قال علی علیه السلام؛ «من حذرک کمن بشرک» حکمت 59، نهج البلاغه
کسی که ترا هشدار دهد، مانند این می ماند که ترا بشارت دهد و خبر خوشی را به تو اعلان نماید.
اگر انسان در وجود خویش تفکر نماید، و جایگاه خود را در هستی بشناسد که او از دنیا بزرگتر است، هدف از خلقت او ماندن در این دنیا نیست، بلکه دنیا مقدمه برای سرای جاویدان اوست. به فرموده امیر المؤمنین علی علیه السلام؛ که امروز روز عمل است روز حساب و مجازات نیست، بلکه فردای قیامت روز حساب و مجازات است. اگر انسان دارای چنین بینشی شد، آنوقت است که تمام هم و غمش، مشغول شدن به لهو و لعب، و رسیدن به خوشی های سر گرم کننده نیست، دیگر مانند حیوانات تمام اهتمام خویش را صرف چریدن علوفه نمیکند. حضرت علی علیه السلام، در این مورد، در نامه 45، نهج البلاغه، خطاب به عثمان بن حنیف مینویسد: «فما خلقت لیشغنلی أکل الطیبات کالبهیمة المربوطة همها علفها...» آفریده نشده ام که خوراک های طیب مرا به خود مشغول بدارد، تا مانند چارپایان به چریدن علفها مشغول باشم و تمام همتم را به آن مصروف دارم.
بلکه انسان برای رسیدن به یک هدف عالی و حرکت بسوی بی نهایت خلق شده است تا در آستان کمال مطلق راه یابد، به همین چهت است که این مسیر طولانی به تناسب خودش، توشه لازم دارد. کسی که این راه را در پیش دارد به همان اندازه که به بشارت نیازمند است، تا اراده اش تقویت گردد. بلکه بیشتر از بشارت نیازمند هشدار است تا در این مسیر طولانی به خطر های که در کمین اوست توجه داشته باشد، تا در چنگال قطاع الطریق ها، و شیاطین جن و انس گرفتار نشود.
محمد فرزند عذافر از اصحاب امام صادق علیه السلام، نقل میکند، که امام صادق علیه السلام، به پدرم فرمود: خبر دار شده ام که با ابو ایوب و ربیع (که این دو از عوامل طاغوت بودند)، همکاری و تعامل داری، چگونه خواهی بود، وقتی که ترا به عنوان، اعوان ظلمه و دست یار ظالمین صدا بزنند؟ پدرم با شنیدن این کلام امام علیه السلام، یکه خود و آنچنان ناراحت شد و بغض گلویش را گرفت که نتوانیست حرف بزند. امام علیه السلام، به او فرمود: من ترا به چیزی ترساندم و بر حذر داشتم که خداوند مرا از آن بر حذر داشته و ترسانده است. پدرم از آن پس تا هنگام مرگ غصه دار بود.
آری، این است تأثیر انذار و حذر، که انسان را تا آخر عمر متحول و دگرگون میسازد، و مسیر زندگی او را عوض میکند و ابدیتش را تضمین مینماید.
کلمات کلیدی:
قال علی علیه السلام؛ «فقد الاحبة غربة» (حکمت 65)
از دست دادن دوست غربت و تنهایی است. همین مضمون در نامه 31 نهج البلاغه نیز آمده است که حضرت میفرماید: «والغریب من لم یکن له حبیب» و این کلام شریف از اولی اعم است.
از آنجایی که انسان از انس مشتق شده، در نتیجه همیشه بدنبال انیس است و بهترین انیس ها محبوب های او هستند که با آنها زندگی می کند. به عبارت دیگر، شرین ترین لحظات زندگی انسان وقتی است که در کنار محبوبش باشد، که همانجا وطن او و محل استقرار، امنیت و آرامش او خواهد بود. ولی اگر این شخص محبوب خودش را از دست بدهد، انس او تبدیل به وحشت میشود، و آرامش او به دهشت مبدیل می گردد. اگر آنجا وطن او هم باشد، دیگر احساس غربت و تنهایی میکند. البته این غربت و دهشت، بستگی به میزان عظمت محبوب دارد.
کلمات کلیدی: