصمت کالتکلم، وکما أن التکلم لازم ومؤثر فی مورده، کذلک الصمت لازم ومفید فی مورده والتکلم فی مورد الصمت کالصمت فی مورد التکلم...»[10] سکوت به ترک سخن اختصاص دارد، و به مردی سکّیت و ساکوت گفته می شود که کثیر السکوت باشد... در اصل مادة سکوت یک نوع سکون و آرامش نهفته است که بعد از کلام یا اظهار کاری، نمایان می شود... اما صمت در مقابل تکلم قرار دارد... و این ماده در موارد سکوت مطلق بکار می رود که در آن تظاهر باطنی داخل نیست. (یعنی در صمت لازم نیست که حتما بعد از هیجان در سخن و یا اظهار عملی، سکون و آرامش پدید آید.)، پس صمت مثل سخن گفتن است، همانگونه که سخن گفتن در جای خودش، لازم و مؤثر است، صمت هم در مورد خودش، لازم و مفید است، سخن گفتن در جای صمت مثل صمت است در مورد که باید تکلم شود.
منظور این است که صمت به سکوت به موقع و بجا گفته می شود. اما سکوت اینگونه نیست، اعم از موقعیت شناسی است. شخصی دارای صفت صمت، در جائی که لازم است باید سخن بگوید آنجا سکوت را روا نمی دارد، اما در جائی که ضرورت ندارد، سخن نمی گوید و ساکت است.
صواب در گفتار
«فالمتقون فیها هم اهل الفضائل منطقهم الصواب...»
متقین در این دنیا کسانی هستند که فضائلی را دارا می باشند، یکی از این فضائل این است که اینها گفتار شان راست و درست است.[11]
صواب در گفتار اینها، ناشی از کنترل زبان شان است، زبانی که بیشترین گناهان کبیره با آن انجام می شود و بهترین عبادت ها به وسیلة آن صورت می گیرد، اگر زبان اصلاح شود همة وجود انسان رو به صلاح می رود و اگر فاسد شود، همه رو به فساد و ویرانی می گذارند.
متقین، کسانی هستند که زبان جز به صدق نمی گشایند و در گفتار تنها رضای خداوند را طلب می کنند، و سخن به درشتی نمی گویند، لغو و بیهوده بر زبان نمی رانند، موقعیت سخن را می سنجند و کلام را در جای خودش بکار می برند، و همیشه این آیة مبارکه را آویزة گوش خود دارند که «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وقولوا قولا سدیداً[12] یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم»[13] ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بپرهیزید و سخن حق و درست بگویید، تا خداوند اعمال شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد.
از این کلام الهی به خوبی دانسته می شود که اصلاح عمل و بخشیده شدن گناهان، در گرو، تقوای الهی و گفتار صواب است. در حقیقت تقوا پایه اصلاح زبان و سرچشمه گفتار حق است، و گفتار حق یکی از عوامل مؤثر اصلاح اعمال، و اصلاح اعمال سبب آمرزش گناهان می باشد، چرا که «ان الحسنات یذهبن السیئات»[14] اعمال نیک گناهان را از بین مىبرند.
در حدیثى مىخوانیم که: «ما جلس رسول اللَّه (ص) على هذا المنبر قط الا تلا هذه الایة: یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وقولوا قولا سدیدا»[15] هرگز پیامبر(ص)، بر منبرش ننشست مگر اینکه این آیه را تلاوت فرمود: اى کسانی که ایمان آوردهاید تقوای الهی را پیشه کنید و سخن حق و درست بگوئید.
در روایات اسلامی، راجع به کنترل زبان و سنجیده سخن گفتن، تأکید های فراوانی شده است، از جمله امام باقر علیه السلام می فرماید: «ان هذا اللسان مفتاح کل خیر وشر فینبغی للمؤمن أن یختم علی لسانه کما یختم علی ذهبه وفضته»[16] این زبان کلید هر خیر و شری است، پس سزاوار است که مؤمن بر زبانش مهر زند، همانگونه که بر طلا و نقره اش مهر می زند (در صندوق محفوظی نگهمیدارد).
آفات زبان
در مورد آفات زبان روایات زیادی از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است و این آفات را گوش زد نموده است. مرحوم فیض کاشانی در محجة البیضاء، حدود بیست تا گناه را برای زبان می شمارد.
1- گفتگو کردن در امورى که به انسان مربوط نیست (و در سرنوشت او اثر مادی و معنوی ندارد).
2- بیهوده گویی و پرحرفی
3- گفتگو در امور گناه آلود مانند وصف مجالس شراب و قمار و زنان آلوده
4- جدال و مراء
5- خصومت و نزاع و لجاج در کلام
6- تکلف در سخن گفتن و تصنع در سجع و قافیه پردازی و مانند آن
7- بد زبانی و دشنام
8- لعن کسی که مستحق لعن نیست
9- غنا و اشعار (منظور اشعاری است که محتواى باطل دارد یا با آهنگ لهوى خوانده می شود.)
10- مزاح و شوخی های رکیک و زشت
11- سخریه و استهزای دیگران
12- فاش کردن اسرار مردم
13- وعده هاى دروغین
14- دروغ و خبرهای خلاف گفتن
15- غیبت کردن
16- سخن چینی (حرف این را براى آن بردن و میان دو نفر یا دو گروه نفاق و آشوب بپا کردن. )
17- نفاق در سخن (که در تعبیرات عربی به چنین کسان ذوللسانین گفته مى شود; مثلا، در پیش رو چیزی بگوید و در پشت سر چیز دیگر.)
18- مدح نابه جا و ستایش از کسانی که شایسته ستایش نیستند
19- نسنجیده و بى مطالعه سخن گفتن که غالبا توام با خطاها و خلافها است
20- سؤال از مسائل پیچیده اى که درک آن خارج از توان فکری سؤال کننده است.
دقت و بررسی ها نشان می دهد که آفات زبان منحصر به آنچه در بالا آمده نیست. برخی دیگر از بزرگان موارد زیر بر آن افزوده اند.
1- تهمت زدن 2- شهادت باطل 3- اشاعه فحشاء و نشر شایعات بى اساس 4 - خودستایی 5- اصرار بیجا 6- خشونت در سخن 7- ایذاء با زبان 8- مذمت از کسی که مستحق ذم نیست 9- کفران نعمت به وسیله زبان 10- تبلیغ باطل.[17]
باز هم آفات زبان به اتمام نرسیده است، در این مورد مطالب آنقدر فراوان است که شیخ مهدی فقیه ایمانی، کتابی بنام «نقش زبان در سرنوشت انسان» نوشته است که در آن یک صد و ده گناه و آفت اخلاقی، شرعی و عقیدتی زبان را بیان کرده است. حال که اینگونه است، چه چیزی بهتر از خاموشی می تواند باشد؟ به همین جهت است که در روایات می بینیم ما را به صمت فرمان می دهد، و از زیاد سخن گفتن بر حذر می دارد.
صمت در کلام
در کلمات قصار امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است: «من عقل صمت»[18] خردمند خاموش است. یا «الصمت نور» سکوت نور است. یا «لاحافظ أحفظ من الصمت» هیچ نگبانی نگهدارنده تر از سکوت نیست. «الصمت یکسبک الوقار، ویکفیک مؤنة الاعتذار» سکوت برای تو شکوه و وقار می آورد و از سختی عذر خواهی تورا بی نیاز می سازد. «الصمت زین العلم و عنوان الحلم» سکوت زینت دانش و نشانة بردباری است.
«اصمت دهرک یجل أمرک»[19] روزگارت را به خاموشی گذران تا کارت بالا گیرد. یا در خطبة همام حضرت یکی از صفات متقین صمت را می شمارد که «ان صمت لم یغمه صمته» متقی کسی است که اگر سکوت کند، سکوتش او را اندوهناک نمی کند.
در مورد صمت روایات فراوان است که بیانگر اهمیت صمت است. این به خاطر آن است که هر قدر انسان کمتر سخن بگوید لغزشهای او کمتر است، و هر قدر بیشتر سکوت کند سلامت او بیشتر خواهد بود. اضافه بر این، ممارست بر سکوت سبب می شود که انسان زبانش را در اختیار خود بگیرد، و از طغیان و سرکشی آن بکاهد و به این ترتیب به جائى مى رسد که جز حق نگوید و جز به رضاى خداوند سخن نراند. باید توجه داشت که مراد از صمت، سکوت مطلق نیست. همان طور در توضیح لغات آمد، مراد سکوت در جای خودش است. زیرا؛ بسیارى از مسائل مهم[20] زندگی اعم از معنوی و مادی و اطاعات و عبادات و نشر علوم و فضائل و اصلاح در میان مردم، از طریق سخن گفتن است.
بنا بر این؛ صمت و خاموشی ،در برابر سخنان فساد انگیز یا مشکوک و بی محتوا و مانند آن است.
پاورقی
[1] . نهج البلاغه، خطبه، 193، همام.
[2] . ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج10، ص 355، بیروت- لبنان، دار صادر، 1414هـ.ق، چ سوم.
[3] . سورة صفات، آیه 92.
[4] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 811، بیروت، دارالعلم، 1412هـ.ق، چ اول.
[5] . سورة، نجم، آیه 3.
[6] . سورة، نمل آیه 16.
[7] .حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 12، ص 162، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
[8] . راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 494، بیروت، دارالعلم، 1412هـ.ق، چ اول.
[9] .حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص159، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
[10] . همان، ج6، ص 277.
[11] . واژة «صواب» در اینجا، مفهوم بسیار گسترده ای دارد و هر سخن حق و مفیدی را شامل می شود. ملاک در صواب و خطا، موازین شرعی است، هرموردی که سخن موافق با موازین شرع باشد، صواب، و هر موردی که چنین نباشد، نا صواب است.
[12] . قول سدید، از مادة سد به معنی محکم و استوار و خلل ناپذیر و موافق حق و واقع است. (تفسیر نمونه، ج17، ص 447.
[13] . سوره، احزاب، آیه، 70 و 71.
[14] . سورة هود، آیه 114.
[15] . جلال الدین سیوطی، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج5، ص 224، قم، ناشر، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404هـ.ق.
[16] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول (ص)، ص 298، قم، ناشر، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1404هـ.ق، چ دوم.
[17] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 17، ص 449،
[18] . ترجمه غرر الحکم و در الکلم (انصاری) ج2، ص 615.
[19] . جلوه هیای حکمت، ص 357.
کلمات کلیدی: موضوعات اخلاقی