سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شهرى تو را از شهر دیگر بهتر نیست . بهترین شهرها آن بود که در آنت آسایش زندگى است . [نهج البلاغه]
قطره ی شبنم

صلوات بر علی بن الحسین علیهما السلام

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ الَّذِی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّةَ الْهُدَى الَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ* اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَیْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّةِ أَنْبِیَائِکَ حَتَّى یَبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ*»[1] 

پروردگارا درود فرست بر حضرت علی بن الحسین سید و بزرگ اهل عبادت، آنکس که تو او را برای خود خالص گردانیدی و از نسل پاکش پیشوایان هدایت را که آنها خلق را به حق کنند و به حق باز رجوع کنند قرار دادی، و او را برای خویش اختیار فرمودی و او را از هر رجس و ناپاکی، پاک و مطهر ساختی و او را بر گزیدی و هادی خلق بسوی خدا و هدایت یافته به حق قرار دادی. پروردگارا پس درودی و رحمتی بر او فرست که بهترین درود هایی باشد که بر ذریه پیامبرانت فرستادی، تا به آن درود در دنیا و آخرت دیده اش روشن فرمایی که تو ای خدای مقتدر کامل و به حقایق امور آگاه هستی.

مدینه بار دیگر شد سیه پوش ** بقیع اورا چوگل دارد درآغوش

خزان شد سرو باغ آل طه     ** به گوش آید ندای وا اماما

امام چهارمین جان داده مظلوم** که از زهر ستم گردیده مسموم

شهید زندة کرب و بلا بود     **  دلش خون از غم شام بلا بود

***

دل سودا زده ام ناله و فریاد کند

هرزمان یاد غم سید سجاد کند

                        بی‌گمان اشک به رخساره بریزد از چشم

                         هرکه یادی ز گرفتاری آن راد کند

تن تب دارو اسیری وغم کوفه وشام

وای اگر شِکوة این قوم بر اجداد کند

                          خون ببارد زغم مرگ پدر در همه عمر

                          چونکه از واقعة کرب و بلا یاد کند

نتوان ماتم سجاد نوشتن خسرو

دل اگر سنگ بود ناله و فریاد کند.

***

اى تشنه اى که بر لب در یا گریستى     

 از دیده خون، ز مرگ احبا گریستى‏

                              یعقوب آل عصمت اگر خوانمت رواست

                              چون در فراق یوسف زهرا گریستى‏

آن جا پدر ز هجر پسر گریه کرد لیک    

این جا تو در مصیبت باباگریستى‏

                              گاهى به یاد واقعه ى خونین کربلا        

                              گاهى به یاد شام غم افزا گریستى‏

در ماتم سه ساله ى بى یاور حسین      

 بر سوزه آه زینب کبرى گریستى‏

                             بودى مدام صائم و قائم تمام عمر       

                             روزاشک غم فشاندى وشبها گریستى‏.

نام مبارک امام چهارم؛ على‏ و القاب مشهور آن بزرگوار: سجّاد، زین العابدین، است.‏ نام پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام‏، و مادرش، شهربانو (دختر یزدگرد سوّم)[2] ولادت آن حضرت در روز پنجم شعبان سال 38 هجرى (یا 15 جمادى الاولى سال 36) در مدینه می‌باشد. بنا بر مشهور در 25 محرم سال 95 هجرى در مدینه به تحریک هشام بن عبدالملک، مسموم شده و در سنّ حدود 57 (یا 59) سالگى به شهادت رسید ومرقد شریف ایشان در مدینه، قبرستان بقیع مى باشد.

امام سجاد علیه در مدت 34 سال امامتش فعالیت های بسیاری در جهت حفظ اسلام و تشیع نمود، در قالب دعا و نیایش، معارف اسلام ناب را از سیاست، اخلاق، اجتماعیات، حقانیت شیعه و اهلبیت علیهم السلام، انتقاد از ظلم و ظالم، و سفارش به حق و حقیقت و... به مردم آموزش داد. صحیفة سجادیه که از آن حضرت بیاد گار مانده است، امروزه محققین از آن به «اخت القرآن»، «انجیل اهلبیت»، و «زبور آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم»، یاد می‌کنند.

یکی از مهمترین فعالیت های آن حضرت این بود که نگذارد، قیام و نهضت امام حسین علیه السلام، به فراموشی سپرده شود، ایشان نسبت به این واقعه حساس تاریخ، مسؤولیت خطیرى احساس مى‏کرد و خود را موظف مى‏داشت که با یاد آوریهاى فراوان و پى در پى، این خاطره تحرّکزا و انقلاب خیز را در تاریخ ثبت کند تا منشأ الهام آزادمردى و رشادت براى همیشه و چراغ روشنگر راه آزادیخواهان و حق طلبان باشد.

خطبه امام سجاد علیه السلام، در شام

یکى از فرازهاى بر جسته زندگى امام سجّاد علیه السلام خطبه او در شام نزد مردم و یزید بود که یزیدیان را رسوا کرد و پیام خون شهیدان را در دیار شام به ثمر نشاند و موجب تحوّل عجیبى گردید. مسجد اموى شام پر از جمعیت بود، امام سجّاد علیه السلام را به آن مسجد آورده بودند تا عظمت یزید را بنگرد، یزید حضور داشت و به خطیب مزدور خود گفت: بر بالاى منبر برو و آنچه خواستى نسبت به على علیه السلام و حسین علیه السلام بدگویى کن و از ناسزاگویى به آنها کم نگذار.

خطیب بالاى منبر رفت و آنچه توان داشت در حضور مردم و امام سجّاد علیه السلام از امام على علیه السلام و امام حسین علیه السلام بدگویى کرد و معاویه و یزید را مدح و ستایش نمود.

امام سجّاد علیه السلام در همان پایین منبر فریاد زد:«ویلک ایّها الخاطب اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق، فتبؤا مقعدک من النار»؛ واى بر تو اى سخنران، خشنودى مخلوق را به خشم خالق خریدى پس جایگاهت را آتش دوزخ فرا گرفت.

سپس امام سجّاد علیه السلام به یزید فرمود: «یا یزید ائذن لى حتّى اصعد هذه الاعواد فاتکلم بکلمات لله فیهنّ رضاً و لهؤلاء الجلساء فیهن اجر و ثواب»؛ اى یزید به من اجازه بده تا بالاى این چوبها بروم و سخنانى بگویم که در آن خشنودى خدا باشد و براى حاضران موجب اجر و پاداش گردد.

یزید این تقاضا را رد کرد. ولى حاضران گفتند: اجازه بده او بالاى منبر رود شاید ما از او چیزى بشنویم. مردم همواره از یزید تقاضا مى‏کردند که اجازه دهد، تا اینکه ناگزیر یزید اجازه دادو امام علیه السلام پس از حمد و ثنا فرمود: «ایها الناس اعطینا ستا و فضلنا بسبع اعطینا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة فى قلوب المؤمنین، و فضلنا بان النبى المختار محمداً ومنا الصدیق ومن الطیار ومنا اسداللَّه و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة من عرفنى فقد عرفنى ومن لم یعرفنى انبأته بحسبى ونسبى»؛ اى مردم! به ما شش چیز داده شد و به هفت چیز ما بر دیگران برترى داده شدیم اما آن شش، به ما حلم، علم، جوانمردى، فصاحت، شجاعت، و دوستى در دل مؤمنان داده شد و اما آن هفت چیز که ما به آن برترى داده شدیم عبارت است از اینکه: پیامبرِ برگزیده حضرت محمّد (ص) از ما است، وصدّیق (نخستین کسى که به او ایمان آورد یعنى على) از ما است، جعفر طیّار از ما است، شیر خدا و شیر رسول خدا (حضرت حمزه) از ما است و از ما است دوسبط پیامبر در این امت (حسن وحسین).

 هرکس که مرا شناخت که شناخت و هر کس که نشناخت، او را به حسب و نسبم خبر مى‏دهم.

 «ایها الناس! انا ابن مکّة و منى، انا ابن زمزم و صفا، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سیدة النساء، انا ابن خدیجة الکبرى، انا ابن مقتول ظلماً، انا ابن المجزور الرأس من القفا، انا ابن العطشان حتّى قضا، انا ابن طریح کربلا، انا ابن مسلوب العمامة و الرداء ...»؛

من فرزند مکه و منى هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند کسى هستم که از روى ظلم کشته شد. من پسر کسى هستم که سرش از قفا بریده شد. من پسر تشنه کامى هستم که با لب تشنه به شهادت رسید. من پسر کسى هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده. من پسر کسى هستم که عمامه و عبایش ربوده شد ....

امام سجّاد علیه السلام همچنان گفت و گفت. مردم زار زار مى‏گریستند و صداى گریه و ناله بلند شد. یزید ترسید که فتنه و آشوب به پاشود؛ به مؤذّن فرمان داد: اذان را بگو. مؤذّن گفت: «اللَّه اکبر اللَّه اکبر»، امام سجاد علیه السلام فرمود: «لا شى‏ء اکبر من اللَّه»؛ هیچ چیز بزرگتر از خدا نیست. مؤذّن گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه.»، امام سجّاد علیه السلام فرمود: «شهد بها شعرى و بشرى ولحمى و دمى»؛ مو و پوست و گوشت و خونم به یکتایى خدا گواهى دهد.

مؤذّن گفت: «اشهد ان محمد رسول اللَّه»، امام سجاد علیه السلام به مؤذّن فرمود: تو را به حقّ محمّد ساکت باش، تا من سخنى بگویم. سپس از بالاى منبر متوجه یزید شد و فرمود: «یا یزید محمّد هذا جدّى ام جدّک؟ ...» اى یزید محمّد جدّ من است یا جدّ تو؟! اگر مى‏گویى جدّ تو است، دروغ مى‏گویى و کفر مى‏ورزى و اگر اعتقاد دارى که او جدّ من است پس چرا عترت و خاندان او را کشتى؟ چرا پدرم را کشتى و حرم او و مرا اسیر کردى؟! این سخن را گفت و دست به گریبان برد و جامه خود را چاک زد و گریه کرد. سپس خطاب به مردم فرمود: اى مردم! آیا در میان شما کسى هست که جد و پدرش رسول خدا باشد؟! صداى شیون و گریه از مجلس برخاست. آنگاه فرمود: به خدا سوگند در جهان جز من کسى نیست که جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد. پس چرا این شخص (یزید) پدر مرا کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؛ اى یزید این کارها را مى‏کنى و باز مى‏گویى محمّد صلى الله علیه و آله رسول خداست؟ و رو به قبله مى‏ایستى، واى بر تو که در روز قیامت جدّم و پدرم طرف دعواى تو هستند. یزید فریاد زد: اى مؤذّن! اقامه بگو!

هیاهو و صداى اعتراض از مجلس برخاست، بعضى با یزید نماز خواندند و بعضى دیگر نماز نخوانده و پراکنده شدند.[3]

سخنان و مواعظ آن حضرت

1- قال علی بن الحسین علیه السلام یواما؛ « قال علیه السّلام یوما: اصحابى، اخوانى، علیکم بدار الآخرة، و لا اوصیکم بدار الدّنیا، فانّکم علیها و بها متمسّکون. اما بلغکم ما قال عیسى بن مریم للحوارییّن؟ قال لهم: قنطرة فاعبروها و لا تعمروها. و قال: ایّکم یبنى على موج البحر دارا؟ تلکم الدّار الدّنیا و لا تتّخذوها قرارا.»[4]  امام سجاد علیه السلام، روزى به جماعت اصحاب خود فرمود:

اصحاب من! برادران من، همانا وصیّت مى‏کنم شما را به تدارک و تهیّه خانه آخرت، و براى سراى دنیا شما را وصیّت نمى‏کنم، زیرا که شما در دنیا حریص هستید و متمسّک به آن مى‏باشید، آیا به شما نرسیده است آنچه عیسى بن مریم علیه السّلام به حواریّین گفت؟ فرمود به ایشان که: دنیا پلى است، از این پل عبور کنید و به عمارتش مکوشید. یعنى از پل باید گذشت نه به آرزوى اقامت نشست.و نیز عیسى علیه السّلام فرمود: کدام یک از شما بر موج دریا عمارت بنا مى‏کنید، اینک دنیاى شما را همین حالت است. و بنا، بر آن چون بنا، بر موج بحر است، پس چنین‏ مکانى سست بنیان را آرام و قرار ندانید.

2-  روى عنه علیه السّلام قال: «عجبت لمن یحتمى من الطّعام لمضرّته، کیف لا یحتمى من الذّنب لمعرّته»[5]   عجب دارم من از آن کس که پرهیز از طعام مى‏کند به جهت آن که مبادا به او ضرر رساند، چگونه پرهیز از گناه نمى‏کند که مبادا بدى و جزاى بد به او عاید گردد.؟!

3-  در کشف الغمّه است که حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: وصیّت کرد مرا پدرم به این کلمات. فرمود: اى پسر جان من! با پنج طبقه از مردم مصاحبت مکن و سخن با ایشان مگوى و رفاقت مکن با ایشان در راه.عرض کردم که: فدایت شوم این جماعت کیانند؟ فرمود: «لا تصحبنّ فاسقا فانّه یبیعک باکلة فما دونها.» با فاسق یار مشو، زیرا که او تو را به یک خوراک، یا به یک لقمه، بلکه کمتر از آن مى‏فروشد. عرض کردم: اى پدر! و کمتر از آن چیست؟ فرمود به طمع لقمه تو را مى‏فروشد لکن به آن نمى‏رسد.گفتم: اى پدر! دوّم کیست؟ فرمود: با بخیل مصاحبت مکن، زیرا که تو را محروم مى‏نماید از مالش در وقتى که نهایت احتیاج به آن دارى. عرض کردم: سیّم کیست؟ فرمود: با کذّاب مصاحبت مکن، زیرا که او به منزله سراب است دور مى‏کند از تو نزدیک را و نزدیک مى‏کند به تو دور را. و سراب آن است که شعاع آفتاب در نیمروز به زمین مستوى افتد لمعات آن درخشنده در نظر آید چون آب موج زننده، پس گمان برده شود که آن آبى است بر زمین جارى مى‏شود و آن صورت است و حقیقت ندارد. گفتم: اى پدرم چهارم کیست؟ فرمود: احمق است، زیرا که او مى‏خواهد تو را نفع رساند از حمق و نادانى خود تو را ضرر مى‏رساند.

عرض کردم: اى پدر پنجم کیست؟فرمود: مصاحبت مکن با قاطع رحم زیرا که من یافتم او را ملعون در سه موضع از کتاب خداى تعالى[6]

4- قال علیه السّلام: «انّ من سعادة المرء ان یکون متجره فى بلده، و یکون خلطآئه صالحین و یکون له ولد یستعین بهم.»[7]  از سعادت و نیک بختى مرد آن است که سوداگرى و تجارت‏گاه او درشهرش باشد، و با آنان که معاشرت دارد صالح و نیکوکار باشند، و براى او فرزندانى باشد که از ایشان یارى و استعانت جوید.

5- «من قنع بما قسّم اللَّه له فهو من اغنى الناس»[8]  کسى که به آنچه که از سوى خدا براى آن تعیین شده قانع باشد، از بى نیاز ترین انسانها خواهد بود.

6- «ثلاث منجیات للمؤمن: کفّ لسانه عن النّاس واغتیابهم، و اشغاله نفسه بما ینفعه لآخرته و دنیاه و طول البکاء على خطیئته»[9]  سه چیز نجاتبخش مؤمن است: 1- نگهدارى زبان از مردم و از غیبت کردن آنها 2- پرداختن به کارهایى که براى آخرت و دنیا سودمند است 3- گریه طولانى بر گناه خود.

7- «ایّاک و الکسل و الضّجر فانّهما مفتاح کلّ شرّ»[10]  از تنبلى و کم حوصلگى بپرهیز زیرا این دو کلید هر کار بدى است.

8- «الرّضا بمکروه القضاء ارفع درجات الیقین»[11]  راضى بودن به مقّدرات ناخوش آیند از بالاترین درجات یقین است.

9- «ایّاک و الابتهاج بالذّنب فانّ الابتهاج به اعظم من رکوبه»[12]  از انجام گناه از روى خوشحالى و شادى بپرهیز، زیرا بدى و مجازات شادى به گناه از انجام دادن خود گناه بیشتر است.

10- «من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدّنیا»[13] هر کس روح بلندى داشته باشد دنیا را زیر پا خواهد گذاشت.

11- «ما من شیى‏ءٍ احبّ الى اللَّه بعد معرفته من عفّة بطنٍ و فرج»[14] بعد از معرفت پروردگار هیچ چیز نزد پروردگار محبوبتر از عفت شکم و غریزه جنسى نیست.

12- «افعل الخیر الى کلّ من طلبه منک فان کان أهله فقد أصبت موضعه و ان لم یکن اهله کنت اهله. و ان شتمک رجل عن یمینک ثمّ تحوّل الى یسارک و أعتذر الیک فاقبل عذره»[15] هر کس از تو مطالبه کار خیرى را کرد انجام بده که اگر مستحق آن باشد به جایش انجام شده و اگر سزاوار نباشد تو انسانى خیر خواه هستى و فیض و ثواب را برده‏اى و اگر کسى از سمت راست بر تو ناروا گفت و از سمت چپ معذرت خواست عذرش را بپذیر.

دعای امام سجاد علیه السلام، هنگام غم و اندوه

یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدْرَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ وَ لَا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَنِکَ [سُنَّتِکَ‏] فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.[16]

ای خداوندی که گره کار های فروبسته به تو گشوده می‌شود و سختیها به تو آسان می‌گردد، ای خداوندی که از تو خواهند رهایی از تنگناها را و یافتن آسودگی را، به قدرت تو دشواری خوار مایه گردد، و به لطف تو اسباب کار ها ساخته آید. قضا به قدرت توجاری است و هر چیزی بر وفق اراده تو پدید آمده است. و به مشیت تو فرمانبر است و به گفتار آمرانه اش نیاز نیست، به اراده تو باز داشتنی است و به گفتار بازدارنده اش نیاز نیست. تویی آنکه در مهمات بخوانند و در سختیها به او پناه جویند، هیچ بلایی از ما نرود جز آنکه تواش برانی و هیچ اندوهی از دل ما رخت نبندد مگر آنکه تواش از میان برداری. ای پروردگار من، بر من محنتی رسیده که بار گرانش مرا از پای در آورده است، و به رنجی در افتاده ام که بر خود هموار نتوانم کرد. تو خود به قدرت خویش آن محنت و رنج بر من وارد آورده ای و به سوی من روانه داشته ای، آنچه را تو وارد آورده ای کس باز گرداندن نتواند و آنچه را تو روانه داشته ای کس دفع نتواند و آن در را که تو بسته ای کس گشادن نتواند و آن در را که تو گشاده ای کس بستن نتواند. چون کس را به رنج افکنی کس راحتش نرساند و چون کس را خوار داری کس عزیز نگرداند. پس درود فرست بر محمد و خاندانش، ای پروردگار من، به فضل خویش در آسایش بر من بگشای و به قدرت خویش سطوت اندوه را بر من بشکن و در آنچه زبان شکایت گشوده ام به رحمت نظر کن و مرا حلاوت استجابت در هرچه خواسته ام بچشان. و از نزد خویش رحمتی و گشایشی خوشگوار بر من ارزانی دار و راه رهایی در پیش پای من بگشای. چنان مکن که به سبب اندوه از انجام دادن فرایض و مستحبات تو باز مانم. که من ای پروردگار، در برابر این محنت که بر من وارد آمده بی‌طاقتم و پیمانه شکیباییم از آن اندوه  که نصیب من گردیده اینک لبریز است. تنها تویی که توانی آن اندوه را را از میان برداری و آن بلا را که بدان گرفتار آمده ام دفع کنی. پس مرا از بند بلا وارهان، اگر چه شایسه آن نباشم، «یا ذالعرش العظیم».


[1] . مفاتیح الجنان، ص 558.

[2] . اصول کافی، ج1، ص 466.

[3] . بحار الانوار، ج 45، ص 137. نفس المهموم، ص 260.

[4] . بحار الانوار، چ 73، ص 107. منتهی الامال، ج2، ص 1114.

[5] . بحار الانوار، ج 78، ص 159.

[6] . کشف الغمه، ج2، ص 293.

[7] . خصال، ص 159.

[8] . کشف الغمه، ج 2، ص 299.

[9] . تحف العقول، ص 282.

[10] . همان،

[11] . بحار الانوار، ج 78، ص 35.

[12] . تحف العقول، ص 339.

[13] . همان، ص 282.

[14] . بحار الانوار، ج75، ص 141.

[15] . کشف الغمه، ج2، ص 101.

[16] . مفاتیح الجنان، ص 115.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/9/29:: 11:28 عصر     |     () نظر