صلوات بر علی بن الحسین علیهما السلام
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ الَّذِی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّةَ الْهُدَى الَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ* اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَیْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّةِ أَنْبِیَائِکَ حَتَّى یَبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ*»[1]
پروردگارا درود فرست بر حضرت علی بن الحسین سید و بزرگ اهل عبادت، آنکس که تو او را برای خود خالص گردانیدی و از نسل پاکش پیشوایان هدایت را که آنها خلق را به حق کنند و به حق باز رجوع کنند قرار دادی، و او را برای خویش اختیار فرمودی و او را از هر رجس و ناپاکی، پاک و مطهر ساختی و او را بر گزیدی و هادی خلق بسوی خدا و هدایت یافته به حق قرار دادی. پروردگارا پس درودی و رحمتی بر او فرست که بهترین درود هایی باشد که بر ذریه پیامبرانت فرستادی، تا به آن درود در دنیا و آخرت دیده اش روشن فرمایی که تو ای خدای مقتدر کامل و به حقایق امور آگاه هستی.
مدینه بار دیگر شد سیه پوش ** بقیع اورا چوگل دارد درآغوش
خزان شد سرو باغ آل طه ** به گوش آید ندای وا اماما
امام چهارمین جان داده مظلوم** که از زهر ستم گردیده مسموم
شهید زندة کرب و بلا بود ** دلش خون از غم شام بلا بود
***
دل سودا زده ام ناله و فریاد کند
هرزمان یاد غم سید سجاد کند
بیگمان اشک به رخساره بریزد از چشم
هرکه یادی ز گرفتاری آن راد کند
تن تب دارو اسیری وغم کوفه وشام
وای اگر شِکوة این قوم بر اجداد کند
خون ببارد زغم مرگ پدر در همه عمر
چونکه از واقعة کرب و بلا یاد کند
نتوان ماتم سجاد نوشتن خسرو
دل اگر سنگ بود ناله و فریاد کند.
***
اى تشنه اى که بر لب در یا گریستى
از دیده خون، ز مرگ احبا گریستى
یعقوب آل عصمت اگر خوانمت رواست
چون در فراق یوسف زهرا گریستى
آن جا پدر ز هجر پسر گریه کرد لیک
این جا تو در مصیبت باباگریستى
گاهى به یاد واقعه ى خونین کربلا
گاهى به یاد شام غم افزا گریستى
در ماتم سه ساله ى بى یاور حسین
بر سوزه آه زینب کبرى گریستى
بودى مدام صائم و قائم تمام عمر
روزاشک غم فشاندى وشبها گریستى.
نام مبارک امام چهارم؛ على و القاب مشهور آن بزرگوار: سجّاد، زین العابدین، است. نام پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام، و مادرش، شهربانو (دختر یزدگرد سوّم)[2] ولادت آن حضرت در روز پنجم شعبان سال 38 هجرى (یا 15 جمادى الاولى سال 36) در مدینه میباشد. بنا بر مشهور در 25 محرم سال 95 هجرى در مدینه به تحریک هشام بن عبدالملک، مسموم شده و در سنّ حدود 57 (یا 59) سالگى به شهادت رسید ومرقد شریف ایشان در مدینه، قبرستان بقیع مى باشد.
امام سجاد علیه در مدت 34 سال امامتش فعالیت های بسیاری در جهت حفظ اسلام و تشیع نمود، در قالب دعا و نیایش، معارف اسلام ناب را از سیاست، اخلاق، اجتماعیات، حقانیت شیعه و اهلبیت علیهم السلام، انتقاد از ظلم و ظالم، و سفارش به حق و حقیقت و... به مردم آموزش داد. صحیفة سجادیه که از آن حضرت بیاد گار مانده است، امروزه محققین از آن به «اخت القرآن»، «انجیل اهلبیت»، و «زبور آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم»، یاد میکنند.
یکی از مهمترین فعالیت های آن حضرت این بود که نگذارد، قیام و نهضت امام حسین علیه السلام، به فراموشی سپرده شود، ایشان نسبت به این واقعه حساس تاریخ، مسؤولیت خطیرى احساس مىکرد و خود را موظف مىداشت که با یاد آوریهاى فراوان و پى در پى، این خاطره تحرّکزا و انقلاب خیز را در تاریخ ثبت کند تا منشأ الهام آزادمردى و رشادت براى همیشه و چراغ روشنگر راه آزادیخواهان و حق طلبان باشد.
خطبه امام سجاد علیه السلام، در شام
یکى از فرازهاى بر جسته زندگى امام سجّاد علیه السلام خطبه او در شام نزد مردم و یزید بود که یزیدیان را رسوا کرد و پیام خون شهیدان را در دیار شام به ثمر نشاند و موجب تحوّل عجیبى گردید. مسجد اموى شام پر از جمعیت بود، امام سجّاد علیه السلام را به آن مسجد آورده بودند تا عظمت یزید را بنگرد، یزید حضور داشت و به خطیب مزدور خود گفت: بر بالاى منبر برو و آنچه خواستى نسبت به على علیه السلام و حسین علیه السلام بدگویى کن و از ناسزاگویى به آنها کم نگذار.
خطیب بالاى منبر رفت و آنچه توان داشت در حضور مردم و امام سجّاد علیه السلام از امام على علیه السلام و امام حسین علیه السلام بدگویى کرد و معاویه و یزید را مدح و ستایش نمود.
امام سجّاد علیه السلام در همان پایین منبر فریاد زد:«ویلک ایّها الخاطب اشتریت مرضاه المخلوق بسخط الخالق، فتبؤا مقعدک من النار»؛ واى بر تو اى سخنران، خشنودى مخلوق را به خشم خالق خریدى پس جایگاهت را آتش دوزخ فرا گرفت.
سپس امام سجّاد علیه السلام به یزید فرمود: «یا یزید ائذن لى حتّى اصعد هذه الاعواد فاتکلم بکلمات لله فیهنّ رضاً و لهؤلاء الجلساء فیهن اجر و ثواب»؛ اى یزید به من اجازه بده تا بالاى این چوبها بروم و سخنانى بگویم که در آن خشنودى خدا باشد و براى حاضران موجب اجر و پاداش گردد.
یزید این تقاضا را رد کرد. ولى حاضران گفتند: اجازه بده او بالاى منبر رود شاید ما از او چیزى بشنویم. مردم همواره از یزید تقاضا مىکردند که اجازه دهد، تا اینکه ناگزیر یزید اجازه دادو امام علیه السلام پس از حمد و ثنا فرمود: «ایها الناس اعطینا ستا و فضلنا بسبع اعطینا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة فى قلوب المؤمنین، و فضلنا بان النبى المختار محمداً ومنا الصدیق ومن الطیار ومنا اسداللَّه و اسد رسوله و منا سبطا هذه الامة من عرفنى فقد عرفنى ومن لم یعرفنى انبأته بحسبى ونسبى»؛ اى مردم! به ما شش چیز داده شد و به هفت چیز ما بر دیگران برترى داده شدیم اما آن شش، به ما حلم، علم، جوانمردى، فصاحت، شجاعت، و دوستى در دل مؤمنان داده شد و اما آن هفت چیز که ما به آن برترى داده شدیم عبارت است از اینکه: پیامبرِ برگزیده حضرت محمّد (ص) از ما است، وصدّیق (نخستین کسى که به او ایمان آورد یعنى على) از ما است، جعفر طیّار از ما است، شیر خدا و شیر رسول خدا (حضرت حمزه) از ما است و از ما است دوسبط پیامبر در این امت (حسن وحسین).
هرکس که مرا شناخت که شناخت و هر کس که نشناخت، او را به حسب و نسبم خبر مىدهم.
«ایها الناس! انا ابن مکّة و منى، انا ابن زمزم و صفا، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن سیدة النساء، انا ابن خدیجة الکبرى، انا ابن مقتول ظلماً، انا ابن المجزور الرأس من القفا، انا ابن العطشان حتّى قضا، انا ابن طریح کربلا، انا ابن مسلوب العمامة و الرداء ...»؛
من فرزند مکه و منى هستم، من فرزند زمزم و صفا هستم، من فرزند فاطمه زهرایم، من فرزند خدیجه کبرایم، من فرزند کسى هستم که از روى ظلم کشته شد. من پسر کسى هستم که سرش از قفا بریده شد. من پسر تشنه کامى هستم که با لب تشنه به شهادت رسید. من پسر کسى هستم که پیکرش در زمین کربلا افتاده. من پسر کسى هستم که عمامه و عبایش ربوده شد ....
امام سجّاد علیه السلام همچنان گفت و گفت. مردم زار زار مىگریستند و صداى گریه و ناله بلند شد. یزید ترسید که فتنه و آشوب به پاشود؛ به مؤذّن فرمان داد: اذان را بگو. مؤذّن گفت: «اللَّه اکبر اللَّه اکبر»، امام سجاد علیه السلام فرمود: «لا شىء اکبر من اللَّه»؛ هیچ چیز بزرگتر از خدا نیست. مؤذّن گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه.»، امام سجّاد علیه السلام فرمود: «شهد بها شعرى و بشرى ولحمى و دمى»؛ مو و پوست و گوشت و خونم به یکتایى خدا گواهى دهد.
مؤذّن گفت: «اشهد ان محمد رسول اللَّه»، امام سجاد علیه السلام به مؤذّن فرمود: تو را به حقّ محمّد ساکت باش، تا من سخنى بگویم. سپس از بالاى منبر متوجه یزید شد و فرمود: «یا یزید محمّد هذا جدّى ام جدّک؟ ...» اى یزید محمّد جدّ من است یا جدّ تو؟! اگر مىگویى جدّ تو است، دروغ مىگویى و کفر مىورزى و اگر اعتقاد دارى که او جدّ من است پس چرا عترت و خاندان او را کشتى؟ چرا پدرم را کشتى و حرم او و مرا اسیر کردى؟! این سخن را گفت و دست به گریبان برد و جامه خود را چاک زد و گریه کرد. سپس خطاب به مردم فرمود: اى مردم! آیا در میان شما کسى هست که جد و پدرش رسول خدا باشد؟! صداى شیون و گریه از مجلس برخاست. آنگاه فرمود: به خدا سوگند در جهان جز من کسى نیست که جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله باشد. پس چرا این شخص (یزید) پدر مرا کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؛ اى یزید این کارها را مىکنى و باز مىگویى محمّد صلى الله علیه و آله رسول خداست؟ و رو به قبله مىایستى، واى بر تو که در روز قیامت جدّم و پدرم طرف دعواى تو هستند. یزید فریاد زد: اى مؤذّن! اقامه بگو!
هیاهو و صداى اعتراض از مجلس برخاست، بعضى با یزید نماز خواندند و بعضى دیگر نماز نخوانده و پراکنده شدند.[3]
سخنان و مواعظ آن حضرت
1- قال علی بن الحسین علیه السلام یواما؛ « قال علیه السّلام یوما: اصحابى، اخوانى، علیکم بدار الآخرة، و لا اوصیکم بدار الدّنیا، فانّکم علیها و بها متمسّکون. اما بلغکم ما قال عیسى بن مریم للحوارییّن؟ قال لهم: قنطرة فاعبروها و لا تعمروها. و قال: ایّکم یبنى على موج البحر دارا؟ تلکم الدّار الدّنیا و لا تتّخذوها قرارا.»[4] امام سجاد علیه السلام، روزى به جماعت اصحاب خود فرمود:
اصحاب من! برادران من، همانا وصیّت مىکنم شما را به تدارک و تهیّه خانه آخرت، و براى سراى دنیا شما را وصیّت نمىکنم، زیرا که شما در دنیا حریص هستید و متمسّک به آن مىباشید، آیا به شما نرسیده است آنچه عیسى بن مریم علیه السّلام به حواریّین گفت؟ فرمود به ایشان که: دنیا پلى است، از این پل عبور کنید و به عمارتش مکوشید. یعنى از پل باید گذشت نه به آرزوى اقامت نشست.و نیز عیسى علیه السّلام فرمود: کدام یک از شما بر موج دریا عمارت بنا مىکنید، اینک دنیاى شما را همین حالت است. و بنا، بر آن چون بنا، بر موج بحر است، پس چنین مکانى سست بنیان را آرام و قرار ندانید.
2- روى عنه علیه السّلام قال: «عجبت لمن یحتمى من الطّعام لمضرّته، کیف لا یحتمى من الذّنب لمعرّته»[5] عجب دارم من از آن کس که پرهیز از طعام مىکند به جهت آن که مبادا به او ضرر رساند، چگونه پرهیز از گناه نمىکند که مبادا بدى و جزاى بد به او عاید گردد.؟!
3- در کشف الغمّه است که حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود: وصیّت کرد مرا پدرم به این کلمات. فرمود: اى پسر جان من! با پنج طبقه از مردم مصاحبت مکن و سخن با ایشان مگوى و رفاقت مکن با ایشان در راه.عرض کردم که: فدایت شوم این جماعت کیانند؟ فرمود: «لا تصحبنّ فاسقا فانّه یبیعک باکلة فما دونها.» با فاسق یار مشو، زیرا که او تو را به یک خوراک، یا به یک لقمه، بلکه کمتر از آن مىفروشد. عرض کردم: اى پدر! و کمتر از آن چیست؟ فرمود به طمع لقمه تو را مىفروشد لکن به آن نمىرسد.گفتم: اى پدر! دوّم کیست؟ فرمود: با بخیل مصاحبت مکن، زیرا که تو را محروم مىنماید از مالش در وقتى که نهایت احتیاج به آن دارى. عرض کردم: سیّم کیست؟ فرمود: با کذّاب مصاحبت مکن، زیرا که او به منزله سراب است دور مىکند از تو نزدیک را و نزدیک مىکند به تو دور را. و سراب آن است که شعاع آفتاب در نیمروز به زمین مستوى افتد لمعات آن درخشنده در نظر آید چون آب موج زننده، پس گمان برده شود که آن آبى است بر زمین جارى مىشود و آن صورت است و حقیقت ندارد. گفتم: اى پدرم چهارم کیست؟ فرمود: احمق است، زیرا که او مىخواهد تو را نفع رساند از حمق و نادانى خود تو را ضرر مىرساند.
عرض کردم: اى پدر پنجم کیست؟فرمود: مصاحبت مکن با قاطع رحم زیرا که من یافتم او را ملعون در سه موضع از کتاب خداى تعالى[6]
4- قال علیه السّلام: «انّ من سعادة المرء ان یکون متجره فى بلده، و یکون خلطآئه صالحین و یکون له ولد یستعین بهم.»[7] از سعادت و نیک بختى مرد آن است که سوداگرى و تجارتگاه او درشهرش باشد، و با آنان که معاشرت دارد صالح و نیکوکار باشند، و براى او فرزندانى باشد که از ایشان یارى و استعانت جوید.
5- «من قنع بما قسّم اللَّه له فهو من اغنى الناس»[8] کسى که به آنچه که از سوى خدا براى آن تعیین شده قانع باشد، از بى نیاز ترین انسانها خواهد بود.
6- «ثلاث منجیات للمؤمن: کفّ لسانه عن النّاس واغتیابهم، و اشغاله نفسه بما ینفعه لآخرته و دنیاه و طول البکاء على خطیئته»[9] سه چیز نجاتبخش مؤمن است: 1- نگهدارى زبان از مردم و از غیبت کردن آنها 2- پرداختن به کارهایى که براى آخرت و دنیا سودمند است 3- گریه طولانى بر گناه خود.
7- «ایّاک و الکسل و الضّجر فانّهما مفتاح کلّ شرّ»[10] از تنبلى و کم حوصلگى بپرهیز زیرا این دو کلید هر کار بدى است.
8- «الرّضا بمکروه القضاء ارفع درجات الیقین»[11] راضى بودن به مقّدرات ناخوش آیند از بالاترین درجات یقین است.
9- «ایّاک و الابتهاج بالذّنب فانّ الابتهاج به اعظم من رکوبه»[12] از انجام گناه از روى خوشحالى و شادى بپرهیز، زیرا بدى و مجازات شادى به گناه از انجام دادن خود گناه بیشتر است.
10- «من کرمت علیه نفسه هانت علیه الدّنیا»[13] هر کس روح بلندى داشته باشد دنیا را زیر پا خواهد گذاشت.
11- «ما من شیىءٍ احبّ الى اللَّه بعد معرفته من عفّة بطنٍ و فرج»[14] بعد از معرفت پروردگار هیچ چیز نزد پروردگار محبوبتر از عفت شکم و غریزه جنسى نیست.
12- «افعل الخیر الى کلّ من طلبه منک فان کان أهله فقد أصبت موضعه و ان لم یکن اهله کنت اهله. و ان شتمک رجل عن یمینک ثمّ تحوّل الى یسارک و أعتذر الیک فاقبل عذره»[15] هر کس از تو مطالبه کار خیرى را کرد انجام بده که اگر مستحق آن باشد به جایش انجام شده و اگر سزاوار نباشد تو انسانى خیر خواه هستى و فیض و ثواب را بردهاى و اگر کسى از سمت راست بر تو ناروا گفت و از سمت چپ معذرت خواست عذرش را بپذیر.
دعای امام سجاد علیه السلام، هنگام غم و اندوه
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ المَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ وَ جَرَى بِقُدْرَتِکَ الْقَضَاءُ وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ وَ لَا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ وَ اسْتِعْمَالِ سُنَنِکَ [سُنَّتِکَ] فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.[16]
ای خداوندی که گره کار های فروبسته به تو گشوده میشود و سختیها به تو آسان میگردد، ای خداوندی که از تو خواهند رهایی از تنگناها را و یافتن آسودگی را، به قدرت تو دشواری خوار مایه گردد، و به لطف تو اسباب کار ها ساخته آید. قضا به قدرت توجاری است و هر چیزی بر وفق اراده تو پدید آمده است. و به مشیت تو فرمانبر است و به گفتار آمرانه اش نیاز نیست، به اراده تو باز داشتنی است و به گفتار بازدارنده اش نیاز نیست. تویی آنکه در مهمات بخوانند و در سختیها به او پناه جویند، هیچ بلایی از ما نرود جز آنکه تواش برانی و هیچ اندوهی از دل ما رخت نبندد مگر آنکه تواش از میان برداری. ای پروردگار من، بر من محنتی رسیده که بار گرانش مرا از پای در آورده است، و به رنجی در افتاده ام که بر خود هموار نتوانم کرد. تو خود به قدرت خویش آن محنت و رنج بر من وارد آورده ای و به سوی من روانه داشته ای، آنچه را تو وارد آورده ای کس باز گرداندن نتواند و آنچه را تو روانه داشته ای کس دفع نتواند و آن در را که تو بسته ای کس گشادن نتواند و آن در را که تو گشاده ای کس بستن نتواند. چون کس را به رنج افکنی کس راحتش نرساند و چون کس را خوار داری کس عزیز نگرداند. پس درود فرست بر محمد و خاندانش، ای پروردگار من، به فضل خویش در آسایش بر من بگشای و به قدرت خویش سطوت اندوه را بر من بشکن و در آنچه زبان شکایت گشوده ام به رحمت نظر کن و مرا حلاوت استجابت در هرچه خواسته ام بچشان. و از نزد خویش رحمتی و گشایشی خوشگوار بر من ارزانی دار و راه رهایی در پیش پای من بگشای. چنان مکن که به سبب اندوه از انجام دادن فرایض و مستحبات تو باز مانم. که من ای پروردگار، در برابر این محنت که بر من وارد آمده بیطاقتم و پیمانه شکیباییم از آن اندوه که نصیب من گردیده اینک لبریز است. تنها تویی که توانی آن اندوه را را از میان برداری و آن بلا را که بدان گرفتار آمده ام دفع کنی. پس مرا از بند بلا وارهان، اگر چه شایسه آن نباشم، «یا ذالعرش العظیم».
[1] . مفاتیح الجنان، ص 558.
[2] . اصول کافی، ج1، ص 466.
[3] . بحار الانوار، ج 45، ص 137. نفس المهموم، ص 260.
[4] . بحار الانوار، چ 73، ص 107. منتهی الامال، ج2، ص 1114.
[5] . بحار الانوار، ج 78، ص 159.
[6] . کشف الغمه، ج2، ص 293.
[7] . خصال، ص 159.
[8] . کشف الغمه، ج 2، ص 299.
[9] . تحف العقول، ص 282.
[10] . همان،
[11] . بحار الانوار، ج 78، ص 35.
[12] . تحف العقول، ص 339.
[13] . همان، ص 282.
[14] . بحار الانوار، ج75، ص 141.
[15] . کشف الغمه، ج2، ص 101.
[16] . مفاتیح الجنان، ص 115.
کلمات کلیدی:
انسان موجود فراموش کار
انسان موجود فراموش کار است؛ نه تنها دیگران را فراموش مىکند، بلکه بسیار مىشود که به خود فراموشى نیز مبتلا مىگردد و این خود فراموشى بزرگترین دشمن سعادت اوست. به همین جهت قرآن کریم به ما دستور میدهد که «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[1] و همچون کسانى که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشى» گرفتار کرد نباشید، و آنها فاسق و گنهکارند.
قابل توجه اینکه قرآن کریم، در اینجا صریحا، فراموش کردن خدا را سبب «خود فراموشى» بیان میکند، دلیل آن نیز روشن است، زیرا از یک سو فراموشى پروردگار سبب مىشود که انسان در لذات مادى و شهوات حیوانى فرو رود، و هدف آفرینش خود را به دست فراموشى بسپارد و در نتیجه از ذخیره لازم براى فرداى قیامت غافل بماند.
از سوى دیگر فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک او است که هستى مطلق و علم بى پایان و غناى بى انتها از آن او است و هر چه غیر او است وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش مىباشد، و همین امر سبب مىشود که انسان خود را مستقل و غنى و بى نیاز بشمرد، و به این ترتیب واقعیت و هویت انسانى خویش را فراموش کند.[2].
اصولا یکى از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان خود فراموشى است، چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهاى ذاتى خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشى مىسپرد، و این مساوى با فراموش کردن انسانیت خویش است، و چنین انسانى تا سرحد یک حیوان سقوط مىکند، و همتش چیزى جز خواب و خوراک و شهوت نخواهد بود! و اینها همه عامل اصلى فسق و فجور بلکه این خود فراموشى بدترین مصداق فسق و خروج از طاعت خدا است، و به همین دلیل در پایان آیه آمده است: «أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» چنین افراد فراموشکار فاسقند.
عامل خود فراموشی
دو عامل مهم به این خود فراموشى کمک مىکند؛ نخست نیازهاى واقعى زندگى روزانه است مخصوصاً در زمانى که زندگى پیچیده و پر از مشکلات شود، امروزه هرچند با پیشرفت صنعت بسیاری از کار ها، بوسیلة ماشین آلات، آسان شده است، اما از جهت دیگر که توقعات افراد زیاد شده است و نیاز های جامعه شهر نشینی روز به روز رو به افزایش است، و این پیشرفت تکنولوژی، نیز توأم با مشکلات زیادی است، و این ها در زندگی روز مره انسان را به خود مشغول میسازد.
و دیگرى نیازهاى خیالى و زرق و برقها و تشریفات آمیخته با هوا و هوسها و عشق به مال و جاه و شهوات است. در این حال درست به مسافرى مىماند که در دو طرف جاده، قصرهاى سر به فلک کشیده و شاهدان زیبا روى را مىبیند که ناگهان او را از مسیر اصلى باز داشته و به پرتگاه مىکشاند. و این مسافر برای اینکه اندکی در این شهر استراحت نماید و برای ادامه سفرش زاد و راحله برای خود تهیه نماید، کم کم دچار غفلت میشود و اصل سفر خودش را فراموش میکند، که نتیجة غمباری را بدنبال دارد. اما نماز، مهمترین آثار آن، بیدار ساختن انسان و پایان دادن به خودفراموشى او است، زیرا؛ هنگامى که یاد خدا به میان آمد، وضع به کلى دگرگون مىشود. آیه شریفه «أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِى»[3] که فلسفه نماز را یاد خدا مىشمارد، یاد خدا سبب میشود که انسان خداوند را فراموش نکند، که در نتیجه خودش را نیز فراموش نمیکند، و در این صورت او خودش را در محضر خدا میبیند، و او را ناظر بر اعمالش میداند، و این سبب میشود که اصل مقصد خودش را فراموش نکند که «تقرب الی الله» هدف از خلقت اوست. و برای رسیدن به این مقصد تمام مشکلات را بجان میخرد تا به جانان برسد. به گفته حافظ که
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم
جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها
من که بسوی جانان در حرکت هستم، در این سفر اگر مدتی برای استراحت توقف میکنم، دیگر این توقف گاه، جای عیش و نوش و خوشگذرانی و امنیت نیست، زیرا؛ هر دم فریاد جرس و آماده باش کاروان برای حرکت به سوی مقصد، بگوشم میرسد، و هر روز میبینم که افرادی بسوی قبرستان روان هستند، و در آنجا آرام میگیرند، و این ندای قافلة مرگ را میشنوم که میگوید نوبت تو نیز میرسد.
بهر تقدیر، اگر انسان نماز را بپا دارد و این نماز و یاد خداوند، او را از خود فراموشی نجات میدهد، که در نتیجه از مصداق این آیة مبارکه قرار میگیرد که «إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنْکَرِ» همانا نماز انسان را از فحشاء و منکرات باز میدارد. از این آیة مبارکه دانسته میشود که نماز اهمیت فوق العاده ای در سرنوشت انسان دارد، و نقش مهمی در تربیت انسان دارد و او را به جوار قرب الهی و در آستان ربوبی جای میدهد. به همین جهت است که امیر المؤمنین علی علیه السلام، همیشه به یارانش توصیه مینمود که «تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ، وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا، وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا، وَ تَقَرَّبُوا بِهَا، فَإِنَّها «کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنینَ کِتَاباً مَّوْقُوتاً». أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ* قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ». وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ، وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ، وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- بِالْحَمَّةِ تَکُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ، فَهُوَ یَغْتَسِلُ مِنْهَا فِی الْیَوْمِ و اللَّیْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَمَا عَسَى أَنْ یَبْقَى عَلَیْهِ مِنَ الدَّرَنِ»[4] برنامه نماز را به خوبى مراقبت کنید و در محافظت آن بکوشید. بسیار نماز بخوانید و به وسیله آن به خدا تقرّب جویید، زیرا نماز بر همه مؤمنان در اوقات مخصوص واجب است. آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که «چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟» نمىشنوید که مىگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم». (آرى) نماز گناهان را فرو مىریزد، همچون فروریختن برگ از درختان (در فصل پاییز) و طنابهاى معاصى را از گردنها مىگشاید. پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلّم، نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه انسان باشد و او هر شبانه روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بىشکّ چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند (نمازهاى پنجگانه نیز روح و قلب انسان را شستشو مىدهند و آثارى از گناه در آن باقى نمىگذارند).
در این عبارت کوتاه چهار دستور درباره نماز داده شده است: تعاهد، محافظت، استکثار، و تقرب جستن به آن. منظور از «تعاهد» سرکشى و اصلاح کردن است. این تعبیر در مورد کسى که به املاک و مزارع خود سرکشى کرده و در اصلاح آن مىکوشد به کار مىرود، بنابراین جمله بالا اشاره به این است که آموزشهاى خود را در مورد واجبات و مستحبات و مکروهات نماز ادامه دهید به گونهاى که هر روز نماز شما از نمازهاى روزهاى گذشته بهتر باشد. منظور از محافظت که در آیه 238 بقره نیز به آن اشاره شده: «حَافِظُوا عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلوةِ الْوُسْطَى» نگاهدارى نماز از موانع و ریا و سُمعه و مانند آن است. بعضى نیز احتمال دادهاند که منظور حفظ اوقات هر نماز در وقت فضیلت آن است. تعبیر به «استکثروا» اشاره به همان چیزى است که در روایت معروف نبوى صلى الله علیه و آله آمده است که: «الصَّلاةُ خَیْرُ مَوْضُوعٍ فَمَنْ شاءَ اسْتَقَلَّ وَ مَنْ شاءَ اسْتَکْثَرَ»[5] نماز بهترین کار است، هر کس بخواهد به مقدار کم بجا مىآورد و هر کس بخواهد (و توان داشته باشد) به مقدار زیاد. در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم که فرمود: «إنَّ أَحَبّ الْأَعْمالِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الصَّلاةُ وَ الْبِرُّ وَ الْجِهادُ»[6] بهترین اعمال نزد خداوند متعال نماز است و نیکوکارى و جهاد. در چهارمین جمله که در واقع نتیجه جملههاى سه گانه قبل است، مىفرماید: «به وسیله نماز به درگاه خدا تقرّب جویید». در حدیث معروف از امام على بن موسى الرضا علیه السلام آمده است: «الصَّلاةُ قُربانُ کُلُّ تَقِىٍّ»[7] نماز وسیله تقرّب هر پرهیزگارى است.
سپس امیر المؤمنین علی علیه السلام، به ذکر دلیل براى این دستورات مهم در مورد نماز پرداخته و به آیاتى از قرآن مجید و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله استدلال مىفرماید؛ نخست مىگوید: «زیرا نماز به عنوان فریضه واجب (در اوقات مختلف شب و روز) بر مؤمنان مقرّر شده است»؛ «إِنَّ الصَّلوةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَاباً مَوْقُوتاً»[8] مفسّران براى این آیه دو تفسیر ذکر کردهاند: نخست اینکه منظور از «موقوت» واجب است، زیرا این تعبیر به جاى وجوب به کار مىرود. دیگر اینکه اشاره به اوقات نماز است که باید همه مؤمنان به دقت مراقب آن باشند و هر نمازى را در وقت خود به جا آورند. سپس به ذکر دلیل دوم پرداخته، مىفرماید: «آیا پاسخ دوزخیان را در برابر این سؤال که «چه چیز شما را به دوزخ کشانید؟» نمىشنوید که مىگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم»، (أَلَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا: «مَا سَلَکَکُمْ فِی سَقَر * قَالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»)[9]
البتّه در ادامه آیه شریفه مزبور به چند گناه دیگر که عامل ورود آنها در دوزخ شده اشاره گردیده است: «عدم اطعام مساکین، هم صدا شدن با اهل باطل و تکذیب روز قیامت»؛ «وَلَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ* وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ* وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ»[10]
امام علیه السلام، در بیان سومین و چهارمین دلیل براى اثبات اهمیّت نماز مىفرماید: «نماز گناهان را فرو مىریزد، همچون فروریختن برگ از درختان (در فصل پاییز) و طنابهاى معاصى را از گردنها مىگشاید»؛ (وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ، وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ)
در حدیثى از سلمان فارسى مىخوانیم که مىگوید: من با رسول خدا صلى الله علیه و آله در سایه درختى نشسته بودیم، پیامبر شاخهاى از آن درخت را گرفته، تکان داد در این هنگام برگها فرو ریختند، سپس فرمود: «أَلا تَسْئَلُونى عَمَّا صَنَعْتُ؟» آیا نمىپرسید چرا این کار را کردم؟» عرض کردند: اى رسول خدا خودت به ما خبر ده! فرمود: «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُسْلِمَ إذا قامَ إِلَى الصَّلوةِ تَحاتَتْ خَطایاهُ کَما تَحاتَتْ وَرَقَ هذِهِ الشَّجَرَةَ»[11] بنده مسلمان هنگامى که به نماز بر مىخیزد گناهان او فرو مىریزد همانگونه که برگهاى این درخت فرو ریخت.
سپس امام در پنجمین استدلال خود به کلام معروف رسول خدا درباره اهمیّت نماز استناد مىجوید و مىفرماید: «پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلّم نماز را به چشمه آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانه انسان باشد و او هر شبانه روز پنج مرتبه خود را در آن شستشو دهد که بىشکّ چرک و آلودگى در بدنش باقى نخواهد ماند (نمازهاى پنجگانه روزانه نیز چنان روح و قلب انسان را شستشو مىدهد و آثارى از گناه در آن باقى نمىگذارد)»؛ (وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم- بِالْحَمَّةِ تَکُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ، فَهُوَ یَغْتَسِلُ مِنْهَا فِی الْیَوْمِ و اللَّیْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَمَا عَسَى أَنْ یَبْقَى عَلَیْهِ مِنَ الدَّرَنِ) با توجه به اینکه در متن خطبه تعبیر به «حمّه» (چشمه آب گرم یا آبهاى گرمى که به عنوان درمان بیمارىها مورد استفاده قرار مىگیرد) شده روشن مىشود که نماز همچون چشمه آب معمولى نیست، بلکه چشمه خاصّى است که آثار فوق العادهاى در زدودن آلودگىها دارد.[12]
[1] . سورة حشر، آیه، 19.
[2] . تفسیر المیزان، ج 19، ص 253 به نقل از تفسیر نمونه، ج23، ص 541.
[3] . سورة طه، آیه 14.
[4] . خطبة 199، نهج البلاغه، نسخه صبحی صالح.
[5] . بحار الانوار، ج79، ص308، حدیث 9.
[6] . وسائل الشیعه، ج3، ص 27.
[7] . کافی، ج3، ص 265، حدیث6.
[8] . سورة نساء، آیه 103.
[9] . سورة مدثر، آیه، 42 و43.
[10] . همان، آیه 44 و 46.
[11] . وسائل الشیعه، ج3، ص 76.
[12] . پیام امام امیر المؤمنین علیه السلام، ج7، ص723.
کلمات کلیدی:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنا عِنْدَکَ وَجِیهاً بِالْحُسَیْنِ علیه السلام فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة»
السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن.
خداوند متعال در قرآن کریم، پیامبر گرامی اسلام (ص)، را به عنوان الگوی احسن معرفی نموده است که «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً»[1] براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند، و خدا را بسیار یاد مىکنند.
از این آیة مبارکه استفاده میشود که با اقتدا کردن به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، انسان میتواند، اعمال و رفتار خودش را اصلاح نماید، و در «صراط مستقیم» قرار بگیرد. قابل توجه اینکه قرآن کریم در این آیة شریفه، اسوة حسنه را مخصوص کسانی میداند که دارای سه ویژگی باشد. الف- امید به خداوند متعال داشته که رحمت خودش را شامل حال او نماید، چون همه چیز از خداوند است و توفیق عمل به کار های نیک نیز از جانب اوست.ب- امید به روز قیامت که در آن روز با عقبه های پانجاه گانه ای که انسان ها پیش رو دارند، این سبب میشود که انسان با انگیزة بیشتری به دنبال عمل صالح برود، که در آن روز نتیجة عمل خودش را میبیند.ج- ذکر خدا، که انسان خدا را بسیار یاد کند که با این ذکر و یاد خداوند به اعمال نیک خویش تداوم بخشد.
بر اساس این آیة مبارکه بر مؤمنین لازم است که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، پیروی نمایند عملاً آن حضرت را سرمشق زندگی خویش قرار دهند، و اعمال شان با اعمال آن حضرت بسنجند، زیرا؛ در آیة فوق، تأسی به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، به صورت مطلق آمده است که همة زمینه ها را شامل میشود.
امام حسین علیه السلام، الگوی زندگی
از طرف دیگر؛ از آنجایی که أئمة معصومین علیهم السلام، همگی نور واحد هستند، بنابراین؛ همگی لازم الاطاعه میباشند. علاوه بر این، جابر از امام صادق علیه السلام، نقل میکند که امیر المؤمنین علی علیه السلام، به امام حسین علیه السلام، فرمود: «یا ابا عبد الله اسوة انت قِدَما»[2] ای ابوعبد الله، تو از قدیم الایام سر مشق بوده ای.
در روایت دیگری آمده است که طبری از عقبة بن ابی عیزار نقل میکند که امام حسین علیه السلام، فرمود؛ «لکم فِیَّ اسوة»[3] من الگوی شما در زندگی هستم. لذا برما لازم است که به آن امام همام اقتدا نمائیم، و سخنان آن حضرت درست بررسی نمائیم و آن را سر لوحة زندگی مان قرار دهیم که سعادت دنیا و آخرت را بدنبال دارد. آنچه که امروزه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است، سخنان حماسی آن حضرت است و کمتر به سخنان اخلاقی آن حضرت پرداخته شده است. برای اینکه در زمینه های مختلف از کلمات گهر بار آن حضرت استفاده نماییم، در اینجا به برخی از سخنان اخلاقی آن حضرت میپردازم.
سلام کردن
یکی از آداب مهم زندگی اجتماعی سلام کردن است که در اسلام به آن زیاد سفارش شده است و آثار فراوانی هم دارد. امام حسین علیه السلام، در مورد سلام کردن میفرماید: «لِلسَّلَامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِئِ وَ وَاحِدَةٌ لِلرَّاد»[4] برای سلام کردن هفتاد حسنه است که شصت و نه تای آن مربوط به سلام کننده است، و یک حسنه هم برای جواب دهنده میباشد. در روایت دیگری آن حضرت میفرماید: «الْبَخِیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلَام»[5] بخیل کسی است که به سلام دادن بخل بورزد و سلام نکند.
باز هم نقل شده است که شخصی خدمت امام حسین علیه السلام آمده قبل از اینکه سلام کند، عرض کرد که حالت چگونه است؟ امام حسین علیه السلام، به آن شخص فرمود: «السلام قبل الکلام، عافاک الله، ثم قال، لاتأذنوا لاحدٍ حتی یسلم»[6] سلام کردن مقدم بر سخن گفتن است، خداوند ترا عافیت دهد، سپس فرمود؛ به کسی قبل از سلام کردن اجازة سخن گفتن ندهید.
در سیرة پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله وسلم، میخوانیم که آن حضرت در سلام کردن به همه پیشی میگرفت، و افرادی بودند که تصمیم میگرفتند که زود تر، به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، سلام نماید، ولی موفق نمیشدند و آن حضرت زود تر سلام میکرد. حتی برای کودکان.
سلام کردن در زندگی انسان آثار و برکات فراوانی دارد. یکی از آثار مهم آن، این است که حسنه نصیب انسان میشود، و این هم سبب میشود که انسان توفیقات بیشتری پیدا نماید، چون کار نیک سبب و مقدمه برای اعمال نیک بعدی میشود. یکی دیگر از برکات سلام کردن این است که مهر و محبت بین افراد زیاد میشود، و کدورت از بین میرود، و سلام کردن تقویت کنندة روابط احتماعی انسان هاست، که اسلام تأکید زیاد به پیوند افراد جامعه دارد و از تشتت و اختلاف بر حذر میدارد. یکی دیگر، از برکات سلام کردن، این است که تواضع و فروتنی را بدنبال دارد، در مقابل آن تکبر است که از صفات بسیار ناپسند است، و سلام کردن سبب میشود که این خوی کم کم از بین برود و روحیة تواضع و فروتنی در شخص شکل میگیرد.و آثار فراوان دیگر...
فضیلت و کرامت
شخصی به محضر امام حسین علیه السلام، میرسد و از آن حضرت سؤال میکند که «ما الفضل؟ قال علیه السلام؛ ملک اللسان و بذل الاحسان، قیل؛ فما النقص؟ قال(ع)؛ التکلف لما لایعینک»[7]
از حضرت پرسید که فضیلت چیست؟ امام علیه السلام فرمود؛ عنان زبان را در اختیار داشتن و بذل نیکی فضیلت است. باز از حضرت پرسید که نقصان چیست؟ حضرت فرمود؛ نقصان این است که انسان خود را به کاری مشغول نماید که سودی به او ندارد.
امام علیه السلام، در این حدیث شریف دو چیز موجب فضیلت بیان میکند، یکی حفظ زبان است که انسان زبان خود را کنترل نماید، و هر چیزی را هوس کرد نگوید، باید ابتدا بسنجد که این کلام به نفع اوست یا به ضرر او. به همین جهت است که میبینیم امام علی علیه السلام، در خطبة متقین، اولین صفت مهم را که برای متقین بیان کند، صواب در گفتار است. «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُع...»[8] متقین در این دنیا دارای فضائلی هستند، گفتار شان صواب است، و پوشش شان میانه روی است و روش شان فروتنی...
در این فراز شریف که «منطقهم الصواب» آمده است، اشاره به نخستین گام خود سازی و تربیت اهل فضل دارد. زبان که بیشترین گناهان کبیره بوسیلة آن انجام میشود، و بهترین عبادتها نیز به وسیلة آن صورت میگیرد، اگر اصلاح شود همة وجود انسان رو به صلاح میرود. «صواب» به هر سخنی حق و مفیدی گفته میشود که مفهوم بسیار وسیعی دارد.
امام باقر علیه السلام در مورد زبان میفرماید: «إن هذا اللسان مفتاح کل خیر وشرفینبغی للمؤمن أن یختم علی لسانه کما یختم علی ذهبه و فضته»[9] این زبان کلید هر خیر وشری است، پس سزاوار است که مؤمن بر زبانش مهر زند، همانگونه که بر طلا و نقره اش مهر میزند. یعنی در جای محفوظی نگهداری میکند.
در این روایت شریف، زبان به کلیدی تشبیه شده که در های خیر و شر بوسیلة آن باز میشود، اگر انسان زبانش را کنترل نکند، آنوقت است که انواع شرور بوسیلة آن آزاد میشود، از باب نمود، اگر انسان زبان خود را کنترل نکند، غیبت که در قرآن کریم از آن تعبیر به خوردن گوشت میت شده است، بوسیلة این زبان، این در باز میشود، و غیبت صورت میگیرد، اگر این زبان فلتری نداشته که بوسیلة عقل کنترل شود، در تهمت را باز میکند، و آبروی افراد را میبرد، و همین طور موجب زخم زبان زدن به دیگران، دروغ و ... میشود.
دومین چیزی که موجب فضیلت میشود، امام حسین علیه السلام، آن را بخشش نیکو معرفی نموده است، که از آن به «بذل الاحسان» یاد نموده است. در جای دیگر آن حضرت میفرماید:«انّ حوائج النّاس الیکم مِنْ نِعَم اللَّه علیکم، فلا تُملّوا النّعم، فتتحوّلَ الى غیرکم» [10]
بىتردید اظهار نیازمندى مردم براى شما، از نعمتهاى الهى است؛ مبادا از آن خسته شوید که در این صورت، این خیر به دیگران منتقل مىشود.
امیر المؤمنین علی علیه السلام، همین معنا را در نامة 31، نهج البلاغه، خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام، بسیار زیبا بیان نموده است. آنجا که میفرماید:«وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ- وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الْفَاقَةِ مَنْ یَحْمِلُ لَکَ زَادَکَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیُوَافِیکَ بِهِ غَداً حَیْثُ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِیَّاهُ وَ أَکْثِرْ مِنْ تَزْوِیدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَیْهِ- فَلَعَلَّکَ تَطْلُبُهُ فَلَا تَجِدُهُ وَ اغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَکَ فِی حَالِ غِنَاکَ لِیَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَکَ فِی یَوْمِ عُسْرَتِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ عَقَبَةً کَئُوداً...»
بدان که راهى در پیش رو دارى، بسیار دور و بسى سهمگین، و تو در آن راه از نیکخواهى و توشه بردارى به مقدارى که تو را با سبکبارى به سر منزل برساند، بىنیاز نیستى، پس بیش از تاب و توانت بر پشت خود بار مکن تا از سنگینىاش آزرده نشوى و هر گاه نیازمندى را یافتى که توشه تو را به سمت رستاخیز به دوش بکشد و فردا وقت نیازمندىات آن را به تو برساند، پس او را غنیمت شمار و بار توشهات را بر دوش او قرار ده، و تا توان دارى کمک بیشترى به او بکن که شاید زمانى فرا رسد که او را بجویى و نیابى. و همچنین غنیمت بدان آن کسى را که از تو وامى بطلبد تا روز درماندگى و تنگدستىات آن را به تو باز پس دهد.و بدان که در پیش روى تو گردنهاى است که بالا رفتن از آن بس دشوار است.
حضرت على علیه السلام، با بیان دو نکته، فرزندش را به صدقه دادن و احسان به مستمندان علاقهمند مىسازد.
اول: بخشش و دادن صدقه توشهاى است که فقیر تا روز قیامت آن را بر دوش مىکشد و در آنجا به هنگام شدّت نیاز بدان، به وى باز مىدهد. و لفظ «الزّاد» در اینجا استعاره است از دو فضیلت بخشش و کرم که به وسیله انفاق حاصل مىشود. و وجه استعاره، وسیله بودن انفاق و صدقه براى ایمنى نفس از نابودى در بین راه آخرت و باعث رسیدن آن به سعادت دائمى است همان طور که توشه، نجات بخش مسافر در بین راه و باعث رسیدن او به مقصد است. و براى گیرنده صدقه صفت حامل توشه را به طور استعاره آورده است، از آن رو که او وسیله پیدایش آن فضیلت به وسیله آن صدقه و رسیدن ثواب آن به صدقه دهنده در روز قیامت است، و به دریافت صدقه دهنده این فضیلت را و ظهور و بروز آن، روز قیامت در نامه عمل وى، در این عبارت بدان اشاره شده است: فرداى قیامت آن را به تو باز پس دهد. سپس دستور داده است که هر گاه نیازمندى را دید غنیمت شمارد و آن توشه را بر دوش وى قرار دهد و بیشتر به او کمک کند، تا سر حدّ توان به او توشه بسپارد. او را به غنیمت شمردن و شتاب در صدقه دادن با این عبارت تشویق کرده است. شاید زمانى فرا رسد که او را بجویى و نیابى، زیرا؛ اگر وسیله یک کار مهم به گونهاى باشد که به هنگام جستجوى آن، گاهى به دست آید و گاهى نیاید پس لازم است که به دست آوردن آن را غنیمت شمرد و در آن باره مسامحه نکرد.
دوم: صدقه دادن به فقیر در حقیقت وامى است از طرف صدقه دهنده که در حال بىنیازى مالى را مىدهد تا در روز فقر و تنگدستىاش به او باز پس دهد.[11]
بخشش امام حسین علیه السلام
شخص مستمندى از کریمترین افراد سؤال کرد. مردم امام حسین علیه السلام را به او معرفى کردند، هنگامى که وارد منزل او شد، حضرت مشغول نماز بود، آن شخص این دو بیت شعر را سرود:
لم یخب الان من رجاک و من حرّک من دون بابک الحلقة
أنت جواد و أنت معتمد أبوک قد کان قاتل الفسقة
امروز آن کسى که به تو امید دارد و حلقه در خانه تو را حرکت مىدهد، ناامید نمىگردد. تو صاحب جود و کرم و مورد اعتماد هستى و پدر تو کشندهى فاسقان بود.
امام علیه السلام چهار هزار درهم به او مرحمت کردند آنگاه با سرودن شعرى از او معذرت خواهى کردند:
خذها فانى الیکُ معتذر واعلمْ بأنى علیک ذوشفقة
آن شخص وقتى عطیّه امام علیه السلام، را گرفت، شروع به گریه کرد. امام علیه السلام، فرمود:آیا عطاى ما را کم شمردى؟ وى گفت: نه، بلکه گریهام براى آن است که این دست با جود و کرم چگونه زیر خاک پنهان مىشود؛ «فقال علیه السلام له لعلک استقللتَ ماأعطیناک قال: لا، ولکن کیف یأکل التّراب جودک»[12]
ای شخص مستمند، نبودی در کربلا، که ببینی در روز عاشورا، این بدن نازنین را چگونه قطعه قطعه کردند، ای شخص نبودی در آن هنگامی که زینب کبری سلام الله علیها، وارد قتگاه شد، نیزه شکسته ها و شمشیر ها و سنگ ها را کنار زد و بدن عزیز فاطمه را بیرون آورد، اول رو کرد به سمت آسمان و عرض نمود؛ «اللهم تقبل منا هذا القلیل من القربان» خدایا این قربانی را از اهلبیت پیامبرت قبول فرما. بعد رو کرد به طرف مدینه خطاب به رسول خدا عرض کرد؛ «یا محمداه! صلی علیک ملیک السماء، هذا الحسین بالعراء مرمل بالدماء مقطع الاعضاء»[13] یا رسول الله، فرشتگان آسمان به تو درود میفرستد، ولی این حسین توست که بخون آغوشته گردیده، و اعضای بدنش قطعه قطعه گردیده.
یا رسول الله
این کشتة فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست.
[1] . سورة احزاب، آیه 21.
[2] . کامل الزیارات، ص 150.، بحار الانوار، ج44، ص 262.
[3] . تاریخ طبری، ج 5، ص 403، الکامل فی التاریخ، ج2، ص 553.
[4] . مستدرک الوسائل، ج8، ص 357.
[5] . وسائل الشیعه، ج12، ص 58.
[6] . تحف العقول، ص 175، بحار الانوار، ج 78، ص 117.
[7] . مستدرک الوسائل ج9، ص 24.
[8] . نهج البلاغه، خطبه 193. نسخه صبحی صالح
[9] . تحف العقول، ص 218.
[10] . بحار الانوار،ج 78، ص127.
[11] . ترجمه، شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی، ج 5، ص 47.
[12] . بحار الانوار، ج 43، ص 190.
[13] . بحار الانوار، ج 45، ص 59. اللهوف، ص 130.
کلمات کلیدی: