یا مقلب القلوب والابصار
بهاران است و در فکر بهارى دیگرم یا رب
بهارى کاو دهد شور و نشاطى بهترم یا رب
شمیم جان فزایش بىخبر سازد ز دنیایم
نسیم روح بخشش شور آرد در سرم یا رب
ز بستانهاى جاویدان خبر آرد هزارانش
نوایش با خبر سازد ز فصلى دیگرم یا رب
کدورتهاى دنیا را بشوید از دل تنگم
سلامت باز آرد بر روان و پیکرم یا رب
دهد دنیاى بیش از پیش بهتر از کرم ما را
دهد یار مراد دل به نخل باورم یا رب
هوایش رنگ و بوى نامرادیها برد از دل
که تاریکى شود زایل ز چشمان ترم یا رب
خداوندا ز انوارت به من هم روشنى بخشی
رساند مژدهها از وصل روى دلبرم یا رب
***
یا مدبر الیل والنهار
خفته در بحر غمم یارت تو بیدارم نما
وارهانم از غم و اندوه و هشیارم نما
در مسیر زندگى افتان و خیزان میروم
کاروان سالار، تدبیرى تو در کارم نما
در سراى سینهام جز نقش تو ای یار نیست
پرتوى افکن به بام عشق و بیدارم نما
خسته جان در بیکرانِ غم زبون گم کرده راه
رحمتى بر روح پاک و عشق سرشارم نما
جز تو یا رب، هیچ کس ما را نباشد چارهگر
رحمى آخر اى خدا بر حالت زارم نما
***
یا محول الحول والاحوال
دلم غم خانه ی غمهاست یا رب
ز جانم شعلهها برپاست یا رب
سرودى نیست بى غم گفته باشم
زبانم گرم و آتشزاست یا رب
به دریاى غم افتادم از آغاز
فنا شد عمر و غم برجاست یا رب
اثر از قصههاى غصهآور
همین بیخوابى شبهاست یا رب
ز کوزه مىترواد آنچه در اوست
غم از رفتار من پیداست یا رب
طراوت داده بر رخ شبنم اشک
رخم پر لؤلؤ و لالاست یا رب
به کانونم اگر شورى است برپا
ز فیض ذکر یا ربهاست یا رب
دلم دریاى غم گردیده اما
گهرهایى در این دریاست یا رب
گهرها همچو گلهاى بهارند
گلستانم بسى زیباست یا رب
اگر باغم در این دنیا منم خوش
به عشق دیدن گلهاست یا رب
***
حول حالنا الی احسن الحال
دانى دل رمیده کجا مىبرد مرا
در سرزمین ملک بقا مىبرد مرا
از نیستى به هست رساند مرا ز شوق
بنگر که از کجا به کجا مىبرد مرا
یک عمر رهبرش شدم از راه مردمى
از عاطفت به کوى وفا مىبرد مرا
آنجا که نشانه نیست ز روى و ریا دگر
در دشت پاک صدق و صفا مىبرد مرا
از غمسراى درد به دارالشفاى دوست
بهر علاج درد و شفا مىبرد مرا
آن دل که از هوا ننمودم مکدرش
کى سوى پرتگاه فنا میبرد مرا
کلمات کلیدی: