چه کسى متعه را تحریم کرد؟
سخنى را که در بالا از جابر بن عبدالله نقل کردیم اشاره به حدیث معروفى است که بسیارى از محدّثان و مفسّران و فقیهان اهل سنّت در کتابهاى خود از خلیفه دوّم نقل کردهاند. متن حدیث چنین است: «متعتان کانتا مشروعتین فى عهد رسول الله (صلى الله علیه وآله) و أنا أنهى عنهما متعة الحجّ و متعة النساء؛ دو نوع متعه در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) مشروع و جایز بود ولى من از آنها نهى مىکنم: حج به صورت تمتّع و ازدواج موقّت».
و در بعضى از طرق حدیث آمده است: «و اعاقب علیهما؛ و مجازات بر آن مىکنم».
منظور از متعه حج آن است که نخست عمره را بجا آورده و از احرام خارج شوند و بعد از مدّتى کوتاه یا طولانى مجدّداً احرام به حج ببندند.
این حدیث از احادیث مشهور است که با مختصر تفاوتى از عمر نقل شده که در بالاى منبر در حضور مردم بیان کرد که ذیلا به هفت منبع از منابع حدیث، فقه و تفسیر اهل سنّت اشاره مىکنیم:
1- مسند احمد، جلد 3، صفحه 325.
2- سنن بیهقى، جلد 7، صفحه 206.
3- المبسوط سرخسى، جلد 4، صفحه 27.
4- المغنى ابن قدامه، جلد 7، صفحه 571.
5- محلى ابن حزم، جلد 7، صفحه 107.
6- کنزالعمّال، جلد 16، صفحه 521.
7- تفسیر کبیر فخر رازى، جلد 10، صفحه 52.
این حدیث پرده از روى مسائل متعدّدى بر مىدارد:
الف) حلیّت متعه در دوران خلیفه اوّل
متعه (ازدواج موقّت) در تمام دوران حیات پیامبر (صلى الله علیه وآله) حتّى در دوران خلیفه اوّل مباح بوده و خیلفه دوّم از آن نهى کرده است!
ب) اجتهاد در مقابل نصّ
خلیفه به خود اجازه مىداد که در برابر نصّ صریح پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) قانونگزارى کند، حال آن که قرآن مىگوید: «وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا؛ آنچه را پیامبر (صلى الله علیه وآله) براى شما آورده بگیرید و آنچه را نهى کرده خوددارى کنید».[9]
آیا کسى جز پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) حقّ تصرّف در احکام الهى را دارد؟ آیا کسى مىتواند بگوید رسول خدا چنین کرد و من چنین مىکنم؟
آیا اجتهاد مقابل نصّ صریح پیامبر (صلى الله علیه وآله) که برگرفته از کلام خدا است، جایز است؟
حقیقت این است که کنار گذاشتن دستور رسول خدا (صلى الله علیه وآله) با این صراحت واقعاً حیرتانگیز است.
اضافه بر این اگر راه براى اجتهاد در مقابل نصّ گشوده شود، چه دلیلى دارد که دیگران دست به چنین کارى نزنند؟ آیا اجتهاد مخصوص یک نفر بوده و دیگران مجتهد نیستند؟ این مسأله بسیار مهمّى است، زیرا با گشوده شدن باب اجتهاد در برابر نص، چیزى از احکام الهى مصونیّت پیدا نمىکند، و هرج و مرج غریبى در احکام جاودانه اسلام پدید مىآید و در واقع کلّ احکام اسلام به خطر مىافتد.
ج) علت مخالفت عمر
چرا عمر با این دو دستور به مخالفت برخاست؟ در مورد حجّ تمتّع تصوّرش این بود، مسلمانانى که به حج مىآیند باید حج و عمره را تمام کنند و از احرام به درآیند، و بعد مثلا با همسران خود آمیزش کنند، و این که عمره تمتع را بجا آورند و چند روزى از احرام به درآیند و آزاد باشند، این کار خوبى نیست و با روح حج نمىسازد!
در حالى که این پندار نادرستى است، چون حجّ و عمره دو برنامه جداگانه است که ممکن است حتّى بیش از یک ماه میان آنها فاصله شود، مسلمانان در شوّال یا ذى القعده به مکّه مشرّف مىشوند و عمره را بجا مىآورند و تا روز هشتم ذى الحجّه آزاد مىباشند و سپس براى مراسم حج محرم مىشوند و به عرفات مىروند. این چه ایرادى دارد که او نسبت به آن از خود حسّاسیّت نشان داد.
و امّا در مورد متعه و ازدواج موقّت، به پندار بعضى تصوّر او بر این بود که اگر عقد موقّت جایز شود، شناختن نکاح از زنا مشکل مىشود، چرا که هر مردى را با زنى دیدیم، ممکن است ادّعا کنند که ما ازدواج موقّت داریم! و زنا گسترش پیدا مىکند!
این پندار از پندار اوّل سستتر است، چرا که به عکس، ممنوع کردن عقد متعه موجب گسترش زنا و بىعفّتى است، زیرا همان گونه که پیش از این هم اشاره شد، بسیارند جوانانى که قادر بر ازدواج دائم نیستند یا کسانى که از همسران خود دورند و بر سر دوراهى ازدواج موقّت و زنا قرار دارند. بدیهى است جلوگیرى از ازدواج موقّتى که با برنامهریزى صحیحى انجام مىشود، آنها را در وادى پرگناه و آلوده زنا و بىعفّتى مىافکند.
و به همین جهت در حدیث معروفى از على (علیه السلام) نقل شده است که «اگر عمر از متعه نهى نکرده بود، هیچ فردى جز بى بند و باران آلوده زنا نمىشد»؛
(لَوْ لَا أنّ عُمَر نَهَى النَّاسَ عَنِ الْمُتْعَةِ مَا زَنَى إِلّا شَقِى).[10]
د) غوغاى عجیب در مورد «زمان تحریم متعه»
از روایت فوق که گروه عظیمى از محدّثان و مفسّران و فقیهان اهل سنّت آن را نقل کردهاند، به خوبى استفاده مىشود که تحریم متعه در زمان عمر بود نه در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) و روایات متعدّد دیگرى که در همان منابع نقل شده نیز آن را تأیید مىکند، به عنوان نمونه:
1- ترمذى محدّث معروف نقل مىکند که مردى از اهل شام از عبدالله بن عمر از متعه زنان سؤال کرد، گفت: حلال است. سؤال کننده گفت: پدرت عمر از آن نهى کرده، عبدالله گفت: «أرأیت إن کان أبى قد نهى عنها و قد سنّها رسول الله، أنترک السنّة و نتبع قول أبى؟!؛ آیا اگر پدرم از آن نهى کند ولى رسول خدا آن را سنّت قرار داده باشد، ما سنّت آن حضرت را ترک کنیم و از سخن پدرم پیروى کنیم؟!».[11]
2- در حدیث دیگر (در صحیح مسلم) از جابر بن عبدالله مىخوانیم که مىگوید ما در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) با مهریّه مختصرى از خرما و آرد براى چند روز متعه مىکردیم و در عصر ابوبکر نیز ادامه داشت تا آن که عمر آن را به خاطر جریان «عمروبن حریث» نهى کرد.[12]
3- در حدیث دیگرى در همان کتاب آمده است که ابن عباس و ابن زبیر در مورد متعه زنان و متعه حج اختلاف کردند (و از جابر بن عبدالله داورى خواستند)، جابر گفت: ما، هر دو را در زمان پیامبر (صلى الله علیه وآله) انجام دادیم، سپس عمر ما را نهى کرد و ما خوددارى کردیم![13]
4- ابن عبّاس که او را «حبر الأمّة» (عالم و دانشمند امّت اسلام) نامیدهاند نیز، از طرفداران عدم نسخ حکم متعه در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) بود، شاهد آن مشاجرهاى است که میان او و عبدالله بن زبیر رخ داد، که در صحیح مسلم آمده است: عبدالله بن زبیر در مکّه اقامت کرده بود. روزى (در میان جمعى از مردم که ابن عبّاس هم در میان آنها بود) گفت: بعضى از کسانى که خداوند چشم و دل آنها را، مانند چشم سر آنها کور کرده، فتوا به جواز متعه مىدهند- منظور او ابن عبّاس بود که در آن زمان نابینا شده بود- ابن عبّاس که این سخن را شنید، گفت: تو آدم جلف نادانى هستى، به جانم سوگند در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ما این کار را مىکردیم.
ابن زبیر (بىاعتنا به نام رسول خدا) گفت: تو آزمایش کن، به خدا سوگند اگر انجام دهى تو را سنگسار مىکنم! [14] یعنى منطق را با زور و تهدید پاسخ گفت!
احتمالا این سخن در زمانى بود که عبدالله بن زبیر قدرت را در مکّه به دست گرفته بود، و به خود اجازه مىداد که در برابر مرد دانشمندى همچون ابن عبّاس، چنین جسورانه سخن بگوید، در حالى که ابن عبّاس از نظر سن، پدر او محسوب مىشد و از نظر علم قابل مقایسه با او نبود، و به فرض که توان علمى او را مىداشت، حق نداشت چنین سخنى بگوید، زیرا اگر کسى به فتواى خود در این گونه احکام عمل کند به فرض که اشتباه باشد «وطى به شبهه» محسوب مىشود و مىدانیم که وطى به شبهه حد ندارد و تهدید به سنگسار کردن یک سخن بىمعنا و جاهلانه است.
البتّه چنین موضعگیرى زشتى، از سوى جوان نادان و جسورى مثل عبدالله بن زبیر بعید نیست!
جالب این که راغب در کتاب محاضرات ... نقل مىکند که فرزند عبدالله بن زبیر با لحنى آمیخته به سرزنش به ابن عباس گفت: چرا «متعه» را حلال مىشمرى. ابن عباس گفت از مادرت بپرس! به سراغ مادر آمد مادرش گفت: «ما ولدتک الا فى المتعة؛ تولد تو در زمانى بود که من متعه پدرت بودم!».[15]
5- در مسند احمد مىخوانیم که «ابن حصین» مىگوید: آیه متعه در کتاب خدا نازل شد و ما به آن عمل کردیم و آیهاى که آن را نسخ کند، نازل نشد تا پیامبر (صلى الله علیه وآله) چشم از دنیا فروبست.[16]
اینها نمونه روایاتى است که با صراحت عدم نسخ حکم متعه را بیان مىکند.
در برابر این روایات، روایات دیگرى نقل کردهاند که نشان مىدهد این حکم در عصر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) نسخ شده، ولى اى کاش این روایات یکصدا و متّفق بودند، مع الأسف هر کدام زمانى غیر از دیگرى را نقل مىکند:
1- در بعضى از این روایات آمده است که حکم تحریم متعه در روز جنگ خیبر (در سال هفتم هجرى) صادر شده است.[17]
2- در بعضى دیگر از روایات مىخوانیم: رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در عام الفتح (سال فتح مکّه، سال 8 هجرى) در مکّه اجازه متعه داد و بعد از مدّت کوتاهى در همان سال از آن نهى فرمود.[18]
3- در بعضى دیگر آمده است که در غزوه اوطاس (بعد از فتح مکّه) در سرزمین هوازن (در نزدیکى مکّه) سه روز اجازه داد و سپس نهى کرد.[19]
امّا اگر حوصله بررسى اقوال مختلف در این بحث را داشته باشیم مسأله از این هم فراتر مىرود، زیرا فقیه معروف اهل سنّت «نَووَى» در «شرح صحیح مسلم» شش قول، در مسأله نقل مىکند که هر کدام با روایتى هماهنگ است:
1- متعه در جنگ خیبر حلال و سپس (بعد از چند روز) تحریم شد.
2- در عمرة القضاء حلال شد، (سپس تحریم شد).
3- در روز فتح مکّه حلال و سپس تحریم شد.
4- رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آن را در غزوه تبوک تحریم فرمود.
5- در جنگ هوازن (در سرزمین اوطاس) حلال شد.
6- در حجّة الوداع در سال آخر عمر پیامبر (صلى الله علیه وآله) حلال شمرده شد.[20]
و از همه شگفتانگیزتر کلام شافعى است که مىگوید: «من نیافتم چیزى را که خداوند آن را حلال کند، سپس حرام نماید، باز هم حلال کند و سپس حرام نماید، مگر «متعه» را!».[21]
هر محقّقى با مشاهده این روایات ضدّ و نقیض به مجعول بودن آنها مطمئن مىشود و آن را نشانه یک حرکت سیاسى مىداند.
بهترین راه حل
به راستى که این اقوال مختلف و متعارض، هر کسى را وادار به مطالعه جدّى مىکند، مگر چه چیزى رخ داده که در این مسأله این قدر روایات ضدّ و نقیض است و چرا هر محدّث یا فقیهى راهى براى خود برگزیده است؟
چگونه مىتوان میان این روایات متعارض را جمع کرد؟
آیا این همه اختلاف دلیل بر آن نیست که یک مسأله حسّاس سیاسى در اینجا مطرح بوده که بعضى از جاعلان حدیث را وادار کرده، روایاتى جعل کنند و از نام یاران و صحابه رسول خدا (صلى الله علیه وآله) سوء استفاده کرده به آنها نسبت دهند که آنها از آن حضرت چنین و چنان نقل کردهاند.
آن مسأله سیاسى چیزى جز آن نبود که خلیفه دوّم جملهاى گفت که «دو چیز در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) حلال بود و من آنها را حرام مىکنم که یکى از آن دو متعه زنان است».
این سخن اثر منفى عجیبى داشت که اگر افراد امّت یا خلفا بتوانند احکام اسلام را با صراحت دگرگون سازند، دلیلى ندارد که این کار مخصوص به خلیفه دوّم باشد، دیگران نیز چنین حقّى دارند که در برابر نصّ پیامبر (صلى الله علیه وآله) اجتهاد کنند. در این صورت هرج و مرج عجیبى در احکام اسلام، واجبات و محرّمات پیدا مىشود و با گذشت زمان چیزى از اسلام باقى نمىماند.
ناچار براى برچیدن آثار منفى آن، گروهى دست به کار شدند و گفتند که تحریم این دو، در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) صورت گرفته است، هر کس حدیثى ساخت و آن را به صحابه محترم پیامبر (صلى الله علیه وآله) نسبت داد، و چون هیچ کدام واقعیّت نداشت، ضدّ و نقیض از آب درآمد!!
و گرنه چگونه ممکن است این همه روایات ضدّ و نقیض باشد و حتّى بعضى از فقها براى جمع میان آنها بگویند متعه زمانى مباح بود بعد حرام شد، بعد مباح شد، بعد حرام شد! مگر احکام الهى بازیچه است.
از همه اینها گذشته مباح بودن متعه در عصر پیامبر (صلى الله علیه وآله) حتماً به خاطر ضرورتى بوده و این ضرورت در اعصار دیگر نیز حاصل مىشود، به خصوص در عصر ما به طور شدیدتر، در مورد بعضى از جوانان یا مسافران بلاد غرب در سفرهاى طولانى وجود دارد، پس چرا حرام باشد؟
در آن زمان این همه عوامل تحریک در محیط اسلامى وجود نداشت، زنان بى حجاب یا بدحجاب، فیلمها و برنامههاى بدآموز، تلویزیون واینترنت و ماهوارهها، و مجالس فسادانگیز، مطبوعات فاسد و مفسد که دامن بسیارى از جوانان را مىگیرد، مفهومى نداشت.
آیا در آن عصر متعه به عنوان یک ضرورت مجاز شمرده شده سپس از آن تا ابد نهى شده است؟ آیا این سخن قابل قبول است؟
از همه اینها که بگذریم و فرض را بر این بگیریم که جمع کثیرى از فقهاى اسلام آن را حرام مىدانند، ولى گروهى نیز آن را مجاز شمردهاند و مسأله اختلافى است، پس با این حال سزاوار نیست طرفداران حلال بودن، مخالفان خود را متّهم به عدم پایبندى به احکام دین کنند و یا طرفداران حرمت، خداى ناکرده و العیاذ بالله طرفداران اباحه متعه را، طرفدار زنا بدانند، پاسخ خدا را در قیامت چه مىدهند؟! بنابراین حدّاکثر، یک اختلاف در اجتهاد است.
فخر رازى با تعصّب خاصّى که دراین گونه مسائل دارد، در تفسیر خود مىگوید: «ذهب السواد الأعظم من الأمّة إلى أنّها صارت منسوخة و قال السواد منهم أنّها بقیت کما کانت؛ اکثریّت امّت قائل به نسخ این حکم هستند ولى گروهى نیز مىگویند حکم اباحه متعه همچنان به حال خود باقى است»، یعنى این یک مسأله اختلافى است.
در اینجا بحث ازدواج موقّت را پایان مىدهیم و از همگان انتظار داریم که بدون پیش داورىها و نسبتهاى ناصواب، بار دیگر این بحث را مورد دقّت قرار دهند و داورى کنند. به یقین مطمئن مىشوند که متعه هنوز هم یک حکم الهى و با حفظ شرایطش، حلّال بسیارى از مشکلات است.
شیعه پاسخ مىگوید، ص: 141
[1] . امام صادق علیه السلام، میفرماید «لولا ما نهی عنها عمر مازنا الا شقی»، وسائل الشیعة، ج14، ص 440، حدیث 24. در کتاب اهل سنت نیز این حدیث به طور گسترده آمده است، قال علی علیه السلام، «لولا ان عمر نهی عن المتعه مازنی الا شقی». تفسیر طبری، ج5، ص 119، تفسیر در المنثور، ج2، ص 140، تفسیر قرطبی ج5، ص 130.
[2] . مجمع البیان، ج 3، ص 60.
[3] . تفسیر قرطبی، ج5، ص 120. و فتح الغدیر، ج1، ص 449.
[4] . شرح صحیح مسلم، ج9، ص 191.
[5] . شرح صحیح مسلم، ج9، 191.
[6] . المغنی ابن قدامه، ج 7، ص 572.
[7] . فتح الباری، ج9، ص 138.
[8] . صحیح مسلم، ج4، ص 59. حدیث 3307. دار الفکر بیروت.
[9] . سورة حشر، آیه 7.
[10] . تفسیر کبیر فخر رازی، ج10، ص 50.
[11] . این حدیث در صحیح ترمذی که امروز در دسترس ماست به این صورت وجود ندارد، بلکه به جای متعة النساء متعة الحج، آمده، ولی زین الدین معروف به شهید ثانی از علیمای قرن دهم در کتاب شرح اللمعة الدمشقیة، و سید بن طاووس از علمای قرن هفتم هجری در کتاب الطرائف آن را در مورد متعة النساء آورده اند، و به نظر می رسد در نسخه های قدیمی صحیح ترمذی به همین صورت بوده و در نسخه های بعد به علل معلومی آن را تغییر داده اند! (وکم له من نظیر!).
[12] . صحیح مسلم، ج2، ص 131.
[13] . صحیح مسلم، ج2، ص 131.
[14] . صحیح مسلم، ج 4، ص 59. حدیث 3307، چاپ دارالفکر.
[15] . محاضرات، ج2، ص 214. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج20، ص 130.
[16] . مسند احمد، ج 4، ص 436.
[17] . در المنثور، ج2، ص 486.
[18] . صحیح مسلم، ج4، ص 133.
[19] . همان مدرک، ص 131.
[20] . شرح صحیح مسلم، از نووی، ج9، ص 191.
[21] . المغنی ابن قدامه، ج7، ص 572.
کلمات کلیدی: