سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به فرزند خود حسن ( ع ) فرمود : ] پسرکم چهار چیز از من بیاد دار ، و چهار دیگر به خاطر سپار که چند که بدان کار کنى از کرده خود زیان نبرى : گرانمایه‏ترین بى‏نیازى خرد است ، و بزرگترین درویشى بیخردى است و ترسناکترین تنهایى خودپسندى است و گرامیترین حسب خوى نیکوست . پسرکم از دوستى نادان بپرهیز ، چه او خواهد که تو را سود رساند لیکن دچار زیانت گرداند ، و از دوستى بخیل بپرهیز ، چه او آنچه را سخت بدان نیازمندى از تو دریغ دارد ، و از دوستى تبهکار بپرهیز که به اندک بهایت بفروشد ، و از دوستى دروغگو بپرهیز که او سراب را ماند ، دور را به تو نزدیک و نزدیک را به تو دور نمایاند . [نهج البلاغه]
قطره ی شبنم

***

اِلهی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَانْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ اِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَکَما اَرَدْتَ أَنْ أَکُوْنَ کُنْتُ فَشَکَرْتُکَ بِاِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَلِتَطْهِْیرِ قَلْبَی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ

خداوندا، من قدرت نداشتم که از معصیت و نافرمانی تو فاصله بگیرم جز در هنگامی که مرا متوجه محبت خود نمودی و بیدار ساختی، و آن گونه شدم که میل تو بود. پس تو را سپاس می‌گویم که مرا در دایرة کرمت وارد ساختی و قلبم را از چرکهای غفلت پاک نمودی.

خدایا عمری را به غفلت و بی خبری و مستی جوانی گذراندم، آن وقتی که در لجنزار معصیت فرورفته بودم، و هوسهای نفسانی و وساوس شیطانی بر من مسلط شده بودند، در چنین حالتی نمی‌توانستم خودم را نجات دهم و از حالت معصیت به اطاعت و عبادت برگردم، مگر آن وقتی که تو مرا از خواب غفلت بیدار نمودی و هشدار دادی و متوجه محبت خود نمودی، در این حال بود که لطف تو شامل حالم شد، آنگونه شدم که تو خواستی. پس از این جهت که مرا در حوزة لطف خود وارد ساختی و دلم را از آلودگی و پلیدی های غفلت پاک نمودی و آنها را از قلب من زدودی، تو را سپاس می‌گویم.

چرا ترا ستایش نکنم در حالی که یک عمر با غفلت و عادات ناپسند گرفتار بودم و اسیر شهوت گشته بودم که امیدی به رهایی از آن را نداشتم، ولی این لطف تو بود که به من نیرویی عطا کردی تا توانستم بر آن نیروهای اهریمنی که بسیار هم قوی بودند، چیره شوم، و گرنه همچنان در منجلاب فساد و تباهی دست و پا می‌زدم. پس تو را سپاس که مرا در آستانه ات راه دادی و قلب مرا از آلودگی های غفلت پاک نمودی.

«ایقظتنی لمحبتک وکما اردت ان اکون کنت...» اگر مرا با لطف خودت، متوجه محبت خود نمی‌کردی، از آن حالت غفلت بیرون نمی‌آمدم. یعنی تو کاری کردی که من متوجه محبت تو شدم و این از فضل توست. « وَ لَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکمُ‏ْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَکىَ‏ مِنکمُ مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا»، (سورة نور آیه21) اگر فضل و رحمت الهی نبود هیچ کدام از شما قدرت بر تزکیه نداشتید.

از طرف دیگر، این از طبیعت انسان است که «الانسان عبید الاحسان» انسان فطرتاً بندة احسان است. اگر کسی بداند که خداوند جقدر به او محبت کرده و نعمت داده، او را دوست می‌دارد.

توضیح بیشتر

انسان وقتی مرتکب گناه می‌شود حتماً به واسطة یک عامل جاذب بوده که او را به طرف گناه جذب کرده است. یعنی انسان در هرکاری ارادی و اختیاری، باید میل، علاقه و لذتی نسبت به آن احساس کند. و برای این که از حوزة جاذبة معصیت خارج شود باید جاذبة قوی تری باشد تا آن را خنثی کند، و آن جاذبة خدایی است که همه چیز در برابر آن رنگ می‌بازد.

این فراز از مناجات این را می‌رساند که خدایا وقتی توانستم از چنگال شیطان خارج شوم که جاذبة محبت تو به فریادم رسید، و علت آن هم خودت بودی.

از اینجاست که اهمیت محبت خداوند و نقش آن در سعادت انسان، آشکار می‌گردد و معلوم می‌شود که محبت عامل ذوب کردن گناه و نجات انسان از منجلاب فساد است و اکسیری می‌باشد که بر هزاران صفت خوب انسانی بر تری دارد.

اکسیر محبت

جاذبه اشیاء مادی که نیوتون آن را به عنوان جاذبة عمومی کشف کرد، که بین اشیاء مادی یک جاذبه و کششی وجود دارد، به همین صورت یک کشش آگاهانه بین دل انسان و یک شیء، نیز وجود دارد، که این جاذبه یک جاذبة روحی و آگاهانه است، که نام آن محبت می‌باشد.

حال این جاذبه و کشش گاهی بین دو انسان است که هر دو موجود با شعورند و گاهی هم بین یک شیء مادی و بی‌شعور و انسان است. مثل جاذبه ای که بین یک گُل زیبا و انسان وجود دارد. گُل انسان را به سمت خود می‌کشاند بدون آنکه درک و شعوری داشته باشد، و این مرتبة ضعیف از محبت است.

محبت بین انسان و خداوند، بالاترین و بهترین مراتب جاذبه است. چرا؛ که خداوند دارای بالاترین مراتب درک و شعور است و این کشش آگانه و برخاسته از شعور، دوسویه است؛ حتی اگر در آغاز یک طرفه باشد، سرانجام به طرفین منتهی می‌گردد. خداوند در قرآن کریم، سورة مائده آیه 54، میفرماید: «فَسَوْفَ یَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ یحُِبهُُّمْ وَ یحُِبُّونَه» پس به زودی خداوند قومی را خواهد آورد که آن ها را دوست می‌دارد و آن ها نیز خداوند را دوست می‌دارند.

ساده ترین راه ایجاد محبت به خداوند

یکی از ساده ترین عوامل محبت به خداوند همان راهی است که خود حضرت حق به حضرت موسی علیه السلام، آموخته است، آنجا که میفرماید: «یاموسی حببنی الی خلقی» (مستدرک الوسائل، ج12، ص 240)  ای موسی، مرا نزد بندگانم محبوب گردان و کاری کن که مرا دوست داشته باشند. حضرت موسی علیه السلام، عرض کرد: چگونه می‌توانم این کار را انجام دهم؟ خداوند فرمود: نعمت های من را به یاد آن ها بیاور.

خداوند این ویژگی را در روح بنی آدم قرار داده است که اگر بدانند کسی بی طمع و بدون چشم داشت به آنها خدمت می‌‌کند او را دوست خواهند داشت. البته این اثری است طبیعی و میزان شکر گزاری و قدردانی در آن ها متفاوت است، ولی امکان ندارد که کسی به هیچ وجه او را دوست نداشته باشد. بنابراین؛ هر خدمتی که موجب جلب محبت انسان می‌شود، هزاران هزار برابر آن را خداوند به انسان عطا کرده است، اگر چشمی باز شود و دلی آگاه گردد و محبت خداوند را درک نماید، خواهد فهمید که اگر همة محبت های دنیا جمع شوند، در مقابل محبت خداوند چون قطره ای در مقابل در یا و یا دانه ای در دامن فضا بلکه کم تر از آن است. و درک این معنی شعوری فوق شعور های عادی را می‌طلبد.

(شکوه نجوا ص88)


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط حسن علی نصرتی 90/4/21:: 12:38 صبح     |     () نظر