سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را از قدر پرسیدند ، فرمود : ] راهى است تیره آن را مپیمایید و دریایى است ژرف بدان در میائید ، و راز خداست براى گشودنش خود را مفرسایید . [نهج البلاغه]
قطره ی شبنم

مفاهیم و تعاریف

الف- خمس در لغت

خلیل فراهیدی در معنای لغوی خمس در کتاب العین آورده است: «الخمس جزء من خمسة وخمست القوم، ای تموا بی خمسة»[6] خمس به معنای جزئی از پنج است، و جملة (خمست القوم)، به این مفهوم است که قوم با من پنج تا را تمام نمود، پس من یک پنجم قوم شدم.

ابن منظور در لسان العرب می نویسد: «والخُمْسُ والخُمُسُ والخِمْسُ جزء من خمسة... والجمع أخماس. والخَمْسُ : أخذک واحدا من خمسة...، وخَمَسَهم یَخْمُسُهم بالضم خَمْساً: أخذ خُمْسَ أموالهم»[7] خمس به صورت به سه صورت استعمال شده است و به معنای جزئی از پنج می باشد... و جمع آن اخماس است، اما خمس به معنای یکتایی از پنج تا است... و خَمَسَ یَخْمُسُ خمساً به مفهوم جدا کردن خمس اموال می باشد، که خمس اموال آنها را اخذ کرد.

طریحی در مجمع البحرین آورده است: «الخمس بضمتین وإسکان الثانی لغة اسم لحق یجب فی المال یستحقه بنوهاشم»[8]  لفظ خمس با دو ضمه و یا سکون میم، در لغت اسم برای حقی است که در مال واجب است، و مستحققین آن بنی هاشیم هستند. ایشان در اینجا معنای اصطلاحی را به جای معنای لغوی آورده است. فیروز آبادی در قاموس المحیط آورده است: «والخمس بضمتین جزء من الخمسة»[9] لفظ خمس با دو ضمه یعنی خُمُس به معنی جزئی از پنج است. : «والخمس بضمتین وإسکان الثانی لغة والخمیس مثال کریم لغة ثالثة: هو جزء من خمسة أجزاء والجمع أخماس ویوم الخمیس جمعه أخمسة وأخمساء»[10] الخمس با دو ضمه یا ساکن بودن دومی، در لغت آمده است، همچنین خمیس که سومین لغت از این ماده است در قرآن کریم آمده است که به معنی جزئی از پنج می باشد، جمع خمس اخماس است و (یوم الخمیس که آمده است) جمع آن أخمسه و یا أخمساء است.

بنا بر این می توان از تعاریف مذکور، که در این کتب معتبر لغت آمده است و خمس را جزئی از پنج دانسته اند، نتیجه گرفت که خمس در لغت به معنای یک پنجم است.

ب- خمس در اصطلاح

صاحب جواهر«ره» در تعریف اصطلاحی خمس چنین آورده است: «وهو حق مالی فرضه الله مالک الملک بالاصالة علی عباده فی مال مخصوص له ولبنی هاشم الذین هم رؤساؤهم وسواسهم، وأهل الفضل والاحسان علیهم عوض إکرامه إیاهم بمنع الصدقة والاوساخ عنهم.»[11]  خمس حق مالی است، خداوند که در حقیقت مالک ملک است، آنرا بر بندگانش واجب نموده است که تا از اموالش آن را بپردازند، و این حق مخصوص خدا و بنی هاشم است، بنی هاشمی که رئیس مردم و سیاستمداران آنها و صاحبان فضل و احسان هستند، خداوند صدقه را که چرک دست مردم است بر بنی هاشم ممنوع نموده و عوض آن خمس را به جهت اکرام به آنها، اختصاص داده است.

صاحب عروه در این مورد می نویسد: «وهو من الفرائض وقد جعلها الله تعالی لمحمد(ص) وذریته عوضاً عن الزکاة إکراماً لهم ومن منع منه درهماً أو أقل کان مندرجاً فی الظالمین لهم والغاصبین لحقهم بل من کان مستحلا لذلک کان من الکافرین.»[12]  خمس یکی از واجباتی است که خداوند متعال، آن را برای اکرام پیامبر گرامی اسلام و ذریه اش، بجای زکات قرار داد. اگر کسی در همی از آن را یا کمتر از در هم آن را نپردازد، در زمرة ستمگران به حقوق اهلبیت(ع) و غاصبین حقوق ایشان به حساب می آیند. بالاتر از این، اگر کسی خمس را حلال بشمارد و پرداخت آن را واجب نداند، از کافران شمرده می شود.

در کتاب مصباح الفقیه آمد است: «وهو حق مالی فرض الله تعالی علی عباده.»[13] خمس حق مالی است که خداوند آن را بر بندگانش واجب نموده است.

در کتاب الخمس، شیخ انصاری«ره» در تعریف خمس آورده است: «وهو لغة؛ رابع الکسور، وشرعا؛ اسم لحق فی المال یجب للحجة علیه السلام وقبیله»[14] خمس در لغت کسر چهارم است یعنی «یک پنجم» و در شرع اسم برای حق مالی است که برای حضرت حجت(عج)، و شرکایش واجب قرار داده شده است.

امام خمینی«ره» در تحریر الوسیله آورده است: «وهو الذی جعله الله تعالی لمحمد صلی الله علیه و آله وسلم وذریته کثر الله نسلهم المبارک عوضاً عن الزکاة...»[15] خمس چیزی است که خداوند متعال، آن را برای حضرت محمد(ص) و ذریه اش که خداوند نسل مبارک آنها را زیاد نماید، به جای زکات قرار داده است.

پس از آنچه ذکر شده دانسته می شود که خمس در اصطلاح عبارت است از حقوق مالی که خداوند متعال بر بندگانش با شرائط خاص واجب نموده است که این حقوق یک پنجم اموال می باشد. و این اموال متعلق به پیامبر گرامی اسلام(ص) و جانشینان ایشان است.

غنم و غنیمت در لغت

در تعریف واژة غنم و غنیمت در مفردات آمده است: «والغُنْمُ: إصابته و الظّفر به، ثم استعمل فی کلّ مظفور به من جهة العدى و غیرهم. قال تعالى: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ...»[16]  غنیمت به معنای رسیدن و دست یافتن به چیزی است، سپس در مورد هر چیزی که از ناحیة دشمن و یا غیر دشمن بدست آید، استعمال شده است و سخن خداوند متعال که فرموده است: بدانید که هرچیزی را بدست آوردید...، به همین معنا است.

خلیل فراهیدی در العین می نویسد: «والغنم الفوز بالشیء فی غیر مشقة»[17] غنیمت به معنی دست یافتن به چیزی است که بدون مشقت و رنج باشد. عین عبارت خلیل در تهذیب اللغه نیز آمده است. در مجمع البحرین طریحی آورده است: «الغنیمة فی الاصل هی الفائدة المکتسبة»[18] غنیمت در اصل به معنای سودی است که بدست آمده باشد.

در التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، آمده است: «غنم؛ أصل صحیح واحد یدل علی إفادة شیء لم یملک من قبل، ثم اختص به ما أخذ من مال المشرکین بقهر وغلبة...، و التحقیق؛ أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو تناول مال لم یکن مالکا له من قبل، ربحا أو بالأصالة و من غیر معاملة. و من مصادیقه: الغنیمة المأخوذة من العدوّ بالحرب. و ما یتحصّل بالتجارة[19] غنم مفرد صحیح است، دلالت بر افادة چیزی می کند که قبلاً شخص آن را مالک نبوده است. سپس به مرور زمان اختصاص به مالی پیدا کرد که با قهر و غلبه از مشرکین بدست آید...، تحقیق این است که غنم در اصل ماده مفرده اش، شامل مالی می شود که قبلاً مالک نداشته است، فرق نمی کند که سود معامله باشد یا اینکه بالاصاله غیر از معامله بدست آمده باشد، از مصادیق غنیمت اموالی است که در جنگ با دشمن بدست آید، همچنین از مصادیق آن سودی است که از راه تجارت حاصل شود.

از طرف دیگر در آیة مبارکة خمس واژة «غنم» از فعل ثلاثی مجرد به کار رفته است. یعنی «غنمتم»، فعل ثلاثی مزید که «اغتنمتم» باشد، به کار نرفته است، ثلاثی مجرد با ثلاثی مزید از نظر معنا با هم فرق دارند. چنانچه در شرح شافیه در معانی باب افتعال آمده است: «وللتصرف، ای: الاجتهاد والاضطراب فی تحصیل اصل الفعل، فمعنی کسب، اصاب، و معنا اکتسب ای: اجتهد فی تحصیل الاصابة» [20]

چهارمین معنای باب افتعل، تصرف یعنی کوشش و تلاش در تحصیل فعل است، پس معنای (کسب)، صرف رسیدن و بدست آوردن است. و معنای اکتسب رسیدن با زحمت و کوشش است. یعنی در تحصیل و بدست آوردن چیزی زحمت کشید. فرق ثلاثی مجرد و مزید آن است که در فعل ثلاثی مزید: کوشش و زحمت شرط است. ولی در ثلاثی مجرد شرط نیست. بلکه معنایش مطلق است و به هر شکلی که اتفاق افتد معنای ثلاثی مجرد صدق می کند. این قاعدة ادبی شامل همة موارد می شود. در آیة خمس فعل ثلاثی مجرد ذکر شده است، نه مزید فیه، به همین جهت؛ معنای آیه مطلق بوده و مخصوص غنیمت جنگی نیست.

پس به طور خلاصه نتیجه این می شود که از نظر لغت غنیمت به معنی چیزی است که انسان به آن دست یابد که این خود دارای مصادیق فراوان است.

غنیمت در استعمالات و عرف عرب

لفظ غنیمت در استعمالات و عرف عرب به معنای مطلق آمده است، اگر بخواهیم زمان های دور را بررسی کنیم یعنی عرف عرب قبل از اسلام را در نظر بگیریم، شواهدی وجود دارد که در آن دوره لفظ غنیمت، برای غنائم جنگی استعمال نمی شده است و اشعار عرب جاهلی گواه بر این مدعا است. به عنوان نمونه لبید یکی از شاعران نامدار دوران جاهلیت است و صاحب یکی از معلقات سبع است، در معلقة خویش در وصف قوم خود به جود و سخاوت میگوید: فضلاً و ذوکرم یعین علی الندی * سمع کسوب رغائب غنامها. «غنام» در این شعر به معنی کسی است که در بدست آوردن بزرگی بسیار تلاش می کند، پس به معنی غنیمت جنگی نیست. در ضمن برای این مفهوم، یعنی اموال بدست آمده از جنگ، در آن زمان عباراتی و اسامی دیگری وجود داشت است. مثل سلب، نهب و حرب، و از این اصطلاحات استفاده می شده است. قصد ما هم در این مختصر بررسی زمان قبل از اسلام نیست و آنچه برای ما اهمیت دارد این است که بدانیم در صدر اسلام، زمان نزول وحی، مفهوم غنیمت چه بوده است.

در دورة اسلام، بعد از نزول آیة خمس، مادة غنم در «الفوز بالشیء من جهة العدی و غیرهم»[21] به کار رفته است، اسلام چیز هایی را که از جنگ بدست می آمد آنها را از مصادیق غنیمت قرار داد بعد از آنی که از مصادیق آن نبود، چون؛ جنگ در اسلام از نظر ماهوی با جنگ در زمان جاهلیت فرق داشت و از شرائط خاصی برخوردار بود. مثلاً اذن پیامبر(ص)، یا امام(ع) در مشروعیت آن دخالت داشت و از این جهت با نهب و غارت اموال، متفاوت بود.

این معنای اطلاقی ادامه داشت تا اینکه روند تغییر کرد و بعد از گسترش فتوحات در زمان عمر، به جهت زیادی استعمال مادة غنم به همراه قرائن حالیه و مقالیه، در منفعتی که از ناحیة دشمن بدست می آمد، تطور جدیدی این واژه پیدا کرد، و برای غنائم جنگی به کار رفت، این سبب شد که برخی از لغویین به اشتباه بیفتند و غنائم را به اموال بدست آمده از جنگ اختصاص دهند.[22]

غنیمت و غنم در کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام

در نامة 45، از نهج البلاغه آمده است: «فوالله ماکنزت من دنیاکم تبراً ولا ادخرت من غنائمها وفراً » به خدا سوگند از دنیای شما طلایی نیندوختم و از در آمد های آن مالی ذخیره نکرده ام. در جایی دیگر میفرماید: «من أخذ بها لحق وغنم»[23] این فرمایش حضرت در مورد اخذ به شرائع است که: هرکس به شرائع عمل کند به حق ملحق می شود و بهره مند می گردد. در نامه53 به مالک اشتر آمده است:«ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم»‏ در برابر مردم مصر همچون حیوان درنده‏اى مباش که خوردن آنها را غنیمت و در آمدى براى خود فرض کنى. در خطبة 76 آمده است: «اغتنم المهل» فرصت ها و مهلت ها را غنیمت بشمارید. و در خطبه 120، می خوانیم: «من اخذ بها لحق و غنم‏» کسى که به آئین خدا عمل کند به سر منزل مقصود مى‏رسد و بهره مى‏برد. و در کلمات قصار، شمارة 331 ، آمده است: «ان اللَّه سبحانه جعل الطاعة غنیمة الاکیاس»‏ خداوند اطاعت را غنیمت و بهره هوشمندان قرار داده است.

در غرر الحکم ودررالکلم آمده است: «من عمل بطاعة الله سبحانه لم یفته غنم ولم یغلبه خصم»[24] کسی که عمل کند به طاعت خدای سبحان، هیچ سود و نفعی از او فوت نشود. و هیچ دشمنی بر او چیره نگردد. «غنائم» در همة این موارد کلمة «غنیمت» به معنای مطلق نفع به کار رفته است.

در حدیثی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه»، ابن اثیر در ذیل این حدیث در نهایه می گوید: «غنمه: زیادته و نماوه و فاضل قمیمته»[25] و این به صورت ضرب المثل در آمده است که « من له الغنم علیه الغرم» یعنی هر کسی که سود، مال اوست ضرر هم به او تعلق می گیرد. بنابر این؛ با توجه به مطالبی که ارائه گردید جای هیچگونه شک و تردیدی باقی نمی ماند که غنیمت در آن زمان اعم از غنائم جنگی بوده است.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/12/15:: 9:13 عصر     |     () نظر